یکشنبه, 01 مهر,1403

­

یکشنبه, 22 مهر,1397

آبشار گشاده دستی ( نگاهی کوتاه به شخصیت امام مجتبی (ع))

آبشار گشاده دستی ( نگاهی کوتاه به شخصیت امام مجتبی (ع))

در این دنیا، افرادی هستند که بهشت و نعمت‏های آن، و دوزخ و آتش سوزان آن را می‏ بینند. بی‏ خبران، آنان را بیمار پندارند در حالی که بیمار نیستند، یا دیوانه انگارند در حالی که آنان را رخداد بزرگ دلشان، که معرفت و خوف و هیبت خدا باشد، آن گونه کرده است. باور ایشان این است که هیچ نیازی ماندگار در دنیا نداریم، و برای دنیا آفریده نشده‏ ایم و به تلاش بیش از اندازه برای آن مأمور نیستیم. دین‏باوران اموال خود را در راه خدا انفاق کرده ‏اند، و خون و جان خویش را به خدا بخشیده ‏اند و بدین وسیله خشنودی آفریدگار را خریده ‏اند. دانستند که خدا مال و جان آنان را در برابر بهشت خریدار است، پس با او معامله کردند و از تجارت خود سود بردند و خوشبختی بزرگ به دست آوردند و رستگار و کامیاب شدند.­

پدید آورنده : حسین سیّدی ، صفحه 26

اندرزگویی

در واپسین ساعت‏های زندگی، یکی از یارانش به نام جناده پسر ابی‏امیه از او خواست پندش دهد؛ حضرت در بستر بیماری به وی فرمود:

«آری، خود را برای سفر)آخرت(آماده کن و پیش از آنکه اجلت فرارسد، توشهی خود را به دست آر. و بدان که تو دنیا را می‏جویی، و مرگ تو را. و همّ و غم و هزینهی روزی را که نرسیده، بر امروز که در آنی، بار مکن. و بدان که از مال، بیش از قوت و نیاز خود به دست نمی‏آوری مگر که در آن، نگهبان برای دیگرانی. و نیز بدان که در حلال دنیا، حساب و در حرام آن، عقاب و شبهه ‏ناک آن، عتاب است. پس دنیا را همچون مردار بشمار، به اندازه کفایت خود از آن بردار که اگر حلال باشد، در دنیا زهد ورزیده ‏ای و اگر حرام باشد، در آن گناهی نیست؛ زیرا – همچون بهره‏ برداری اضطراری از مردار به اندازهی ضرورت، برداشته‏ای و اگر شبهه‏ ناک باشد، عتاب آن اندک است. و برای دنیای خود آنچنان قوی و با تدبیر و با استحکام کار کن که گویی تا ابد زنده می‏مانی، و برای آخرت خود آن چنان خالصانه و دقیق و با مراقبه کار کن که گویی فردا می‏میری.1

در این دنیا، افرادی هستند که بهشت و نعمت‏های آن، و دوزخ و آتش سوزان آن را می‏ بینند. بی‏ خبران، آنان را بیمار پندارند در حالی که بیمار نیستند، یا دیوانه انگارند در حالی که آنان را رخداد بزرگ دلشان، که معرفت و خوف و هیبت خدا باشد، آن گونه کرده است. باور ایشان این است که هیچ نیازی ماندگار در دنیا نداریم، و برای دنیا آفریده نشده‏ ایم و به تلاش بیش از اندازه برای آن مأمور نیستیم. دین‏باوران اموال خود را در راه خدا انفاق کرده ‏اند، و خون و جان خویش را به خدا بخشیده ‏اند و بدین وسیله خشنودی آفریدگار را خریده ‏اند. دانستند که خدا مال و جان آنان را در برابر بهشت خریدار است، پس با او معامله کردند و از تجارت خود سود بردند و خوشبختی بزرگ به دست آوردند و رستگار و کامیاب شدند.

پس ای مردم! - خدا شما را رحمت کند- از اینان پیروی کنید که خدای متعال، پیامبر و پدران او، ابراهیم و اسماعیل و فرزندانشان را ستود و فرمود: «فَبِهُداهُمُ اقْتَدِه؛ پس تنها از راه هدایت آنان پیروی کن»، و بدانید ای بندگان خدا، که شما به اقتدا و پیروی ایشان مکلفّید. پس کوشش و تلاش کنید.2

و فرمود: «بندگان خدا! از خدا بترسید و پیش از فرارسیدن پیری، در طلب کمال بکوشید، و پیش از کیفرهای پاره پاره‏کن و مرگِ ویرانگرِ لذّت‏ها، به عمل نیک بشتابید که نعمت‏های دنیا پایدار و گرفتاری‏هایش امان‏بخش نیست. و از بدی‏هایش نتوان سپر گرفت، غروری فریبنده و تکیه‏گاهی خمیده است. پس ای بندگان خدا! از این عبرت‏ها پند گیرید، و از آثار پیشینیان عبرت گیرید و با نعمت‏های خداوندی، خود را از گناهان بازدارید، و از اندرزها سود برید، که خدا پناه و یاوری کافی است. و قرآن، حجّت و طرف محاسبه ‏ای تمام است و بهشت برای ثواب و دوزخ برای کیفر و پایانی غم ‏انگیز بس است.3

ای مردم! این سرا، خانه ی آزمون است و هر چه در آن است، نابود خواهد شد. پروردگار ما از این موضوع خبر داده است تا آگاه شویم و به ما هشدار داده است تا از گناهان دوری کنیم؛ تا پس از آن هشدار بهانه‏ ای نباشد؛ پس، از آن چه نابودشدنی است دوری کنید و به آن چه ماندنی است گرایش یابید و از آفریدگار آشکارا و نهان بهراسید.4

بندگان خدا! بدانید که خدا شما را بیهوده نیافرید، و خود سر رها نکرد، اجل‏ه ای شما را نوشت. و روزی‏ها را میان شما تقسیم کرد تا هر خردمندی منزلت خود را بشناسد و بداند که آن چه برایش مقدّر است، به آن می‏رسد و آن چه برایش مقدّر نیست، نمی‏ رسد. خداوند رزق و روزی دنیای شما را به عهده گرفت، و شما را برای عبادت خود فراغت داد، و شما را بر سپاس خود ترغیب کرد، و یاد خود را بر شما واجب کرد، و به تقوا سفارش نمود، و آن را نهایت خشنودی خود قرار داد که، «تقوا» درِ هر توبه، و سرآمد هر حکمت، و شرف هر کاری است، و به سبب تقوا، پارسایان، رستگار شدند. خداوند متعال فرمود: «به راستی که پارسایان را، رستگاری است»،5 و فرمود: «آنان که پروا پیشه کنند و به کار شایسته پردازند نه بیمی بر آنان هست و نه اندوهی خواهند داشت.»6 پس ای بندگان خدا! از خدا پروا کنید، و بدانید هر که از خدا پروا کند، خدا راهی برای بیرون شدن از فتنه‏ ها به رویش بگشاید، و در کارش، درستی بخشد، و هدایتش را فراهم کند، و حجت و دستاویزش را پیروز سازد، و روسفیدش کند، و خواسته‏اش را عطا کند، و با افرادی که خدا نعمت به آنان داده است، یعنی پیامبران و راستی‏ پیشگان و گواهان و شایستگان همنشین سازد ، و اینان چه خوش رفیقانی ‏اند.»7

کسی از امام حسن(ع) خواست که اندرزش دهد. فرمود: «مبادا مرا بستایی که من از تو به خود داناترم؛ یا مرا تکذیب کنی که تکذیب شده، رأیی ندارد؛ یا نزد من از کسی غیبت کنی. او عرض کرد: «آیا بروم؟» فرمود: «آری، اگر خواهی برو.»8

گاه که از پندناپذیری مردم دلگیر می‏شد، خطاب به آنان می‏گفت: «میان شما و تأثیر اندرز، پرده خودخواهی آویخته است.»9

اندرز می‏داد:

« هر کس دنیا را دوست بدارد، ترس آخرت از دلش بیرون می‏رود؛ و هر کس حرص دنیایش فزونی یابد، جز دوری از آن نیفزاید و بغض او از خدا، بیفزاید. و حریص تلاشگر در جمع ثروت و ریاست، و زاهد قانع، هر دو، خوراکِ روزی خود را بی‏کم و کاست به دست می‏آورند؛ پس چرا پی در پی در آتش افتادن؟! و همه ی خیر، در یک ساعت صبر کردن در برابر گناه است که آسایش بی‏پایان و خوشبختی فراوان را موجب می‏شود. و جویندگان دو گروهند: گروهی که دنیا را می‏جویند تا چون به آن رسند، نابود شوند، و گروهی که آخرت را می‏جویند تا چون به آن رسند، نجات‏یافته و رستگار باشند.

و ای رادمرد! بدان که اگر به رستگاری آخرت دست یابی، از دست رفته‏ ها و سختی‏های دنیا زیانت نرساند، و اگر از آن محروم مانی، داشته‏های دنیا سودت نبخشد.10

متّقی هندی دانشمند نامور اهل سنت می‏گوید: حضرت فرمود:

«هرکس دنیا خواه باشد، دنیا او را به هراس افکند، و هر کس به آن بی‏ رغبت باشد، باک ندارد که چه کسی آن را بخورد. دوستدارِ دنیا، بندهی کسی است که دنیا را مالک است. کمترین چیز در دنیا، آدمی را کفایت می‏کند ولی همه ی دنیا بی ‏نیازی نمی‏ آورد. و هر کس دو روزش در دنیا، برابر باشد، فریب خورده است و هر کس امروزش بهتر از فردایش باشد، زیان دیده است. و هر کس کمبودهای خود را نجوید، در کاستی قرار دارد و هر کس در کاستی باشد، مرگ برای او بهتر است.11

بردباری (حلم(

بردباری را «زینت» آدمی می‏خواند 12و نوشته‏اند: «حسن، سروری بردبار، متین و گشاده ‏دست بود.»13

روزی مروان وی را ناسزا گفت. چون خاموش شد، امام فرمود: من اثر گناه تو را پاک نمی‏کنم؛ اما دیدار من و تو نزد آفریدگار باشد که اگر راست گفتی، خدا پاداش راستی‏ات را دهد، و اگر دروغ گفتی، پروردگار سزای دروغت را دهد؛ و خداوند کیفر دهنده ‏تر از من است.14

ابن‏ابی‏الحدید - دانشمند بزرگ اهل سنت- می‏گوید: «از بزرگترین ویژگی‏های امام حسن(ع) که بدان شهره بود، بردباری وی است؛ تا بدان جا که به «بردبار خاندان» نامور شد.15

هنگامی که چشم از جهان فروبست، مروان نه تنها در تشییع جنازه ‏اش شرکت کرد، بلکه می‏گریست. این رفتار متناقض و شگفت‏آور او باعث شد تا امام حسین(ع) زبان به انتقاد از وی بگشاید و بگوید: زمانی که برادرم زنده بود، همه گونه آزار را بر او روا می‏داشتی و اینک برای تشییع آمده ‏ای و می‏گریی؟

مروان به یکی از کوه‏های مدینه اشاره کرد و گفت: «من هر چه کردم، نسبت به کسی روا داشتم که بردباری‏اش از این کوه‏ها بیشتر بود.»16

معاویه نیز درباره ی حضرت چنین می‏اندیشید و بر زبان می ‏آورْد.17

با شتاختی که از روحیه آدم‏ها داشت، به خوبی می‏دانست قضاوت بسیاری از مردم دربارهی دیگران، بازیچه ی نادانی، غرض‏ورزی و... دیگر انگیزه‏ های غیر عقلانی است. بنابراین بیش و پیش از آن که از موضع ‏گیری منفی آنان به خودش و پدرش خشمگین شود، نقاط ضعف عاطفی و جز آن را جستوجو می‏کرد و مرهم را به زخم روح می ‏نهاد. روزی سواره می‏گذشت، مردی شامی -که در محیط فرمانروایی معاویه پرورش یافته بود- او را دید و زبان به دشنام گشود. امام خاموش ماند تا سخن شامی پایان پذیرد. سپس به سوی او رفت و لبخندزنان گفت: «ای پیرمرد! گمان می‏کنم در این شهر غریبی. شاید هم دیدگاهت اشتباه است و یا مرا با دیگری عوضی گرفته ‏ای. اگر می‏خواهی خرسندت کنیم، شادت می‏کنیم. اگر از ما چیز مادی بخواهی، به تو می‏دهیم و اگر راهنمایی بخواهی، رهنمونت هستیم... و اگر نیازمندی، بی ‏نیازت می‏کنیم. اگر آواره‏ای، پناهت می‏دهیم. بهتر است اثاثیه‏ ات را برداری و تا رفتن از این شهر مهمان ما باشی، این کار برایت مفیدتر است؛ زیرا ما خانه‏ای وسیع و گسترده و ثروت بسیاری داریم

مرد چون این سخن بزرگوارانه را شنید گریست و سپس گفت: «گواهی می‏دهم که تو خلیفه ی خداوند بر زمینی. خداوند بهتر از مردم می‏داند رسالتش را بر دوش چه کسی نهد. خودت و پدرت تاکنون منفورترین مردمان بودید و اینک تو محبوب ‏ترینی. سپس تا هنگام رفتن از شهر در خانه ی حضرت رحل اقامت افکند و از شیفتگان وی شد.18

امام، آگاه‏ترین فرد به زخمه ‏های روح آدمی و زوایای ناشناخته ی این موجود ناشناخته است. او می‏داند انسان، گاه ده‏ها سال نیّت واقعی خود در برابر شخص یا پدیده ‏ای پنهان می‏کند تا در فرصت مناسب، زهر خود را بریزد. از این روی به افراد هشدار می‏داد: «دیدگاه کسی، جز هنگام خشم شناخته نشود!» 19زیرا انسان‏ها در شرایط عادی، نه حسودند، نه تنگ ‏چشم‏اند، نه کینه ی خود را ابراز می‏کنند و نه...؛ اما فراز و نشیب زندگی و موفقیت‏ها و شکست‏های دیگران، باعث می‏شود تا فرد آن چه را که سال‏ها پنهان کرده است، ناگهان آشکار کند و به گفتهی مردم کوچه و بازار: «حرف دلش را بزند

روزی برابر خانه‏اش در کوفه نشسته بود. عربی بیابان‏نشین آمد و وی، پدر و مادرش را ناسزا گفت. امام برخاست و پرسید: «تشنه ‏ای تا سیرابت و گرسنه‏ای تا سیرت کنیم؟ تو را چه شده است که چنین غیر منطقی و احساساتی بی ‏دلیل متهم می‏کنی و دشنام می‏دهی؟

اما عرب دست‏بردار نبود و همچنان بارانی از ناسزا از زبانش جاری بود. امام به خدمتکارش فرمان داد تا کیسه ی درهم‏ه ای نقره را بیاورَد. آن را به مردِ فقیرِ بیابانگرد داد و فرمود: «ببخش که بیشتر از این نداشتم؛ اگر داشتم حتماً به تو می‏دادم

مرد با شنیدن این سخنان صدایش را بلند کرد تا همگان بشنوند و گفت: «گواهی می‏دهم تو نوهی پیامبری. من آمده بودم تا بردباری تو را امتحان کنم!»20

بزرگواری

نیکوکاری بدون چشم‏داشت، بخشش پیش از درخواست و اطعام کردن در قحط سالی21 را از بزرگواری می‏شمرد و می‏فرمود: بیشترین و بهترین کاری که فرد بزرگوار می‏تواند انجام دهد، آن است که اگر برای خطاکار دشوار است پوزش بخواهد، او را بی‏ پوزش خواستن ببخشد.22

پارسایی

هماره از «نفْس» خویش مراقبت می‏کرد تا «نفَس»اش رحمانی باشد. روزی از او پرسیدند: «ای فرزند رسول خدا! چگونه صبح کردی؟» فرمود: «صبح کردم در حالی که پروردگاری بالای سر و آتشی پیش رو دارم، و مرگ مرا می‏ جوید، در حالی که خداوند دیده به من دوخته است، و من در گرو عمل خویشم که آن چه دوست دارم، در اعمال خود نمی یابم و آن چه از ناپسندی‏ها را دوست ندارم، از خود نمی‏رانم، و کارها در اختیار دیگری است، اگر خواهد عذاب کند و اگر خواهد بگذرد. پس چه کسی نیازمندتر از من است؟23

تاریخ‏دانان، او را پرستشگرترین پرستشگر و بی ‏اعتناترین شخص به دنیا در روزگارش برشمردند.24

نه تنها خود پارسا بود، بلکه با بیان الگوهایی، مردمان را به پارسایی فرامی‏خوانْد. روزی در سخنرانی به مردمان گفت: «هان ای مردم! من از برادری به شما خبر می‏دهم که در دیدهی من، بزرگترینِ مردم بود؛ و بالاترین خصلتی که او را در نظرم بزرگ کرده بود، کوچکی و ناچیزی دنیا در دیده او بود؛ از فرمانروایی شکم خود رهیده بود؛ از این رو، چیزی را که نداشت، هوس نمی‏کرد و چون داشت، زیاده ‏روی نمی‏کرد؛ از فرمانروایی شهوت جنسی خود رهیده بود؛ از این رو، عقل و اندیشه او از راه حق، منحرفش نمی‏کرد؛ از فرمانروایی نادانی و ندانم‏کاری نیز رهیده بود؛ از این رو، جز به اموری که سودآوری خداپسندانهی آن اطمینان ‏آور بود، دست نمی ‏گشود؛ هوس ‏های پی در پی نمی‏کرد، و خشمگین نمی‏شد؛ و از بر آوردن نیاز مردمان، به ستوه نمی ‏آمد؛ بیشتر روز و شبش خاموش بود؛ و چون سخن می‏گفت، در حق‏گویی سرآمد گویندگان بود؛ وارد جدال و ستیزه نمی ‏شد؛ و در دعوایی شرکت نمی‏کرد؛ و دعوای خود را بیهوده به میان مردم نمی‏بُرد و برای خود دلیلی نمی‏آورد تا قاضی را بیابد که داوری کند و دعوا فیصله یابد؛ و از برادران ایمانی خود غافل نبود؛ و در میان آنان، برای خود امتیازی قائل نبود؛ در بدن، ضعیف، و از فرط تواضع ناتوان می‏نمود، و چون هنگامه نبرد می‏رسید، شیر حمله‏ ور بود؛ هیچکس را به خطایی که عذر از آن ممکن بود، سرزنش نمی‏کرد، صبر می‏کرد تا عذرخواهی آن را ببیند؛ هر چه می‏گفت، خود انجام می‏داد؛ و آن چه را که به خاطر مصالحی نمی‏گفت، نیز عمل می‏کرد؛ چون دو کار برایش جلوه می‏کرد که نمی ‏دانست کدام یک بهتر است، با آن که به هوای نفسش نزدیک‏تر بود، مخالفت می‏کرد؛ از درد خود جز نزد کسی که امید بهبودی از او داشت، شکْوه نمی‏کرد؛ و جز با کسی که امید خیرخواهی از او داشت، مشورت نمی‏کرد؛ خستگی و دلتنگی و نارضایی و ناراحتی و شکْوه و گلایه از خود بروز نمی‏داد؛ و پُرخواهش و هوسران نبود؛ و انتقام نمی‏گرفت؛ و از دشمن نیز غافل نبود. پس بر شما باد که همه ی این اخلاق کریمه را پیدا کنید، اگر بتوانید؛ و اگر همه را نتوانید، پیدا کردن اندک آن از رها کردن همه، بهتر است.25

ابن صباغ مالکی - دانشمند بزرگ اهل سنت - می‏گوید: حسن، بی‏اعتناترین فرد به دنیا و لذت‏های ناروای آن بود؛ زیرا فریب و آفت آن را می‏شناخت26 و بسیاری از اوقات این شعر را زمزمه می‏کرد:

ای لذت‏جویان دنیا! لذت جاودانه نیست

مغرور شدن به سایه‏ای که نابود شدنی است، ابلهی است.27

پی نوشت:

1. الانوار البهیه /91؛ بحار الانوار 138/44؛ نهج السعاده 238/8؛ ترجمه از فرهنگ جامع سخنان امام حسن(ع).

2. ارشاد القلوب 76/1.

3. تحف العقول /236؛ جواهر المطالب 301/1؛ ترجمه از فرهنگ جامع سخنان امام حسن(ع).

4. التوحید /378؛ نور البراهین 334/2؛ ترجمه از فرهنگ جامع سخنان امام حسن(ع).

5. اعلی، آیهی 87.

6. همان، اعراف، آیهی 35.

7. تحف العقول /232؛ شرح احقاق الحق 504/33؛ نهج السعاده 62/7؛ ترجمه از فرهنگ جامع سخنان امام حسن(ع).

8. بحار الانوار 109/75؛ تحف العقول /236؛ ترجمه از فرهنگ جامع سخنان امام حسن(ع).

9. فرهنگ جامع سخنان امام حسن(ع).

10. همان /539.

11. همان.

12. الحلم زینه.

فرهنگ جامع سخنان امام حسن(ع).

13. کان الحسن سیداً حلیماً ذا سکینه و وقار و حشمه جواداً.

تاریخ الاسلام 36/4؛ شرح احقاق الحق 251/11.

14. بحار الانوار 352/43؛ شرح احقاق الحق 119/11.

15. مِن ابرز صفات الامام الحسن التی عرف بها، صفه الحلم؛ حیث اشتهر عنه انّه: «حلیم أهل البیت»

شرح نهج البلاغه 13/16.

16. و اخرج ابن‏عساکر عن جویریه بن اسماء قال: لمامات الحسن، بکی مروان فی جنازته. فقال الحسین: «اتبکیه و قد کنتَ تجرعه ما تجرعه؟!» فقال: انی کنت افعل ذلک الی احلم مِن هذا. و اشار بیده الی الجبل.

البدایه و النهایه 43/8؛ تاریخ مدینه دمشق 253/13. و در نقل دیگر آمده: انه لیوازن حلمه الجبال. شرح نهج البلاغه 31/16 و 51؛ طبقات، ترجمه الامام الحسن /91.

17. البدایه و النهایه 43/8؛ تاریخ مدینه دمشق 252/13.

18. الانوار البهیه /89؛ بحار الانوار 344/43؛ المناقب 184/3.

19. لا یُعرف الرأیُ الّا عند الغضب.

بحار الانوار 113/75؛ نزهة الناظر و تنبیه الخاطر /71.

20. شرح احقاق الحق 559/33.

21. الکرم: التبرّع بالمعروف و العطاء قبل السؤال و الطعام فی المحل.

22. اوسع ما یکون الکریم بالمغفره إذا ضاقت بالمذنب المغفره.

الدره الباهره /4؛ الروائع /117؛ نزهه الناظر و تنبیه الخاطر /78.

23. و قیل له علیه السلام کیف أصبحت یابن رسول اللّه صلی الله علیه وآله قال: أصبحت ولی ربّ فوقی و النّار امامی، و الموت یطلبنی، و الحساب محدق بی، و أنا مرتهن بعملی لا أجد ما أحبّ، و لا أدفع ما أکره، و الامور بید غیری فان شاء عذّبنی و إن شاء عفا عنی فأی فقیر أفقر منّی.

الامالی )صدوق( /707؛ بحار الانوار 15/73؛ ترجمه از فرهنگ جامع سخنان امام حسن(ع) /155 و 553.

24. قال المورخون: و کان اعبد الناس فی زمانه و ازهدهم بالدنیا.

الامالی (صدوق) /244؛ بحار الانوار 331/43؛ عده الداعی /139.

25. بحار الانوار 294/66؛ مشکاه الانوار 240/1.

26. کان /ابی، الحسن بن علی/ من ازهد الناس فی الدنیا و لذّاتها عارفاً بغرورها و آفاتها. ملحقات احقاق الحق 113/11.

27. یا اهل لذات دنیا لا بقاء لها ان اغترارا بظل زائل حمق. بحار الانوار 113/44.

نوشتن یک نظر

افزودن نظر

x
دی ان ان