بِسم اللهِ الرحمنِ الرحیم
قال الله العظیم:
«ص وَ الْقُرْآنِ ذِي الذِّكْرِ»؛ صاد، به قرآن پند آموز سوگند.
«بَلِ الَّذينَ كَفَرُوا في عِزَّه وَ شِقاقٍ»؛ آری کسانی که کفر ورزیدند در سرکشی سخت و مخالفت شدیدی هستند.
«كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ فَنادَوْا وَ لاتَ حينَ مَناصٍ»؛ چه بسیار اقوام پیش از اینان که (به خاطر کفر و نفاق) هلاکشان کردیم پس فریاد زدند (لکن چه سود)که زمان، زمان فرار نبود. (ص/ 1تا 3)
اجتـماع مـوانع تـربیــت (ثروت،شهرت، لجاجت)
قرآن برای تذکر و هدایت انسان نازل شده است با این که مطالب متفاوت و متنوع بسیاری در قرآن آمده است ولی خط اصلی در همهی آن ها هدایت و تربیت مردم است.
فطرت بشر بر توحید استوار گردیده با این حال انسان با اراده و سوءاختیار خودش به کبر، تعصب، جهل، حسادت، گردنکشی و... مبتلا شده و در نهایت طبع خبیثش نمیگذارد مطیع حق تعالی شده و تابع سفیران و رسولان الهی گردد.
و در واقع خود بر سر راه سعادت وکمالش سنگ اندازی میکند. در حالی که میتواند از جذبهی شهوت وثروت و قدرت فرار کرده و خود را مُنقاد و مطیع خدا و رسول گرداند.
نکته اول: سوره «ص» با سوگند به قرآن کریم آغاز میشود. میفرماید: سوگند به قرآنی که دارای ذکر است.
«وَ الْقُرْآنِ ذِي الذِّكْرِ»؛ قرآن هم خودش ذکر است وهم دارای ذکر.
«ذکر» به معنی یادآوری وزدودن زنگار غفلت از صفحه دل،یاد خدا، یاد نعمت های او، یاد دادگاه بزرگ - رستاخیز با وجود عظمت قرآن و قدرت عظیم آن در تغییر و تاثیر بر انسان کافران از آن تاثیر نمیپذیرند، زیرا در بیخردی و بیخبری و امیال خود دست وپا میزنند. عامل سرپیچی کافران از قرآن ،چیزی جز خود بزرگ بینی وگردنکشی نیست.
نکته دوم: درآیه بعدی میفرماید: اگر میبینی آن ها در برابر این آیات روشنگر و قرآن بیدار کننده تسلیم نمیشوند چون گرفتار تکبر و غروری هستند که آن ها را از قبول حق باز داشته وعداوت و عصیانی دارندکه آن ها را از پذیرش دعوت تو مانع میشود. «بَلِ الَّذينَ كَفَرُوا في عِزَّه وَ شِقاقٍ»
کلمهی «عزت» به معنای نفوذ ناپذیری است گاهی در معنای مثبت به کار میرود. نظیر عزتی که برای خدا و رسول و مؤمنان گفته میشود . «وَ لِلَّهِ الْعِزَّه وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنين» (منافقان/ 8)
ولی گاهی سرچشمه عزت تکبر و غرور و تعصب و خودپسندی است نظیر آیه: «بَلِ الَّذينَ كَفَرُوا في عِزَّه»
«عزت مذموم» نفوذ نا پذیری در مقابل حق وتکبر از پذیرش واقعیات است که در واقع ذلت به حساب میآید.
«شِقاقٍ» از ماده «شَق» در اصل به معنی شکاف است. سپس به معنی اختلاف نیز به کار رفته، زیرا اختلاف سبب میشود که هر گروهی در شقی قرار گیرد.
قرآن در اینجا مسأله نفوذ ناپذیری و کبر و غرور و پیمودن راه جدایی و شکاف و تفرقه را عامل بدبختی کفار شمرده است این ها صفات شومی است که روی چشم وگوش انسان پرده میافکند و حس تشخیص را از انسان میگیرد.
نکته سوم: سپس برای بیدار ساختن این مغروران غافل دست آن ها را گرفته به گذشته تاریخ بشر میبرد و سرنوشت اقوام مغرور ومتکبر و لجوج را به آن ها نشان میدهد شاید عبرت گیرند، میگوید: «كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ فَنادَوْا وَ لاتَ حينَ مَناصٍ»؛ چه بسیار اقوامی که قبل از آن ها بودند و ما آن ها را به خاطر تکذیب پیامبران و انکار آیات الهی وظلم وگناه هلاک کردیم.
«قَرْنٍ» به مردمی گفته میشود که مقارن یکدیگر و در یک زمان زندگی میکنند.
این افراد به هنگام نزول عذاب فریاد استغاثه آن ها بلند شده اما چه سود که دیر شده بود و زمان نجات سپری شده است.
«فَنادَوْا» مراد از ندای کفار در «نادَوْا» اعلام پشیمانی آنان از کردههای خویش است که سودی ندارد.
آن روز که پیامبران الهی و اولیای حق آن ها را اندرز دادند واز عاقبت اعمال زشتشان برحذر داشتند نه تنها گوش شنوا نداشتند بلکه به استهزاء و سُخریه و آزار مؤمنان پرداختند، فرصت ها را از دست رفت وپل های پشت سر ویران گشت. «وَلاتَ حينَ مَناصٍ» «مَناصٍ «از ماده «نوص» به معنی پناهگاه و فریاد رس است.
این غافلان مغرورتا فرصت در دست داشتند که به آغوش پر مهر لطف خدا پناه برند از آن استفاده نکردند
و به هنگامی که فرصتها از دست رفت این فریادها برای پیدا کردن راه فرار و پناهگاه به جایی نمیرسد.
باید دانست که این قانون وسنت پروردگار در همه اقوام پیشین بوده و در آینده نیز ادامه خواهد داشت.
افسوس که بسیاری از مردم حاضر نیستند از تجارب دیگران استفاده کنند و دست از سلطه شهرت و ثروت بر دارند!