یکشنبه, 01 مهر,1403

­

یکشنبه, 20 آبان,1397

بررسی اخبار محسن بن علی علیهما السلام در منابع فریقین

بررسی اخبار محسن بن علی علیهما السلام در منابع فریقین

چكيده

منابع تاریخی‌ و حـدیثی فریقین ذیل بررسی‌ فرزندان‌ امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)­و حضرت زهرا(علیهماالسلام)، «محسَّن» را یكی از فرزندان آنان شـمرده‌اند. اما منابع عامه دربـارة تـولد، وفات و يا شهادت محسَّن اختلاف‌نظر دارند. بسياري از آنها ضمن برشماري ايشان در عِداد اولاد‌ حضرت علي(علیه السلام) و فاطمه(علیها السلام)­، صرفاً به مرگ او در كودكي اشاره كرده‌اند. برخي از آنها نيز يا اساساً اخبار شهادت محسَّن را نقل نكرده و یا تحریف و حـذف كرده‌اند. از سوي ديگر، اكثر‌ قريب‌ به اتفاق منابع شيعه علاوه بر ذكر نام محسَّن، به سقط شدنش در اثر هجوم به بيت حضرت فاطمه(علیهماالسلام) تصريح دارند و معدودي نيز وفاتش در كودكي را بدون ذكر سبب‌ نقل‌ كرده اند كه بـا قول به سقط و شهادت منافات ندارد. ازآن‌روكه برخي از پژوهندگان معاصر ضمن گزارش اخبار متون شيعه، در اعتبار و دلالت آنها تشكيك روا داشته‌اند، در اين مقاله‌، گزارش‌هاي‌ موجود در منابع فريقين بررسي و اعتبارسنجي شده است.

­

نویسنده : محمد رضا جباری

نویسنده : محمد جواد یاوری سرتختی

مقدمه

در پژوهش‌هايي كه‌ تا‌ كنون‌ دربارة ابعاد مربوط به محسَّن‌ به‌عنوان‌ آخرين‌، كوچك‌ترين و مظلوم‌ترين فرزند حضرت فـاطمه( علیهاالسلام)­و عـلي( علیه السلام)صورت گرفته، به برخي مسائل توجه شده است، همچون: وجود تاريخي او، وفات در كودكي‌ و در‌ عصر‌ نبوي، و يا شهادت در جريان هجوم به خانه‌ حضرت‌ فاطمه(علیهاالسلام)، و سرانجام چگونگي شهادت وی. يكي از پژوهشگران معاصر در ساليان اخير، بـا بـررسي مـنابع فريقين، نتيجه‌اي غيرمنطبق با‌ بـاور‌ رايجشـيعي گرفته و پيام اصلي پژوهش وي، تشكيك در اعتبار روايات‌ مربوط به وجود و شهادت محسَّن‌بن علي(علیه السلام) بود (ر.ك. الله اكبری، 1388). هرچند اين مقاله پس از انتشار، واكنش‌هايي به‌ دنبال‌ داشـت‌ و بـرخي بـر آن نقد نوشتند، اما با توجه به مبنايي بـودن‌ بـعضي‌ از ادعاها و روش مقاله، همچنان جاي بررسي نقادانه و نقد مباني آن وجود دارد.

در مقالة يادشده‌، نويسنده‌ ابتدا‌ گزارش‌هاي موجود در منابع غيرشيعي را نقل كرده و بـا ذكر شـواهد و قـراين‌ ذي‌ربط‌، به‌ اين نتيجة كلي رسيده كه قدر متيقن از اين گزارش‌ها آناست كه محسّن‌بن‌ عـلي‌ (علیه السلام)­در‌ كودكي از دنيا رفته است، بدون آنكه بتوان از اين اخبار، زمان قطعي وفات‌ او‌ (در عصر نبوي يا پس از آن) را به دست آورد، گرچه بايد‌ اذعان‌ كرد‌ كه اين اخـبار در وفـات مـحسن‌بن علي(علیه السلام)­پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله)­ظهور دارند‌. نويسنده‌ در ادامه، با نقل قـرايني مـشتمل بر ديدگاه نظّام، ابن ابي‌دارم و نقل ابن‌ ابي‌الحديد‌ از‌ ابوجعفر نقيب، شواهد دالّ بر سقط و شهيد شدن مـحسن در مـنابع عـامه را نقل كرده‌ است‌.

در بخش دوم مقاله، نويسنده به نقل و يا بهتر بگوييم: به مـَصاف‌ نـقليات‌ شـيعي‌ دربارة محسّن‌بن علي(علیهماالسلام) رفته كه مهم‌ترين بخش اين مقاله است و به نظر مي‌رسد به لحاظ‌ روشـ‌ و مـبنا‌ و نـيز نتيجه و دستاورد، به طور جدّي نيازمند نقد و تأمل است. حاصل مدعيات‌ نويسنده‌ در اين بخش بـه قـرار ذيل است:

علماي شيعه بر سقط و مرده به دنيا آمدن محسن‌بن‌ علي‌(علیه السلام)­پس از رحلت رسـول خـدا(صلی الله علیه و آله) و بـر اثر هجوم به بيت حضرت فاطمه‌(علیهماالسلام) اتفاق‌نظر‌ دارند و برخي بر اين نكته ادعاي تواتر‌ كرده اند‌.

كهـن‌ترين‌ سند براي اين مدعا، كتاب سُلَيم‌بن قيس‌ است‌ و همه يا بيشتر منابع شيعي اين خبر را از اين كتـاب نـقل كرده­اند‌ و تا‌ ده قرن پس از سليم‌ (يعني‌ تا قرن‌ 11‌ هجري‌)، تنها شيخ طبرسي اين خبر را‌ از‌ سُليم نقل كرده است. نـويسنده سـپس اعتبار كتابِ موجودِ منسوب به سُليم‌ را‌ زيرسؤال برده است.

نويسنده در ادامه‌، گـزارش‌هايي را كه در‌ مـنابع‌ ديگـرِ شيعي همچون دلائل الامامة‌، كامل‌ الزيارات، الاختصاص (منسوب به شيخ مفيد) و بحارالانوار آمده، نقل كرده و هريك را با‌ نـقد‌ سـندي و مـحتوايي تضعيف نموده و كلامش‌ را‌ با‌ اين جمله به‌ پايان‌ برده است: «آنچه از‌ اين‌ اخـبار فـهميده مي‌شود نه تواتر لفظي است و نه تواتر معنوي، و نه يقيني حاصل مي‌شود‌ و نه‌ اطميناني. و الله اعلم بـالصواب»!

بـا عنايت‌ به‌ آنچه گذشت‌، اين‌ نوشتار‌ داراي چند محور است‌: ابتدا همچون نـويسندة مـقالة يادشده، گزارش‌هاي منابع عامّه در خصوص محسَّن‌بن عـلي(علیه السلام)­ گـونه‌شناسي شـده و سپس‌ گزارش‌ منابع شيعي ارائه گرديده است و در‌ ادامـه‌، نـقدهاي‌ نويسندة‌ مقاله‌ مذكور نسبت به‌ منابع‌ شيعيِ گزارشگرِ شهادت محسن‌بن علي(علیه السلام)­، بر اسـاسِ نـقد روشي و محتوايي، بررسي شده و در نـهايت، جـمع‌بندي مباحث‌ ارائه گـرديده‌ اسـت.

اخبار حضرت محسّن‌بن علی (علیه السلام)­( در منابع‌ غـيرشيعي‌)

اخـبار‌ مربوط‌ به‌ محسن‌بن‌ علي(علیه السلام)­ در منابع غيرشيعي را به سه دسته مي‌توان تقسيم كرد. بـسياري از آنـها به‌طوركلي و مجمل گفته‌اند كه وي در كودكي از دنيا رفت، امـا به تاريخ‌ و سبب وفـات وي اشـاره‌اي ندارند. برخي ديگر تاريخ ولادت را عـصر نـبوي( عنوان كرده‌اند. و سرانجام، دستة سوم، بر سقط شدنش هنگام هجوم به خانه حـضرت فـاطمه(علیها السلام)­­دلالت دارند.

1. وفات در‌ كودكی‌

بسياري از مـنابع عـامه ضـمن برشماري محسَّن بـه عـنوان يكي از فرزندان حضرت علي(علیه السلام)­و فـاطمه(علیها السلام)­، بـه‌طوركلي و مبهم گفته‌اند كه وي در كودكي از دنيا رفت1 و به عباراتي اينچنين بسنده‌ كرده‌اند‌: «ان محسَّنا مات صغیرا» يا «فذهب المـحسَّن صـغیرا».

بررسی و نقد

اولاً، اصطلاح «مات صغیرا» عـام اسـت و شامل مـرگ غـيرطبيعي نـيز مي‌شود.

ثانیاً، در‌ بعضي‌ از مـنابع عامّه، به چگونگي‌ مرگ‌ محسَّن اشاره شده است.

براي نمونه، شهرستانی ذیل معرفی عقايد نـظّام مـعتزلی، اعتقاد او مبني بر هجوم عمر بـه خـانه حـضرت فـاطمه(علیها السلام)­ و سـقط جنينش‌ را‌ نقل كرده اسـت (شـهرستانی‌، 1396‌ق، ج1، ص 57-58).

ثالثاً، برخي از مؤلفان عامه همچون ابن‌قتیبه دينوري به جاي «مات» از «هلك» استفاده كرده است كه ظهور در مرگ غـيرطبيعي دارد.2

رابـعاً، هـیچ منبعی بر شهادت محسَّن‌ پس‌ از تولد وی تـصريح نـكرده اسـت. بـنابراین، مـی‌توان گـفت: هلاكت (مرگ غيرطبيعي) وی در هنگام حمل بوده است.

خامساً، بنا به نقل شهرستانی، در روز هجوم به بيت حضرت فاطمه‌(علیها السلام)­، در‌ آن خانه‌ بجز حضرت علي(علیه السلام)، فاطمه(علیهاالسلام)، حسن(علیه السلام)­و حسين(علیه السلام) كسي نبود (شـهرستانی، 1396ق، ج1، ص57). حال اگر­چنان‌كه خواهد آمدـ ثابت‌ شد محسَّن در زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) متولد نشده و هنگام هجوم به‌ بيت‌ حضرت‌ فاطمه(علیها السلام)­ نيز وجود نداشته و هيچ گزارشي نيز دالّ بر ولادت طبيعي او پس از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در ‌‌مـيان‌ نـيست، طبعاً راهي جز قول به سقط او باقي نمي‌ماند. قابل ذكر است‌ كه‌ در‌ منابع شیعه نیز هیچ گزارشی از حضور كودكی به نام محسَّن در جریان هجوم وجود‌ ندارد و مؤيد اين ادعا آنكه علی‌بن یـونس عـاملی شِعری را از بَرقی نقل‌ كرده كه ضمن آن‌ به‌ وجود فرزندان حضرت علی(علیه السلام)­ هنگام هجوم به خانه اشاره شده، اما نامی از حضور محسّن نیست(عاملی، 1384ق، ج3، ص13).

2. ولادت در عـصر نـبوي(صلی الله علیه و آله و سلم)

بخش ديگري از اخبار موجود در مـنابع عـامّه‌ از آن حكايت دارند كه محسَّن در زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) متولد و حتي توسط آن حضرت نام‌گذاري شده است. در اين اخبار، به نقل از اميرالمؤمنين(علیه السلام) چنين آمده است: «چون حسن(علیه السلام) متولد‌ شـد‌، نـام او را حَرب گذاشتم. پيامبر(صلی الله علیه و آله) آمـدند و فـرمودند: پسرم را به من نشان دهيد. بر او چه نامى نهاده ‏ايد؟ گفتيم: حرب. فرمودند: نه، او حسن(علیه السلام) است. و هنگامى كه حسين(علیه السلام) متولد شد‌ نام‌ او را حرب گذاشتم. پيامبر( صلی الله علیه و آله) آمدند و فرمودند: پسرم را به من نشان دهيد. او را چـه نـام نهاده‏ ايد؟ گفتيم: حرب. فرمودند: نه او حسين(علیه السلام) است. و هنگامى كه سومى متولد شد‌، او‌ را حرب ناميدم. پيامبر(صلی الله علیه و آله) آمدند و فرمودند: پسرم را به من نشان دهيد. او را چه نام نهاده ‏ايد؟ گفتيم: حرب. فرمودند: نه، او محسَّن است. پيامبر(صلی الله علیه و آله)سـپس فـرمودند: من آنـان را‌ به‌ نام‌هاى‌ پسران هارون كه شبَّر، شُبَير‌ و مشبَّر‌ است‌ نام نهاده ‏ام».3 حتي در گزارشي از ابن سعد، علاوه بر ذكر مـاجراي نام‌گذاری، به عقیقه براي محسّن هم اشاره شده است‌(ابن‌سعد‌، 1410‌ق، ج10، ص238). امـا جـالب آنـكه در گزارش دیگری‌ از‌ ابن‌سعد با سندی متفاوت، خبر از نام‌گذاری حسن(علیه السلام) و حسین(علیه السلام) به حمزه و جعفر به چشم مي‌خورد، امـا ‌ ‌سـخنی از تولد‌ محسَّن‌ به‌ میان نیامده است (همان، ص244).

بررسی و نقد

اولاً، در اخبار‌ نام‌گذاری فرزندان تـوسط امـام عـلی(علیه السلام)­ ضعف سند وجود دارد. سند يكي از اين روايات مرسل است؛ زيرا در‌ آن‌، نام‌ ابواسحاق مشاهده مي‌شود كه امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) را درك نكرده اسـت (خرسان‌، 1427‌ق، ص39). یكی دیگر از این اخبار داراي سندي اينچنين است: «أخبرنا مالك‌بن اسماعيل، قال: أخـبرنا عمرو‌بن‌ حريث‌، قال‌: حـدثنا بـرذعة‌بن عبدالرحمان؛ يعني ابن‌مطعم البناني عن أبي‌الخليل عن سلمان عن النبي‌» (ابن‌سعد‌، 1410‌ق، ج10، ص238). اما عمرو‌بن حریث كوفی كسي است كه به گفتة ابن‌حجر، روایتی در‌ انكار‌ شیعه‌ نقل كرده و شخص مجهولی است (ابن‌حجر، 1404ق، ج8، ص18؛ همو، 1408ق، ج4، ص359). برذعة‌بن عـبدالرحمان نيز‌ به‌ گفتة هیثمی، فردي است ضعیف (هیثمی، 1408ق، ج8، ص52). در خبر ديگري از اين‌ دسته‌ اخبار‌، شخصی به نام اسرائیل ديده مي‌شود كه ناقل روایاتی مخالف اخبار مشهور شیعه است‌؛ مثلاً‌، وی نقل كرده كه پیامبر(صلی الله علیه و آله) به ابوبكر امـر كردنـد تا نماز را به‌ جای‌ وی‌ اقامه كند! در سند روایتی ديگر، هانی‌بن هانی ديده مي‌شود كه به گفتة ذهبی، شخص‌ مجهولي‌ است (ذهبی، 1977، ج2، ص707).

ثانياً، براساس منابع روایی شیعه، هر فرزندی از‌ حضرت‌ فاطمه‌(علیها السلام)­و امـیرمؤمنان عـلی(علیه السلام) به دنیا می‌آمد، او را نزد رسول‌خدا(صلی الله علیه و آله) مي‌بردند تا نام‌گذاری كند و در این‌ امر‌، بر‌ رسول‌خدا(صلی الله علیه و آله) پیشی نمی‌گرفتند؛ چنان‌كه امام سجاد(علیه السلام) می‌فرمایند: «هنگامى كه فاطمه( فرزندش حسن‌(علیه السلام) را‌ وضع حمل كرد، به على(علیه السلام) گفت: اسـمی بـراى اين مولود بگذاريد. ایشان فرمودند: من در نام‌گذاري‌ بر‌ اين مولود از رسول خدا(صلی الله علیه و آله)­پيشى نمى‏ گيرم» (صدوق، 1385ق، ج1، ص138). در خبر‌ دیگری‌ آمده است كه حضرت فاطمه(علیها السلام)­ در روز‌ هفتم‌ ولادت‌، حسن مجتبي(علیه السلام) را در پارچه‌ای از حرير‌ بهشتى‌، كه جبرئيل(علیه السلام)­ براى پيامـبر(صلی الله علیه و آله) از بـهشت آورده بـود، پيچيده، نزد آن حضرت بردند‌، و آن جـناب او را حـسن(علیه السلام) ناميدند‌، و گوسفندى‌ براى او‌ قربانى‌ كردند‌» (كلینی، 1362، ج1، ص464؛ مفید، 1413ق، ج2، ص5).

همچنین‌ دربارة‌ تولد امام حسین(علیه السلام) آمده است: «مادرش فاطمه(علیها السلام)­او را نزد رسول‌خدا(صلی الله علیه و آله) برد‌ و آن‌ حـضرت از ديدار او خـرسند شـده‌، او را حسين(علیه السلام) ناميدند‌، و گوسفندى‌ براى او قربانى كردند» (مفيد‌،1413‌ق، ج2، ص27). هـمانند ایـن روایات، دربارة نام‌گذاری حسنین(علیهم السلام) توسط پیامبر(صلی الله علیه و آله) و سبقت نگرفتن حضرت علی‌(علیه السلام)در‌ نام‌گذاری، در منابع اهل‌سنت نیز‌ وجود‌ دارد‌. برخي با اشاره‌ بـه‌ تـولد حـسنین(علیهم السلام)­، نام‌گذاری آنان‌ را‌ از سوی پیامبر( دانسته‌اند.4 برخی دیگر هم با اشـاره به نام‌گذاری حسنین(علیهم السلام)و عقیقه برای‌ آنان‌ از سوی پیامبر(صلی الله علیه و آله) در روز هفتم‌، هيچ‌ اشاره‌ای به‌ تولد‌ محسن‌ و عقیقه كردن برای او‌ ندارند5؛ زيرا هـنوز مـحسّن بـه دنیا نیامده بود تا عقیقه و قربانی برای او توسط پیامبر‌(صلی الله علیه و آله)انجام‌ گـیرد.

ثـالثا، براساس روایات پیش‌گفته از‌ متون‌ عامّه‌، پیامبر‌(صلی الله علیه و آله)­ضمن‌ مخالفت با نام‌گذاری‌ فرزند‌ اول امیرمؤمنان علی(علیه السلام)­ به «حرب»، خـواستار تـغییر مـي‌شود؛ زیرا اسلام نام‌گذاری فرزندان به اسامی عصر جاهلی‌ را‌ امری‌ ناپسند می‌داند (شـریف قـرشی، 1394ق، ج1، ص32) و ازاينـ‌رو‌، در‌ برخي‌ روايات‌ آمده‌ كه‌ پیامبر(صلی الله علیه و آله) بسياري از نام‌هاي جاهلی از جمله «حَرب» را تغییر دادند (ابوداود، 1410ق، ج 2، ص 467). حـال بـا تـوجه به شخصیت والاي ديني و مقام عصمت اميرمؤمنان علی(علیه السلام)، بر فرض‌ آنكه بار اول چنين چيزي رخ داده بـاشد، آيا مـي‌توان پذيرفت كه پس از نهی رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، حضرت علي(علیه السلام)در تولد فرزندان بعدی خویش نيز آنان را هـمچنان «حـرب» بنامد؟!

رابـعاً‌، بجز‌ اخبار نام‌گذاری فرزندان به «حرب» توسط حضرت علی(علیه السلام)­، اخبار متناقضی مشاهده مي‌شود كه بـه نـام‌هایی غیر از «حرب» برای فرزندان امام اشاره دارد.6 در يكي از اين اخبار چنين‌ آمده‌ است: «چون حسن(علیه السلام) مـتولد شـد عـلي نام او را «حمزه» گذاشت، و چون حسین(علیه السلام) متولد شد، نام او را «جعفر» نهاد.

در گزارش دیگری‌ آمده‌ است كه حـضرت عـلی(علیه السلام) فرزند‌ اول‌ و دومش، هر دو را «جعفر» نام نهاد. در این گزارش‌ها، تنها به نام‌گذاری حـسنین(علیهم السلام) اشـاره شـده و هیچ اشاره‌اي به تولد و نام‌گذاری محسّن وجود ندارد‌.

خامساً‌، در بسياري از منابع‌ تاریخی‌، هيچ اشاره‌اي بـه تـولد مـحسن در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله)، وفات او و قربانی كردن برای او نشده و تنها به وفات و یا شهادت او در كوچـكی (دورة جـنيني) اشاره شده است؛ مثلا ابن‌ صوفی‌(م466) می‌نویسد: «برخی محسّن را فرزند علی(علیه السلام) نمی‌شمارند؛ زیرا وی مرده به دنـیا آمـد و خبر محسّن و شهادت وی نزد راويان شیعه روشن است» (ابن‌صوفی، 1409ق، ص159). برخی نیز واژة «هَلَك‌» را‌، كه حـكايت‌ از مـرگ غيرطبيعي و شهادت دارد، نقل كرده‌اند.

سادساً، در تعارض بـا اخـبار حـاكي از تولد حضرت محسّن‌، گزارش‌هايي وجود دارد كه در آنها، از ولادت مـحسن خـبری نیست‌ و صرفاً‌ به‌ حمل، نام‌گذاری توسط رسول‌خدا(صلی الله علیه و آله) و سقط وی اشاره دارند. در این روایات، عـقیقه بـرای حسنین(علیهم السلام) آمده، ولی به ‌‌عقیقه‌ بـرای مـحسَّن هيچ اشـاره‌اي نـشده اسـت. اين اخبار را محدثان و مورخان بزرگ عامّه‌ نـقل‌ كرده اند‌.7

بنابراین، می‌توان گفت: روايات دالّ بر تولد حضرت محسَّن در زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله)­تلاشي مـذبوحانه‌ بـود براي پوشش نهادن بر جنايت قـتل محسن و مرگ او در دورة جنيني‌. در تـأیید ایـن سخن‌، مي‌توان‌ به كلام ابن شـهرآشوب (م558) در المـناقب استشهاد كرد: «عده‌ای با طراحی اتهاماتی به شیعه، می‌گویند: محسّن در زمان پیامبر( متولد شـده و در هـمان زمان سقط شده است» (ابـن شـهرآشوب، 1376‌ق، ج1، ص5).

3- وجـود و وفات حضرت مـحسَّن(علیه السلام) هـنگام حمل و حمله

در برخي از مـنابع عـامه، به حقيقت رخ‌داده درباره حضرت محسَّن تصريح و خبر سقط شدن او در فاجعة هجمه به خـانه حـضرت فاطمه(علیها السلام)­ گزارش‌ شده‌ است.8

اينان چـنين نـقل كرده‌اند كه حـضرت مـحسّن‌بن عـلی(علیه السلام)­ بر اثر ضربة واردشـده بر شكم حضرت فاطمه(علیها السلام)­ در زمان هجوم به خانه آن حضرت سقط شده و به شهادت رسیده اسـت‌. البـته‌ برخي از اين منابع سبب سقط را ضربة عـمر بـر شـكم حـضرت فـاطمه(علیها السلام)­ ذكر كرده‌اند و برخي ديگـر ذكري از سـبب به ميان نياورده‌اند. براي مثال، صفّوری شافعی(م894) چنين‌ گفته‌ است: «ابن عبدالبر در كتاب الاستیعاب نقل مـی‌كند كه فـاطمه(علیها السلام)­ سـِقط كرد جنینی را كه علی(علیه السلام) او را محسن نام نهاده بود».9

يا ابـن‌حزم پس از ذكر نـام «مـحسَّن‌» بـه‌ عـنوان‌ يكي از فـرزندان حضرت علي‌(علیه السلام) گفته‌ است‌: «او بلافاصله پس از ولادتش مرد» (ابن‌حزم، 1418ق، ص38).

الف. چگونگی وفات يا شهادت: بسياری از مورخان عامّه در بیان نحوه‌ وفات‌ محسَّن‌، از واژة «هَلك» استفاده كرده‌اند. سؤال اساسی این‌ است‌ كه اگر مـحسَّن در دورة جنيني بوده يا متولد شده بوده چگونه به هلاكت رسیده است؟ چرا منابع تاریخی عامّه‌ دربارة‌ چگونگي‌ مرگ وی پس از تولد هیچ‌گونه خبری نقل نكرده‌اند؟ باید دانست‌ كه واژة «هلاكت» در اصل، به معناى ضايع شدن و تباه گـشتن اسـت و تنها یكی از معانی آن مرگ‌ طبیعی‌ است‌ و غالباً دربارة مرگ بد به‌كار مي‌رود (قرشی، 1371، ج7، ص161)؛ مثلاً، ابن‌اثیر‌ برای‌ شهادت امام حسین( از واژة «هَلَك» استفاده كرده است (ابن اثیر، 1385ق، ج2، ص99). و ابن‌جوزی، یكی از‌ مصادیق‌ «هَلَك‌» را «قـُتِلَ»، یـعنی «كشته شد»، بیان داشته است (ابن‌جوزی، 1412ق، ج14، ص254‌). افزون‌ بر‌ اين، گاهي از واژة «وفات» استفاده شده يكي از معاني آن مرگ غيرطبيعي است‌. شاهد‌ اين‌ مدعا آنكه در بسيارى جاها هـمچون شـهادت امیرمؤمنان علی(علیه السلام)­، امام حسين(علیه السلام)­، جـعفر طـيار و همچنين‌ دربارة‌ خليفه دوم و سوم، كه به مرگ غيرطبيعي از دنيا رفتند، كلمة «وفات» به‌ كار‌ رفته‌ است. حال بايد ديد واژة «هلك» در گزارش‌هاي منابع عامّه بر مرگ طبيعي مـحسن‌ دلالتدارد يا بر مرگ غيرطبيعي؟ و در صورت دوم، اين واقـعه چـگونه رخ داده است؟ درادامه‌، برخي‌ از‌ گزارش‌هاي متون تاريخي و روايي عامّه را در اين‌باره مرور مي‌كنيم:

ـ شهرستانی (م558ق) در بيان عقايد‌ نظام‌ معتزلي گفته است: بنابر عقیدة نَظّام معتزلی(م230ق)، عمر با ضربه زدن‌ به‌ سینة‌ حضرت فاطمه(علیها السلام)­ در روز بیعت‌گیری و هـجوم بـه منزل او، جنین وی را سِقط كرد. در‌ روز‌ بیعت‌گیری‌، در خانه بجز حضرت علي(علیه السلام)­ و فاطمه(علیها السلام)­ وحسن(علیه السلام)­ و حسين(علیه السلام)­ كسي نبود.»(شهرستانی، 1396‌ق، ج1، ص 57‌-58) یعنی در آن زمان محسن‌بن علی(علیه السلام)­ متولد نشده و در حال حمل بود.

ـ ابن‌ابی الحدید(م656‌ق) از‌ ابن اسحاق نقل كرده است كه هـبّاربن اسـود، زینب دخـتر رسول خدا‌ (صلی الله علیه و آله)­را‌ در مسیر هجرت به مدینه ترساند و سبب‌ شد‌ جنین‌ او سِقط شود و به این سبب رسول‌ خـدا‌(صلی الله علیه و آله) خون او را هدر اعلام كرد. ابن‌ابی الحدید می‌گوید: این خبر را بر‌ ابوجعفر‌ نـقیب خـواندم، گـفت: اگر رسول‌ خدا‌(صلی الله علیه و آله) خون هبّاربن‌ اسود‌ را‌ به سبب آنكه سبب سِقط جنین‌ زینب‌ دختر آن حضرت شد، هـدر ‌ ‌اعـلام كرد، ظاهراً اگر زنده بود خون‌ كسانی‌ را كه موجب سِقط جنین فاطمه‌(علیها السلام)­­شدند هدر اعـلام مـی‌كرد‌. گـفتم‌: این خبر را از شما‌ نقل‌ كنم، گفت: نه اثبات آن و نه ردّ آن را از من نقل نكن‌. من‌ به سـبب تعارض اخبار در‌ این‌ مسئله‌ نظر روشنی ندارم‌» (ابن‌ابی‌ الحدید، 1378ق، ج14، ص193‌).

ـ گنجی‌ شافعی(م685ق) مي‌گويد: گـفته می‌شود: فاطمه(علیها السلام)­پس از رحلت پیـامبر(صلی الله علیه و آله)­ جـنینی را سقط كرد‌ كه‌ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) او را «محسَّن» نام‌گذاری‌ كرده‌ بود و این‌ خبر‌ را‌ من نزد ابن‌قتیبه یافتم‌» (كنجی شافعی، 1356ق، ص267). اما نكتة قابل توجه آنكه اكنون عین این متن در كتاب‌ ابن‌ قتیبه موجود نیست.

ـ جـوینی(م722ق) مي‌گويد‌: «پیامبر‌(صلی الله علیه و آله)در‌ روایتی‌ فرمودند‌: چون به دخترم‌ فاطمه‌ مى ‏نگرم به ياد مى‏آورم آنچه را كه پس از من بر سر او خواهد آمد. وى‌ حقش‌ غصب‌، از ارثش منع، پهلويش شكسته و جنينش سِقط‌ می‌گردد‌» (جوینی‌، 1400‌ق، ج2، ص 34‌ـ35‌).

ـ ذهبی (م748ق) ضمن بررسی احـوال ابـوبكر احمدبن محمّد یحیی‌بن ابی‌دارم، محدث كوفی(352ق)، گفته كه او به سبب استماع مثالب عمر در اواخر عمر، متهم به رافضي‌ بودن شده است و از محمّدبن‌حَماد حافظ نقل كرده كه «من نزد او بودم كه شخصی برای وی می‌گفت: عـُمَر بـا ضربة لگد بر فاطمه( موجب سقط محسَّن شد» (ذهبی، 1413‌ق، ج15‌، ص578). ابن‌حجر عسقلانی نيز در بررسی احوال ابن‌ابی دارم همان سخن ذهبي را نقل كرده است (ابن‌حجر، 1390ق، ج1، ص268).

ـ صَفَدي شافعی(م764ق) در معرفي ديدگاه نظام معتزلي چنين نـقل‌ كردهـ‌ است: «همانا عمر در روز بيعت‌گیری و هجوم به منزل، به سینة فاطمه(علیها السلام)­ضربه‌اي زد كه منجر به سِقط محسن از شكمش شد» (صفدی‌، 1420‌ق، ج6، ص15).

در جمع‌بندی اخبار منابع‌ عامّه‌، مي‌توان به اين نتيجه دست يافت كه اخبار تـولد مـحسن در زمـان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بنا بر دلايل چـندگانه‌اي كه گـذشت، قـابل پذیرش نیست و تعابير‌ عامي‌ همچون «وفات» و «هلاكت» با‌ گزارش‌هاي‌ دالّ بر «شهادت» منافاتي ندارند؛ ازاين‌رو، از گزارش‌هاي غيرشيعي نيزمي‌توان شهادت محسَّن را ثـابت كرد. و گـويا هـمين حقيقت موجب آن گشته است كه برخی از اخبار این واقـعه مـبهم‌ نقل‌ شود و یا تحریف گردد. ازاين‌رو، بعضی از اقدامات تحریفی مورخان عامه در اين‌باره را از نظر مي‌گذرانيم.

ب. تحریف روایات شهادت: در تاريخ اسـلام، بـا حـقيقت تلخي به نام «تحريف» و «حذف‌» اخبار‌ مواجهيم. بر‌ اثر زمـينه‌هاي سياسي و اجتماعي موجود، سیاست خلفا و مورخان عامه بر این قرار گرفت كه تاریخ تشیع و حقانیت‌ آن دچار حذف و تحريف بـرخي حـقايق و يا آمـیختگی با گزارش‌های متناقض‌ گردد‌. از‌ جمله شواهد اين مدعا، سخن خالدبن عبدالله بـه ابـن‌شهاب زُهری است، آن‌گاه كه از وي درخواستِ تدوینِ ‌‌سیره‌ كرد و ابن‌شهاب در پاسخ به وی گفت: «احیاناً در لابه‌لای سیره از علی‌(علیه السلام)­ سخن‌ بـه‌ مـیان مـی‌آید. آیا با اين وجود، می‌توانم به این كار بپردازم؟ و خالدبن عبدالله گفت: اگر ذكر‌ نام او بـا آمـیزه‌ای از تـنقیص و خرده‌گیری و بدگویی باشد، مانعی ندارد!» (اصفهانی، بی‌تا‌، ج22، ص282) از ديگر‌ شواهد‌ اين مدعا، سخن ابن‌هشام سيره‌نويس مـعروف ـ در مـقدمة سـيره‌اش است كه مي‌نويسد: «برخى از آنچه را كه ابن اسحاق در اين كتاب يادآور شده رها مى‏ كنم. و نيز چيزهايى را كه يادآورى‌ آنها زشـت اسـت، و برخى را كه بيانش براى اين مردم ناخوشايند است» (ر.ك: ابن هشام، بی‌‌تا، مقدمه). در چنين فضايي، اگـر گـزارش‌های شـهادت حضرت فاطمه(علیها السلام)­و محسَّن او نيز گرفتار آفت تحریف و حذف‌ شود‌، جاي شگفتي نيست. پيش‌تر سـخن ابـوجعفر نقيب به ابن‌ابي الحديد دربارة وجود تعارض ميان اخبار شهادت حضرت محسّن را نـقل كرديم. عـلامه سـيدجعفر مرتضی عاملی پس از نقل اين سخن‌، پرسش‌ قابل تأملي را با اين بيان مطرح كرده است: «این اخبار شهادت مـحسَّن، كه ابـوجعفر نقيب از آنها سخن می‌گوید، اكنون كجاست؟!» (عاملی، 1415ق، ج5، ص240)

از جمله شواهد تحریفِ روایاتِ‌ شهادتِ‌ حـضرت مـحسن، گـزارش ابن شهرآشوب(م558ق) و گنجی شافعی(م685) است. آنان عبارت ابن قتیبه در المعارف را در قرن ششم چنین دیده و نـقل مـی‌كنند: «مـحسَّن با زخم قنفذ حیاتش‌ را‌ از‌ دست داد» (ابن شهرآشوب، 1376‌ق، ج3، ص133‌؛ كنجی‌ شافعی، 1356ق، ص 267). اما در چاپ جـدید كتـاب المعارف، جملة «محسَّن‌بن علي در كودكي از دنيا رفت» جایگزین متن محذوف شده‌ است‌ (ابن‌ قتیبه، 1992، ص211). نمونة ديگر سـخن صـفوری شافعی‌(م894‌ق) در كتاب المحاسن المجتمعه فی الخلفاء الاربعه است كه به نقل از كتاب الاسـتيعاب ابـن عبدالبر چنين آورده: «فاطمه‌(علیها السلام)­جنینی‌ را‌ سِقط كرد كه علی(علیه السلام)­ او را مـحسَّن نـام نـهاده بود‌»(لباف، 1388، ص37). اما در چاپ‌های جدید كتاب الاسـتیعاب، ایـن خبر وجود ندارد!

اخبار حضرت محسَّن‌بن علی(علیه السلام)در‌ منابع‌ شيعي‌

چنان‌كه نويسندة مقاله مـورد بـحث نيز به درستي ادعا كرده، عـالمان‌ شـيعي‌ در اينكه حـضرت مـحسَّن‌بن عـلي(علیه السلام)­ پس از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و بر اثر هجوم بـه خـانه حضرت فاطمه‌(علیها السلام)­سقط‌ شده‌ است، اتفاق‌نظر دارند. در ادامه، فهرستي از اين منابع و گزارش آنـها تـا‌ عصر‌ علامه‌ مجلسي ارائه مي‌شود، سپس بـه بررسي گزارش‌ها و اعتبارسنجي مـنابع و اسـناد خواهيم پرداخت:

ـ سُلیم‌بن قیس‌ هـلالی‌(م76‌ق): كتـاب وي را اولين منبعِ گزارشگر اين حادثه مي‌توان قلمداد كرد. وي ضمن نقل‌ روايتِ‌ مفصلي دربارة هجوم به خـانة حـضرت فاطمه(علیها السلام)­، به نقل از سلمان، شـهادت حـضرت‌ مـحسَّن‌ را‌ بر اثر فـشارِ در تـوسط قنفذ دانسته است كه مـنجر بـه شكستن پهلو و سقط‌ جنين‌ حضرت فاطمه( شد (سليم، 1422ق، ص153).

ـ حسين‌بن حمدان خصيبي(م334ق): وي طي روايتي‌ بـدون‌ سـند‌، ضمن بيان اوصاف و شرح حال حـضرت فـاطمه(علیها السلام)­، به وصـيت آن حـضرت اشـاره كرده كه ضمن‌ آن‌ به سـقط شدن حضرت محسَّن بر اثر هجوم به خانه تصريح شده‌ است‌ (خصیبی‌، 1411ق، ص179). وي در جاي ديگر كتـابش، حـديثي مسنَد و مفصل از مفضّل از امام صادق‌( نـقل‌ كردهـ‌ كه در بـخشي از آن، حـمله بـه خانة حضرت فـاطمه(علیها السلام)­ و مـضروب شدنش‌ توسط‌ قنفذ و سقط جنينش تصريح شده است (همان، ص402). لازم به ذكر است كه اين حديث را‌ در‌ قرن نهم، حسن‌بن سـليمان حـلّي در كتـاب مختصرالبصائر(حلی، 1421ق، ص187) و پس‌ از‌ او، علامه مجلسي با تـعبير «روي فـي‌ بـعض‌ مـؤلفات‌ اصـحابنا عـن الحسين‌بن حمدان...» (مجلسی، مكرر، ج53‌، ص1) نقل‌ كرده‌اند.

ـ علي‌بن حسين مسعودی(م346ق): وي نيز طي روايتي مرسل و ضمن بيان حوادث‌ پس‌ از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، به‌ سقط‌ شدن حضرت‌ محسَّن‌ بر‌ اثـر هجوم به خانه و فشار در‌ تصريح‌ كرده است (مسعودی، 1417ق، ص146).

ـ قاضي نعمان تميمي مغربي(م363ق): وي ضمن‌ اشعاري‌، به مضروب شدن حضرت فاطمه(علیها السلام)­ و سقط‌ شدن حضرت محسَّن تصريح‌ كرده‌ است: «حتي اتوا باب البتول‌ فـاطمة‌ ـ وهـي لهم قالية مصارمة ـ فوقفت عن دونه تعذلهم ـ فکسر الباب لهم اولهم ـ فاقتحموا‌ حجابها‌ فعولت- فضربوها بينهم فاسقطت» (نعمان‌ مغربی‌، 1970‌، ص89).

ـ جعفربن محمّدبن‌ قولویه‌ قمی(م368ق): وي حديث‌ مسندي‌ از امام صادق(علیه السلام)­نقل كرده اسـت كه بـر اساس آن، در شب معراج، از‌ ظلم‌هايي‌ كه پس از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بر‌ اهل‌بيتش‌ مي‌رود به‌ آن‌ حضرت‌خبر داده شد و دربارة‌ حضرت فاطمه(علیها السلام)­ چنين آمده است: «و اما دخترت، پس بـه او ظـلم شده، محروم خواهد شد‌ و حـقي‌ را كه بـراي او قرار مي‌دهي‌ غصب‌ خواهند‌ كرد‌ و درحالي‌كه‌ باردار است، مضروب‌ واقع‌ شده، به حريم و منزلش بدون اذن وى داخل مي‌شوند و خواري و ذلت را لمس خواهد كرد، در‌حالي‌كه‌ ياوري‌ نمي‌يابد‌ و به دنبال كتـكى كه مـى‏خورد، فرزندش سِقْط‌ شده‌، خـودش‌ وفـات‌ مي‌كند‌» (ابن‌ قولویه، 1417ق، ص548). در ادامة حديث، به عقوبت قاتلان حضرت فاطمه(علیها السلام)­ و محسنِ او در قيامت اشاره شده و چنين آمده است: «اولين كسي كه دربارة او حكم می‌شود‌ محسن‌بن على(علیه السلام)­ است كه دربارة قاتلش، سپس دربارة قنفذ حـكم خـواهد شد» (همان، ص551).

ـ شیخ صدوق(م381ق): وي در كتاب الامالي، روايتي مسند از ابن عباس نقل كرده كه بر‌ اساس‌ آن، روزي رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با مشاهدة حسنين(علیهم السلام)­ آنان را بر زانوي خويش نشاند و از ظلم‌هايي كه در حقشان مي‌شود خبر داد و در ادامه، به ظـلم‌هايي كه در حـق حضرت‌ فـاطمه‌(علیها السلام)­روا داشته خواهد شد و شكسته شدن پهلو و سقط جنينش اشاره فرمودند (صدوق، 1417ق، ص176). وي همچنين در كتاب معاني‌الاخبار، در تبيين معناي حـديث‌ نبوي‌ خطاب به اميرمؤمنان علی(علیه السلام)­كه‌ فرمودند‌: «يا علي، إن لك كنزا في الجـنة وأنـت ذو قـرنيها»، از برخي مشايخش نقل كرده كه مراد از اين گنج، همان فرزند حضرت فاطمه‌(علیها السلام)­ است‌ كه بر اثر فشار‌ در‌ سقط شد» (صدوق، 1379، ص 205-206).

- مـحمدبن‌جریر ‌ ‌طـبری شیعی(قرن4ق): وي در حديث مسنَدي به نقل از امام صادق(علیه السلام)­، چراييِ شهادت حضرت زهرا(علیها السلام)­ را گـزارش كرده اسـت. در اين حـديث‌ آمده‌ است كه شهادت حضرت فاطمه(علیها السلام)­بر اثر ضربة غلافِ شمشيرِ قنفذ بود كه به امر عـُمَر به حضرت فاطمه(علیها السلام)­ زد و بر اثر آن حضرت محسّّن سِقْط و حضرت فاطمه(علیها السلام)­ به بيماري‌ شـديدي‌ مبتلا شد‌ (طبری، 1413ق، ص134).

- شـیخ مـفید(م413ق): وي در كتاب الارشاد پس از ذكر اولاد اميرالمؤمنين(علیه السلام)­ چنين گفته‌ است: «در میان شيعه، كساني هستند كه مي‌گويند: فاطمة زهرا(علیها السلام)­ پس‌ از‌ رحلت‌ رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، فرزند پسرى را سِقط كرد كه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) او را هنگام حاملگى، «محسَّن» ناميده بود‌. ‌‌پس‌ بنا بر قـول اين طايفه، اولاد اميرمؤمنان(علیه السلام)­ 28 نفرند. والله اعلم» (مفید، 1413‌ق، ج1، ص355‌). وي‌ همچنين در كتاب الاختصاص، كه منسوب به اوست، طي حديثي مرسل و مفصل از امام صادق‌(علیه السلام)­، به نقل وقايع پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، از جمله هجوم به خانة‌ حضرت فاطمه(علیها السلام)­ و سقط جـنينش‌ پرداخـته‌ است (مفید، 1414ق، ص185)10

نكتة قابل تأمل آنكه در اين حديث، سقط محسَّن بر اثر ضربه به شكم حضرت فاطمه(علیها السلام)­ پس ازبازگشت از نزد ابوبكر و گرفتن سند فدك ذكر‌ شده است كه در بررسي محتوايي روايات به آن خواهيم پرداخت. هـمچنين قـاضي عبدالجبار(م415ق) با نقل گزارشی، به رفتار شیعیان، و شیخ مفید نيز به عزاداری حضرت محسَّن اشاره كرده، می‌نویسد‌: «برخی‌ از علماي شیعه، از جمله شیخ مفید، علاوه بر ترویج تشیع، بر مصیبت فـاطمه(علیها السلام)­ و فـرزندش محسَّن، كه عُمَر او را به قتل رسانده است، گریه می‌كنند» (اسدآبادی، بی‌تا، ج2، ص594). اين‌ سخن‌ حكايت از آن دارد كه رخداد سِقط و شهادت حضرت محسَّن در عصر شيخ مفيد تا آنجا مشهور بوده كه قاضي عبدالجبار عزاداري بـراي او را بـه عـنوان رسمي رايج‌ ميان‌ شيعه ذكر كرده اسـت.

- شـیخ طـوسی(م460ق): وي در سخني اينچنين، مسئله سقط و شهادت حضرت محسَّن را از امور مشهور و متفقٌ‌عليه شيعيان تا آن عصر دانسته است: «مشهور بین‌ شیعه‌، كه‌ مخالفی نـدارد، آن اسـت كههمانا‌ عُمَر‌ به شكم حضرت زهرا(علیهاالسلام)­ضربه زد و جـنین او سـِقط شد. این فرزند سِقط‌شده محسَّن نام دارد و روایت آن نزد همه مشهور‌ است‌» (طوسی‌، 1394ق، ج3، ص156).

- فضل‌بن حسن طبرسی(م548ق): وي در‌ كتاب‌ اعلام الوري، عين عـبارت شـيخ مـفيد در الارشاد را نقل كرده (طبرسی، 1417ق، ج1، ص396) و در كتاب ديگرش چنين گفته‌ است‌: «فاطمه‌(علیها السلام)­ بـعد از پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرزند پسری را سِقط كرد كه پیامبر‌(صلی الله علیه و آله)­او را در‌حالی‌كه جنین بود، محسَّن نامید» (طبرسي، 1406ق، ص23) و ترديدي نيست كه با توجه به اجماع مـيان‌ شـيعه‌، مـراد‌ وي از اين سقط، همان حادثة معروف است.

- احمدبن علی‌بن ابي‌طالب‌ طبرسی‌(قرن شـشم ق): وي ضـمن نقل روايتي مفصل با سند مرسَل از شعبي، ابومخنف و يزيد‌بن حبيب مصري‌، پاسخ‌هاي‌ امام‌ حسن(علیه السلام)­ به سـخنان اهـانت‌آميزِ مـعاويه و جمعي از مزدوران او را نقل كرده‌ است‌. در‌ اين سخنانِ كوبنده، امام(علیه السلام)­خطاب به مغيرة‌بن شـعبه چـنين فـرمودند: «و اما تو‌اي مغيرة‌بن شعبه‌، كسي‌ هستي‌ كه فاطمه را آنچنان زدي كه خون‌آلود شد و آنچه را در شكم داشت سـقط‌ كرد‌...» (طـبرسی، 1386ق، ج1، ص413). وی هـمچنين در جاي ديگري از كتابش، روايتِ سليم‌بن قيس‌ از‌ سلمان‌ را نقل كرده است (همان، ج1، ص109).

- ابن شهرآشوب(م558ق): وي از كتاب المـعارف ابـن‌قتيبه‌ چنين‌ نقل كرده است: «در المعارف قتيبي آمده كه محسن به سبب زخم حاصل‌ از‌ ضربة‌ قـنفذ عـدوي سـقط شد» (ابن شهرآشوب، 1376ق، ج3، ص133). لازم به ذكر است كه متأسفانه در‌ نسخه‌هاي‌ موجود از كتاب المعارف ابن‌قتيبه، اين عبارت را به اين جـمله تـحريف‌ كرده‌اند‌ كه‌ «اما محسّن‌بن علي(علیه السلام)­، در كودكي هلاك شد» (ابن‌قتیبه، 1992، ص211).

- عبدالجلیل قزوینی رازی(م۵۶۰ق): وي‌ ضمن‌ نـقل‌ جـمله‌اي از مـخالفانِ شيعه در قرن ششم در خصوص سقط شدنِ محسَّن‌ با‌ ضربه عُمَر، آن را مورد تأييد كتب شيعه و اهـل‌سنت دانـسته است. سخن وي چنين است: «می‌گویند‌: عمر‌ به شكم فاطمه(علیهاالسلام)­ زد و كودكی را در شكم او كشت كه رسـول‌ خـدا‌(صلی الله علیه و آله) او را مـحسَّن نام نهاده بود. جواب‌ آن‌ است‌ كه این خبری است درست و در كتب‌ شیعه‌ و سنی (شهادت مـحسَّن‌بن عـلی(علیه السلام)­ مـذكور است» (رازی، 1358، ص 298).

- ابن بطریق (م600ق): سخن‌ وي‌ در اين‌باره چنين است: «در‌ روایتی‌ آمده است‌ كه‌ فـاطمه‌(علیها السلام)­ بـعد از وفات پیامبر(صلی الله علیه و آله )فرزند پسری‌ را‌ سقط كرد كه در زمان حمل توسط رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نام‌گذاری شده بود‌» (ابن‌ بطریق، 1407ق، ص30).

- سـیدبن طـاووس(م664‌ق): وي ضمن اعمال روز‌ ولادت‌ حضرت فاطمه(علیها السلام)­، زيارتي را از‌ شخصي‌ به نام محمدبن علي طـرازي نـقل كرده است كه ضمن آن زيارت، به‌ اين‌ جملات برمي‌خوريم: «خـدايا، درود فـرست‌ بـر‌ فاطمه‌(علیها السلام)­دختر رسول خدا‌(صلی الله علیه و آله)، كه‌... پهلويش شـكسته، هـمسرش مظلوم‌ و فرزندش‌ مقتول شد» (ابن‌طاووس،1414ق، ج3، ص166). روشن است كه مراد از «فرزند مقتول» در اين‌ جملات‌، هـمان حـضرت محسَّن است و نه حسنين‌(علیهم السلام)­؛ زيرا‌ در آن­صـورت‌، بايد‌ بـه صـورت تـثنيه گفته‌ مي‌شد: المقتول وَلَدَيْها. علاوه بـر آن، ذكر جـملة «المقتول ولدها» پس از جملة «المكسور ضلعها‌» قرينه‌اي‌ است بر آنكه مراد از فرزندِ‌ مـقتول‌ در‌ اينـجا‌، همان‌ است كه در‌ اثر‌ هجوم به خـانه و شكستن پهلو كشته شـده اسـت.

- علي‌بن عيسي اربلي(م693ق): وي در كتابش هـمان‌ عـبارت‌ شيخ‌ مفيد در الارشاد را نقل كرده است‌ (اربلی‌، 1405‌ق، ج2، ص67‌).

- عمادالدين‌ حسن‌بن‌ علي طبري (زنده در 701ق): وي پس از ذكر جريان حـمله بـه خانة حضرت فاطمه( جمله‌اي اينـچنين دارد: «و گـويند كه فـاطمه(علیها السلام)­ محسَّن از شكم بـينداخت، بـه سبب‌ آنكه عُمَر بـر شـكم او زده بود» (طبری، 1383، ص311).

- علامه حلّی(726ق): وي ضمن استدلال بر عدم صلاحيتِ ابوبكر براي خلافت، به واقـعه هـجوم به خانه حضرت فاطمه(علیها السلام)­ و سقط‌ مـحسَّن‌، بـا اين تعابير اشـاره كرده اسـت: «و فـاطمه(علیها السلام)­مضروب واقع شد و بـدين جهت، جنینی را كه اسمش محسَّن بود، سِقط كرد» (حلی، 1407ق، ص511).

ـ حسن‌بن ابي الحسن ديلمي(قرن هشتم‌ ق): وي‌ در كتابش، هـمان روايت پيشـ‌گفته از الامالي شيخ صدوق را نقل كرده است (ديلمـي، 1415ق، ج 2، ص 295).

- عبدالجلیل قزوینی رازی(م۵۶۰ق): وي‌ ضمن‌ نـقل‌ جـمله‌اي از مـخالفانِ شيعه در قرن ششم در خصوص سقط شدنِ محسَّن‌ با‌ ضربه عُمَر، آن را مورد تأييد كتب شيعه و اهـل‌سنت دانـسته است. سخن وي چنين است: «می‌گویند‌: عمر‌ به شكم فاطمه(علیهاالسلام)­زد و كودكی را در شكم او كشت كه رسـول‌ خـدا‌(صلی الله علیه و آله) او را مـحسَّن نام نهاده بود. جواب‌ آن‌ است‌ كه این خبری است درست و در كتب‌ شیعه‌ و سنی (شهادت مـحسَّن‌بن عـلی(علیه السلام)­ مـذكور است» (رازی، 1358، ص 298).

- ابن بطریق (م600ق): سخن‌ وي‌ در اين‌باره چنين است: «در‌ روایتی‌ آمده است‌ كه‌ فـاطمه‌(علیها السلام)­بـعد از وفات پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرزند پسری‌ را‌ سقط كرد كه در زمان حمل توسط رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نام‌گذاری شده بود‌» (ابن‌ بطریق، 1407ق، ص30).

- سـیدبن طـاووس(م664‌ق): وي ضمن اعمال روز‌ ولادت‌ حضرت فاطمه(علیها السلام)­، زيارتي را از‌ شخصي‌ به نام محمدبن علي طـرازي نـقل كرده است كه ضمن آن زيارت، به‌ اين‌ جملات برمي‌خوريم: «خـدايا، درود فـرست‌ بـر‌ فاطمه‌(علیها السلام)­دختر رسول خدا‌(صلی الله علیه و آله)، كه‌... پهلويش شـكسته، هـمسرش مظلوم‌ و فرزندش‌ مقتول شد» (ابن‌طاووس،1414ق، ج3، ص166). روشن است كه مراد از «فرزند مقتول» در اين‌ جملات‌، هـمان حـضرت محسَّن است و نه حسنين‌(علیهم السلام)­؛ زيرا‌ در آنصـورت‌، بايد‌ بـه صـورت تـثنيه گفته‌ مي‌شد: المقتول وَلَدَيْها. علاوه بـر آن، ذكر جـملة «المقتول ولدها» پس از جملة «المكسور ضلعها‌» قرينه‌اي‌ است بر آنكه مراد از فرزندِ‌ مـقتول‌ در‌ اينـجا‌، همان‌ است كه در‌ اثر‌ هجوم به خـانه و شكستن پهلو كشته شـده اسـت.

- علي‌بن عيسي اربلي(م693ق): وي در كتابش هـمان‌ عـبارت‌ شيخ‌ مفيد در الارشاد را نقل كرده است‌ (اربلی‌، 1405‌ق، ج2، ص67‌).

- عمادالدين‌ حسن‌بن‌ علي طبري (زنده در 701ق): وي پس از ذكر جريان حـمله بـه خانة حضرت فاطمه( جمله‌اي اينـچنين دارد: «و گـويند كه فـاطمه(علیها السلام)­ محسَّن از شكم بـينداخت، بـه سبب‌ آنكه عُمَر بـر شـكم او زده بود» (طبری، 1383، ص311).

- علامه حلّی(726ق): وي ضمن استدلال بر عدم صلاحيتِ ابوبكر براي خلافت، به واقـعه هـجوم به خانه حضرت فاطمه(علیها السلام)­و سقط‌ مـحسَّن‌، بـا اين تعابير اشـاره كرده اسـت: «و فـاطمه(علیها السلام)­ مضروب واقع شد و بـدين جهت، جنینی را كه اسمش محسَّن بود، سِقط كرد» (حلی، 1407ق، ص511).

ـ حسن‌بن ابي الحسن ديلمي(قرن هشتم‌ ق): وي‌ در كتابش، هـمان روايت پيشـ‌گفته از الامالي شيخ صدوق را نقل كرده است (ديلمـي، 1415ق، ج 2، ص 295).

شـكمي كه دريدند و جنيني كه سقط كردند و پهلويي كه شكستند» (كفعمی، 1403ق، ص553). روشن‌ است‌ كه‌ مـراد از جـنين سـقط‌شده، كه همراه پهلوی شكسته‌ ذكر‌ شده، كسي جز محسَّن نيست؛ زيرا اين امر دربارة ديگر اولاد اهل‌بيت(علیهم السلام)­ نقل نشده است.

- محقق كركي(م940ق): وي‌ نـيز‌ ‌ ‌ضـمن‌ برشمردن رفتارهاي صورت‌گرفته در حق اهل‌بيت( پس از رحلت رسول‌ خدا(، به سقط حضرت محسَّن در اثـر هـجوم بـه خانة حضرت فاطمه(علیها السلام)­ تصريح كرده است (كركی، بی‌تا، ص130‌).

- مقدس‌ اردبيلي‌(م993ق): وي نيز سبب سقط محسَّن را ضربة عمر و غـلام او‌ دانسته‌ است (مقدس اردبیلی، 1383، ص265).

- قاضي نورالله شوشتري(م1019): وي در پاسخ به سخن ابن‌حجر، كه‌ مـسئله‌ هجوم‌ به خانة حـضرت فـاطمه(علیها السلام)­ و سقط حضرت محسَّن را از افتراهاي شيعه به‌ خلفا‌ دانسته‌ (تستری، 1376ق، ص 217-218)، ضمن تأكيد بر وقوع اين رخداد، به ديدگاه نظّام معتزلي‌ در‌ اين‌ خصوص اشاره كرده كه توسط شهرستاني نقل شده است (همان، ص220).

- علامه محمدتقي مجلسي‌(م1070‌ق): وي پس از نـقل روايت صحيح علي‌بن جعفر از برادرش امام كاظم( در‌ خصوص‌ شهيد‌ بودن حضرت فاطمه(علیها السلام)­، علت شهادت را به نقل از كتاب سليم‌بن قيس، مضروب شدن‌ توسط‌ عمر و قنفذ دانسته، و سقط شدن حضرت محسَّن را نيز بر اثـر اين ضـربه‌، از‌ الارشاد‌ شيخ مفيد نقل كرده است (مجلسی، بی‌تا، ج5، ص342).

- فيض كاشاني(م1091ق): وي ضربة واردشده بر‌ حضرت‌ فاطمه(علیها السلام)­ پس از هجوم به خانه‌اش را قوي‌ترين سبب براي اسقاط جنينش‌ دانسته‌ است‌ (فیض كاشانی، 1375، ص182).

-شيخ حر عاملي(1104ق): وي در ارجـوزه‌اي كه دربـارة تاريخ پيامبر‌( و اهل‌بيت‌(علیهم السلام)­ ايشان‌ سروده، به سقط حضرت محسَّن تصريح كرده است: «اولاد فاطمه پنج تن‌ هستند‌: حسين، حسن، زينب، ام‌كلثوم و محسني كه در روز عمر­ چنان‌كه مشهور است در اثر گشودن در‌ توسط‌ عمر سـقط شـد. و در اين هنگام ، فاطمه(علیها السلام)­جنينش را سقط كرد و همواره‌ ناله‌اش‌ براي او بلند بود»(حرعاملی، بی‌تا، ج2، ص 13‌-14‌).

- علامه‌ محمدباقر مجلسی(م1111ق): وي نيز با نقل‌ روايت‌ پيش‌گفته از كتاب دلائل الامامة (مجلسی، مكرر، ج43، ص170) و نقل روايت مفصل خصيبي‌ از‌ مفضل‌بن عمر از امـام صـادق‌(علیه السلام)­(هـمان‌، ج53، ص14‌) و همچنين‌ نقل‌ سخن پيش‌گفته از ابـن‌قتيبه تـوسط ابـن‌ شهرآشوب‌، بر سقط شدن حضرت محسَّن در اثر هجوم به خانه، صحه گذاشته‌ است‌ (همان، ج43، ص233).

آنچه گذشت تصريحات‌ بزرگان شيعه دربارة سـقط‌ شـدن‌ و شـهادت محسَّن‌بن علي( بود. اما‌ در‌ بخش ديگري از منابع تـاريخي و روايي شـيعه به تعابيري برمي‌خوريم كه تنها به‌ سقط‌ يا مرگ حضرت محسَّن در‌ كودكي‌ اشاره‌ كرده‌اند كه به‌ هيچ‌ وجه نافي مرگ غيرطبيعي‌ و شهادت‌ نـيست. بـراي نـمونه، در تاريخ اهل‌البيت( منسوب به ابن‌ابي الثلج بغدادي(م322ق)، به سقط‌ شـدن‌ حضرت محسَّن بدون ذكر سبب آن‌ اشاره‌ شده است‌.(ابن‌ابی‌ ثلج‌، 1406ق، ص93). یعقوبی(م292‌) نيز دربارة حضرت محسَّن چنين گفته اسـت: «عـلى( چـندین فرزند داشت؛ از جمله محسَّن كه‌ در‌ كودكى مرد» (یعقوبی، بی‌تا، ج2، ص213). روشن‌ است‌ كهـ‌ مـردن‌ در‌ كودكي شامل هر‌ دو‌ نوع مرگ طبيعي و غيرطبيعي مي‌شود و گوينده ـ به علتي ـ در مقام تعيين آن نبوده است. نمونة ديگـر‌ سـخن‌ حـسام‌الدین‌ محلّی (م652ق) زیدی مذهب است: «محسَّن درحالی‌كه‌ در‌ حَمل‌ بود‌ از‌ دنیا‌ رفت» (محلی، 1423ق، ج1، ص89). اين سـخن نـيز اطـلاق دارد و شامل سقط و شهادت هر دو می‌شود.

با وجود آنكه نقليات يادشده از منابع شيعه و اهل‌سنت بـه روشـني بـر‌ صدق ادعاي سقط و شهادت حضرت محسَّن‌بن علي(علیه السلام)­دلالت دارند، اما براي زدودن شبهاتِ برآمده از مقاله يادشـده و ديگـر آثار، به بررسي اعتبار سندي و دلالي منابع يادشده مي‌پردازيم.

اعتبارسنجي منابع شيعيِ‌ دالّ‌ بر شـهادت حـضرت مـحسَّن‌بن علي(علیه السلام)­نمونه‌هاي يادشده از منابع شيعي تا عصر علامه مجلسي را مي‌توان به چهار گروه دسـته‌بندي كرد:

1. روايات داراي سـند؛ همچون روايات سُلَيم، ابن قولويه‌، شيخ‌ صدوق، طبري شيعي، حسن‌بن سليمان حلّي و علامه مـجلسي؛

2. روايات مـرسل و بـدون سند؛ همچون روايات خصيبي، مسعودي شيعي، شيخ مفيد در الاختصاص، طبرسي در‌ الاحتجاج‌، ابن‌طريق، ابن‌طاووس، عمادالدين طبري و كفـعمي‌؛

3. نـقل‌ ديدگاه‌ها، همچون شيخ مفيد در الارشاد، شيخ طوسي، ابن شهرآشوب، عبدالجليل رازي، علامه حـلّي، ديلمـي، فـاضل مقداد، عمادالدين قرشي، علي‌بن يونس عاملي، ابن ابي‌جمهور‌، محقق‌ كركي، مقدس اردبيلي، مجلسي‌ اول‌ و دوم و فيض كاشاني؛

4. اشـعار، هـمچون قـاضي نعمان، مغامس حلّي و شيخ حر عاملي.

در ادامه، به بررسي روايات داراي سند، و شبهات پيرامـون آنـها خواهيم پرداخت، اما پيش از آن شايسته است‌ اشاره‌ كنيم كه هرچند سه دستة اخير ـ همچون دستة اول ـ داراي سند نيست، امـا فـقدان سند همه جا نمي‌تواند نشانة ضعف روايت باشد؛ زيرا گاهي وجود شهرت فراوان در ارتـباط بـا‌ مضمون‌ يك خبر‌، نويسنده را از ذكر سند بي‌نياز مي‌كند. در مـوضوع شـهادت حـضرت محسَّن‌بن علي(علیه السلام)­ نيز چنين است. چنان‌كه‌ از تـوجه بـه اقوال، ديدگاه‌ها و اشعار در اعصار گوناگون برمي‌آيد، مسئلة‌ شهادت‌ حضرت‌ محسَّن در ادوار پياپي، آنچنان رايج و مشهور مـيان شـيعه بود كه عالمان هر عصر بـدون احـساس نياز ‌‌بـه‌ ذكر مـستندات و بـدون كوچك‌ترين اظهار ترديدي در درستي ماجرا، آن را مـسلم دانـسته‌، صرفاً‌ مضمون‌ خبر را نقل مي‌كردند وـ چنان‌كه ديديم ـ بسياري از بزرگان شيعه به شهرت و مـسلم بـودن‌ شهادت حضرت محسَّن نزد شيعيان تـصريح داشتند. بدين‌روي، آيا با وجـود اين تـعداد‌ قرينة دالّ بر وقوع‌ تاريخي‌ مـاجرا، آيا بـاز مي‌توان با تمسك به برخي شبهاتِ ناشي از مباني مسئله دارِ علمي و تاريخي، مدعي شـد كه اسـناد موجود موجب يقين و اطمينان نمي‌شود؟!

در اينـجا، مـناسب اسـت اشاره‌اي نيز بـه‌ سـخن شيخ مفيد در الارشاد داشـته بـاشيم كه موهِمِ خلاف اين ادعاست. گذشت كه شيخ مفيد، شهادت حضرت محسَّن را به گروهي از شيعيان نسبت داده اسـت، در‌حـالي‌كه اين سخن نمي‌تواند‌ از‌ فقدان شهرتِ شهادت حـضرت مـحسَّن نزد شـيعيانِ عـصرِ مـفيد حكايت داشته باشد؛ زيرا مـراد شيخ مفيد از «شيعه» در عبارت يادشده، نه فقط شيعة اماميه، بلكه مطلق فرق شيعه – اعم‌ از‌ امـاميه، زيديه و اسـماعيليه- بوده، و روشن است كه نمي‌توان رواج قول بـه شـهادت حـضرت مـحسَّن در مـيان ديگر فرق شـيعي را هـمچون اماميه دانست. از سوي ديگر، شيخ مفيد در‌ فضاي‌ سخت و دشوار بغداد و با حضور حنابلة متعصبِ ضد شـيعه، نـمي‌توانست بـه‌روشني و با صراحت، شهادت حضرت محسَّن را به امـاميه نـسبت دهـد (عـاملی، 1417ق، ج1، ص166). امـا گـويا براي شاگردش – شيخ‌ طوسي‌ اين‌ امكان فراهم آمد كه شهادت‌ حضرت‌ محسَّن‌ را از امور مسلم ميان شيعه بداند، به‌گونه‌اي‌كه هيچ خلافي در آن نيست. شاهد اين مدعا نيز سخن قاضي عبدالجبار اسـت‌. وي‌ عزاداري‌ و گريه بر شهادت حضرت محسَّن‌بن علي( توسط شيخ‌ مفيد‌ و شيعيان را گزارش مي‌كند كه حكايت از اشتهار اين رسم ميان شيعيانِ آن عصر و نيز پذيرش اين امر توسط‌ شيخ‌ مفيد‌ دارد. در ادامه- چنان‌كه وعده داديم- به اعتبارسنجي روايات داراي‌ سـند دربـاره شهادت حضرت محسَّن مي‌پردازيم:

1. نقل سُلَيم‌بن قيس

در مقاله يادشده، پس از نقل بخشي از خبر‌ منقول‌ در‌ كتاب سليم، ادعا شده كه همه يا بيشتر منابع بعدي اين‌ خبر‌ را از سليم‌بن قيس نقل كرده‌اند و در ادامه، در خـصوص اعـتبار اين كتاب به برخي از‌ آثار‌ ارجاع‌ داده شده است. هرچند نويسندة مقاله در اينجا موضع خود را نسبت‌ به‌ كتابِ‌ موجود منسوب به سليم‌بن قيس روشن نـكرده و خـواننده را به برخي از پژوهش‌ها دربارة‌ اعـتبار‌ اينـ‌ كتاب ارجاع داده، اما با عنايت به آخرين جمله ايشان در اين مقاله، مي‌توان‌ جايگاه‌ كتاب سليم نزد ايشان را حدس زد.

در اين‌باره، توجه به برخي نكات‌ ضروري‌ اسـت‌:

اولاً، ظـاهر كلام نويسندة مقاله آن است كه خـبر سـقط و شهادت حضرت محسَّن را‌، كه‌ سليم نقل كرده، همه يا بيشتر منابع بعدي از او نقل كرده‌اند، و چه‌بسا‌ با‌ اين‌ سخن درصدد تضعيف خبر و متفرد بودن سليم در نقل آن بوده است. اما بايد توجه‌ داشت‌ كه خـبر يادشـده را سليم‌بن قيس از سلمان نقل كرده و در كتابش‌ آورده‌ است‌، آن هم در فضاي خفقان‌آميز قرن اول كه منع رسمي نقل و كتابت حديث حاكم، و اين‌گونه‌ اخبار‌ از‌ ممنوعيت و محدوديت بيشتري برخوردار بود. ازاين‌رو، طبيعي است كه امثال سلمان اينـ‌گونه‌ اخـبار‌ را، كه جزو اسـرار آل محمد( بوده، به هر كسي بازنگويند. افزون بر اينها، نبايد از‌ نابودي‌ بسياري از آثار و مواريث حديثي شيعه در اثـر همين فضاي سخت و خفقان‌آميز‌ دورة‌ اموي و عباسي غافل بود. با توجه بـه‌ اين نـكات‌، آيا باز هم نويسندة مقاله مي‌تواند بر‌ تضعيف‌ اين خبر به خاطر تفرّد سليم در نقل آن اصرار ورزد؟! ضمن آنكه مـضمون‌ ‌ ‌اينخبر در تعدادي از ديگر‌ اخبار‌ آمده است‌ كه‌ به‌ آنها اشاره شد.

ثانياً، هـرچند دربـارة‌ كتـاب‌ سليم ديدگاه‌ها متفاوت است و اين مسئله بيشتر به مبناي رجالي و حديثي يك‌ محقق‌ مربوط مي‌شود، اما اگـر ديدگاه ناظر‌ به اعتبار اين كتاب‌ را‌ پذيرفتيم در اين صورت، خبر‌ سلمان‌ از بهترين، كامل‌ترين و معتبرترين اخـبار سقط فاطمه( و شهادت حـضرت مـحسَّن خواهد بود. مؤلف‌ اين‌ كتاب، سُليم قيس هلالي، از‌ اصحاب‌ اميرمؤمنان‌(علیه السلام)­ بود كه امامان‌ بعدي‌ تا امام سجاد(علیه السلام)­را‌ نيز‌ درك كرد و نزد ائمة اطهار(علیهم السلام)­محل وثوق بوده و موفق شد از علوم سرشار آنان‌ بهره‏مند‌ شود. بـرخی از عالمان شیعه، از‌ جمله‌ عمربن اذینه‌، حمادبن‌ عیسى‌ و محمّدبن ابى‌عمیر، كه تمام‌ علماى رجال، آنان را جلیل‌القدر مى‌دانند، از وی روایت نقل كرده‌اند. همچنين محمدبن حسن صفار‌ قمی‌ (صفار، 1404ق، ص218، 103، 47)، شيخ‌ صدوق‌ (صدوق‌، 1404‌ق، ص110‌)، كلینی، (كلینی، 1362‌، ج1، 46‌، 44؛ ج2، ص323)، خزاز (خـزاز، 1401ق، ص 46-47)، نـعمانى (نعمانی، 1422ق، ص74، 78، 80، 84، 85، 96‌، 103‌)، شيخ‌ طوسي (طوسی، 1407ق، ج4، ص26؛ ج6، ص328) و غير آنان‌ برخی‌ از‌ اخبار‌ این‌ كتاب‌ را روایت كرده‌اند و حتّى نعمانى در زمان خود، ادعاى اجماع بر صحت این كتاب كرده است (نعمانی، 1422ق، ص103).

ثالثاً، مخالفانِ اعتبارِ اين كتاب به بـرخي نـقاط‌ ضعف تمسك جسته‌اند؛ مثلاً، تضعيف رجالي واسطة نقل كتاب از سليم، يعني ابان‌بن ابي‌عياش، و يا وجودِ برخي روايات نادرست و مخالف با عقايد شيعه و قطعيات تاريخي. در مقابل، موافقانِ اعتبارِ كتاب‌ نيز‌ به اين اشـكالات پاسـخ داده‌اند؛ ازجمله آنكه دربارة ابان‌بن ابي‌عياش اتفاق‌نظر بر تضعيف او وجود ندارد و كساني از رجاليان او را توثيق كرده‌اند. همچنين وجود معدود روايات ناصحيح، اصل‌ يك‌ كتاب را از اعتبار ساقط نمي‌كند كه اگر چنين بود، كمتر كتـابي حـايز مـقام اعتبار مي‌شد. ضمن آنكه چـند روايت مـورد بـحث در‌ كتاب‌ سليم قابل توجيه است (عاملی‌، 1417‌ق، ج1، ص142).

رابعاً، انتظار ما در مباحث تاريخي از اخبارِ موجود در منابع، در حد انتظار يك فقيه و يك متكلم از يك حديث نيست؛ زيرا‌ فـقيه‌ بـناست حـكم شرعي را‌ استنباط‌ كند و متكلم بناست تكليف اعتقادات را روشـن كنـد. ازاين‌رو، بايد با دقت‌هاي موشكافانه، روايات را بررسي كنند. در اين صورت، اگر اعتبار روايت در حدي نبود كه براي فقيه و متكلم‌ يقين‌آور‌ باشد ناچار اسـت از آن اعـراض كنـد. اما در مباحث تاريخي چنين نيست. در تاريخ، با توجه به فـقر منابع، تعارض ميان گزارش‌ها، و نابودي بسياري از اخباري كه مي‌توانستند شواهد‌ تأييد‌ يا ردّ‌ اخبار ديگر باشند، ناچاريم از كوچك‌ترين اموري كه مي‌تواند راهـي بـراي مـا به سوي ترسيم دقيق‌تر تاريخ‌ بگشايند نيز صرف‌نظر نكنيم. با اين وصـف، آيا مـي‌توانيم به راحتي‌ از‌ كنار‌ كتاب سليم بگذريم و بهانه‌مان نيز برخي نقاط ضعف آن باشد. اين در حالي است كه برخي از ‌‌اينـ‌ دسـت پژوهـشگران، امثال تاريخ طبري را بر روي سر نهاده و نوعي قداست تاريخي‌ برايش‌ قايل‌ مـي‌شوند! از اينـ‌گونه مـحققان بايد پرسيد: آيا به تمام اخبار منقول در تاريخ طبري (با‌ وجود روايات امثال سيف‌بن عمر و دیـگران در اين كتـاب) اعـتماد داريد؟ روشن است كه‌ پاسخشان منفي است. حال‌ آيا‌ بايد تاريخ طبري را به سويي بيفكنيم و از آن اعـراض كنيم؟ بـاز پاسخ منفي است. و در نهايت، خواهند گفت: راه معقول آن است كه هريك از اخبار طبري جداگانه بـا مـعيارهاي عـلمي‌ بررسي شود. حال آيا انصاف حكم نمي‌كند كه نظير همين سخن را دربارة امثال كتاب سليم‌بن قـيس بگوييم؟ هـنر يك محقق آن است كه از حداقل منابع و امكانات موجود بهره لازم را‌ ببرد‌، نه آنكه تيشه‌اي در دست بـگيرد و بـا مـتهم كردن منابع موجود به ضعف و عدم اعتبار، ريشة آن منابع را زده، از ارجاع و استناد به آن منع كند.

خامساً، بـا عـنايت‌ به‌ آنچه گذشت، آيا با وجود انبوه شواهد و قراين تاريخي و روايي دربارة حوادث پس از رحـلت رسـول خـدا( و دربارة حضرت محسَّن‌بن علي(علیه السلام)­، اگر محققي به مصاف تك‌تك منابعتاريخيِ ناقل‌ اين‌ ماجرا بـرود و هـريك را بـه اتهامي، از درجة اعتبار ساقط و از عرصة تحقيق به در كند و سپس پيروزمندانه در مسند قـضاوت نـشيند و بگويد: «از اين اخبار نه تواتر لفظي‌ و نه‌ معنوي‌ و نه يقين و نه اطميناني حاصل‌ مي‌شود‌»، اين‌ سخن را بـايد نـشانه دقت و عمق و انصاف در پژوهش دانست و يا بي‌توجهي و عدم واقع‌نگري به حقايق و شرايط تاريخي؟!

بـه نـظر مي‌رسد آنچه‌ اين‌ دسته‌ از پژوهشگران را در دام مواجهه حـذفي بـا‌ بـرخي‌ منابع تاريخي انداخته دست‌كم دو نكته است:

يكم. تـوقعشان از مـنابع و اخبار تاريخي گويا در حدي است كه همواره‌ براي‌ ايشان‌ (و نه ديگران!) مفيد تواتر و عـلم و يقـين باشد.

دوم. به اصل‌ «تراكم ظـنون» بـي‌توجه يا غير مـعتقدند. مـراد از اين اصـل آن است كه ممكن است در يك موضوع‌ تاريخي‌، هـريك‌ از مـنابع يا اخبارِ ذي‌ربط، به‌تنهايي مفيد يقين نباشند، اما وقتي‌ مجموعه‌اي‌ از اين قراين و شواهد كنـار هـم چيده شوند براي كسي كه داراي سلامت عـقلي و وجداني است‌ مفيد‌ عـلم‌ و يقـين شوند. كار پژوهشگر تاريخي در اينجا، درسـت شـبيه كارآگاهي است كه‌ با‌ تجميع‌ قراين و نشانه‌ها، سرانجام به حقيقت دست مي‌يابد و مـجرم را شـناسايي مي‌كند. شيوة متقدمان در‌ بررسي‌ اخـبار‌، مـبتني بـر همين روش ـ يعني تـوجه بـه قراين و شواهد ـ بوده اسـت.

2. نـقل حسين‌بن حمدان‌ خصيبي‌

از آن‌روكه خبر خصيبي از مفضل‌بن عمر از امام صادق(علیه السلام)­را صاحب كتاب‌ مختصر‌ البـصائر‌ و سـپس علامه مجلسي نقل كرده‌اند، در آن بخش بـه بـررسي خبر مـزبور خـواهيم پرداخـت‌.

3. نقل‌ ابن‌قولويه

جعفربن مـحمدبن بابویه قمی در كامل الزیارات با سندی متفاوت از كتاب‌ سليم‌ و كتاب‌ الاختصاص، خبر حضرت محسَّن را نـقل كرده اسـت (ابن‌قولویه، 1417ق، ص334). در اين خصوص نيز‌ به‌ دو بُعدِ مـنبع و سـند و هـمچنين مـحتوا بـايد توجه داشت: بـه لحـاظ منبع‌، چاره‌اي‌ جز‌ اذعان به اعتبار آن نيست. كتاب كامل الزيارات از خوش‌نام‌ترين و معتبرترين آثار حديثي شيعه است‌ و اينـ‌ حـقيقت‌ بـراي كسي كه از كمترين آگاهي نسبت به مواريث حـديثي شـيعه و جـايگاه‌ آنـها‌ بـرخوردار اسـت، پوشيده نيست. عالمان شيعه همواره براي اين كتاب حساب ويژه‌اي باز كرده و روايات آن‌ را‌ به ديدة اعتبار و قبول نگريسته‌اند.

گو اينكه دربارة حكم به وثاقت تمام‌ افراد‌ موجود در اسناد اين كتاب و يا صـرفاً‌ وثاقت‌ كساني‌ كه ابن قولويه از آنان مستقيماً اخذ‌ حديث‌ كرده، اختلاف وجود دارد. با عنايت به آنچه گذشت، بايد گفت: مقتضاي انصاف‌ علمي‌ آن است كه در مواجهه‌ با‌ روايات اين‌ كتاب‌، به‌ اين قراين و شواهد و مرجِّحات تـوجه شـود‌. اين‌ در حالي است كه نحوة مواجهه نويسندة مقاله محل بحث با اين‌ كتاب‌، هيچ تفاوتي با نحوة مواجهة او‌ با ـ مثلاً ـ تاريخ طبري‌ و امثال‌ آن ندارد و ـ چنان‌كه روش نويسندة‌ مزبور‌ بوده ـ تنها بـه دنـبال يافتن نقاط ضعف اين‌گونه منابع بوده، بي‌آنكه به قراين‌ مرجِّح‌ و مقوّيِ روايت توجه كند و سپس‌ بر‌ مسند‌ داوري نشيند!

دربارة‌ نقد‌ سند روايتِ كامل الزيارات­ اين نكته را هم بايد گفت كه اين سـند بـا توجه به وجود فرد ضعيفي‌ همچون‌ عبداللَّه‌بن عبدالرحمان الأَصم و افراد مهمل و مجهولي‌ همچون‌ علي‌بن محمدبن‌ سالم‌ و عبدالله‌بن‌ حمّاد بصري، سندي ضعيف‌ به‌شمار مي‌رود؛ امـا بـا توجه به اعتبار كتـاب و مـؤلف و نيز وجود افراد موثقي همچون محمدبن‌ عبدالله‌بن‌ جعفر حميري و پدرش در رأس سند‌، و استبعادِ‌ اين‌ نكته‌ كه‌ ابن قولويه و حميري‌ها‌ حديثي‌ را بدون قراين مرجِّحه و مقوّيه از افراد ضعيفي نقل كرده باشند، نمي‌توان به طور مـطلق بـه‌ ضعف‌ و بي‌اعتباري‌ اين حديث حكم كرد، مگر آنكه همچون‌ نويسندة‌ مقاله‌ يادشده‌ تيغ‌ بُرّاني‌ در دست بگيريم و به كوچك‌ترين بهانه‌اي، منابع، شواهد و قراين تاريخ تشيع را تار و مار كنيم!

اما به لحاظ محتوايي، اين حـديث مـشتمل بر اِخـبار پيشين از جناياتي‌ است كه پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله)­، امّتِ آن حضرت نسبت به اهل‌بيتش( مرتكب شدند، و اين امر (اَخبار غيبي از آينـده) در ارتباط با رسول خدا(صلی الله علیه و آله)­ و انبياي الهي فراوان رخ‌ داده‌ است. بـنابراين، مـضمون خـبر مشتمل بر امر مستبعَد و غريبي نيست، كه طبعاً اين نكته بايد مدنظر نويسندة يادشده قرار مي‌گرفت.

اما اين ادعاي نـويسندة ‌ ‌مـقاله كه علماي شيعه تا‌ قرن‌ دهم هجري اين خبر را نقل نكرده‌اند، بسيار عجيب است. مـگر بـناست تـمام اخباري را كه پيشينيان نقل كرده‌اند پسينيان در آثارشان ثبت‌ كنند‌ كه عدم انجامِ اين كار‌ نشانة‌ ضعف يك خبر تلقي شود؟! بـر فرض كه اين ادعا صحيح باشد، اما اخبار به لحاظ مضمون و محتوا با يكديگر مـتفاوتند. آيا نويسندة محترم توقع‌ دارد‌ كه خـبري مـشتمل بر‌ چگونگي‌ عذاب قاتلان حضرت فاطمه(علیها السلام)­ و فرزندش، به صورت آشكار و آزاد در منابع روايي شيعه نقل شود؟ بعيد است اطلاعات تاريخي نويسندة مقاله و شناخت ايشان از شرايط سختي كه بر شيعه گذشته، اجازه‌ چنين‌ برداشتي به ايشـان بدهد. افزون بر اين، آيا با وجود صدمات و هجمات و كتاب‌سوزي‌ها و خفقان‌ها، امكان از بين رفتن آثاري كه پس از ابن قولويه اين خبر را نقل كرده باشند‌، منتفي‌ است؟!

4. نقل طبري‌ امامي

خبر ديگري كه مورد تعرض و اشارة نويسندة مقاله محل بـحث قـرار گرفته، حديث نقل شده در‌ كتاب دلائل الامامة است. نويسنده مقاله پس از نقل خبر و كساني‌ كه‌ آن‌ را بعدها گزارش كرده‌اند، با اين جمله تكليف اين خبر را نيز يكسره كرده و می‌نویسد: «دربارة كتاب ‌‌دلائل‌ الامامة نيز سخن بـسيار اسـت كه اين مختصر جاي آن نيست» (الله‌اكبری، 1388‌، ص74‌). سپس‌ در پاورقي، خوانندگان را به پژوهشي دربارة اين كتاب و برخي ديگر از آثار مناقب‌نگاري شيعيان‌ ارجاع داده است.11

دربارة اين خبر نيز از دو بُعد منبع سند‌ و محتوا بايد سخن گفت‌. اينـ‌ كتـاب منسوب به محمدبن جرير‌بن رستم طبري آملي است. در رسالة مطمح‌نظرِ نويسندة مقاله، احتمالات ديگري دربارة مؤلف دلائل الامامة مطرح شده12 و چنين نتيجه گرفته شده كه مؤلف اين اثر‌- بر خلاف تصور رايج- كسـي غـير از صـاحب كتاب المسترشد في الامامة اسـت كه بـه نـظر مي‌رسد دلايل ارائه‌شده در اين زمينه قابل قبول است. پژوهشگر يادشده سپس به بررسي محتوايي‌ كتاب‌ دلايل الامامة پرداخته و با وجود ارائة شواهدي دالّ بر وجود روايات ضـعيف در اين كتـاب، احـتمال جعّال بودن مؤلف را منتفي دانسته است. در مجموع، بـايد گـفت: هرچند براساس نتيجة‌ پژوهش‌ يادشده، مؤلف كتاب دلائل الامامه چندان شناخته شده نيست، اما نمي‌توان اين كتاب را از منابع غيرمعتبر شيعه بـه‌شمار آورد. شـاهد اين سـخن آنكه اين كتاب همواره به عنوان‌ يكي‌ از اولين آثار دلائل‌نگار شيعي محل مـراجعه و استناد انديشمندان فريقين بوده است.

اما سند خبر موجود در دلائل الامامة را مي‌توان «حسنه» دانست و بدين‌روي، اين حديث از جمله احاديث‌ مـعتبر‌ بـه‌ لحـاظ سند به‌شمار مي‌آيد. سند‌ حديث‌ بدين‌ قرار است: «حدثني أبوالحسين مـحمدبن هـارون‌بن موسى التلعكبري، قال: حدثني أبي، قال: حدثني ابوعلي محمدبن همام‌بن سهيل، قال: روى احمدبن محمدبن‌ البرقي‌، عـن‌ احـمدبن مـحمد الأشعري القمي، عن عبدالرحمان‌بن ابي‌نجران، عن‌ عبدالله‌بن‌ سنان، عن ابن مسكان، عـن ابـي‌بصير، عـن ابي‌عبدالله جعفر‌بن محمد(». تمام افراد موجود در اين سند (بجز ابوالحسين محمد‌بن‌ هارون‌) توسط‌ رجاليان تـوثيق شـده‌اند و ابـوالحسين محمدبن هارون نيز توسط نجاشي (نجاشی‌، 1416ق، ص439) مدح شده است و به اين سبب كه سند مشتمل بـر امـامي ممدوح است، «حسن» به‌شمار مي‌آيد‌ كه‌ برخي‌ آن را جزو احاديث معتبر شمرده‌اند.

اما بـه لحـاظ مـحتوا، در‌ اين‌ حديث، ابوبصير از امام صادق(علیه السلام)­ پس از بيان تاريخ ولادت حضرت فاطمه(علیها السلام)­ چنين نقل كرده است‌: «فاطمه‌(علیها السلام)­ در‌ سـوم مـاه جمادي‌الثاني سال يازدهم هجري از دنيا رحلت كرد و سبب وفات‌ او‌ ضربه‌اي‌ بود كه قنفذ غلام عـمر، بـه امـر عمر و با غلاف شمشير به فاطمه(علیها السلام)­ زد‌ و بدين‌ سبب‌، محسَّن را سقط كرد و به شدت بيمار شد.» در ادامـة حـديث، به جريان عيادت‌ ابوبكر‌ و عمر از حضرت فاطمه(علیها السلام)­ اشاره شده است (طبری، 1413ق، ص134). در اين حـديث‌، هـرچند‌ بـا‌ تعبير «وفات»، اما در واقع، با هدف تبيين چگونگي شهادت حضرت فاطمه(علیها السلام)­به بيان‌ سبب‌ شـهادت آن حـضرت پرداخـته و سقط حضرت محسَّن را نيز از پيامدهاي هجوم به‌ خانة‌ حضرت‌ فاطمه(علیها السلام)­ و مضروب شـدن او دانـسته است. همچنين در اين حديث، نكته‌اي كه بر خلاف مسلَّمات‌ و مشهورات‌ تاريخي باشد به چشم نمي‌خورد و ازاين‌رو، مي‌توان اين حـديث را يكي از‌ بـهترين‌ اسناد‌ تاريخي شهادت حضرت فاطمه(علیها السلام)­، سقط محسَّن و تاريخ اين ماجرا دانست. نويسندة مـقاله ـ چـنان‌كه پيش‌تر نيز‌ گفتيم‌ ـ گويا‌ نسبت به مـتن اين حـديث بـه اشكالي برنخورده و ازاين‌رو، صرفاً اشكال را‌ متوجه‌ مـنبع حـديث، يعني كتاب دلائل الامامة كرده است كه دربارة آن سخن گفته شد.

5- نقل شيخ‌ صدوق‌

چنان‌كه گـذشت، شـيخ صدوق در امالي، خبر مسندي را از ابـن عـباس‌ نقل‌ كرده اسـت كه در بـخشي از آن، رسول‌ خدا‌(صلی الله­علیه و آله) به شرح آنچه پس از او بـر‌ فـاطمه‌اش‌(علیها السلام)­ رفت، پرداخته و به جريان سقط حضرت محسَّن نيز اشاره كرده است. البته نـويسندة‌ مـقاله‌ محل بحث هيچ اشاره‌اي به‌ اينـ‌ خبر نكرده‌ است‌. اينـ‌ خـبر به لحاظ سندي (به سـبب‌ وجـود‌ برخي راويان همچون حسن‌بن علي‌بن ابي حمزه و پدرش و نيز برخي ديگر) دچار‌ ضعف‌ است، امـا بـه لحاظ محتوا، متضمن‌ نكتة غـريبي نـيست و مـضمون‌ آن‌ در ديگر احـاديث اهـل‌بيت(علیهم السلام)­به‌ چشم‌ مي‌خورد. بـدين‌روي، مـي‌توان اين خبر را نيز مؤيدي براي ديگر اخبار حضرت محسَّن‌ قلمداد‌ كرد. خبر ديگر شيخ صدوق‌(صـدوق‌، 1379‌، ص205) نـيز مي‌تواند‌ به‌ عنوان مؤيدي براي مـوضوع‌ لحـاظ‌ شود. در اينـجا، يادآوري مـجدد اين نـكته بجاست كه عالمان متقدم شـيعه همچون شيخ‌ صدوق‌، بيش از آنكه براي تشخيص قوت‌ يا‌ ضعف سند‌ به‌ سراغ‌ سند حديث بـروند، از‌ قـرايني كه براي تشخيص درستي محتوا در دست داشـتند، بـهره مـي‌بردند، ازاينـ‌رو، امـروزه نيز نبايد‌ از‌ اين نـكته غـافل بود و صرفاً بر‌ اساس‌ سند‌ حديث‌ دربارة‌ آن به قضاوت‌ نشست‌.

6. نقل شيخ مفيد

منبع ديگري كه خـبر سـقط و شـهادت حضرت محسَّن در آن نقل شده، كتاب‌ الاختصاص‌ مـنسوب‌ بـه شـيخ مـفيد اسـت. نـويسندة مقاله، با‌ ذكر‌ اشكالاتي‌ تلاش‌ كرده‌ است‌ اين خبر را نيز از درجة اعتبار ساقط كند. خلاصة اشكالات ايشان بدين قرار است: مشكوك بودن انتساب كتاب الاختصاص به شيخ مفيد و تـفاوت يا تعارض خبر‌ اين كتاب با خبر كتاب سليم. در پاسخ، به چند نكته توجه مي‌دهيم:

اولاً، دربارة انتساب يا عدم انتساب كتاب الاختصاص به شيخ مفيد در ميان محققان اتفاق‌نظر وجود ندارد‌. كساني‌ آن را اثر شـيخ مـفيد دانسته‌اند و برخي آن را اثر احمدبن حسين‌بن عمران كه شيخ مفيد اقدام به گزينش از كتاب او نموده است. بعضي نيز آن را مجهول‌المؤلف‌ دانسته‌اند‌. با وجود آنكه شواهد خوبي بر نقش شيخ مفيد در اين كتاب بـه عـنوان مؤلف يا ملخِّص وجود دارد، اما بر فرض كه‌ مؤلف‌ كتاب مجهول باشد نيز نمي‌توان‌ به‌طور‌كلي‌، از آن صرف‌نظر كرد (چنان‌كه دأب نويسندة مقاله يادشده و همفكران ايشان چنين اسـت). پيشـ‌تر گفتيم در وضعيتي كه بر شيعه و آثـار و مـواريث علمي آنها‌ گذشته‌ و جفاي حاكمان و غاصبان موجبِ‌ نابودي‌ بسياري از آثار علمي شيعه شده است، اگر يك محقق شيعي هم با اين‌گونه بهانه‌ها، يك اثر روايي را بكلي از اعـتبار سـاقط كند جفايي بر جـفاهاي دشـمنان نسبت به‌ مواريث‌ علمي شيعه افزوده است. ازاين‌رو، وظيفة ما در قبال اين‌گونه آثار، بررسي محتوايي روايات، با تكيه بر اصول و مباني مقبول نزد پيروان مكتب اهل‌بيت(علیهم السلام)­است.

ثانياً، در ارتباط با تفاوت‌ يا‌ تـعارض مـضمون‌ خبر كتاب الاختصاص با خبر كتاب سليم، با وجود اذعان به حقيقت، اما اين نمي‌تواند سبب بي‌اعتباري‌ كامل خبر شود؛ زيرا فراوان اتفاق افتاده است كه يك خبر‌ مشتمل‌ بر‌ آميخته‌اي از مطالب صحيح و نـاصحيح بـوده و علماي فـن حديث بخش صحيح را اخذ و بخش ناصحيح خبر را ‌‌ردّ‌ كرده‌اند. در خبر كتاب الاختصاص، به غصب «فدك» و تلاش حضرت فـاطمه(علیها السلام)­ براي استرداد‌ آن‌ اشاره‌ شده است. اين نكته در حديث امام كاظم(علیه السلام)­، كه در كتـاب الكافـي تـوسط شيخ كليني‌ نقل شده، نيز آمده است (كلینی، 1362، ج1، ص543). اما آنچه در خبر الاختصاص‌ آمده و قطعاً نادرست است‌، مـضروب‌ ‌ ‌شـدن حضرت فاطمه(علیها السلام)­ در حال بازگشت از نزد ابوبكر است كه با گزارش‌ها و شواهد دالّ بر مضروب شـدن حـضرت در خـانه متعارض است؛ چنان‌كه ادعاي خبر الاختصاص مبني بر بيماري 75‌ روزة حضرت فاطمه(علیهاالسلام)­نيز با شواهد دالّ بـر تأخير هجوم به خانة حضرت فاطمه(علیها السلام)­تا بيش از 50 روز پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سازگار نـيست (در اين‌باره، ر.ك: حسين‌پور و جباري، 1392‌).

حـال‌ در چـنين شرايطي، تكليف يك پژوهشگر چيست؟ نفي و طرد كلي يك خبر به خاطر وجود بخش‌هاي ناصحيح در آن؟ و يا پذيرش بخش صحيح و نفي بخش ناصحيح؟ آيا اين احتمال منتفي است كه راوي‌ در‌ اثر خلط يا فراموشي يا بي‌دقتي، مضروب شدن در خانه را به بخش اولِ خبر، يعنيتلاش بـراي استرداد «فدك» ملحق ساخته است؟ و يا به تصور آنكه هجوم در روزهاي‌ آغازينِ‌ پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) صورت گرفته، دورة بيماري را 75 روز دانسته است؟ بنابراين، با صرف‌نظر از اين جزئيات، مي‌توان اصل گزارش سقط و شهادت حضرت محسَّن(علیه السلام)­ را از اين‌ خبر‌ اسـتخراج‌ كرد.

7. نـقل حسن‌بن سليمان حلّي‌ و علامه‌ مجلسي‌

چنان‌كه گذشت، خبر مسندِ خصيبي از مفضل‌بن عمر از امام صادق(علیه السلام)­ پس از چند قرن توسط حسن‌بن سليمان حلي و سپس توسط‌ علامه‌ مجلسي‌ نقل شده است. درباره ضعف سـند اين خـبر‌، با‌ توجه به منبع آن (الهداية الكبري) و نُصيري بودن مؤلف و نيز افرادي در سلسله سند همچون خود محمدبن نصير، هيچ‌ ترديدي‌ وجود‌ ندارد. اما پرسش ما از نويسندة مقاله آن است كه‌ وجـود ضـعف در سند يك خبر يا منبعِ آن، خبر را مبتلا به ضعف مي‌كند يا متهم به‌ كذب؟ روشن‌ است‌ كه ميان دو تعبيرِ «كذبِ خبر» و «ضعفِ خبر» تفاوت آشكاري وجود‌ دارد‌؛ مثلاً، در همين خبر، وقتي سخن از نيابتِ فاسق و فـاسدي هـمچون مـحمدبن نصير براي امام عصر‌(علیه السلام)­ بـه‌ مـيان‌ آمـده (مجلسی، مكرر، ج53، ص6)، ترديدي در كذب آن نيست. اما آيا مي‌توان‌ با‌ همين‌ قاطعيت و صراحت نسبت به ديگر بخش‌هاي اين خبر نيز حكم كرد؟! و در چنين مواردي است‌ كه­مـحققِ‌ عـرصة حديث و تاريخ بايد آستين اجتهاد را بالا بزند و بـا تـبحّر لازم، به تميز‌ و تشخيص‌ صحيح از سقيم همت ورزد. اينكه به محض مشاهدة ضعف در سند يا‌ منبع‌، قلم‌ بطلان بر كل حديث بكشد، كاري اسـت آسـان كه از عـهدة هر مبتدي نيز‌ برمي‌آيد‌. بنابراين، آن‌سان كه محقق اين جلد بحارالانوار نـيز يادآور شده، جاعل اين خبر‌، كه‌ احتمالاً‌ عمر‌بن الفرات يا خود محمدبن نصير است، تعدادي از اخبار صحيح و سقيم را در هم‌ آميخته‌ و بـه صـورت خـبر واحدي گرد آورده است. البته اين احتمال منتفي نيست‌ كه‌ خبر‌ صادقي از مـفضل‌بن عـمر از امام صادق(علیه السلام)­ وجود داشته و بعدها توسط نصيريه گرفتار پيرايه‌هايي شده‌ است‌. به‌ هر حال، بايد اجـزا اين خـبر را يك بـه يك بررسي كرد‌ و آنچه‌ را با ديگر شواهد و قراين قابل تأييد است، پذيرفت. بخش مـربوط بـه هـجوم به بيت حضرت‌ فاطمه‌(علیهماالسلام) از بخش‌هايي است كه شواهد بر صحت آن در كتب فريقين بسيار‌ است‌.

جـمع‌بندي و نـتيجه‌گيري

در بـررسي اخبار مربوط به‌ حضرت‌ محسَّن‌بن‌ علي( در منابع فريقين، به اين نتايج‌ دست‌ يافتيم:

1. از منابع عـامه بـه دست آمد كه در اصل وجود تاريخي محسَّن‌ ترديدي‌ نيست؛ اما اين منابع در‌باره‌ تاريخ‌ ولادت و نـيز‌ چـگونگي‌ مـرگ‌ یا شهادت او همداستان نيستند. برخي‌ از‌ اين منابع مدعي آن هستند كه حضرت محسَّن در عصر نبوي متولد‌ و سـپس‌ تـوسط آن حضرت نام‌گذاري شده است‌ كه به نقد آن‌ پرداختيم‌. برخي ديگر از منابع عامه‌ بـه‌طوركلي‌ و مـبهم و بـدون اشاره به سبب، از مرگ حضرت محسَّن در كودكي سخن گفته‌اند‌ كه‌ منافاتي با قول به سقط‌ و شـهادت‌ نـدارد‌؛ اما گويا براي‌ فرار‌ از تصريح به واقعيت‌، از‌ اين شيوه بهره برده‌اند. اما دسـتة سـوم از مـنابع عامه با صراحت، از سقط‌ و شهادت‌ حضرت محسَّن سخن گفته‌اند.

2. در ميان‌ منابع‌ شيعه، اتفاق‌نظر‌ بر‌ سـقط‌ و شـهادت حـضرت محسَّن در‌ اعصار و قرون مختلف به چشم مي‌خورد. برخي از اين منابع خبر شهادت حـضرت مـحسَّن را‌ به‌ طور مسنَد و برخي نيز به طور‌ مرسَل‌ نقل‌ كرده‌اند‌. در‌ برخي منابع نيز‌ اين‌ خبر در قـالب اشـعار نقل شده است. برخلاف ديدگاه برخي از مقاله‌نويسان معاصر، با ابتنا بر‌ روشـ‌ نـقد‌ سند و محتوا و تجميع شواهد و قراين، اين اخبار‌ و شـواهد‌ تـاريخي‌ بـراي‌ هيچ‌ منصفي‌ جاي ابهام و ترديد در رخداد اين مـاجرا بـاقي نمي‌گذارند و شواهد موجود در اين‌باره يقين‌آور است.

برگرفته از سایت نورمگز، بررسی اخبار محسن بن علی علیهما السلام در منابع فریقین تاریخ اسلام در آینه پژوهش » پاییز و زمستان 1394 - شماره 39 (از صفحه 31 تا 62)

منابع

ابن ابی‌الحدید، 1378ق، شرح نهج البلاغه، تـحقیق مـحمدابوالفضل ابراهیم، بیروت، داراحیاء‌ الكتب العـلمیه.

ابـن ابي‌ثلج كاتـب بـغدادی، مـحمدبن احمد، 1406ق، تاریخ ائمّه، قم، مكتبةآية الله مـرعشی نـجفی.

ابن اسحاق، محمد، 1410ق، السير و المغازی، قم، مطالعات تاریخ.

ابن بطریق اسدی حـلی، یـحیی‌بن‌ حسن‌، 1407ق، العمده، قم، جامعه مدرسین.

ابـن جوزی، عبدالرحمن‌بن على، 1412ق، المـنتظم فـى تاريخ الأمم و الملوك، تحقيق مـحمد عـبدالقادر عطا، بيروت، دارالكتب العلميه.

ابن شهرآشوب، محمدبن‌علی، 1376ق، مناقب آل ابي‌ طالب‌، تحقیق گروهی از اسـاتید نـجف الاشرف، نجف، المكتبه الحیدریه.

ابـن صـوفی، عـلی‌بن محمد، 1409ق، المجدی فـی انـساب طالبیین، تحقیق احمد مـهدوی دامـغانی، قم‌، كتابخانه‌ آيت‌الله مرعشی نجفی.

ابن عبدالبر‌، يوسف‌بن‌ عبدالله، 1412ق، الاستيعاب، تحقيق علي‌محمد بجاوي، بـيروت، دارالجـيل.

ابن عساكر، علی‌بن حسن، 1400ق، ترجمه الامـام الحـسن(، تحقیق مـحمدباقر مـحمودی، بـیروت، مؤسسه المحمودی.

ـــــ ، 1415‌ق، تاريخ‌ مـدينة دمشق، بيروت، دارالفكر‌.

ابن‌ قتیبه دینوری، عبدالله‌بن مسلم، 1992م، المعارف، تحقيق ثروت عكاشه، قاهره، الهيئة المـصرية العـامة للكتاب.

ابن ماكولا، بي‌تا، اكمال الكمـال، قـاهره، دارالكتـاب الاسـلامي.

ابـن‌اثیر، على‌بن محمد، 1385ق، الكامـل فـی التاریخ، بیروت‌، دارصادر‌.

ـــــ ، 1409ق، أُسدالغابة فى معرفة الصحابة، بيروت، دارالفكر.

ابن‌حبان بستي، محمد، 1414ق، صحيح ابن حبان، تـحقيق شـعيب ارنـؤوط، بيروت، مؤسسة الرسالة.

ابن‌حجر عسقلانی، احمدبن عـلی، 1390ق، لسـان المـیزان، بـیروت، مـؤسسه‌ الاعـلمی‌ للمطبوعات.

ـــــ‌ ، 1415ق، الاصابة فی تمییز الصحابه، تحقیق عادل احمد، بیروت، دارالفكر.

ـــــ ، 1408ق، مقدمة فتح الباري بشرح صحيح‌ البخاري، بيروت، دار احياء التراث‌العربي.

ـــــ ، 1404ق، تهذیب التهذیب، بیروت، دارالفكر‌.

ابن‌حزم‌، علی‌بن‌ احمد، 1418ق، جـمهرة انساب العرب، بیروت، دارالكتب العلمیه.

ابن‌حنبل، احمد، بي‌تا، مسند، بیروت، دارصادر.

ـــــ ، بي‌تا، مسند‌، ‌‌بيروت‌، دارصادر.

ابن‌سعد، محمد، 1410ق، الطبقات الكبرى، تحقيق محمد عبدالقادر عطا، بيروت، دار الكتب‌ العلميه‌.

ابن‌طاووس‌، علی‌بن موسی، 1414ق، اقـبال الأعـمال، تحقیق جواد قیومی، قم، مكتب اعلام الاسلامی.

ابن‌عطیه، عبدالحق‌بن غالب‏‌، 1377، مقاتل، مؤتمر علماء بغداد، طهران، دارالكتب الاسلاميه.

ـــــ ، 1421ق، أبهى المداد في‌ شرح مؤتمر علماء بغداد‌، بیروت‌، مؤسسة الأعلمي‏.

ابن‌قتيبه دينـوري، عـبدالله‌بن مسلم، 1424ق، عيون الاخبار، بيروت، دارالكتب العلميه.

ابن‌قولویه قمی، جعفربن محمد، 1417ق، كامل الزیارات، تحقيق شيخ جواد قيومي ، قم، موسسة النشر الاسلامي.

ابن‌كثير دمشقى، اسـماعيل‌بن عـمر‌، 1407ق، البداية و النهاية، بيروت، دارالفكر.

ابـن‌هشام، مـحمدبن عبدالملك، بي‌تا، السيرة النبوية، تحقيق مصطفى السقا و ابراهيم الأبيارى و عبدالحفيظ شلبى، بيروت، دارالمعرفه.

ابوالفرج اصفهانی، علی‌بن حسین، بي‌تا، الاغانی، بیروت، داراحیاءالتراث العربی.

ابی‌داود، سـلیمان‌بن‌ اشـعث‌، 1410ق، السنن، تحقیق سیدمحمد اللحـام، قـم، دارالفكر.

احسائي، ابن ابي‌جمهور، 1397ق، مناظرة بين الغروي و الهروي، بيروت‌، دارالفكر.

إربلي، علی‌بن عیسی، 1405ق، كشف‏الغُمّة فی معرفه الائمه(، بیروت، دارالاضواء.

اسدآبادی، قاضی عبدالجبار‌، بي‌تا‌، تثبيت دلائل النبوة، قاهره، دارالمصطفى‏.

بخاری، محمدبن اسـماعیل، 1406ق، الادب المـفرد، بیروت، مؤسسه الكتب الثقافه.

بلاذری، احمدبن يحيى، 1417ق، انساب الأشراف، تحقيق سهيل زكار، بيروت، دارالفكر.

بیهقی، علی‌بن حسين‌، 1410‌ق، لباب الانساب و الالقاب، قم، مكتبة آیة الله مرعشی نجفی.

بيهقي، احمدبن حسین، بي‌تا، السنن الكبـري، بـیروت، دارالفكر.

تـستری، نورالله، 1376ق، الصّوارم ‏المهرقة فی جواب الصّواعق المحرقة، تهران، سهامی طبع‌ كتاب‌.

جوینی‌، ابراهیم‌بن محمد، 1400ق، فرائد السمطين‌، بـیروت‌، مؤسسه‌ محمودی.

حاكم نيسابوري، ابی‌عبدالله، 1406ق، المستدرك علی الصحیحین، بیروت، دارالمعرفه.

حـرعاملي، مـحمدبن حـسن، بي‌تا، أرجوزة في تواريخ النبي والأئمة(، نسخه خطي‌ موجود‌ در‌ المركز الاسلامي للدراسات.

حسين‌پور، سيدعلي و محمدرضا جباري، 1392‌، «تـاريخ‌ ‌ ‌و تـرتيب حوادث منتهي به شهادت حضرت زهرا(»، تاريخ اسلام در آينه پژوهش، ش 35، ص 73-100.

حلی، حسن‌بن سـليمان، 1421‌ق، مـختصر‌ البـصائر‌، قم، جامعه مدرسین.

حلی، حسن‌بن یوسف، 1407ق، كشف المراد في‌ شرح تجريدالاعتقاد، قم، جامعه مدرسین.

خـرسان، سیدمهدی، 1427ق، المحسن السبط مولود ام مقتول؟، قم، دلیل ما.

خزاز رازی، علی‌بن‌ محمد‌، 1401‌ق، كفاية الأثر فـي النصّ على الأئمة الإثـني عـشر(، قم، بیدار.

خصيبي‌، حسين‌بن‌ حمدان، 1411ق، الهداية الكبري، بيروت، مؤسسة البلاغ.

دولابی، محمدبن احمد، 1407ق، الذرية الطاهرة النبویة، كویت، الدارالسلفیه‌.

دیاربكری‌، حسین‌، بي‌تا، تاريخ الخميس في أحوال أنفس النفيس، بیروت، دارصادر.

ديلمي، حسن‌بن مـحمد‌، 1415‌ق، ارشاد‌ القلوب، قم، رضي.

ذهبی، شمس‌الدين محمد، 1382ق، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، بیروت، دارالمعرفه‌.

ـــــ‌ ، 1413‌ق، تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الأعلام، بيروت، دارالكتاب العربى.

ـــــ ، 1413ق، سير اعلام النبلاء، بیروت‌، الرساله‌.

ذهبی، محمدبن احمد، 1977م، المـغنی فـی الضعفا، بیروت، دارالكتب العلمیه.

رواية كبار المحدثين‌ و المورخين‌، 1410‌ق، تاريخ اهل البيت(، تحقيق سيدمحمدرضا حسيني جلالي، قم، موسسة آل‌البيت لاحياء التراث.

زركلی، خیرالدین‌، 1980‌م، الاعلام، بیروت، دارالعلم للملایین.

سبط‌بن جوزى، یوسف،‏ 1417ق، تذكرة الخواص، قـم، مـنشورات سیدرضی‌.

سليم‌، سليم‌بن‌ قيس هلالي كوفي، 1422ق، كتاب سليم، تحقيق محمدباقر انصاري زنجاني، قم، دليل ما.

سیدمرتضی، علی‌بن‌ حسین‌، 1410ق، الشافی فی الامامه، چ دوم، قم، مؤسسه اعلمی.

شریف قرشی، باقر، 1394‌ق، حياة‌ الامام‌ حـسین(، نـجف الاشرف، مطبعة الآداب.

شهرستانی، محمد، 1396ق، الملل و النحل، تحقیق محمد سیدكیلانی، بیروت، دارالمعرفه‌.

صالحی‌ شامی‌، محمدبن یوسف، 1414ق، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، بیروت، دارالكتب‌ العلمیه‌.

صدوق، محمدبن علي، 1379، مـعانی الاخـبار، قـم، جامعه مدرسين.

ـــــ ، 1385ق، علل الشرایع، نـجف، حـيدريه.

ـــــ‌ ، 1403‌ق، الخـصال، تحقيق علي‌اكبر غفاري، قم، مؤسسة النشر الاسلامي.

ـــــ ، 1404ق، الامامه و التبصرة‌ من‌ الحيرة، قم، مدرسة الإمام المهدي.

ـــــ ، 1404‌ق، عيون‌ اخبار‌ الرضا(ع)، بيروت، اعلمي.

ـــــ ، 1414ق، الاعـتقادات فـي‌ دينـ‌ الامامية، تحقيق عصام عبدالسيد، بيروت، دارالمفيد.

ـــــ ، 1417ق، الامالی، قـم، مـؤسسة البعثة.

صفار‌، محمدبن‌ حسن‏، 1404ق، بصائر الدرجات، قم‌، مكتبة‌ آية الله‌ مرعشي‌ نجفي‌.

صفدی، صلاح‌الدین، 1420ق، الوافی بالوفیات، بیروت‌، داراحیاء‌ التراث‌العربي.

طـبرانی، سـلیمان‌بن احـمد، بي‌تا، المعجم الكبير، بیروت، داراحیاء التراث‌العربي.

طبرسی، احمدبن‌ علی‌، 1386ق، الاحـتجاج علی اهل اللجاج، نجف‌، دارالنعمان.

طبرسى، فضل‌بن حسن‌، 1406‌ق، تاج الموالید، قم، مكتبة آیه‌ الله‌ مرعشی نجفی.

ـــــ ، 1417ق، إعلام‏الوَرى بـاعلام الهـدی، قـم، مؤسسه آل البیت.

طبری، احمدبن‌ عبدالله‌، 1356ق، ذخائرالعقبی فی مناقب ذوی‌ القربی‌، قـاهره‌، مـكتبة القدسی.

طبری‌، محمدبن‌ جریر، 1387ق، تاريخ الأمم‌ و الملوك‌، بيروت، دار التراث‌العربي.

ـــــ ، 1413ق، دلائل الامامه، قم، مؤسسة البعثه.

طبرى، عماد الدين مـحمد‌ ابـي‌القاسم‌، 1383ق، بـشارة المصطفى، نجف، حیدریه.

ـــــ‌ ، 1383‌، كامل بهايي‌، تحقيق‌ اكبر‌ صفدري، تهران، مرتضوي.

طريحي‌، فـخرالدين، بـي‌تا، المـنتخب، بيروت، اعلمي.

طوسی، محمدبن حسن، 1394ق، تلخیص الشافی، قم، منشورات العزیزی.

ـــــ‌ ، 1407‌ق، تهذیب الاحكام، چ چهارم، تـهران، دارالكتـب الإسـلاميه‌.

طیالسی‌، سلیمان‌بن‌ داود‌، بي‌تا‌، مسند، بیروت، دارالمعرفه‌.

عامرى‌، عمادالدين يحيى، بي‌تا، بهجة المحافل و بغية الأمـاثل فـي تلخيص المعجزات و السير، بیروت، دارصادر.

عاملی، جعفرمرتضی، 1415‌ق، الصحیح‌ من‌ سیره النبی الاعظم، بـیروت، دارالهـادي.

ـــــ ، 1417‌ق، مـأساه‌ الزهراء‌(، بیروت‌، دارالسيره‌.

عاملی‌، علی‌بن یونس، 1384ق، الصّراط المستقيم، بیروت، المكتبة المرتضویه.

عقيلي حلبي، عـمر‌بن احـمد، 1408ق، بغية الطلب في تاريخ حلب، تحقيق سهيل زكار، بيروت، موسسة البلاغ.

فاضل مقداد سـُيوري‌، 1422ق، اللوامـع الإلهـية في المباحث الكلامية، چ دوم، قم، دفتر تبليغات اسلامي.

فيض كاشاني، محمدبن شاه مرتضي، 1375، نوادر الأخبارفي مـا يتـعلق باصول الدين، تهران، پژوهشگاه علوم انساني ومطالعات فرهنگي.

قاضي‌ نعمان‌، ابوحنيفه، 1970م، الارجوزة المـختارة، بـيروت، المـكتب التجاري للطباعه.

قرشی، سیدعلی‌اكبر، 1371، قاموس قرآن، تهران، دارالكتب الاسلامیه.

قرشی، عمادالدین، 1406ق، عیون الأخبار و فنون الاثـار، بـیروت، دارالانـدلس.

قزوینی رازی، عبدالجلیل، 1358‌، النقض‌، تهران، انجمن آثار ملی.

قندوزی، سلیمان‌بن ابراهیم، 1416ق، ینابیع المـودّه لذوی القـربی، تحقیق سیدجمال علی‌اشرف حسینی، قم، دارالاسوه.

كفعمي، تقي‌الدين، 1403ق، المصباح، بيروت‌، اعلمي‌.

كلینی، محمدبن یعقوب، 1362، الكافی‌، تـهران‌، اسـلامیه.

كنجی شافعی، محمدبن یوسف، 1356ق، كفايه الطالب فی مناقب امیرالمؤمنین، نجف، مطبعه الغـری.

لبـاف، علی، 1388، هجوم اوّل، تهران، منیر.

الله اكبری، محمد‌، 1388‌، «مـحسن‌بن عـلی(»، طـلوع، ش 29‌، ص 59‌-90.

متقي هندي، علاء‌الدين، 1409ق، كنزالعمال، بيروت، موسسة الرسـالة.

مـجلسی، محمدباقر، چاپ مكرر، بحارالانوار، تهران، اسلامیه.

مجلسي، محمدتقي، بي‌تا، روضة المتقين في شـرح مـن لا يحضره الفقيه، تحقيق حسين مـوسوي‌ و عـلي‌پناه‌ اشتهاردي، بـي‌جا، بـنياد فـرهنگي كوشانپور.

محقق كركي، علي‌بن عبدالعال، بي‌تا، نـفحات اللاهـوت، مكتبة نينوى الحديثة.

محلی، حمیدبن احمد، 1423ق، الحدائق الوردية في مناقب الأئمة الزيدية، صنعا، مـكتبة بـدر.

مزي، جمال‌الدين‌ يوسف‌، 1406ق، تهذيب‌ الكمال، بـيروت، مؤسسة الرسالة.

مسعودی، عـلى‌بن حـسين، 1417ق، اثبات الوصية، قم، انصاریان.

مـفید، مـحمدبن نعمان، 1413ق، الإرشاد‌ في معرفة حجج الله على العباد، قم، كنگره شيخ مفید.

ـــــ‌ ، 1414‌ق، الاختصاص‌، بـیروت، دارالمـفید.

مقدس اردبیلی، احمدبن محمد، 1383، حـدیقة الشـیعه، چ سـوم، قم، انصاریان.

مـقدسی، مـطهربن طاهر، بي‌تا، البدء‌ و ‌‌التـاريخ‌، مـكتبة الثقافة الدينية.

مقریزی، تقی‌الدین، 1420ق، إمتاع الأسماع‏، بیروت، دارالكتب العلمیه.

نجاشی، ابوالعباس‌ احمد‌بن‌ علی‌، 1416ق، فـهرست اسـماء مصنفي الشيعة المشتهر بالرجال، چ پنجم، قـم، جـامعه مدرسین.

نـعماني، مـحمد‌بن ابـي‌زينب، 1422‌ق، الغيبة، تحقيق فارس حـسون، قم، انوارالهدي.

نویری، احمد، 1423ق، نهاية الأرب في فنون‌ الأدب‏، قاهره، دار الكتب‌ و الوثائق‌ القوميه.

هلالى عامرى، سـليم‌بن قـيس، 1380، كتاب سليم‌بن قيس، قم، دليل ما.

هـیثمی، نـورالدین عـلی، 1408ق، مـجمع الزوائد، بـیروت دارالكتب العلمیه.

ـــــ ، 1411ق، مـوارد الظـمآن، تحقيق حسين سليم، بي‌جا، دارالثقافة العربية‌.

یعقوبی، احمدبن ابی‌یعقوب، بي‌تا، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دار صادر.

همچنين ر.ك: ابـن اسـحاق، 1410ق، ص 246؛ ابـن قتیبه دینوری، 1992، ص211؛ بلاذری، 1417ق، ج1، ص402، 404؛ طبری، 1387ق، ج5، ص153؛ دولابی، 1407ق، ص92؛ شهرستانی، 1396‌ق ، ج1، ص57‌. وی عـلاوه بـر نـقل وفـات، از قـول نـظام معتزلي، به سقط محسن هم تصریح می‌کند؛ ابن حزم، 1418ق، ص 16، ص38؛ ابن اثیر، 1385ق، ج3، ص397؛ ابن اثیر، 1409ق، ج4، ص308؛ سبط‌بن جوزى‌، 1417‌ق، ص57، 176؛ نویری، 1423ق‏، ج18، ص213؛ مزی، 1406ق، ج1، ص191؛ مقریزی، 1420ق ، ج5، ص365؛ عامرى، بي‌تا، ج‏2،ص139؛ قندوزی، 1416ق، ج1، ص321.

«و اما محسّن‌بن علی( فـهلک و هو صغیر» ؛ (ابن‌قتیبه دینوری، 1992‌، ص211‌). شايان ذکر است که بنا به نقل ابن شهرآشوب 1376ق، ج3 ص133) و گَنجی شافعی 1356ق، ص 267) عبارت ابن قتیبه در المعارف چنین بوده است: «ان محسنا فسد من زخم قنفذ‌ العدوي‌»، و گويا‌ دسـتان تـحريف‌گري، آن را به‌ عبارتي‌ که‌ نقل شد، تغيير داده است.

همچنين ر.ك: ابن حنبل، بي‌تا، ج1، ص98 و 118؛ بخاری، 1406ق، ص178؛ ابن‌سعد، 1410ق، ج10، ص238؛ ابن‌اسحاق، 1410ق، ج5 ص231‌؛ طيالسي‌، بي‌تا‌، ص19؛ بلاذري، 1417ق، ج3، ص361؛ طبراني، بي‌تا، ج3، ص96؛ بيهقي‌، بي‌تا‌، ج6، ص146 و ج7، ص 63؛ ابن‌عساکر، 1415ق، ج13 ص170 و ج14 ص117؛ هيثمي، 1411ق، ج7، ص177؛ همو، 1408ق، ج8ص52؛ ابن‌اثير، 1409ق، ج2، ص10 و 18 و ج4 ص308‌؛ ابن‌ حجر‌ عسقلاني، 1415ق، ج6ص191؛ حـاکم نـيشابوري، 1406ق، ج3ص165؛ دولابي، 1407ق، ص99‌؛ ابن حبان، 1414ق، ج15، ص410؛ ابن عبد البر، 1412ق، ج1، ص384؛ متقي هندي، 1409ق، ج13ص660؛ ابن ماکولا، بي‌تا‌، ج7، ص255‌؛ ابن‌کثير‌، 1407ق، ج7، ص366؛ مقريزي، 1420ق، ج2، ص275؛ صالحي شامي، 1414ق، ج9، ص359؛ نويري، 1423‌ق، ج18‌، ص213.

همچنين ر.ك: ابن جوزی، 1412ق، ج5، ص164؛ ابن اثیر، 1409ق، ج2، ص9؛ ابن کـثیر، 1407ق، ج8، ص33؛ مـقریزی، 1420ق، ج5، ص356‌؛ لباف‌، 1388‌، ص56 به نقل از: تصویر نـسخة اصـلی ص 164 از نسخة خطی موجود‌ در‌ کتاب‌خانة‌ محقق طباطبایی، مجموعة شماره 36؛ دیاربکری، بي‌تا، ج‏1، ص418.

همچنين ر.ك: طیالسی، بي‌تا، ص19؛ ابن‌ سعد‌، 1410‌ق، ج10، ص229؛ بلاذری، 1417ق، ج 1، ص404؛ حاکم نیشابوری، 1406ق، ج 4، ص237؛ ذهبی، 1413ق، ج5، ص95؛ مقریزی، 1420‌ق، ج2، ص275‌ و 310.

همچنين ر.ك: ابن سـعد، 1410ق، ج10، ص244؛ دولابـی، 1407ق، ص99؛ ؛ ابن عساکر، 1415‌ق، ص15‌؛ طبری‌، 1356ق، ص120؛ هـیثمی1408ق، ج8، ص52؛ مـقریزی، 1420ق، ج2، ص272؛ صالحی شامی، 1414ق، ج9، ص359.

همچنين ر.ك: ابن‌ حنبل‌، بي‌تا، ج1، ص159؛ بلاذری، 1406ق، ج‏2، ص.189؛ ابن سعد، 1410ق، ج10، ص225، 244؛ دولابی‌، 1417‌ق، ص92‌؛ طبرانی، بي‌تا، ج3، ص94، 95؛ حاکم نیشابوری، 1406ق، ج4، ص237؛ ابن عساکر، 1415ق، ص16؛ ابن اثیر، 1409‌ق، ج4، ص308‌؛ هیثمی، 1408ق، ج8، ص5؛ ذهبی، 1413ق، ج5، ص94؛ مقریزی، 1420ق، ج2، ص275؛ ابن حجر، 1408ق، ص265‌؛ لباف‌، 1388‌، ص37، به نقل از: نسخة خطی مـوجود در کـتابخانة محقق طباطبائی، مجموعة شماره 36، ص 64‌، قم‌؛ صالحی‌ شامی، 1414ق، ج9، ص359؛ دیاربکری، بي‌تا، ج1، ص418.

همچنين ر.ك: مقدِسی، بي‌تا، ج5، ص20، ص75 . وی‌ ديدگاه‌ سقط محسن بر اثر ضربة عمر را به شیعه نسبت داده و معتقد است که این خبر‌ شهرت‌ نـدارد. شـهرستاني، 1396ق، ج1، ص57 – 58؛ ابن عـطیه، 1421ق، ج1، ص267؛ بیهقی، 1410ق، ج1، ص82‌؛ جوینی‌ حموی، 1400ق، ج2، ص‏34؛ ذهبی، 1413ق، ج 15‌، ص.578‌؛ صفدی‌، 1420، ج6، ص15؛ لباف، 1388، ص37 به نقل‌ از‌: نسخة خطی موجود در کتابخانه محقق طباطبائی، مجموعة شـماره 36، ص 164، قم؛ صالحی‌ شامی‌، 1414ق، ج11، ص51. وي بدون‌ اشاره‌ به سبب‌، مرگ‌ محسن‌ بر اثـر سـقط شـدن را نقل‌ کرده‌ است؛ دیاربکری، بي‌تا، ج‏1، ص279.

همچنين ر.ك: لباف، 1388، به نقل از: نسخة‌ خطی‌ کتاب الاستيعاب، موجود در کتابخانه مـحقق‌ ‌ ‌طـباطبائی، مجموعة شماره 36‌، ص 164‌؛ خرسان، 1427ق، ص124. با کمال‌ شگفتي‌، اين جمله در نسخه‌هاي چاپ شده امروزي کتاب اسـتيعاب بـه چـشم نمي‌خورد!

«فلقيها‌ عمر‌، فقال: يا بنت محمد، ما‌ هذا‌ الكتاب‌ الذي معك؟ فقالت: كتاب‌ كتب‌ لي ابوبكر برد فـدك‌، فقال‌: هلميه إلي. فأبت أن تدفعه اليه، فرفسها برجله وكانت حاملة بابن اسمه المحسن. فأسقطت‌ المـحسن‌ من بطنها، ثم لطـمها. فـكأني أنظر‌ الى‌ قرط في‌ اذنها‌ حين‌ نقفت، ثم أخذ الكتاب‌، فخرقه فمضت ومكثت خمسة وسبعين يوماً مريضة مما ضربها عمر، ثم قبضت».

رسالة دکتري آقاي‌ نعمت‌الله‌ صفري فروشاني با عنوان: «مناقب‌نگاري شـيعيان‌ تا‌ قرن‌ پنجم‌ هجري‌». گفتني است: محقق‌ ياد‌ شده ديدگاهش دربارة «دلائل الامامه» را در مقاله‌اي با عنوان «محمد‌بن جرير طبري آملي و دلائل الامامة‌» در‌ فصلنامه‌ علوم حديث، سال دهم ، ش سوم و چهارم منتشر‌ کرده‌ که‌ طبعا‌ بـرگرفته‌ از‌ رسـالة نام برده است.

محمدبن جرير (از اصحاب امام عسکري(علیه السلام)­، محمدبن جرير طبري (مورخ معروف)، محمدبن جرير‌بن رستم طبري(صاحب کتاب المسترشد في الامامة)، و سرانجام، محمدبن جرير‌بن‌ رستم که معاصر با شـيخ طـوسي و نجاشي بوده است.

­

نوشتن یک نظر

افزودن نظر

x
دی ان ان