شنبه, 03 آذر,1403

­

جمعه, 13 مرداد,1396

جلوه های حضور هشتمین امام در ایران

جلوه های حضور هشتمین امام در ایران

حضرت رضاعلیه السلام با عبور از شهرهای مختلف، وارد نیشابور و با استقبال باشکوه مردم آن شهر روبه رو شد؛ به گونه ای که دانشمند اهل سنت، حاکم نیشابوری شافعی می نویسد:

«به هنگام استقبال امام، گروهی گریان و زار بودند؛ عده ای خود را به خاک می ساییدند و برخی نیز پای اشتر امام را می بوسیدند».10


پدید آورنده : محمدباقر پورامینی­

دوری از وطن

آیا امام رضا علیه السلام با اهل بیت علیهم السلام و فرزندان خود به خراسان آمدند؟

مأمون، امام رضاعلیه السلام و جمعی ازبزرگان آل ابی طالب را به اجبار از مدینه فرا خواند و سرانجام نیز جمعی از علویان، آن حضرت را همراهی کردند؛1 البته این امر به معنای همراهی خاندان نزدیک امام نیست؛ بلکه متون روایی ما از نیامدن خانواده و فرزند امام، گزارش می دهد. امام رضاعلیه السلام به حسن بن علی وشاء فرمود: زمانی که می خواستم از مدینه خارج شوم، خانوادة خود را جمع کردم و از آنان خواستم که برای من گریه کنند تا صدای آنان را بشنوم؛ سپس گفتم: «من دیگر هرگز به میان خانواده ام باز نخواهم گشت».2

بیان این نکته از زبان امیه بن علی نیز شنیدنی است:

در سالی که امام رضاعلیه السلام حج به جای آورد، سپس به خراسان رفت، من در مکه همراه امام علیه السلام بودم و امام جوادعلیه السلام نیز همراهش بود. امام علیه السلام با خانة کعبه وداع کرد و وقتی طوافش تمام شد، به طرف مقام ابراهیم رفت و در آن جا نماز گزارد و حضرت جوادعلیه السلام بر دوش موفق (غلام حضرت) طواف داده می شد. حضرت جوادعلیه السلام به طرف حجر اسماعیل رفت؛ در آن جا نشست و این امر، مدتی طول کشید. موفق به او گفت: جانم به فدایت باد! برخیز. او فرمود: برنمی خیزم؛ تا وقتی که خدا بخواهد و در چهره اش غم نمایان شد. موفق خدمت امام رضاعلیه السلام آمد و گفت: جانم به فدایت باد! جوادعلیه السلام در حجر نشسته، برنمی خیزد. امام رضاعلیه السلام به طرف حضرت جوادعلیه السلام آمد و فرمود: برخیز ای حبیب من! حضرت جوادعلیه السلام فرمود: چگونه برخیزم؛ در حالی که شما با کعبه چنان وداع می کنید که گویا هرگز به سویش باز نمی گردید؟ [برای بار سوم] امام رضاعلیه السلام فرمود: برخیز ای حبیب من! حضرت جوادعلیه السلام برخاست.3

از مدینه تا مرو

مسیر حرکت امام علیه السلام چگونه بود و وی در چه روزی به مرو رسید؟

به دستور مامون، مسیر حرکت کاروان امام، از راه بصره، اهواز و فارس بود؛4 با این هدف که وی از مراکز تجمع شیعیان، مثل شهر کوفه عبور نکند،5 گرچه بنا بر نقلی، امام علیه السلام از شهر قم عبور کردند و در آن جا نیز توقفی داشت.6

سید عبدالکریم بن طاووس(693ق.) می نویسد:

«وقتی که آن حضرت را به خراسان بردند، از مدینة مشرّفه به بصره تشریف آورد و از آن جا از راه اهواز به بغداد و از آن جا به قم تشریف برد و راه وی به کوفه نیفتاد؛ چون به حوالی قم رسید، اهل قم استقبال آن جناب کردند و در ضیافت آن حضرت علیه السلام میان خود مناقشه و منازعه کردند. حضرت فرمود: شتر من از جانب خداوند عالمیان مأمور است؛ به هر خانه که آن را امر کرده اند، خواهد خوابید؛ پس شتر آمد به در خانه مردی رسید و خوابید و صاحب آن خانه شب در خواب دیده بود که فردا حضرت امام رضاعلیه السلام میهمان او خواهد بود و اندک روزی که گذشت، به جای آن خانه، عمارت بسیار خوبی ساختند و امروز مدرسة مشهوری است».7

به گفته رجاء بن ابی ضحاک - که مامون وی را برای آوردن امام رضاعلیه السلام ماموریت داده بود - امام به هر شهری که قدم می گذاشت، مردم آن شهر به سویش می آمدند و دربارة مسائل دینی خود از وی پرسش می کردند و او نیز پاسخشان می داد و برای آنان احادیث بسیاری از پدر و پدرانش، از علی علیه السلام و رسول خداصلی الله علیه وآله نقل می کرد.8

مهم ترین گزارش، حضور امام در نیشابور است. حضرت پس از ترک این شهر، در طوس، از قریة سناباد عبور کردند.

سناباد آن زمان، مشهد فعلی می باشد و بعد به سرخس رفت و سرانجام، پس از تحمل حدود چهار ماه سفر و گذر از مناطق مختلف، در نیمة اول سال 201 ق. وارد مرو، مرکز حکومت مأمون شد.9

حدیث مهم در نیشابور

مهم ترین واقعه ای که دربارة حوادث و اتفاقات مسیر گزارش شده، چیست؟

ورود امام علیه السلام به این شهر و بیان حدیث سلسله الذهب را می توان مهم ترین واقعة ماندگار این سفر دانست.

حضرت رضاعلیه السلام با عبور از شهرهای مختلف، وارد نیشابور و با استقبال باشکوه مردم آن شهر روبه رو شد؛ به گونه ای که دانشمند اهل سنت، حاکم نیشابوری شافعی می نویسد:

«به هنگام استقبال امام، گروهی گریان و زار بودند؛ عده ای خود را به خاک می ساییدند و برخی نیز پای اشتر امام را می بوسیدند».10

گزارش حاکم نیشابوری در تاریخ نیشابور خواندنی است. او می نویسد:

«وقتی حضرت رضا[علیه السلام] وارد نیشابور شد، سوار بر قاطری خاکستری رنگ بود؛ در بین راه، دو پیشوای حافظ حدیث پیامبر[صلی الله علیه وآله] ابوزرعه و محمّد بن اسلم طوسی، مهار استر آن جناب را گرفته، عرض کردند: آقای ما! ای پیشوایی که فرزند ائمه طاهرینی! ای بازماندة نژاد پسندیده! ترا به حق اجداد ارجمندت قسم می دهیم سایبان مهد را یک طرف فرما؛ تا جمال مبارک شما را ببینیم و حدیثی از اجداد خود بیان کن که یاد بودی برای ما باشد.

امام علیه السلام استر را نگه داشت و سایبان را کنار زد و چشم جمعیت به جمال انورش روشن گردید. گیسوان مبارکش، شبیه گیسوان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله بود. تمام طبقات، ایستاده، محو تماشای رخسار مبارکش بودند. بعضی با مشاهده آن جناب، فریادی از شادی کشیدند و عده ای واله بار، اشک شوق می ریختند و از این موهبت، هر کدام به طریقی قدردانی می کردند. بعضی از شوق، گریبان چاک می زدند و خویش را در خاک می انداختند؛ لجام استر را می بوسیدند و گردن برافراشته، تا آن جناب را مشاهده نمایند و تا ظهر به طول انجامید. در این موقع، نویسندگان و قضات فریاد کشیدند؛ مردم گوش کنید و حفظ نمایید؛ فرزند پیامبر[صلی الله علیه وآله] را نیازارید. ساکت باشید. بیست و چهار هزار قلمدان خارج شد؛ غیر از کسانی که دوات به کار بردند».11

ابن جوزی (متوفای 97ق.) نیز از اجتماع علمای بزرگ حدیث برای استقبال امام یاد کرده، از چهره هایی چون یحیی بن یحیی، اسحاق بن راهویه، محمد بن رافع و احمد بن حرب، نام می برد که دور مرکب امام حلقه زدند.12

آن گاه امام رضاعلیه السلام که در عماری نشسته بود، سر بیرون آورده فرمود:

«از پدرم موسی بن جعفر[علیهماالسلام] شنیدم که گفت: از پدرم جعفر بن محمّد[علیهماالسلام] شنیدم که گفت: از پدرم محمّد بن علی[علیهماالسلام] شنیدم که گفت: از پدرم علی بن الحسین[علیهماالسلام] شنیدم که گفت: از پدرم حسین بن علی[علیهماالسلام] شنیدم که گفت: از پدرم امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب[علیه السلام] شنیدم که گفت: از پیامبر[صلی الله علیه وآله] شنیدم که گفت: از خدای عزّوجلّ شنیدم که گفت:

«لا اله الّا اللَّه حصنی، فمن دخل حصنی أمن من عذابی؛ لا اله الا اللَّه دژ من است؛ پس هر کس به دژ من درآید، از عذاب من ایمن خواهد بود».

اسحاق بن راهویه می گوید: پس چون کاروان به راه افتاد، امام[علیه السلام] فریاد زد: «بشروطها و أنا من شروطها؛ با وجود شرایط آن، و من از شرایط آنم».13

مقصود این است که اقرار به «کلمة توحید»، هنگامی سبب نجات است که جامعه، به دست حاکم الهی اداره شود و حکومت، حکومت حق باشد؛ تا مردم بتوانند به حقیقت «توحید» برسند که آن، پرستش خدای یگانه است و نپرستیدن کس دیگر.

امام غریب

چرا به امام رضاعلیه السلام لقب غریب می دهند؛ آیا صرفاً به خاطر دوری از اجداد بزرگوارشان علیهم السلام بوده است؟

دربارة این لقب، ذکر چند نکتة زیر لازم است:

1.­­­­­ غریب، کسی است که از وطن خود دور افتاده باشد.14 این وصف شامل امام رضاعلیه السلام نیز می شود؛ چون او مجبور شد شهر مدینه را به تنهایی و بدون همراهی خویشان نزدیک خود، ترک کند.

2.­­­­­ غریب، کسی است که یار و دوستداری ندارد15 و امام رضاعلیه السلام سال های پایانی عمر خود را در مرو، با غربت خاصی گذراند و روزها را در میان افرادی که هیچ سنخیتی با او نداشتند و منافقانه او را احاطه کرده بودند، سپری کرد.

3.­­­­­ محل دفن معصومین علیهما السلام در حجاز و عراق است و این دو منطقه قرن ها محل آمد و رفت پیروان اهل بیت عصمت علیهم السلام بود و دوستداران ایشان به راحتی به زیارت قبور نورانی آنان بار می یافتند؛ اما قبر امام رضاعلیه السلام به دلیل هجرت اجباری، در خراسان قرار گرفت و این دوری مسافت، به نوعی غربتی را برای حضرت علیه السلام فراهم آورده بود و امام خود می فرمود: «مرا در سرزمین غربت دفن می کنند».16 هرچند که با گذر ایام، علاقه مندان امام علیه السلام در این خطه، با شور و شعور، غبار غربت را ازآن زدودند.

4.­­­­­ واژة غربت و غریبی در روایات ما نیز به کار رفته است. به این دو روایت بنگرید:

الف) امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «به زودی مردی از فرزندان من در خراسان به وسیلة زهر کشته خواهد شد. آگاه باشید کسی که او را در غربتش زیارت کند خداوند، گناهان او را بیامرزد».17

ب) امام رضاعلیه السلام می فرماید: «هر کس مرا در این غربت زیارت کند، من او را در روز قیامت زیارت می کنم».18

ج) این غربت، خود به نوعی یک پیام سیاسی را در پی داشت؛ این که چگونه و چرا امامی که به ظاهر مسند ولایت عهدی را دارا بود، خود را غریب می خواند.

پی نوشت:

1.­­­­­ اربلی، کشف الغمه، ج3، ص 65.

2.­­­­­ عیون اخبارالرضاعلیه السلام، ج2، ص 218.

3.­­­­­ کشف الغمه، ج 2، ص 362؛ مجلسی، بحارالانوار، ج49، ص 120 و ج50، ص 63.

4.­­­­­ کلینی، الکافی، ج1، ص 486؛ تاریخ قم، ص 199؛ مقاتل الطالبین، ص 454.

5.­­­­­ سید علی محقق، زندگانی پیشوای هشتم، ص 74.

6.­­­­­ سید عبدالکریم بن طاووس، فرحه الغری، ص 105.

7.­­­­­ فرحة الغری، ص105.

8.­­­­­ عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 183.

9.­­­­­ عیون اخبارالرضا، ج2، ص 136؛ بحارالانوار، ج 49، ص 125 و 126.

10. مالکی، الفصول المهمه، ج2، ص 1002.

11. کشف الغمة، ج2، ص 308.

12. المنتظم، ج10، ص120.

13. صدوق، التوحید، ص 25؛ الصدوق، امالی، ص 235؛ بحار الأنوار، ج49، ص 123؛ قندوزی، ینابیع الموده، ج3، ص 168؛ فیض القدیر، ج4، ص 489؛ حکیمی، الحیاة، ترجمة احمد آرام، ج2، ص 640.

14. ابن منظور، لسان العرب، ج1، ص 639.

15. امیرمومنان علیه السلام: «الغریب من لیس له حبیب» (آمدی، غررالحکم، ص 414).

16. صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 585.

17. من لا یحضره الفقیه، ج2، ص584؛ عیون أخبار الرضا، ج 2، ص 258.

18. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 226.

برگرفته از : نشریه پرسمان، شماره 82

­

نوشتن یک نظر

افزودن نظر

x
دی ان ان