شنبه, 03 آذر,1403

­

دوشنبه, 28 تیر,1395

خاندان روتچیلد، خطرناک‌ترین خانواده یهودی در جهان

خاندان روتچیلد، خطرناک‌ترین خانواده یهودی در جهان
خاندان روتچیلد یکی از مهم‌ترین خاندان‌های یهودی دوران معاصر است که بیشترین نقش را در اقتصاد، سیاست و حوادث در نقاط مختلف جهان دارند

خاندان روتچیلد، خطرناک‌ترین خانواده یهودی در جهان

/ترجمه: سید شاهپور حسینی ماهنامه موعود134-135 اردیبهشت91

خاندان روتچیلد یکی از مهم‌ترین خاندان‌های یهودی دوران معاصر است که بیشترین نقش را در اقتصاد، سیاست و حوادث در نقاط مختلف جهان دارند. 

این خاندان یهودی، ظاهراً ابتدا در آلمان پا به عرصه وجود نهاده؛ امّا تأثیر آنان، منحصر به این کشور اروپایی نشده است؛ بلکه آنان با سیاست‌ها و دسیسه‌های خود، تمام نقاط مختلف جهان را تحت تأثیر قرار داده و به نوعی هر جا حادثه‌ای پیش می‌آید، ردّ پایی از آنان به چشم می‌خورد.

این خاندان بر اساس زیرکی خاصّی که دارند، ترجیح می‌دهند پیوسته پشت پرده باشند و از آنجا حوادث را پیش ببرند و به همین دلیل است که اطّلاعات چندانی در مورد نقش آنان در حوادث جهان منتشر نمی‌شود و اگر هم کتاب یا مقاله‌ای درباره آنان نوشته شود یا به سرعت جمع آوری می‌شود یا به طرز شگفت انگیزی نایاب.

با اینکه آنها یکی از بزرگ‌ترین ثروتمندان جهانند، امّا اطّلاعات دقیقی در مورد ثروت آنان در دست نیست و به همین دلیل آمارهای مختلفی در این مورد منتشر شده است و به این ترتیب هیچ کس دقیقاً نمی‌داند آنان چقدر ثروت دارند و سرمایه‌های آنان در کجاست.

مؤسّسان و بنیان‌گذاران این خاندان یهودی بسیار خطرناک یک زوج یهودی‌اند:

1. امشیل مایر و 2. همسرش، گوتا اشناپر.

این زوج که هر دو یهودی بودند، در «فرانکفورت» واقع در جنوب آلمان زندگی می‌کردند. امشیل از یهودیان خزری بود. گفتنی است یهودیان خزری در اصل یهودیان اصلی نیستند. آنها قبایلی بودند که در منطقه «گرجستان» کنونی زندگی می‌کردند.

این زوج یهودی کار خود را از خانه چوبی خود که به سبک معماری گوتیک در «جودنگاسه»، (خیابان یهودی‌ها) ساخته شده بود، شروع کردند. آنان در طبقه اوّل این خانه سکونت داشتند و در مغازه کوچکشان و در پیاده‌رو مقابل آن، به خرید و فروش مشغول بودند. در مغازه آنها، تمامی وسایل مستعمل و دست دوم برای فروش پیدا می‌شد. این مغازه کوچک اکنون نیز به عنوان یادگاری از آن دوران این امپراتوری اقتصادی، حفظ شده است؛ زیرا این مغازه پایگاه اوّل و شاهد آغاز حرکت و تلاش آنان بود.

در این مغازه یک سپر سرخ وجود داشت که به زبان آلمانی به آن روتچیلد می‌گویند و به همین دلیل تمامی پسران امشیل، نام «روتچیلد» را بر خود نهاده‌اند.

امشیل در سال 1743 م. در فرانکفورت به دنیا آمد و تقدیر چنین بود که او تبدیل به یک خاخام شود و به همین دلیل به مدرسه دینی فرستاده شد و در آنجا آموزه‌های تلمودی و نفرت تلمودی شدید ضدّ مسیحیّت و مسیحیان را آموخت. سپس او به «بانک اوپنهیم» در «هانوفر»فرستاده شد و به مدّت سه سال در آن محل مشغول به کار بود و به این ترتیب از ظرایف و فنون بانکداری آگاه شد.
امشیل در آن بانک و در شهر هانوفر بود که با فرمانده فون استورف، نزدیک‌ترین فرد به فردریک دوم (1760 ـ 1785 م.) آشنا شد.

امشیل در سال 1770 م. به فرانکفورت بازگشت و با گوتا اشناپر ازدواج کرد. حاصل ازدواج این دو، پنج پسر و پنج دختر بود. 

این خانواده در آغاز، زندگی متوسطی داشت. امشیل، خود کالاها را در صندوقی می‌گذاشت و در شهر می‌گشت و به صورت فروشنده دوره‌گرد کالاهای خود را به فروش می‌رساند و در این حال، او به ویژه با ملّی‌گرایان یهودی و متعصّبان دیدار می‌کرد تا از آنان آگاهی کسب کند. در حالی که امشیل در محلّه‌های مختلف شهر، وسایل دست دوم می‌فروخت، همسرش گوتا نیز در مغازه مشغول به کار بود.

دیری نپایید که فون استورف، امشیل را به دلیل کاری که برای او در بانک اوپنهیم انجام داده بود، به فردریک دوم معرفی کرد. در آن زمان، ثروت فردریک دوم هفتاد تا صد میلیون فلورن تخمین زده می‌شد و کسی در آن روزها چنین ثروتی نداشت.

فردریک دوم نیاز به شخصی پلید و ملعون یا یک عروسک داشت که از او در کارهای شبهه‌انگیزش استفاده کند و زمانی که فون استورف در مورد توانایی‌های امشیل و بی‌وجدانی‌های او با شاهزاده سخن گفت، او امشیل را استخدام کرد.

امشیل، روتچیلد اوّل و بنیان‌گذار خاندان روتچیلد به شمار می‌آید که از طریق ثروت هنگفتی که به چنگ آورد و توزیع جغرافیایی آن میان فرزندانش در نقاط مختلف جهان، یک امپراتوری بزرگ به وجود آورده و خود بر رأس هرم قدرت قرار داشت و بر این دنیا حکومت می‌کرد.
امشیل ده فرزند ( پنج پسر و پنج دختر) داشت:

1.  شارلوت مایر، 2. انسلیم، 3. سالومون، 4. ناتان، 5. ایزابلّا، 6. بابیت، 7. کارل، 8. جیمز (جاکوب) 9. جولیا، 10. هزیت. همسر امشیل، گوتا سال‌ها پس از مرگ همسرش زنده بود و در سنّ 96 سالگی از دنیا رفت. وی تا زمان مرگ، در خانه قدیمی جودنگاسه در فرانکفورت زندگی می‌کرد.

او پیش از مرگ، کلّ جهان خاکی را میان پنج پسر خود تقسیم کرده بود.
حوزه آلمان را به انسلیم، «اتریش» را به سالومون، «انگلستان» را به ناتان، «ایتالیا» را به کارل و «فرانسه» را به جیمز داد و بعدها ایالات متّحده آمریکا نیز به یکی از نواده‌هایش به نام شونبرگ داد و نام بیلمونت بر آن گذاشت.

امشیل در بستر مرگ، همه فرزندانش را به فرانکفورت فراخواند و پس از خواندن تلمود به آنان گفت: 

فرزندانم! یادتان باشد که همه زمین باید ملک و تحت تصرّف ما یهودیان باشد. غیریهودیان حشراتی هستند که نباید مالک و صاحب چیزی باشند. 

سپس او برای فرزندانش، طرح و نقشه خود را توضیح داد و آنان را مجبور کرد در حضور او سوگند یاد کنند که در این راه هیچ یک تک‌روی نکند و بدون هماهنگی با برادران دیگر دست به انجام کاری نزند و همیشه با هم یکپارچه و در ارتباط باشند.

فرزندان امشیل، بیست و چهار سال بعد، وقتی که ناتان به دلایل مادّی به دین مسیحیّت گروید، یک‌بار دیگر این سوگند را بر سر قبر پدرشان تجدید کردند. امشیل در سال 1812 م. وفات یافت. 

امشیل در دنیا از هیچ چیزی به اندازه کلمه «روم» بدش نمی‌آمد؛ زیرا رهبر مسیحیان (پاپ) در آنجا زندگی می‌کرد. پاپ در «رم» و پادشاه رم (ناپلئون دوم) و «رومانوقا» (رومانوقایی‌ها) نام‌هایی بود که باعث می‌شدند امشیل با شنیدن آن، بسیار خشمگین شود و به همین دلیل مزدوران خود را برای نابودی آنها اعزام کرد و یک امپراتوری بر اساس ربا و تجارت طلا به وجود آورد؛ امپراتوری‌ای که عمر آن بسیار بیشتر از عمر امپراتوری‌های شارلمان، ناپلئون اوّل و رومانوقی‌ها بود.

امشیل بر سر یک میز در جودنگاسه برای همسرش گوتا، خسیس‌ترین و لیئم‌ترین یهودی در فرانکفورت و فرزندانش تمایل به قتل را در خود توضیح داده و تشریح کرده بودکه آنان چگونه باید با غارت و چپاول مردم، پول به دست بیاورند.

از آنجا که امشیل در مدرسه خاخامی درس خوانده بود، تمامی برنامه‌های شیطانی که به نام «پروتکل‌های بزرگان صهیونیست» معروف شده است، از قبل آگاه بود. او از پاکیزگی نژادی بشری سخن می‌گفت. امشیل همچنین به فرزندانش تمامی حیله‌های شیطانی و کابالایی را آموزش داده بود. 

اگرچه پنج پسر امشیل فعّالیت‌های تجاری خود را در پنج پایتخت اروپایی آغاز کردند؛ امّا آنها با هماهنگی کامل با هم کار می‌کردند و از سال 1812 م. فعّالیت آنان گسترده‌تر شد و روابط آنها با هم تا آنجا مستحکم بود که رقابت با آن غول اقتصادی که آنان به وجود آورده بودند، غیرممکن بود. علّت اصلی موفّقیت این خاندان در تجارت و به ویژه امشیل در آن زمان، هرج و مرجی بود که در آن روزها در جهان حکمفرما بود و در آن شرایط، بخت با امشیل مانند ناپلئون بسیار یار بود.

امّا چه کسی باعث به وجود آمدن جنگ‌ها و آن هرج و مرج‌ها و نابه‌سامانی‌ها در اروپا و جهان شد؟

نسل دوم روتچیلدها

ناتان، قدرتمند‌ترین فرزند خاندان روتچیلد بود. او فعّالیت‌های خود را در «لندن»، سالومون در «وین» و کارل در «ناپل» و جیمز در «پاریس» متمرکز کرده بودند؛ در حالی که انسلیم پسر بزرگ امشیل، جانشین پدرش در «بانک فرانکفورت» شد.

راز وانرلو

تاریخ‌نگاران از تفسیر و تحلیل وقایع جنگ «واترلو» حیران مانده‌اند. این جنگ، معمّای پیچیده‌ای هم برای برندگان و هم برای بازندگان بود و این به آن دلیل است که مورّخان از ببرهای باغ وحش دنیای سیاست بی‌خبرند. منظور از آن ببرها، روتچیلدها هستند که همانند خرگوش اقدام به حفر تونل در جاهایی کردند که قدرت ناپلئون بر آن استوار بود و بسیاری از آنان متوجّه مطالبی که ناپلئون گفت و از آن در تبعیدگاهش شکایت کرد، نشدند. در کتاب ژنرال گورگود، «سخنان ناپلئون در هلنا»، شگفتی‌های ناپلئون که شاید اینگونه به نظر آید که از وهم و خیال سرچشمه گرفته، می‌خوانیم. او می‌گوید: 
سولت، فرمانده دوم در واترلو آن گونه که باید به من کمک نکرد. معاونان او با وجود همه دستورهای من، سازماندهی نشده بودند. آن کار بسیار آسان بود. چرا او این نظام را در طیّ جنگ در «جیماپ» حفظ نکرد؟
 

حقیقت این بود که سولت، یهودی بود و بیشتر تمایل داشت دستورهای روتچیلدها را اجرا کند تا اوامر ناپلئون را.

با اینکه ناپلئون لطف زیادی به سولت کرده بود و او را مارشال و دوگ دالماتیا نموده و میلیون‌ها به او پول داده بود؛ امّا سولت به ولی نعمت خود خیانت کرد؛ زیرا یهودی‌ها به این نتیجه رسیده بودند که ناپلئون بیش از حد مسیحی شده و به همین دلیل باید او را از سر راه بر می‌داشتند.

ناتان، روتچیلد دوم در واترلو (1815 م)

ناتان، نقشی افسانه‌ای در کودتای واترلو داشت؛ او مبادلات مالی خود را ترک کرده و به ارتش بریتانیا در «بلژیک» پیوست. اگر مارشال گروچی بیست و چهار ساعت را از دست نمی‌داد، پیروزی متّحدان تبدیل به یک فاجعه می‌شد. او بدون دلیل به هم‌رزمان خود کمک نکرد؛ زیرا سفر آنها بسیار راحت بود؛ گویی که آنها به گردش می‌رفتند. گروچی بارش باران را علّت تأخیر پیچیده و معنادار خود دانست؛ هر چند که او صدای شلیک تفنگ‌ها را شنیده بود. حال این تأخیر چه علّتی داشته است؟ آیا روتچیلدها به او رشوه داده بودند تا خود را با تأخیر به آنجا برساند یا منشی یهودی آن‌گونه که دشمنانش می‌گویند، او را فریب داده بود؟ 

روتچیلدها همه اشخاص ذی نفوذ ارتش فرانسه را به فساد کشاندند و آنها شمار بسیار زیادی جاسوس یهود به بلژیک اعزام کردند و تمامی طرح‌ها و نقشه‌های ناپلئون را برملا ساختند؛ دقیقاً مانند اتّفاقی که در زمان جنگ جهانی روی داد و جاسوس‌های یهودی در تمام مناطق مسیحی‌نشین، جاسوسی می‌کردند و تمام تلاش خود را برای تشویق و تحریک دو اردوگاه در حال جنگ با هم برای نابودی طرف مقابل به کار گرفتند.
روتچیلدها در سال 1823 م. بود که توانستند قدرت بی‌چون و چرای اقتصاد اروپا شوند.

ناتان، بورس لندن را چپاول می‌کند

ناتان که در بحبوحه جنگ بود، پس از شکست فرانسه از انگلستان در جنگ واترلو، بدون اینکه حتّی یک ثانیه زمان تلف کند، سوار بر اسب به سوی «بروکسل» رفت به «اوبهاولستیند» رسید؛ امّا در آن زمان دریا شدیداً طوفانی شده بود و هیچ یک از ماهیگیران حاضر نشدند با قایق او را به انگلستان ببرند. این در حالی بود که او رشوه و پول زیادی به آنان داده بود. ناتان در آنجا یک ملوان را قانع کرد که با دریافت دو هزار فرانک جان خود را به خطر بیندازد و دست به این ماجراجویی بزند ودر آن شرایط سخت که احتمال غرق شدن آنها در دریا می‌رفت، او را به انگلستان برساند.
این گونه بود که پسر امشیل شرور، خود را به لندن رساند و صبح روز بعد، بانکداران، او را مشاهده کردند که بر یکی از ستون‌های بورس لندن، رنگ پریده، نگران و پریشان تکیه داده بود؛ گویی که او ناگهان خبر یک فاجعه را شنیده است. در این زمان، فعّالان بازار بورس شروع به سؤال پرسیدن از او کردند؛ زیرا او تازه از اروپا بازگشته بود. ناتان تظاهر می‌کرد که منظور از سخنان آنان را نمی‌فهمد و او همچنان ساکت و گرفته بود. در این زمان، مزدوران او در بازار بورس شایعه ‌انداختند انگلستان در جنگ حیاتی و بسیار مهم واترلو شکست خورده است. حال باید تصوّر کرد که این امر چه تأثیری در ارزش سهام‌ها و اسناد داشت؟ ناتان با عرضه همه سهام‌ها و سندهای خود برای فروش، این وحشت را دو چندان کرد. این در حالی بود که قیمت‌ها معقول و مناسب بود. سرمایه داران دیگر با مشاهده این امر و از ترس سقوط ارزش سهام ها، سهام‌های خود را با قیمت ناچیزی به فروش گذاشتند و البتّه مزدوران ناتان شروع به خریدرای آن نمودند.

مزدوران او، همه سهام‌هایی را که او با قیمت ناچیزی فروخته بود، خریداری کرده و به او باز گرداندند. این خود یک چپاول و غارت بزرگ بود که انگلیسی‌ها دچار آن شدند.
اندکی بعد، اخبار درست به لندن رسید و مردم متوجّه شدند که انگلستان پیروز این جنگ بوده و در نتیجه قیمت‌ها به گونه بی‌سابقه‌ای افزایش چشم‌گیری یافت. بسیاری از سرمایه‌داران، ورشکست شده و برخی حتّی دچار سکته شدند و این گونه، ناتان در مدّت زمان بسیار کوتاهی پنج میلیون پوند سود کرد. آن هم تنها در طیّ یک روز. مردم انگلستان در حالی که غرق در شادی به دلیل شکست ناپلئون بودند، چندان متوجّه این تقلّب آشکار نشدند و البتّه علّت اصلی این شکست، حیله و نیرنگ ناتان بود که به وسیله ایادی خود در ارتش فرانسه آن را عملی کرد و در پایان، ناپلئون متحمّل شکست سختی شد.
این امر باعث شد که خاندان روتچیلد، تبدیل به فرمانروایان مطلق اقتصاد انگلستان شوند و بر انگلستان برای تأسیس بانک مرکزی که روتچیلد رئیس آن باشد، فشار وارد سازند.
مدّتی پس از آن ناتان روتچیلد، سخن مشهورش را گفت:

برای من مهم نیست کدام عروسک بر تخت انگلستان بنشیند و امپراتوری بریتانیا را اداره کند؛ امپراتوری‌ای که خورشید در سرزمین آن غروب نمی‌کند. کسی که اقتصاد و بازار مالی را در دست داشته باشد، در حقیقت او فرمانروای امپراتوری انگلستان است. اکنون من بازار مالی و اقتصاد انگلستان را در دست دارم.

ناتان در اواخر عمر خود بسیار قدرتمند شده بود و کار به جایی رسیده بود که حتّی شاهزاده‌ها را نیز در مقابل خود بسیار کوچک می‌دید.

یکی از شاهزاده‌های اروپایی به دفتر ناتان روتچیلد رفت. او وارد دفتر شد؛ امّا ناتان که مشغول خواندن یک سری برگه بود، سرش را بالا نیاورد و هنگامی که متوجّه مهمانش شد، به او گفت: 

یک صندلی بیرون بکشد و بنشیند و آن شاهزاده با خشم گفت:

من شاهزاده ولانیم تورن و تاکسیس هفتم، چگونه از من می‌خواهی یک صندلی بیرون بکشم و بنشینم؟ ناتان در پاسخ گفت:

حال که این گونه است، دو صندلی بیرون بکش و بنشین. 

وی به این اصل اعتقاد داشت که:  برای تسلّط داشتن بر کشوری، لازم نیست پادشاه آن کشور شد و بر تخت شاهی نشست؛ بلکه باید بر خود پادشاه تسلّط داشت و در آن حال همه چیز در اختیار تو خواهد بود.

خاندان روتچیلد ـ یکی از عوامل توطئه جهانی

بسیاری از ما ممکن است اعتقاد به نظریّه توطئه نداشته باشیم و آن را نوعی توهّم بدانیم که برخی از شرقی‌ها به دلیل شکست‌ها و ناکامی‌های پیاپیشان آن را به وجود آورده باشند؛ امّا حقیقت این است که این خاندان در توطئه‌های زیادی در همه جای جهان نقش داشته و پیوسته تلاش کرده‌اند که نفوذ امپراتوری خود را در جهان از طرق مختلف افزایش دهند و به همین دلیل این خاندان در مواردی وارد عرصه سیاست شده و سیاست‌مداران با نفوذ را مطیع و فرمانبر خویش ساخته‌اند.

از جمله توطئه‌های آنان، مشارکت در جنگ‌های جهانی و جنگ‌های منطقه‌ای و از جمله جنگ انگلستان با فرانسه، آشوب‌های داخلی اروپا و آمریکا، مسئله فلسطین، انقلاب‌های به ظاهر مردمی در کشورهای مختلف مانند «روسیه»، فرانسه و..، کمک‌های مالی و تسلیحاتی به طرفین درگیر و کارخانه‌های اسلحه سازی آنان است.

روتچیلدها یک اصل کلّی داشته که لرد روتچیلد و برادرانش بر اساس آن فعّالیت می‌کردند. آن اصل این بوده که باید آتش جنگ‌ها را برافروزیم و میلیون‌ها سود ببریم. جنگ‌ها برای روتچیلد‌ها در حقیقت یک نوع سرمایه‌گذاری به شمار می‌آمد. آنها از طریق تجارت اسلحه، وام ‌دادن به کشورها هنگام جنگ، بازسازی، عمران، آبادانی، راه آهن، طرح‌های کشاورزی و صنعتی و... سود سرشاری می‌بردند و به همین دلیل بود که روتچیلدها صد میلیون پوند به جنگ‌های ناپلئون اختصاص دادند و شاخه انگلیسی روتچیلدها نیز به دولت انگلستان حدود شانزده میلیون پوند استرلینگ برای این جنگ اختصاص داد (ناگفته نماند که این سناریو در جنگ جهانی دوم نیز تکرار شد). این مؤسّسات همچنین منابع مالی در اختیار دیزرائیل، رئیس دولت برای خریداری سهام‌های «کانال سوئز» از دولت «مصر» در سال 1875 م. گذاشتند و در عین حال، نمایندگان خود را به کشورهای شرقی مانند مصر، «تونس» و «ترکیه» می‌فرستادند تا آنها را تشویق به وام گرفتن برای طرح‌های مختلف کنند؛ طرح‌هایی که در درجه اوّل به نفع سرمایه‌گذاری‌ها، طرح‌ها و تجارت خودشان بود. آنان برای حمایت از سرمایه‌گذاری‌هایشان به صورت فعّال وارد عرصه سیاست در تمامی کشورهای حوزه فعّالیت خود شده و القاب و عناوین بزرگی مانند بارون، لرد و... به دست آوردند.
این خانواده همچنین، شبکه مناسبات قدرتمندی با پادشاهان و رؤسای دولت‌ها و حکومت‌ها داشته‌اند. به عنوان مثال آنان روابط مستحکم و نزدیکی با خاندان پادشاهی انگلستان و نخست وزیران و رؤسای جمهوری مانند دیزرائیلی و لوید جرج و همچنین با پادشاهان فرانسه، چه پادشاهان «بوربون» یا پادشاهان پس از انقلاب فرانسه داشته‌اند و حتّی برخی از آنان عضو مجلس نمایندگان فرانسه و دیگر کشورها بوده‌اند.

خاندان روتچیلد یکی از ثروتمندترین خانواده‌ها در جهان است. روتچیلد در حال حاضر مالک بیشتر بانک‌های بین المللی و شرکت‌های اقتصادی بسیار بزرگ، شرکت‌های نفتی، معادن، شرکت‌های ساخت اسلحه و بسیاری دیگر از شرکت‌ها در نقاط مختلف جهان است. این شرکت هزینه بسیاری از جنگ‌ها را پرداخته و به طرفین جنگ در جنگ‌های بسیاری کمک‌های مالی کرده است و به همین دلیل، خاندان روتچیلد تأثیر بسیار زیادی در سرنوشت جنگ‌ها و پیروزی طرف‌هایی که از آن حمایت می‌کرده، داشته است.

روتچیلدها و فلسطین

خاندان روتچیلد در ابتدا با طرح مسئله وطن قومی برای یهودیان توسط هرتزل موافق نبودند؛ امّا دو اتّفاق باعث تغییر نگرش روتچیلدها در این خصوص شد.

1.  مهاجرت گروه‌های زیادی از یهودیان به غرب اروپا. این گروه‌های یهودی با آمیختن با جوامع جدید مخالفت می‌کردند و در نتیجه مشکلات زیادی به این دلیل در جامعه و برای یهودیان پیش آمد و به همین دلیل، ناگزیر باید یک راه حل برای بیرون راندن این گروه‌ها از مناطق تحت سلطه منافع سرمایه‌گذاری خاندان روتچیلد پیدا می‌شد؛

2.  انتشار گزارش نهایی کنفرانس کشورهای بزرگ استعمارگر در سال 1907 م. معروف به گزارش بازمان، نخست وزیر وقت انگلستان که به موجب آن، منطقه شمال «آفریقا» و شرق «دریای مدیترانه» وارث احتمالی تمدّن جدید (تمدّن مرد سفید) است؛ امّا این منطقه دشمنی با تمدّن غربی دارد و به همین دلیل باید اقدامات زیر را انجام داد:

1. تقسیم آن؛ 2. عدم انتقال فناوری‌های جدید و مدرن به آن؛ 3. ایجاد دشمنی میان گروه‌های مختلف ساکن آنجا؛ 4. ایجاد یک جسم غریب و بیگانه در آن، که شرق دریای مدیترانه را از شمال آفریقا جدا کند.

از بند اخیر فواید زیاد ظهور دولت و حکومت یهودی در فلسطین آشکار می‌شود و البتّه مبلّغان صهیونیسم از این مسئله به خوبی استفاده کردند و بر این اساس، خاندان روتچیلد این مسئله را پذیرفته و آن را بهترین راه حل برای مشکلات یهودیان اروپا دانستند.
لئونل (یئونل) روتچیلد (1868 ـ 1937 م.)، مسئول شعبه «مؤسّسات روتچیلد» در انگلستان و رهبر یهودیان این کشور در آن زمان بود.
 

حاییم وایزمن که بعدها نخستین رئیس جمهور اسرائیل شد و ناحوم موکولوف خود را به یسئونل روتچیلد نزدیک کرده و موفّق شدند او را قانع نمایند که در دولت انگلستان تلاش کند تا آنان به یهودیان برای ساخت یک وطن قومی در فلسطین کمک کنند و به دلیل کشمکش در این کار، او به عنوان رئیس افتخاری اتّحادیه صهیونیستی در انگلستان و «ایرلند» برگزیده شد.

لئونل در این کار تردیدی از خود نشان نداد؛ بلکه تلاش‌های زیادی انجام داد تا اینکه بیانیّه معروف «بالفور» صادر شد.

او طیّ جنگ جهانی اوّل یک سپاه یهودی داخل ارتش بریتانیا، تشکیل داد و مسئولیّت دعوت به این سپاه را پذیرفت و برای آن داوطلب گرد آورد.

جیمز آرماند روتچیلد (1878 ـ 1957 م.) ریاست هیئت شهرک‌نشین و ساکن کردن یهودیان در فلسطین را عهده‌دار بود و منابع مالی برای ساخت شهرک‌ها و طرح‌هایی برای استقرار یهودیان در آنجا را تأمین می‌کرد. یکی از مهم‌ترین طرح‌های آنان که هنوز هم پا برجاست، ساختمان «کنست» اسرائیل در شهر قدس است.

ادموند. د ی روتچیلد که یکی از پنج پسر جیمز مایر دی روتچیلد (1792 ـ 1868 م.) بود، مؤسّس و رهبر شاخه این خاندان در فرانسه به شمار می‌آید. اهمّیت این شخص به دلیل مشارکت فعّال و اثرگذاری او در طرح‌های شهرک‌سازی یهودی در فلسطین در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادی است.

برخی از مورّخان بارون ادموند جیمز دی روتچیلد را پدر ساکنان یهودی در فلسطین در روزهایی می‌دانند که به مهاجرت نخست معروف بود. توجّه ادموند جیمز روتچیلد به مسئله یهودیان یدیشی و سکونت دادن یهودیان در فلسطین در دهه هشتاد قرن نوزدهم میلادی آغاز شد. در این دوران، شمار زیادی از یهودیان شرق اروپا به غرب این قارّه و همچنین ایالات متّحده آمریکا و دیگر مناطق مهاجرت کردند.

و این مسئله در پی ایجاد خلل مکر مدرنیته شرق اروپا و سپس توقیف آن روی داد. روتچیلد و برخی از یهودیان ثروتمند دیگر در اروپا، در مورد طرح‌های صهیونیستی ابراز نگرانی کردند؛ زیرا آنان بیم آن داشتند که سرازیر شدن این شمار بسیار زیاد از یهودیان شرق اروپا که دارای فرهنگ یدیشی شرق اروپایی و خاص‌ها (از نظر روتچیلدها فرهنگ عقب مانده) بودند و خود را ملزم به انجام آداب و مراسم محافظه‌کارانه و دارای رنگ و بوی یهودیّت می‌دانستند، تأثیر منفی بر غرب و مرکز اروپا بگذارد.

بنابراین، رسیدن این گروه از یهودیان یدیشی، در حقیقت تهدیدی برای جایگاه اجتماعی و پایگاه طبقاتی آنان داشت و به همین دلیل آنان در پی اجرای طرحی بودند که به آن اسکان صهیونیست‌ها می‌گویند؛ یعنی تلاش یهودیان جهان غرب برای اسکان دیگر یهودیان (یهودیان شرق اروپا) در فلسطین. خود روتچیلد طیّ یک مصاحبه هوشمندانه، این تفاوت را بیان کرده است و آن زمانی بود که از او سؤال شد اگر دولت صهیونیستی تأسیس شود، می‌خواهد در آن دولت عهده‌دار چه پستی باشد؟ او گفت: البتّه سفیر آن دولت در پاریس.

روتچیلد در ابتدا، مؤیّد صهیونیسم سیاسی هرتزل نبود و نخستین دیدار میان این دو در سال 1896 م. در پاریس، بسیار سرد توصیف شده و او می‌گفت: هرتزل جز یک دشنورا، یعنی یک گدا نیست که همانند هزاران گدای دیگر شرق اروپایی که به مرکز و غرب اروپا می‌آمدند، مشغول گدایی است. 

علاوه بر این روتچیلد بر این عقیده بود که طرح صهیونیستی به طور کامل یک طرح غیر عملی و محکوم به شکست است و فلسطین توانایی گنجایش مهاجرت عظیم گروهی را ندارد. او عقیده داشت سلطان عثمانی با وجود نیاز به پول، فلسطین را به صهیونیست‌ها نمی‌دهد تا در آن وطنی تأسیس کنند؛ بلکه او تنها به دادن برخی وعده‌های مبهم که هیچ ارزشی ندارد، اکتفا می‌کند. او همچنین بیم آن را داشت که برپایی یک دولت یهودی باعث برانگیخته شدن احساسات ضدّ یهودی شود و مردم خواهان طرد و بیرون راندن یهودیان از کشورهایی شوند که در آن زندگی می‌کنند. به همین دلیل، روتچیلد ترجیح می‌داد کار اسکان یهودیان در فلسطین بسیار آرام، کُند و تدریجی انجام شود؛ امّا با گسترش یافتن شهرک‌نشینی و اسکان یهودیان که تحت نظر او انجام می‌شد و با موفّقیت طرح‌های مختلفی که او در فلسطین بنیان‌گذاری کرده بود، همراه بود. روابط او با سازمان صهیونیسم جهانی مستحکم‌تر از پیش شد و به ویژه این رابطه پس از جنگ جهانی اوّل نزدیک‌تر شد و او از نفوذ خود برای کسب موافقت فرانسه با بیانیّه بالفور و قرار دادن فلسطین به عنوان یکی از تحت الحمایه‌های بریتانیا، استفاده کرد.

سکونت دادن یهودیان در فلسطین، دارای ابعاد سیاسی خاصّی بود. روتچیلد پیوسته با منافع سرمایه‌داری امپریالیسم فرانسوی در ارتباط بود و آن نیز می‌خواست نفوذ خود را در شرق گسترش دهد و با شوق و اشتیاق فراوان، به میراثی می‌اندیشید که مرد بیمار اروپا (امپراتوری عثمانی) به زودی بر جای می‌گذاشت. نتیجه اینکه طرح صهیونیستی در پایان، بخشی از طرح و برنامه‌ریزی امپریالیستی برای تجزیه و تقسیم امپراتوری عثمانی بود.

روتچیلد توجّه خود را معطوف به اسکان یهودیان در فلسطین کرد و آن زمانی بود که جنبش دوستداران صهیون که در آن زمان کارهای سکونت دادن یهودیان را عهده‌دار بودند، به او روی آوردند. علاوه بر این، رهبران شهرک‌نشین (ریشون لتسیون) که از یک بحران مالی سخت رنج می‌بردند، رو به او آورده و از او خواستند برای فعّالیت‌هایشان در فلسطین به آنان کمک مالی کند و البتّه ناگفته پیداست که شهرک‌های صهیونیست‌نشین اوّلیه که در فلسطین ساخته می‌شد، بدون کمک‌های روتچیلد نمی‌توانستند دوام بیاورند.
روتچیلد در طیّ سال‌های 1883 تا 1899 م. حدود یک میلیون و ششصد هزار پوند استرلینگ به شهرک‌نشینیان داد و این در حالی بود که جنبش دوستداران صهیون تنها هشتاد و هفت هزار پوند استرلینگ کمک کرده بودند.

روتچیلد اواخر سال 1883 م. زمینی در فلسطین برای ساخت یک شهرک کشاورزی نمونه برای خود خریداری کرد و نام مادرش را بر آن گذاشت.

او همچنین چندین کارگاه صنعتی برای شهرک‌نشینان ایجاد کرد که کارگاه شیشه‌سازی، کارگاه استحصال روغن زیتون و چندین آسیاب‌خانه از جمله آنها بود.

وی در تأسیس «هیئت برق فلسطین» در سال 1921 م. نقش داشت؛ امّا مهم‌ترین و گسترده‌ترین صنعتی که او در راه‌اندازی‌اش نقش داشت، صنعت شراب‌سازی بود که روتچیلد تلاش می‌کرد آن را با صنعت شراب تحت مالکیّت روتچیلدها در فرانسه مرتبط سازد.
میزان توجّه روتچیلد و حمایت‌های او از شهرک‌های صهیونیست‌نشین به حدّی رسید که به او لقب پدر الشیوف یعنی پدر شهرک‌های صهیونیستی داده شد. هنگامی که شهرک‌نشینان صهیونیست دچار اختلاف نظر شدند، لیوبنسکر یکی از رهبران و اندیشمندان جنبش دوستداران صهیون به آنان هشدار داد و با اشاره به خاندان روتچیلدگفت:
 کلیدهای شهرک‌های صهیونیستی در پاریس است.

روتچیلد اداره طرح‌هایش را در فلسطین در سال 1899 م.

به انجمن شهرک‌نشینان یهودی واگذار کرد و مبلغی حدود چهار میلیون فرانک به آن داد تا خود بتواند خویش را تغذیه مالی کند. در سال 1924 م. «انجمن شهرک‌سازی صهیونیستی» را در فلسطین که ریاست آن را پسرش جیمز آرماند (1878 ـ 1957 م.) بر عهده داشت، تأسیس کرد. روتچیلد از طریق این هیئت، بیش از سی شهرک صهیونیست‌نشین در تمام نقاط فلسطین ایجاد کرد و حجم بخشش‌های او به این طرح‌ها پس از سال 1900 م. به حدود هفت میلیون فرانک طلا رسید.

روتچیلد در کنار پیشبرد طرح‌های اقتصادی، وارد عرصه آموزش و پرورش نیز شد و در سال 1923 م. کمک مالی زیادی به مدارس موجود در شهرک صهیونیستی که با بحران مالی روبه‌رو بود، نمود. او همچنین هزینه‌های لازم برای طرح حاییم وایزمن را تأمین کرد تا وی بتواند نخستین دانشگاه عبری در قدس را بنیان‌گذاری کند.

در سال 1929 م. روتچیلد به عنوان رئیس افتخاری «آژانس یهود» که صد سال قبل تأسیس شده بود، برگزیده شد. بی‌گمان حمایت‌های روتچیلد و دیگر ثروتمندان یهود از جنبش صهیونیسم، صرف‌نظر از نیّت‌ها یا منافع شخصی، یک مسئله بسیار مهم بود؛ زیرا اگر این حمایت‌ها نبود، این جنبش پا نمی‌گرفت و به هیچ وجه نمی‌توانست در فلسطین ریشه بدواند.

حمایت و تأیید روتچیلد از طرح صهیونیستی، بیانگر هویّت یهودی او یا اصل و ریشه یهودیانش نبود؛ بلکه اینها نشان دهنده وابستگی کامل او به تمدّن غربی و تشکیلات استعمارگری غربی بود. علاوه بر این صهیونیست بودن او نیز بیانگر وابستگی‌های غربی او و آمیختن در تمدّن غربی بود. بنابراین طرح‌های صهیونیستی به هیچ عنوان چالشی برای طرح‌های استعمارگری غربی به شمار نمی‌آمد؛ زیرا طرح‌های صهیونیستی در حقیقت جزئی از یک کل است؛ یعنی جزئی از همان استعمارگری و ملاحظه می‌شود که روتچیلد در ابتدا با طرح‌های صهیونیستی مخالفت می‌کرد؛ امّا بعدها جزو حامیان آن درآمد. حقیقت این است که مخالفت او با این طرح‌ها و در نهایت حمایت او از آن، نشئت گرفته از وابستگی‌های او به ساختار تمدّن غربی و تلاش برای خدمت به منافع غرب است.
روتچیلد اقدام به حمایت از طرح‌های صهیونیستی کرد؛ امّا حمایت او به معنای تأکید بر استقلال این طرح نبود؛ زیرا کلیدهای آن همچنان در پاریس و لندن باقی ماند. متوجّه می‌شویم که با آغاز این طرح، روز به روز بر وابستگی آن بر غرب و سپس انتقال کلیدهای آن به «واشینگتن» آشکار است.

صهیونیست‌های غرب، یهودیانی هستند که بخشش‌ها و کمک‌ها را از سایر هم‌کیشانش جمع‌آوری می‌کنند و آن را برای یهودیان دیگر در سرزمین موعود می‌فرستند. عموماً در این سیکل، یهودی کمک کننده و یهودی فعّال در زمینه جمع‌آوری کمک‌ها در جهان غربند؛ امّا یهودیانی که به آنها کمک می‌شود، یهودیان یدیشی هستند و از دیرباز تاکنون این روش در جهان یهودی حاکم بود و یهودیان شوروی به اسرائیل مهاجرت می‌کردند؛ امّا یهودیان جهان غرب تنها برای آنها سوت و کف می‌زنند و از آنها حمایت‌های مالی و سیاسی می‌کنند و خانه‌های آنان را مجهّز به کولر و سیستم‌های تهویه مطبوع می‌نمایند.

بیانیه بالفور و روتچیلدها

آرتور جیمز بالفور، وزیر امور خارجه انگلستان نامه‌ای به لرد روتچیلد نوشت و از او خواست که با استفاده از نفوذش، آمریکا را نیز وارد جنگ آن زمان انگلستان کند و این نامه بعدها به اعلامیه بالفور معروف شد. متن این اعلامیّه به شرح زیر بود:

وزارت امور خارجه

دوم تشرین الثانی سال 1917 م.

لرد روتچیلد عزیز

بسیار مایه خوشحالی است که به نیابت از حکومت اعلی حضرت، مطلب زیر که تأمین کننده آرزو‌های یهودیان و صهیونیست‌هاست و به وزارت امور خارجه پیشنهاد و آن وزارتخانه با آن موافقت کرده است، به اطّلاع جناب‌عالی برسانم.

حکومت اعلی حضرت به موضوع تأسیس محلّی برای ملّت یهود در فلسطین به دیده موافق می‌نگرد و نهایت سعی خود را برای تحقّق این وضعیّت به کار می‌گیرد، مشروط بر اینکه هیچ گونه اقدامی که ناقض حقوق مادّی، معنوی و دینی پیروان دیگر ادیان غیریهودی در فلسطین و حقوق و وضعیّت سیاسی یهودیان در کشورهای دیگر باشد، صورت نگیرد.
بسیار مایه خرسندی است اگر اتّحادیه هیئت‌های صهیونیستی را در جریان این مطلب قرار دهید.
ارادتمند شما

آرتور بالفور

این متن، نامه شومی بود که آرتور بالفور، وزیر امور خارجه بریتانیا در تاریخ دوم ماه نوامبر 1917 م. به لرد روتچیلد، آن اختاپوس یهودی فرستاد و او هم در مقابل، مشهورترین رشوه را در تاریخ به خاندان پادشاهی و دولت فرصت طلب داد و بعدها به اعلامیه بالفور معروف شد و جنبش صهیونیسم جهانی، آن را به عنوان یک مستند قانونی، دست مایه اقدامات بعید خود قرار داد.

بارون ادموند دی روتچیلد، شیطان شهرک نشینی یهودی 

صهیونیست‌ها به دلیل این خدمت بزرگ بارون دی روتچیلد و سکونت دادن یهودیان در فلسطین و در نهایت تأسیس دولت اسرائیل، عکس وی را بر اسکناس پانصد شیکلی رژیم صهیونیستی چاپ کرده‌اند و البتّه چاپ عکس شخصی بر اسکناس‌های یک کشور، خود دلیل روشنی است که آن شخص حتماً خدمات شایان و قابل توجّهی به آنان نموده است.
علاوه بر این، عکس برخی از اعضای این خاندان در داخل کنیسه رژیم صهیونیستی نصب شده و این خود دلیل دیگری مبنی بر خدمات ارزنده خاندان روتچیلد به صهیونیست‌ها است.
خاندان روتچیلد و تلاش برای نزدیک کردن مسیحیان به یهودیان
 

خاندان روتچیلد خدمات مالی زیادی به واتیکان و پاپ کرده‌اند. با این کار، راه را برای صدور بیانیه بی‌گناهی یهودیان از خون مسیح از سوی واتیکان را هموار کردند. به این ترتیب همه نوع لعن و نفرین در دعاهای کلیساهای کاتولیک در لبان ضدّ یهودیان پایان یافت و شاید این مهم‌ترین خدمت روتچیلدها به یهودیان باشد. این امر باعث شد که راه برای هم پیمانی مسیحیّت و صهیونیسم در دوران معاصر و ظهور پدیده‌ای به نام مسیحیّت صهیونیستی هموار شود و آنان را موفّق ساخت، بتوانند بار دیگر اراضی کشورهای اسلامی و عربی را از افغانستان گرفته تا عراق به اشغال خود در آورند.

اهمّیت این خانواده بدین جهت است که بازوی قدرت نورانی‌ها برای حکومت بر جهان و جنگ‌افروزی‌ها، توطئه‌ها و کودتاها در تمام کشورهای جهان به شمار می‌آید.

نوشتن یک نظر

افزودن نظر

x
دی ان ان