آری خدیجه یگانه زنی بود که دلبستگی تامی بشوهر خود محمد داشت بطوری که تمام ثروت خود را برای خـاطر او خرج کرد و در آن موقعیکه مردم او را تنها گذاشتند و از هیچگونه آزاری نسبت باو فروگذار نمیکردند این زن تسلی خاطر شوهر خود را فراهم میساخت و او را دلداری داده و دلگرمش مینمود
عنوان مقاله: خدیجه یا همسر محمد (ص) (صفحه2)
نویسنده : علوی طالقانی،علاءالدین
چکیده :
بقلم عـلوی طالقانی
خدیجه یا همسر محمد(ص)
حس غریزه جنسی که بمنزله ابزار زندگی محسوب و هر فردی از افراد بشر آنـرا داراسـت بهریک از دو جـنس مرد و زن اجازه داده بلکه لازم شمرده که چون بحد رشد رسیدند و این حس در آنها نمو پیدا کرد هـمسری برای زندگی خود انتخاب نمایند که شریک زندگانی و پشتیبان هم باشند و دست اتحاد بـیکدیگر داده و نسبت بهم رفـیق و مـهربان و یار دلسوز بوده باشند و در تمام حالات و پست و بلندی روزگار دست از هم برندارند و چون همسر عزیز خود را در گرفتاری و شکنجه روزگار ببیند او را دلداری داده و تسلی خاطر او را فراهم آورد و این وظیفه بیشتر بهعهده زن واگذار شده چه آفریدگار جهان خلقت زنـرا برای پرورش بنی آدم و تفقد بیچارگان و درماندگان آفریده و غریزه رأفت و عاطفه را در آنان بیشتر قرار داده و مرد را برای نبرد زندگی خلق فرموده و هرکدام را بر فطرت خود سرشته.
پس مرد در زدوخورد با روزگار و نبرد زندگی پشتیبانی میخواهد که در مـوقع در مـاندگی و بینوائی بدرد او برسد و مایه تسلی خاطر او را فراهم آورد و بزرگترین موقعیت مرد و لذت او از زندگی بداشتن یکچنین همسری است.که در مواقع سختی و گرفتاری در آن موقعیکه روزگار پشت باو کرد و توده مردم از او کناره گرفته و درصدد اذیت و آزار او بر میآیند همسر عـزیزش او را در زیـر پروبال رأفت و مهربانی خود درآورده و او را دلداری و نوازش دهد زهی به چنین سعادت و خوشبختی زهی بداشتن چنین همسری که وجودش عزیز و گرانبها است و قیمت او به نسبت و جاه و جلال نیست بلکه از هرکجا و بهر زی و لباس و نـژاد هـم باشد قدر و قیمت دارد و باید مورد ستایش و احترام قرار گیرد و از او قدردانی شود و رفتار و کردار او را سرمشق زندگی قرار دهند چنانچه زندگانی خدیجه و ازدواج و آمیزش او با پیغمبر اسلام نمونه کاملی از آنرا بما نشان میدهد.
محمد و خدیجه-محمد پسر عـبد اللّه از طـایفه قـریش و مادرش آمنه دختر وهب بـن عـبد مناف اسـت پیش از اینکه قدم باین عالم گذارد پدرش از دار دنیا رفت و چون متولد گردید از وجود پدر بیبهره و یتیم شده بود ابتدا نزد مادرش آمنه بود و چـون او وفـات یـافت مدتی جدش عبد المطلب و پس از او نزد عمویش ابو طالب بسر مـیبرد بـا این وضع آشفتگی که او در زندگی داشت و بدون پدر و مادر و خواهر و برادر روزگار میگذراند اما بعکس تربیت و پرورش او که حیات و زندگی هرکس در تـمام روزهای زنـدگی خـود حتی در زندگی پس از مرگ بسته بچگونگی آن است بروی اصول فطرت و دستگاه آفـرینش عالم قرار گرفته بود و خدای جهان او را بدست قوای مدیره نظام عالم سپرده و بزرگترین ملک خود را مامور کرد که او را مطابق قوانین خـلقت پرورش دهد
(و لقـد قـرن اللّه من لدن ان کان فطیما اعظم ملک من ملائکته یسلک به طـریق المـکارم و محاسن اخلاق العالم لیاله و نهاره)
و در همان موقعیکه در کفالت جدش عبد المطلب و عمویش ابو طالب بسر میبرد پیوسته بر قـرب و مـنزلت و مـکانش نزد اهل وطن(مکه معظمه)افزوده میگشت و مردم او را احترام میکردند و بواسطه اخلاق و رفتار نیکی که نـزد او مـشاهده کردند او را امـین لقب دادند و باین نام در میان مردم معروف و مشهور شده بود و در سفر و حضر او را امین خود قـرار مـیدادند تـا اینکه بحد رشد رسید و در سن 25 سالگی با زن چهل سالهای از طایفه قریش موسوم بخدیجه ازدواج نمود.
خدیجه دختر خـویلد اسـت که نسبش پس از چند پشت بقصی بن کلاب با محمد بهم میرسید و مادرش فاطمه دخـتر زائدهـ بـن الاحم که به لوی بن غالب با پیغمبر اکرم و شوهرش خویلد بهم پیوسته آیند.
خدیجه در حدود 68 سال قبل از هـجرت متولد گـردید نامش در ابتدا طاهره و بعد بخدیجه موسوم گردید و او زنی بود عاقل و دانا و صاحب محسنات صـوری و مـعنوی و در مـیان طایفه خود مقام ارجمندی را دارا بود و از حیث حسب و نسب متوسط ولی در فضایل اخلاقی کمتر نظیر داشت و چـون بـحد رشد رسید با عتیق بن عاقد مخزومی که از اعیان و اشراف مکه بود هـمسری اخـتیار نـمود و گویند از او صاحب دختری شد پس از چندی که این شوهر بمرد با بوهاله اسدی ازدواج کرد و از او هم اولادی پیدا کـرد ولی ایـن فـرزندان همگی بمردند و نسلشان دوامی پیدا نکرد.
خدیجه از ایندو شوهری که اختیار کرده بود خصوصا از عتیق بـن عـاقد مخزومی اموال زیادی بدو رسید که در میان زنان قریش اول ثروتمند گشت و پس از این دو شوهر دیگر حاضر نشد با کـسی تـزویج کند و کسی را به همسری خود بپذیرد.
اگرچه اشراف و بزرگان مکه بهمسری با او رغبت تامی داشتند و تـحفه و هـدیه برای او میفرستادند ولی او قبول نمیکرد و آنها را رد و بهمسری بـا بـزرگان هـم تن درنمیداد چه در دورهای که اصول شـرافت و فـضیلت پایمال اخلاق و ملکات نفسانی و در نظر توده آن دوره و آن عصر بیقدر و قیمت شده باشد و زندگی با چـنین مـردی شرمآور و پیوند با این کـوته نظرانیکه بـه حسب و نـسب و مـال و ثـروت و شئونات ظاهری و زندگی اهمیت داده و درنظرشان جلوه و بدان افـتخار دارنـد ننگین خواهد بود از این جهت خدیجه حاضر نشد که در میان این خودستایان هـمسری بـرای خود انتخاب نماید.
لذا با چنین حالی که تـوده جمعیت آندوره بخود گرفته بـودند زنـدگانی تنهائی(مجرد) را برای خود انتخاب و آنـرا تـرجیح داده و بهتر میدانست و بهمین حال بسر میبرد تا شاید کفو و همسری پیدا شود کـه بـا او ازدواج نماید و در این مدت بامر تـجارت مـشغول و کـسانیرا از طرف خود بـاطراف حـجاز و سرزمین شام و یمن میفرستاد تـا ایـنکه نامی از محمد بگوش او رسید و اینکه جوانی از طایفه قریش پیدا شده که بصفت راستی و درستی در مـیان اهـالی مکه مشهور و معروف گشته با خـود گـفت چه بـهتر کـه مـن چنین کسی را امین تجارت خـود گردانیده و سفری او را بشام روانه کنم این بود که او را طلبید و با غلام خود(میسر)برای تجارت بسرزمین شام فـرستاد میسره کـه در این مسافرت همراه این جوان بـود اخلاق و رفـتارش را از نـزدیک مـینگریست و تـمام کارهائیرا که بـرای ایـن جوان رخ میداد همه را با چشم خود میدید و چون مراجعت کرد سرگذشت این مسافرت را برای خدیجه نقل کرد و از اخـلاق و رفـتار نـیک این جوان برای او بیان بقیه نمود و یـکایک هـمه را شـرح داد خـدیجه که زنی عاقل و دانا بود و بهمسری با سران و بزرگان قریش تن درنمیداد با علاقهء که باین جوان پاک و بیآلایش پیدا کرده بود پس از بیانات میسره خواستار او شد چه آن اخلاق و محسناتیرا کـه برای همسر خود میخواست تمام آنها را در یتیم ابی طالب مییافت.
لذا به همسری با او حاضر شد و برای این امر کسی پیش او فرستاد که رضایت خاطر او را فراهم سازد و بنا بگفته بعضی مورخین او را نزد خود طلبید و آرمـان و آرزوی نـهانی خود را فاش و باو بازگفت و چون رضایت او را دانست مقدمات این امر را فراهم و این پیوند پس از عادات پسندیدهای که در میان مردم آندوره مرسوم بود بخوبی و خوشی انجام پذیرفت و از آن پس این جواب 25 ساله با این زنـیکه چـهلمین سال دورهء زندگی و عمر خود را طی کرده بود با هم بسر میبردند و خدیجه او را با جان و دل پذیرفت چه آن همسریرا که خدیجه برای خود میخواست و او را شـریک زنـدگی خود میدانست در این جوان پیدا کـرد و آنـ اخلاق نیک و صفت راستی و درستی که هر زنی از همسر خود توقع دارد در وجود این شوهر بطور اتم و اکمل مییافت لذا علاقه تامی باو پیدا کرد و همیشه او را احترام میکرد و سـخنش را مـی پذیرفت و در خدمتگذاری و دلداری او حاضر و هیچگونه کـوتاهی بـر خود روا نمیداشت خصوصا پس از اینکه شوهرش به مقام نبوت مبعوث گردید و اهالی مکه و طایفه قریش از او کناره گرفته و او را تنها گذاشتند و در صدد آزار بلکه کشتن او برآمده بودند در چنین موقعی خدیجه اول کسی بود که باو ایـمان آورده و او را پشـتیبان بوده و برای کمک باو و عقیدهاش همهگونه همراهی داشت و از هیچگونه حقی فروگذار نکرد زیرا که میدانست شوهرش مردی راستگو و درستکار است و دروغی از او شنیده نشده لذا تمام ثروت خود را در راه او خرج کرد محمد هم او را دوست میداشت و کاملا عـلاقمند بـاو بوده و او را یـگانه محبوب خود میدانست و در زندگی خود چیزی را از او پنهان نمیداشت زیرا که او یگانه همسری بود که در تمام مدت 25 سالیکه با شـوهر خود بسر میبرد در همه مراحل زندگی و پست و بلندی روزگار رفیق و شریک او بـوده و او را کـمک مـینمود لذا پیغمبر اکرم حتی پس از وفات خدیجه همیشه در طول زندگی خود یاد او بوده و هیچوقت خدیجه و زحمات او را فراموش نمیکرد
روایت در کتاب صحیح بـخاری یـکی از بهترین کتب ششگانه اهل سنت و منسوب به محمد بن اسمعیل بخاری متوفی 256 هجری از قـول عـایشه یـکی از زوجات پیغمبر نقل میکند که میگوید
«من آنطوریکه به خدیجه حسد میبردم به هیچیک از زنهای دیگر پیغمبر حسد نـمیبردم درصورتیکه من خدیجه را ندیده بودم ولی چون پیغمبر زیاد یاد او میکرد و هروقت گوسفند ذبح میکرد گـوشتش را قطعه قطعه کرده و برای دوسـتان و رفـقای خدیجه میفرستاد من باو گفتم گویا در دنیا زنی جز خدیجه نبوده حضرت فرمود آری فقط او است و اولاد من از وجود او بوده»
آری خدیجه یگانه زنی بود که دلبستگی تامی بشوهر خود محمد داشت بطوری که تمام ثروت خود را برای خـاطر او خرج کرد و در آن موقعیکه مردم او را تنها گذاشتند و از هیچگونه آزاری نسبت باو فروگذار نمیکردند این زن تسلی خاطر شوهر خود را فراهم میساخت و او را دلداری داده و دلگرمش مینمود کارلایل انگلیسی در کتاب خود موسوم به ستایش قهرمانان که سرگذشت نوابغ دنیا را جمع کرده و آنـها را سـتایش میکند داستان زندگی پیغمبر اسلام را که در میان تمام پیغمبران نابغه بوده شرح میدهد و پس از ایمان آوردن خدیجه مینویسد «برای تسلی خاطر مرد و دلداری او چیزی بهتر از این نیست که در عقیده خود رفیق و شریکی برای خود بیابد»و نـومالیس مـیگوید من هرگز چیزیکه یقین مرا محکمتر و عقیده ام را ثابتتر گرداند بهتر از این ندیدم که در این عقیدهام کسی با من شریک و همراه باشد.آری این است رفیق خوب و این است نعمت بزرگ و از این جهت پیـغمبر اکـرم مادامی که زنده بود همیشه یاد خدیجه میکرد سپس از قول عایشه نقل میکند که روزی عایشه از پیغمبر پرسید آیا من الان مگر بهتر از خدیجه نیستم درصورتیکه خدیجه پیرهزن فرسودهای بود که آب و رنگ جوانی او رفته بـود پیغمبر فـرمود خـیر چنین نیست بخدا قسم تـو بهتر از او نـیستی چـطور بهتری و حال آنکه در آن موقعیکه همه مردم کافر و مرا انکار میکردند او بمن ایمان آورد و برای من در این عالم جز یک رفیق مهربان نبود و آنـ رفیق خـدیجه بـود آری ابن اثیر جزری در کتاب اسد الغایة این داسـتان رار وشـنتر و جواب پیغمبر را با لحن شدیدتری از قول عایشه نقل میکند و هرکسی بخواهد بدان جا رجوع کند
این بود شمهء مختصری از حالات زناشوئی محمد و خدیجه و رفـتاری کـه در زنـدگی نسبت بهم داشتند و هردو از این پیوند خشنود و کامیاب شدند زهی بـچنین سعادت و خوشی و تا مدت 25 سال با کمال الفت و دوستی با هم زندگی کردند تا اینکه خدیجه در سال دهم بعثت در سـن 65 سـالگی وفـات یافت و شوهر محبوب خود را تنها و از دوری خود سخت متاثر ساخت و آن سال عام الحـزن پیغمبر بـود چه ابو طالب حامی دیگر پیغمبر هم در آن سال از دار دنیا رفت خدیجه از دیده حضرتش دور ولی از نظر او دور نشد و هـمیشه در نـظر هـمسر عزیزش حاضر و در تمام مدت عمر بیاد او بود و فرزندانی را پشت سر خود بیادگار بـاقی گـذاشت و نـسل محمد از وجود او زنده بماند همچنانکه آل عمران از وجود یک نفر زن زنده شد.
منبع : سایت نورمگز، مجله آیین اسلام، 19 آبان 1323، شماره 34
http://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/244360