شنبه, 31 شهریور,1403

­

یکشنبه, 19 آذر,1402

دومین نشست تحلیلی "افزایش مشارکت زنان در انتخابات؛ ظرفیت ها و بسترها"

دومین نشست تحلیلی "افزایش مشارکت زنان در انتخابات؛ ظرفیت ها و بسترها"

­

دومین نشست تحلیلی "افزایش مشارکت زنان در انتخابات؛ ظرفیت ها و بسترها" با حضور خانم دکتر مریم اردبیلی در تاریخ 1402/09/09با مشارکت مکتب نرجس در دانشکده الهیات دانشگاه فردوسی مشهد برگزار شد. در ادامه شما می توانید خاصه صحبت های خانم اردبیلی را مطالعه نمایید.

شناخت وضعیت کنونی، وضعیت آینده، تاثیر نقش کنش زنانه در حوزه های مختلف، توجه به موانعی که وجود دارد و تحولاتی که باید اتفاق بیفتند هم از جانب نهادهای مردمی و ارگان ها و هم از جانب خود زنان بسیار مهم است.

با تمام این اقتضائات و فهم ضرورت ها چه باید کرد؟

پاسخ به این سوال مشخص و آماده نیست. تک تک ما باید در عرصه تاثیرگذاری خودمان وارد باز طراحی اقدامات شویم و مدام خودمان را بسنجیم. گاهی یک کار در زمانی انجام شده و موثر بوده است اما قرار نیست تا ابد آن را انجام دهیم. این اصلا جوابگو نیست.

فضای متغیر الان و نسل جدید ما صورت بندی های قبل را اصلا قبول نمی کنند؛ بعضی صورت بندی های ما از اساس اشتباه بوده است؛ نمونه این موضوع کار کردن در حوزه خانواده در دهه هشتاد با دولتی که اولویت را به خانواده داده بود می باشد که نتوانست به اندازه مطلوب موثر واقع شود.

در سال های گذشته همه همراه شدند که برای خانواده کارهایی انجام دهیم. نگاه همه در ابتدا به سمت آموزش خانواده رفت؛ اما الان پس از سالیان سال متوجه می شویم اقدامات آموزشی اصلا کافی نبوده است؛ با ای وجود این بعد از سال ها، پاسخ به سوال "برای خانواده چه باید کرد؟" همچنان توسط مسئولین آموزش می باشد و این اصلا خوب نیست. یعنی با گذر زمان که مسئله ها تغییر کردند و به حرکت شان ادامه دادند ما پاسخ های بهتر و موثر تری نیافتیم.

زمانی که سالها پیش بنده در شورای برنامه ریزی توسعه استان فارس کار میکردم و مسئولیت داشتم، با شور و حرارت بسیاری این عبارات را به کار میبردم: "جای داره که ما مدیران همه بمیریم که آمار طلاق به ازدواج در استان فارس 2 رقمی شده و به­ 10 درصد رسیده است زمانی که در تهران 18 درصد بود"

این آمار سال گذشته در تهران به 52 درصد رسید. فرمول ما آن موقع این بود که زوجین باید آموزش ببینند و مشاوره بگیرند. قبل از ازدواج باید مشاوره شروع شود و بعد از ازدواج نیز ادامه پیدا کند. نام این طرح را بهار نکو گذاشته بودیم.

سعی کرده بودیم اساتید خوب را درگیر طرح بهار نکو کنیم. این طرح به طور کامل اجرا شد و 8 سال بعد به ما گفتند نسبت آمار طلاق به ازدواج در استان فارس پایین تر آمده است. در ادامه آرزو ما این شد که تمام زوجین را پوشش دهیم و تا 5 سال بعد از ازدواج آنها را رها نکنیم و تمام این اقدامات انجام شد. الان نیز آرزوی بسیاری از مسئولین این است که زوجین را از قبل ازدواج تا­ لحظه مرگ در آغوش گرفته و به طور مداوم به آنها مشاوره دهند.

عرض من این است، زمانی که ما 40 سال با این نگاه پیش آمدیم اما اثر مطلوب نگرفته ایم نباید یک بازنگری داشته باشیم؟ جواب بسیاری از مسئولین این است که مشاورین ما خوب نبوده اند یا مدل مشاوره ها ایراد داشته است.

اما نظر بنده این است که ما باید صورت بندی مان را عوض کنیم. آیا آموزش به معنای کلاسیک خود می تواند همچنان روی نسل جدید اثر گذار باشد؟ آموزش های جدید الان با گیمی فیکیشن و بازی انجام میشود یا آموزش طوری است که فرد را وسط یک میدان می اندازند و خودش باید با فکر کردن، جستجو و تحقیق جواب سوالات و مسئله هایش را پیدا کند. الان از یک منتور کمک می گیرند و آموزش افراد در حین کنش آنها انجام می شود و آموزش کلاسیک به آموزش کنشگرایانه تغییر کرده است.

علاوه بر این موارد، ما از کجا میدانیم که بهترین فرمول موفقیت و نگاه به خانواده را داریم که بخواهیم آن را به بقیه آموزش دهیم؟

یکسری اصول و مبانی داریم که باید به نسل جدید منتقل کنیم اما با ادبیاتی که قابل فهم و درک برای آنها باشد. اگر دین ما باید تمام نسل ها، تمام دوره ها و زمان ها را پوشش دهد پس باید بتواند ادبیاتش را نیز تغییر دهد. ما اما نتوانستیم این قابلیت دین را متوجه شویم. فکر می کنیم آن جوری که ما زندگی می کنیم و فکر می کنیم قله سعادت است و همه باید مثل ما زندگی کنند.

مسئله شماره یک ما باید این باشده که در حال حاضر چه مفهومی از خانواده، ازدواج و بچه دار شدن به نسل جدید منتقل می شود؟ خانواده کی و چگونه باید خودش را پیدا کند؟

ما فکر می کنیم فقدان دانش است که زوجین ما را به طلاق کشانده است اما این طور نیست؛ فقدان مفهوم و جایگاه برای آنها شرایط کنونی را به وجود آورده است. اگر می خواهیم با مبانی دینی در جامعه ما اتفاقات مثبتی بیفتد، ما با نهاد دولتی، شرکت و ngo و... نمی توانیم این کارها را انجام دهیم. نهاد اصلی برای این کارها خانواده است. یعنی اگه خانواده قدرت پیدا کرد و توانست دو مسئله خودش را رفع کند یعنی ما به خواسته خود رسیده ایم.

خانواده نهادی است که همه از مجرد و متاهل تا مذهبی و غیر مذهبی، تحصیل کرده و... در آن حضور دارند. اما تمام افراد جامعه را نمی توان در سایر نهادها پیدا کرد.

در جشنواره زوج مانا " شناسایی زوج های موفق " نمونه زوج هایی را آورده بودند که هر کدام آنها هم موفق بودند و هم یک کاری برای جامعه انجام داده بودند و یک باری را از دوش جامعه برداشته بودند؛ هیچ کس برای این زوج ها کاری نکرده بود و خودشان این سبک را انتخاب کرده بودند.

شاید بهتر باشد به جای اینکه ما به خانواده نگاهی داشته باشیم که بد بخت و بی چاره است و به طور مداوم نیاز به مشاوره دارد؛ باید فضایی برای آن به وجود آوریم که خودش سرش را بالا کرده و مشکلاتش را رفع کند. ما رکورد آموزش خانواده را در استان فارش زدیم. این تلاش ها جواب مقطعی داشتند اما جواب کلی و اصلی نداشتند.

کنش موثر خلق کردن اول از همه نیاز به خود انتقادی و شکستن ساختارها و کلیشه های ذهنی دارد. مسیری که ما 20 سال است طی کردیم یا از ابتدا اشتباه بوده یا الان دیگر کاربرد ندارد. کنشگری که کار تکراری خودش را انجام دهد دیگر کنشگر موثر نیست. با توجه به اینکه تغییرات ما خیلی سریع رقم میخورد این نوآوری و تغییر کنش های ما نیز باید به سرعت اتفاق افتد. یک زمانی بود که زندگی یک فردی که 20 سال از بچه اش بزرگ تر بود؛ خیلی تفاوتی با خود آن آدم نداشت، اما الان هر چند وقت یکبار همه چیز عوض می شود حتی وسط زندگی خودمان. این موارد تنها معطوف به تکنولوژی نیست بلکه شکل تغییرات اجتماعی هم عوض شده است.

به عنوان مثال:

یکسری نوجوان دهه هشتادی بودند که برای کمک به کودکان غزه کارهای بسیاری کردند. کارهای فرهنگی خیابانی، کمک های مالی و... زمانی که آنها باهم مشغول صحبت بودند، می گفتند: " شب بمباران غزه را دیدی؟ شبیه بازی clash of clans بود" یعنی حتی صورت بندی بچه از جنگ نیز با گیم شکل گرفته است.

این بچه غم غزه را دارد و من نباید او را به خاطر تشابهی که بین جنگ غزه و گیم ایجاد کرده، مسخره کنم. ما باید نوجوان ها را فهم کنیم و در این فضا که متغیر است نو بمانیم و کهنه نشویم.

راه حل این مسئله تنها این است که ما گروه مخاطب مان را به درستی و با دقت انتخاب کرده و آنها را عمیقا فهم کنیم که انگار او هستیم و اصلا نباید گروه مخاطب خود را بزرگ بگیریم؛ زمانی که ما برنامه ریزی می کنیم و میخواهیم روی تعداد افراد بسیار زیادی اثر بگذاریم تقریبا می توان گفت روی هیچ کس اثر گذار نیستیم.

ما باید با گروه مخاطب خود زندگی کنیم. باید همه چیز را درباره آنها بدانیم مثلا چه چیزهایی ایشان را خوش حال می کند، چه چیزهایی ناراحت، چه چیزهایی منقلب، امیدوار و... باید با او نشست و برخاست داشته باشیم، او را درک کرده و با او دوست شویم. ما با خود گروهی که انتخاب می کنیم باید کنش موثر را خلق نماییم.

متاسفانه در این سال ها ما با توجه به نظرات خودمان ایده پردازی فرهنگی کرده ایم و بعد از اینکه مورد استقبال قرار نگرفت میگوییم چقدر این گروه مخاطب ما جاهل هستند. اما اینگونه نیست ما باید مطابق با سلیقه خود آنها عمل کنیم نه سلیقه خودمان.

مشارکت مردمی با هم آفرینی خود مردم امکان پذیر است، یعنی امکان ندارد که ما نخبگان و سیاست گذاران بنشینیم و خودمان یک برنامه ای خلق کنیم و بعد مردم بروند و بشوند نیروی ما و آن را اجرا کنند.

علت اینکه بسیاری از خانم های ما در کنش های سیاسی مشارکت نمی کنند این است که این کنش ها و برنامه ها از ابتدا زنانه خلق نشدند؛ یعنی خانم ها احساس می کنند اصلا مسئله من قدرت و سیاست نیست و هیچ ارتباطی با آن برقرار نمی کنند.

زنان باید با جنس و مسئله خودشان درگیر مسائل سیاسی شوند؛ نوجوانان هم به همین شکل. ما اگر نتوانیم هم آفرینی با خود گروه مخاطب انجام دهیم نمی توانیم موفق شویم. مثلا اگر میخواهیم در جلسه ای یکی از مسائل نوجوان را حل کنیم باید حداقل نصف افراد آن جلسه نوجوان باشند؛ در غیر اینصورت ما نمیفهمیم آنها چه میخواهند.

برای خلق کنش سیاسی مناسب زنان ابتدا باید مسئله های آنان را شناسایی کنیم. گاهی اوقات است که خود مخاطب نیازش را متوجه نمیشود. درست است بعضی زمان ها نخبگان تشخیص میدهند که نیاز طرف آنچه میگوید نیست اما باز هم عقیده من این است که قضاوت نخبگانی خودمان را نگهداریم گوشه ذهن مان و حتما در کف میدان جامعه با خود مخاطب آن را رفع کنیم.

برای نسل جدید خوب شدن و خوب بودن به این معنا شده است که باید برگردنند به 50 الی 100 سال پیش و به همین علت است که دوست ندارند خوب شوند.

در واقع باید همین شهر نیمه مدرن، همین خانواده نیمه فردگرا را کارآمد کنیم؛ آنها باید مشکلاتشان را خودشان برطرف کنند؛ به عنوان مثال در همین نوع خانواده ها چطور میشود بچه بیشتر آورد؟

ما باید در عین اینکه ارزش های خانواده مانند رزق و روزی، اخلاق، دورهمی و... را حفظ می کنیم با کمک خود این نسل، با ادبیات خودشان و سبکی که خودشان میپسندند به سمت آینده حرکت کنیم. باید فهم کنیم که در این فضای جدید و با این آدم های جدید می خواهیم این ارزش ها را گسترش دهیم. مدل برخی از مذهبی های ما این است: یک چیزهایی خوب بوده در گذشته الان تو باید برگردی به گذشته تا خوب شوی. حالا این نوجوان میگوید: باشه قبول اما من نمیخواهم مثل گذشته زندگی کنم حتی اگر خوب بوده باشد، من نمیخوام کپی پیست شما زندگی کنم.

به عنوان مثال از یکسری نوجوان پرسیدند الگو شما چه کسی است؟ نود درصد بچه ها جواب دادند ما اصلا الگو نمیخواهیم ما میخواهیم بهترین خودمان باشیم و این پاسخ با پاسخی که معلمان آنها درباره آنها داده بودند بسیار متفاوت بود.

متاسفانه الان یک موجی ایجاد شده که یک عده میگویند کار فرهگی فایده ای ندارد. این همه تغییرات ایجاد شده و فرمول های ما هم جواب گو نیست پس بنشینیم؛ اما از نظر من نباید کوتاه بیایم و بگوییم این نسل جدید 100 نمی شوند، آنها همان 20 هم که باشند کفایت می کند بلکه باید بزنیم به میدان فهم مخاطب، در واقع با ادبیات و اقتضائت خودشان، ارزش ها را به آنها منتقل کنیم.

مهجورترین میدان ما میدان فهم مخاطب است، کسانی که بروند و این میدان را فهم کنند؛ دستاوردشان میتواند باعث شروع کار شود.

بهتر این است که روح حاکم بر کنش خود را عوض کنیم. اساسا باید در کنش ما مشارکت وجود داشته باشد. مخاطب ما هر گروهی از جامعه هستند باید خودشان در کنشگری و طرح ریزی برنامه های ما حضور واقعی داشته باشند و مشارکت به کمک آنها خلق شود.

مخاطب باید خودش را در حل مسئله پیدا کند؛ تا زمانی که ما بازنگری در کنش های مرسوم گذشته نداشته باشیم کار به جایی نخواهد رسید. حتی شاید لازم باشد مفهوم مشارکت و کنش سیاسی را دوباره تعریف کنیم.

نگاه برخی از ما این است: رای جمع کنیم تا نماینده های ما بروند و مشکلات را برطف کنند. انگاره پشت این قضیه، انگاره خدا دولتی است؛ یعنی ما یک وکیل در دولت انتخاب می کنیم که باید برود و تمام مشکلات را خودش برطرف نماید. این نگاه به این بر میگردد که همه چیز در ید قدرت هاست.

یعنی دولت اگر بخواهد کاری انجام میشود و در غیر این­ صورت خیر. الان اگر در جمع های مذهبی هم درباره مشکلات آموزش و پروش، مسئله حجاب و... صحبت کنی میگویند دولت اگر تلاشش را میکرد همه چیز درست میشد و برای تمام مشکلات همین را می گویند. نه الان و نه از این به بعد دولت ها و حکومت ها نمی توانند مشکلات را برطرف کنند؛ مشارکت و همت مردم است که مشکلات را برطرف می کند.

تا به الان ته کارهای مردم و عدالت طلب ها مطالبه از قدرت بود است، نه اینکه این موضوع کم ارزش باشد، خیر. اما کافی هم نیست. باید خود ما درباره مشکلات مان فکر کنیم و حداقل یک کنش کوچک داشته باشیم. همین کنش های هرچند کوچک اما موثر می تواند به گروه های مردمی اعتبار دهد و آنها در ادامه بتوانند مطالبه شان را به سرانجام رسانند؛ حتی آنهایی که شکست میخورند چون این باعث میشود ما زنده بمانیم.

خانم ها جهت رفع مشکلات بسیار روحیه پیگیری، شبکه سازی و ارتباط گیری دارند و مادامی که مشکلی را رفع کنند، بسیار خرسند می شوند.

جنس کنش سیاسی ما نباید لزوما همایش های پر زرق و برق و تحلیل های عمیق باشد، عرصه کنش ما اگر کف میدان باشد ثمره سیاسی اش را خواهد داد. بدین گونه ارزیابی کنش های سیاسی مسئولین نیز بهتر خواهد بود؛ در واقع کسی که میداند دقیقا چه مسئله هایی را با کمک چه کسانی در چه عرصه هایی باید رفع کند، در موضع قدرت موثر تر خواهد بود.

هر کجا رابطه بین کنشگران و افراد در موضع قدرت قطع شود، به طور کلی اصل کنش قطع شده است؛ در این حالت دیگر رزومه افراد و کارهای تبلیغاتی آنها معنادار و اعتبار بخش برای آنها نیست. اینجا توانمندی های افراد به شکل واقعی مورد ارزیابی قرار میگیرد و حباب ها شکسته می شود؛ مثلا برخی از نمایندگان هستند که داد و قال میکنند و کلیپ های آنها در فضای مجازی بسیار دست به دست میشود. بعد مردم فکر می کنند که اینها کسانی هستند که برایشان کار انجام می دهند در صورتی که ممکن است نمایند ای بدون سروصدا واقعا برای مردم کار انجام دهد. زمانی که کار واقعی انجام شود کارهای فیک الکی کم کم بی رنگ می شوند. حقانیت کنش باید یک چیز واقعی کف میدان باشد.

ما نمی تونیم کنش سیاسی را از کنش فرهنگی جدا کنیم. مثلا عده ای کنش سیاسی انجام دهند و عده ای به شکل جداگانه کنش اجتماعی و فرهنگی داشته باشند، این ها باید به هم متصل باشند.

برای فهم عدم باور به دیدگاه خدادولتی می توانیم سراغ مثال غزه برویم. غزه در این سالها نه دولت، نه نهاد، نه وزارت آموزش و پروش، نه رسانه درست و حسابی ونه هیچ چیز دیگری جز خانواده داشته است. با این حساب الان بعد از 70­ سال نباید هیچ چیز از فلسطین و آرمان آن نباید باقی مانده باشد؛ اما چرا مانده؟ چون هیچ نهاد، وزارت و دولتی نتوانست آرمان فلسطین را برپا نگهدارد جز خانواده.

در کتاب تنها گریه کن؛ مادر شهید معماریان یک زن بسیار ساده بود اما نگفت تنها دولت یا حکومت باید کارها را انجام دهند و در ادامه عرصه کنش بسیار موثری را خلق کرد. در ابتدای جنگ هیچ عرصه کنشی برای این خانم وجود نداشت اما خودش آن را به وجود آورد. او در واقع یک نیاز از رزمندگان را که کس دیگری به آن فکر نکرده بود شناسایی کرد. ایشان در ادامه به نهادها میگوید من مواد غذایی لازم را آماده می کنم شما آن را به مرزها برسانید؛ او در ادامه تعداد بسیاری خانم را جهت انجام امور مربوطه متقاعد می کند. ایشان با ایجاد یک ساز و کار امید را برای خانم ها جهت کمک به جبهه ایجاد کرد.

خداوند تک تک ما افراد را جهت انجام کار و کنشی که مختص خودمان می باشد، خلق کرده است. تک تک ما خانم ها باید آن را کشف کرده و شعله درونی مان را فعال نماییم.

دولت ها در حال حاضر بسیار بزرگ، بروکراسیک و پر دردسر شده اند و اگر یک مسئول بخواهد کاری انجام دهد بسیار زمان بر و پر دردسر خواهد بود اما یک نهاد مردمی راحت تر میتواند کار را جلو ببرد زیرا چابکی مردمان کنشگر حتی در امور دولتی بسیار زیاد است.

افرادی که در یک محله ساکن هستند ممکن است نیازها و مسائل مشترک داشته باشند؛ تلاش برای رفع آن مشکلات حتی می تواند فضای دو قطبی بین آنها را نیز رفع کند. کار مردمی باید از خود مردم بجوشد نه اینکه مسئولین برای مردم تعیین و تکلیف کنند و کارهایی را که خودشان باید انجام دهند و نیرو ندارند به دوش مردم اندازند و مردم نوکر بی جیر و مواجب آنها شوند.

هر یک از ما خومان مسئولیم و مسئولیت داریم. اینکه مسئولین ممکن است درست انجام وظیفه نکنند هیچ چیز از مسئولیت و تکلیف ما کم نمی کند بلکه زیاد هم می کند؛ اگر مسئولین به تکلیف خود عمل می کردند کار ما راحت تر بود اما الان چون باید مسئولین را هم سر جای خود بنشانیم، سخت تر می شود.

زنانگی ما می تواند موجب رشد خانواده و تزریق امید به محله و شهر شود؛ در واقع زنانگی اوج خلاقیت ما را شکوفا کرده و ما و خانواده هایمان را زنده نگه میدارد.

نوشتن یک نظر

افزودن نظر

x
دی ان ان