بِسم اللهِ الرحمنِ الرحیم
قال الله العظیم:
«فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ»؛
پس چون نوجوان در کار و تلاش به پای او رسید، پدر گفت: ای فرزندم ! همانا در خواب ( چنین) می بینم که تو را ذبح میکنم پس بنگر که چه می بینی و نظرت چیست؟ فرزند گفت: ای پدر! آن چه را مأمور شده ای انجام بده که به زودی اگر خدا بخواهد مرا از صبر کنندگان خواهی یافت. (صافات، 102)
رابطه تربیتی پدران و پسران
مسأله پدری و عهده داری امر سرپرستی فرزندان مسئولیتی خطیر است و موفقیت در آن مستلزم آگاهی، فداکاری و اخلاق و اعتماد است. نیازمندی های فرزندان در سنین مختلف متفاوت اند و ضروری است که مربی آنها را بشناسد و حد و کیفیت آنها را بداند و به تناسب آن را درباره متربی اعمال کند.
دامنه نیازهای انسان به صورت زیر قابل دسته بندی است:
1. نیازهای زیستی و جسمانی مانند تغذیه، مسکن
2. نیازهای عاطفی: نظیر محبت، پذیرش تؤام با احترام
3. نیازهای روانی: مانند حمایت، امنیت، عزت نفس
4. نیازهای اجتماعی: شامل معاشرت، رفاقت، مشارکت در حیات اجتماعی
5. نیازهای عالی: رشد و کمال روحی که برترین و والاترین نیازهاست.
بنابر متون دینی و تعالیم قرآنی نقش پدران در سازندگی پسران و رشد روحیات مردانگی اهمیت بسیار دارد به خصوص در دوران نوجوانی که باید روابط توأم با انس و صمیمانه باشد. طرز برخوردها در این دوران همانند برخورد با فرد بزرگسال است. به حساب آوردن شخصیت نوجوان، واگذاری مسؤولیت، اعطای اختیارات در این دوره در رشد و کمال فرزند بسیار مؤثر است.
نکته اول: فرزند موعود ابراهیم علیه السلام طبق بشارت الهی متولد شد و نشو و نما کرد و به حد کار رسید در این جا قرآن در توضیح این صحنه می فرماید: اسماعیل علیه السلام به مقام سعی و کوشش رسید «فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ»، یعنی به مرحله ای رسید که می توانست در مسایل مختلف زندگی همراه پدر تلاش و کوشش کند و او را یاری دهد.
«سعی» در این آیه مفهوم وسیعی دارد که شامل تمام فعالیت ها از جمله عبادت و کار می شود. فرزند در سن بلوغ به حدی رسیده است که عادتاً می تواند حوائج زندگی خود را تأمین کند. تعبیر «معه» (با پدرش) نشان می دهد که این فرزند صالح با پدر در امور زندگی همکاری داشته است.
نکته دوم: پدر با فرزند نوجوان خود که از کمک به خانواده و تلاش برای زندگی دریغ ندارد با عاطفه و محبت زیاد به گفتگو بر میخیزد می گوید: «قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَى»؛ فرزند عزیزم من در خواب دیدم که باید تو را ذبح کنم بنگر نظر تو چیست؟
کلمه «تَرَى» در این جا به معنای (می بینی) نیست بلکه به معنای (چه نظر می دهی) می باشد، شاید می خواسته بفرماید: تو درباره سرنوشت خودت فکر کن و تصمیم بگیر و تکلیف مرا روشن ساز.
فرزند که درس صبر و استقامت و ایمان را در همین عمر کوتاهش در مکتب پدر ایثارگر خوانده بود و در واقع نسخه ای از وجود مقدس ابراهیم خلیل الرحمن بود با آغوش باز و از روی طیب خاطر از این فرمان الهی استقبال کرد و با صراحت و قاطعیت گفت: پدرم هر دستوری به تو داده شده است. اجرا کن، «قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ» تعبیر «افْعَلْ» نشان دهنده اظهار رضایت اسماعیل علیه السلام است نسبت به سر بریدن و ذبح خودش.
این تعبیرات بین پدر و پسر بسیار پر معنا است و از رابطه عاطفی و مکتبی عمیق حکایت میکند. از یک سو پدر با صراحت مسأله ذبح را مطرح می کند و از او نظرخواهی می کند، برای او شخصیت مستقل و آزادیِ اراده قایل می شود. او هرگز نمی خواهد فرزندش را بفریبد و کورکورانه به این میدان بزرگ امتحان دعوت کند، پدر میخواهد فرزند نیز در این پیکار بزرگ با نفس شرکت جوید و لذت تسلیم و رضا را همچون خودش بچشد.
از سویی دیگر فرزند هم میخواهد پدر در عزم و تصمیمش راسخ باشد. نمیگوید مرا ذبح کن، بلکه می گوید هر مأموریتی داری انجام ده «يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ»
تعبیر «يَا أَبَتِ» نشانگر آن است که این امتحان بزرگ از عواطف فرزندی و پدری سرسوزنی نمیکاهد، بلکه این فرزند مراتب ادب را در پیشگاه پروردگار وبه دنبال آن پدر به عالی ترین وجهی نگه می دارد.
نکته سوم: در ادامه آیه اسماعیل علیه السلام می گوید: «سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ»؛ و از ناحیه من فکر تو راحت باشد که به خواست خدا مرا از صابران خواهی یافت.
عبارت «سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ» یک نحوه دلجویی و خشنود کردن و شادمان نمودنِ پدر است؛ او میخواهد بگوید در صحنه ای که مرا قربانی کنی به هیچ وجه اظهار بی صبری نمی کنم؛ در واقع اسماعیل علیه السلام در پاسخ پدر چیزی نگفت که باعث ناراحتی او شود. بلکه پاسخش یک دنیا صفا بود و هرگز به نیروی ایمان و اراده و تصمیم خویش تکیه نکرد بلکه با گفتن «إِنْ شَاءَ اللَّهُ»؛ بر مشیت و ارادۀ خدا تکیه نموده و با این عبارت از او توفیق پایمردی و استقامت می طلبد.
علاوه برآن تصریح دارد بر اینکه اگر من صبر می کنم، اتصافم به این صفت پسندیده از خودم نیست و زمام امرم بدست خودم نیست بلکه هرجه دارم از مواهبی است که خدا به من ارزانی داشت و منت هایی است که پروردگار بر من نهاده و اگر او بخواهد من دارای چنین صبری خواهم شد و او می تواند این صبر را از من بگیرد.