نویسنده : محمد جواد مروجی طبسی
امام علیه السلام خود یکی از همان عترت پاک رسول خدا است؛ کسی که هم عـالم بـه قرآن بود و هم عامل به آن. بدین جهت، چهره قرآنی این امام معصوم را در نوشتاری کوتاه تقدیم علاقهمندان میکنیم، به امید قبولی در درگاه احدیت.
یک: سیمای قرآنی
طبق فرموده پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، دو یادگار هـستند کـه تا روز قیامت از یکدیگر جدا نمیشوند: یکی، قرآن و دومی، عترت پیامبر.146 این دو یادگار، یادآور علوم تمام پیامبران الهیاند و همه چیز در نزد آنهاست. امامان، آگاهان از حقایق کتابالهی و راسخان در علم و وارثـان اسـرار عالم هستی بودهاند. امام جعفر علیه السلام یکی از آنان است که وارث علم کتاب، سینه اش گنجینه اسرار قرآنی و وجود مقدسش آمیخته با قرآن کریم بود. بدین جهت، هر کس به چـهره امـام صـادق مینگریست، قرآن در نظرش تجلی مـیکرد و هـر گـاه قرآن را میدید، امام علیه السلام در خاطرش جلوه مینمود. او با آیات قرآن سخن میگفت، با قرآن استدلال میکرد، و سکوتش تفکر در قرآن بود.
بـا مـطالعه نـکات و احادیث زیر میتوانید به این حقیقت پیببرید.
1. ریـشۀ قـرآنی
امام علیه السلام میفرمود: ای مردم! هر موضوعی که از طرف من به شما رسید، آن را بر قرآن تطبیق کنید. اگر موافق قـرآن اسـت، بـدانید از سوی من است و اگر مخالف قرآن است، بدانید که مـن آن را نگفتهام.و فرمود: هر حدیثی که موافق قرآن نیست، بیپایه است.
و فرمود: اگر از ما به دست شما حدیث و روایـتی رسـید کـه بر آن شاهدی از قرآن کریم یا سخن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم یافتید، آن را قبول کنید و اگـر نـه، به همانی که آن را برای شما آورده، برگردانید که او به آن سزاوارتر است.
2. تمام قرآن در کف
عبد الاعـلی گـوید: از امـام علیه السلام شنیدم که میگفت: به خدا سوگند! من کتاب خدا را از آغاز تـا پایـان مـیدانم. گویی همه قرآن در کف دست من است. در قرآن خبرهایی مربوط به آسمان و زمین مـوجود اسـت و آنـچه واقع شده یا واقع خواهد شد، در آن آمده است. خدا میفرماید: (فیه تبیان کل شـی(؛ «در آن، بـیان همه چیز است».
3. سینه امام، گنجینه قرآن
عبد الرحمن بن کثیر از امام علیه السلام نـقل کـرده که آن حضرت فرمود: قرآن میگوید: «آن کسی که نزد او علمی از کتاب بود، گفت: من تـخت بـلقیس را پیش از آنکه چشم به هم بزنید، حاضر میکنم». آنگاه امام انگشتان خود را بـاز کـرد و بـر سینه خود گذارد و فرمود: به خدا سوگند! علم همه کتاب نزد ماست.آن حضرت به اسـماعیل بـن جابر فرمود: خداوند حضرت محمد را به عنوان پیامبر فرستاد و هیچ پیامبری پس از او نـیست، و قـرآن را بـر او نازل کرد و بدین وسیله تمام کتابها را به آن ختم کرد. پس هیچ کتاب دیگری بعد از قرآن نـمیباشد. خـداوند در قـرآن، حلالش را حلال و حرام را در آن حرام فرموده. پس حلال خدا تا روز قیامت حلال و حرامش حـرام خـواهد بود. و در قرآن اخبار پیشینیان و اخبار آیندگان و اخبار بین این دو وجود دارد. سپس دست به سینه خود گـذارده، فـرمود: ما تمام آن را میدانیم.152
4. قرآن، منشأ تمام دانستههای امام
عبد الاعلی و عبیدة بـن بـشر گویند: بیآنکه کسی از امام علیه السلام سؤالی کـرده بـاشد، خـود
شروع کرده و فرمود: به خدا سوگند! مـن آنـچه را که در آسمانها و زمین است، میدانم و نیز آنچه را که در بهشت و جهنم میگذرد و هر چـه را کـه اتفاق افتاده و اتفاق خواهد افـتاد تـا روز قیامت، هـمه آنـها را مـیدانم. سپس سکوت کرد. آنگاه لب به سـخن گـشوده، فرمود: آری، همه آنها را از کتاب خدا میدانم. به آن چنین نگاه میکنم. و دسـت خـود را باز کرد و فرمود: خداوند میفرماید: (فـیه تبیان کل شی(.153
گـویا امـام علیه السلام این جمله را از فرمایش خـدا در قـرآن مجید: (و نَزَّلنا علیک الکتاب تبیاناً لکل شی(،154 اقتباس فرموده است.
دو: سیرۀ عملی امـام
بـه گفته مالک بن انس و دیـگران، هـیچ گـاه امام جعفر علیه السلام جـدای از قرآن دیده نشد. مـالک گـوید: من، جعفر بن محمد را بارها میدیدم که تبسمهای نمکین نقش لبان او بود. هر گـاه از پیـامبر صلی الله علیه و آله و سلم نزد او نام میبردند، ناگهان از احساس عـظمت پیـامبر، چهرۀ او زرد مـیگشت. مـن هـرگز ندیدم که او حدیثی از پیـامبر نقل کند، مگر اینکه قبلاً وضو میگرفت. من برخی اوقات با او رفت و آمد میکردم و او را در یـکی از سـه حال میدیدم: یا نمازمیگزارد و یا سـاکت بـود و یـا قـرآن مـیخواند، و هرگز چیز غـیر مـفیدی به زبان جاری نمیساخت. از بندگان خدا بود که از او میترسید.
با این وصف، میتوان گفت امام علیه السلام عـاشق و شـیفتۀ کتاب خدا بود و در تمام زندگی و عمر خـود بـه اشـکال مـختلف قـرآن را مـحور زندگی خود قرار داده بود؛ اگر چه در برخی از مقاطع زندگیاش از مورخان چیزی دربارۀ زندگی قرآنیاش نقل نشده است.
اینک نمونههایی از فرازهای زندگی او را از نظر میگذرانیم:
1. خواندن دعا پیـش از تلاوت قرآن
امام علیه السلام پیش از آنکه قرآن را شروع کند، نخست این دعا را میخواند:
بار خدایا، پروردگارا! سپاس از آنِ تو است. تویی یگانه در توانایی و سلطنت استوار، و از آن توست سپاس، تویی برتر بـه عـزت و کبریا و فراز آسمانها و عرش بزرگ.
پروردگار ما! سپاس از آن تو است. تو خود همه چیز را به ذات خود، دانی و هر دانشمندی به درگاهت نیازمند است. پروردگار ما! از آن توست سپاس، ای فرود فـرستندۀ آیـات و ذکر عظیم، پروردگار ما! از آن تو است سپاس، بدانچه آموختی از حکمت و از قرآن بزرگوار و روشنگر.
بارالها! تویی که پیش از اظهار شوق، آن را به ما آموختی و سـودش را نـجسته، آن را به ما یاد دادی. بـار خـدایا! در صورتی که این خود منت و فضل و جود و لطف است نسبت به ما و رحمت است برای ما و امتنانی است بر سر ما بیجنبش و چارهجویی و تـوانایی از طـرف ما.
بارخدایا! پس خوب خـواندن آن و نـگه داشتن آیاتش را نزد ما محبوب ساز و ایمان به متشابه و عمل به آیات محکم آن را به وسیله تأویل و رهیابی در تدبیر و بینایی در پرتوش به دل ما افکن.
بارخدایا! چنانی که آن را درمان برای دوستانت نـازل کـردی و وسیله بدبختی دشمنانت ساختی و آن را نابینایی نافرمانان و روشنی فرمانبرانت قرار دادی.
بار خدایا! آن را برای ما در برابر عذابت دژی ساز، و پناهگاهی در برابر خشمت، و وسیلهای برای جلوگیری از نافرمانیات، و نگهبانی برای بدخواهیات، و راهنمایی به فـرمانبریات، و نـوری در روز ملاقات قـرار ده تا بدان میان خلق تو پرتوی بیابیم و به وسیله آن از صراط تو بگذریم و به بهشت تو راه بریم.
بـارخدایا! به تو پناه میبریم از شقاوت و جفاکاری در تحمل آن، و کوری از به کاربستن آن، و تـخلف در حـکمش، و گـردن فرازی از توجه بدان، و کوتاهی در برابر حق آن.
بارخدایا! سنگینی آن را به کمک خود بردار، و مزدش را بر ما لازم شـمار، و شـکر و قدردانی از آن را بر ما بگمار، و ما را داعی و حافظ آن ساز.
بار خدایا! ما را پیرو حـلال آن، و کـنارجوی از حرامش، و برپادارنده حدودش، و پرداخت کننده مقرراتش گردان.
بارخدایا! خواندنش را به کام ما شیرین گردان، و در قـیام بدان ما را نشاط بخش، و در ضمن مرتب خواندن و حسن تعبیر از آن دل ما را ترسان ساز، و نـیروی به کار بستن آن را در هـر آن از شـب و روز به ما عطا کن.
بارخدایا! به دل ما هوشی بده در برابر شگفتیهای بی پایان قرآن، و لذتی در زمزمه کردن با آن، و عبرتی در زمان شرح و بیان معانی آن، و سود روشنی در هنگام فهم جویی آن.
بار خدایا! بـه تو پناه میبریم از اینکه قرآن برایمان دلچسب نباشد و از اینکه آن را بالش خواب خود کنیم و پشت سراندازیم، و به تو پناه میبریم از قساوت خود در برابر آنچه ما را پند دادی.
بار خدایا! ما را سود بـخش بـدانچه در قرآن از آیات خود بازگو کردی، و ما را یادآور ساز بدانچه از مثلها که در آن آوردی، و با تأویل آن بدکرداریهای ما را جبران کن، و به وسیله آن مزد کردار نیک ما را چند برابر ساز، و درجات ما را بـدان بـالا بر، و با آن پس از مرگ مژده به دهان ما گذار.
بارخدایا! آن را توشهای ساز برای ما که در موقع وقوف در برابرت نیرومند شویم، و راه روشنی که از آن به سوی تو پوییم، و دانش سودمندی کـه بـدان شکر نعمت جوییم، و خشوع با حقیقتی که نامهای مقدست را بدان منزه دانیم؛ زیرا تو بدان بر ما حجتی آوردی که راه عذر را بر ما بستی و به وسیله آن نعمتی به ما ارزانـی داشـتی کـه زبان شکر ما از آن کوتاه اسـت...
بـارخدایا! آن را بـرای ما شفیع روز قیامت خودساز، و ساز و برگ روز بر فراز شدن، و وکیل مدافع روز قضاوت، و نور در روز ظلمت، روزی که نه زمینی باشد و نه آسمان، روزی کـه هـر کـس بدانچه برای آن کوشیده، مزد گیرد.
بارخدایا! آن را در روز تشنگی وسـیله سـیرابی و نور روز پاداش ما گردان در برابر آتش سوزان و بیترحم بر هر که به جانش افروخته و به سوزش شعلهور گردد.
بارخدایا! قـرآن را در مـیان مـردم برهان ما ساز در روزی که همه اهل آسمانها و زمین گـرد آیند.
بارخدایا! ما را به مقامات شهیدان راه بده و زندگی سعادتمندان و رفاقت با پیامبران را؛ زیرا تو شنوندۀ دعایی.
2. بیهوشی در حـال تـلاوت قـرآن
علامه مجلسی مینویسد: روایت شده، هر گاه مولای ما امام علیه السلام در نـماز خویش قرآن میخواند، یک باره از هوش می رفت؛ زمانی که به هوش میآمد، از او علت بیهوشی را پرسـیدند. حـضرت در پاسـخ فرمود: آن قدر آیات قرآن را تکرار کردم تا به حالتی رسیدم کـه گـویا آن آیـات را از زبان فرستندهاش میشنوم.
3. خواندن سوره توحید و یس، پیش از حرکت
داود رقی گوید: در خدمت امام علیه السلام بـودم، جـوانی در حالی که میگریست، وارد شد. وی اظهار داشت نذر کرده بودم که با همسرم حج بـگزارم. زمـانی که به مدینه رسیدم، از دنیا رفت. امام فرمود: برگرد که وی نمرده اسـت. آنـ جـوان از محضر امام بیرون رفت و شاد و خندان برگشت و گفت: بر او وارد شدم؛ در حالی که نشسته بـود.
امـام به داود فرمود: آیا ایمان نداری؟ گفتم: آری، اما میخواهم مطمئن شوم.
داود گوید: وقتی کـه روز تـرویه رسـید، امام به من فرمود: شوق خانه خدا را دارم.
عرض کردم: آقای من! این عرفات است.
امـام فـرمود: اگر نماز عشا را خواندی، شتر مرا آماده کن.
داود گوید: امام بیرون آمـد و نـخست (قـل هو الله احد( و سوره «یس» را خواند، آن گاه سوار بر شتر شده، مرا پشت سر خویش سـوار کـرد. پس شـبانه حرکت کردیم... با طلوع فجر امام از جای برخاست و پس از اذان و اقامه، مرا در طرف راسـتش قـرار داد و در رکعت اول، سوره حمد و ضحی را خواند و در رکعت دوم، سوره حمد و (قل هو الله احد( را تلاوت فرمود. سپس قنوت خـواند و سـلام داد و نشست.
آفتاب که طلوع کرد، آن جوان به همراه همسرش از کنار مـا گـذشتند و زمانی که چشم آن زن به امام علیه السلام افـتاد، بـه هـمسر خویش گفت: این همان کسی بود کـه نـزد خداوند شفاعت کرد تا زنده شوم.158
4. آغاز نامهها به نام خدا
از دیگر سـیرههای امـام علیه السلام این بود که نـامههای خـود را به نـام خـداوند مـتعال آغاز میکرد.
هشام بن حکم گـوید: یـکی از بزرگان اهل جبل، همه ساله در ایام حج خدمت امام جعفر علیه السلام شـرفیاب مـیشد. ایشان نیز او را در یکی از منازل خویش در مـدینه جای میداد. سالها بـر ایـن منوال میگذشت تا مبلغ دهـ هـزار درهم به امام داد تا خانهای برایش خریداری کند. پس از مراسم حج و بازگشت به مـدینه، بـه امام عرض کرد: فدایت گـردم! آیـا بـرای من خانهای تـهیه کردی؟ امـام در پاسخ فرمود: آری. و سـپس قـبالهای را به او نشان داد که در آن نوشته شده بود:
«به نام خداوند بخشایشگر مهربان. این چیزی اسـت کـه جعفر بن محمد برای فلانی خـریداری کـرده: خانهای در بـهشت کـه حـد و مرزش ]و همسایگانش[ از یک سـو، رسول خدا و از سوی دیگر، امیرمؤمنان و از جهت دیگر، حسن بن علی و از دیگر سو، حسین بن عـلی اسـت».
چون آن شخص دست نوشته امام را خـواند، گـفت: بـه راسـتی کـه رضایت دادم، خداوند مـرا فـدای تو گرداند.
سپس امام فرمود: من آن مبلغ را بین فرزندان حسن و حسین8 تقسیم کردم و از خدا خواستار قـبولی و پاداش بـهشتی بـرای تو هستم.
هشام گوید: آن شخص به دیـار خـود بـازگشت و آن قـباله را نـیز بـا خود برد. او پس از مدتی بیمار شد و چون خود را در آستانه مرگ دید، بستگان خویش را جمع کرد و آنها را سوگند داد که آن قباله را همراهش دفن کنند. آنها نیز به وصیتش عمل کـردند و روز دیگر که به زیارت قبرش رفتند، همان قباله را روی قبر یافتند؛ در حالی که در آن نوشته شده بود:
«جعفر بن محمد به وعده خود وفا کرد».
همچنین در نامهای که به نجاشی ـ حاکم اهـواز ـ نـوشت، باز هم در ابتدای نامه، نام خدا را برد.
آن حضرت پیش از دعا نیز نام خدا را بر زبان جاری میساخت.
5. استشفا به آیات
گاهی هم حضرت امام علیه السلام با تلاوت برخی آیـات قـرآن مجید از خداوند طلب شفا برای برخی بیماران میکرد و به برکت خواندن آیه مورد نظر، آن فرد بیمار شفا مییافت.
معاویة بن وهب گوید: فـرزند فـردی از اهل مرو، سردرد گرفته بـود. او بـه خدمت امام علیه السلام شکایت کرد. امام فرمود: او را نزدیک بیاور. پس امام دست مبارک خود را بر سر بیمار کشید و این آیه مبارکه را خواند:
(إِنّ اللّهَ يُمـْسِكُ السـّماواتِ وَ اْلأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنـْ زالَتـا إِنْ أَمْسَكَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِه(ِ؛
«محققاً خدا آسمانها و زمین را از اینکه نابود شود، نگاه میدارد و اگر رو به زوال نهند، جز او هیچ کس آنها را نمیتواند حفظ کند».
پس به اذن خدا، شفا یافت.
سـه: بـه کارگیری دستورهای قرآن
سیمای قرآنی امام جعفر علیه السلام به خوبی نشان دهنده این بود که چگونه امام از این کتاب الهی پاسداری میکرد و حرمتش را ارج مینهاد. در دعایی که پیش از قرائت قرآن مـیخواند، درخـواستهای عاجزانه او را دیـدید و از این رو، میتوان به قطع و یقین گفت امام علیه السلام عالیترین و کاملترین شخصیت در عمل به قرآن مجید بود و دیـگران را نیز از این بهره وری بینصیب نمیگذاشت و نمونه آن در زندگی آن حضرت فراوان به چـشم مـیخورد. بـه عنوان مثال، امام بزرگوار به توصیۀ قرآنی «صله رحم» به شدت عمل میکرد و با استدلال به آیـات مـربوط، این امر خدا پسندانه را در جامعه اسلامی رواج میداد.
1. صله رحم، حسابرسی را سبک میکند
اربـلی در کـشف الغـمه از حافظ عبدالعزیز بن الأخضر نقل کرده: وقتی بین امام جعفر علیه السلام و عبدالله بن حسن در وسـط روز سخنانی رد و بدل شد، عبدالله به درشتی با امام سخن گفت و از یکدیگر جدا شـدند. هر دو به مسجد رفـته، بـار دیگر همدیگر را بر در مسجد ملاقات کردند. امام علیه السلام به عبدالله بن حسن فرمود: ای ابامحمد! چگونه روز را به شب رساندی؟ عبدالله با حالت عصبانیت گفت: به خیر و خوشی.
امام علیه السلام فرمود: ای ابا محمد! آیـا میدانی که صلۀ رحم، حساب را تخفیف میدهد؟
عبدالله گفت: پیوسته چیزی میگویی که ما آن را نمیدانیم.
امام فرمود: من بر تو قرآن میخوانم.
عبدالله گفت: این را قرآن گفته است؟!
امام فرمود: آری.
عبدالله گفت: آنرا بـخوان.
امام فرمود: خدای عزوجل میفرماید:
(وَ الّذينَ يَصِلُونَ ما أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يَخْشَوْنَ رَبّهُمْ وَ يَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ(؛
«و آنها که پیوندهایی را که خدا دستور به برقراری آن داده، برقرار میدارند و از پروردگارشان مـیترسند و از بـدی حساب روز قیامت بیم دارند».
عبدالله ـ با شنیدن این آیه، متنبه شده ـ گفت: از این پس، هرگز مرا قاطع رحم نخواهی دید.
2. یک آیه، مرا به شدت نگران کرد
صفوان جمّال گـوید: روزیـ بین امام جعفر علیه السلام و عبدالله بن حسن گفتگویی شد که مردم از سر و صدای آن دو جمع شدند. پس شب را به همان حالت سپری کردند.
صفوان گوید: برای حاجتی صبح زود بیرون رفـته بـودم کـه امام را بر در خانه عبدالله بـن حـسن دیـدم که به کنیز عبدالله میگفت: به ابومحمد بگو تا بیاید. عبدالله بیرون آمده، اظهار داشت یا اباعبدالله! برای چه در این صـبحدم آمدهای؟ امـام فـرمود: من دیشب آیهای در کتاب خدا خواندم که بـه شـدت مرا مضطرب و نگران کرده است.
عبدالله گفت: آن آیه کدام است؟
امام علیه السلام فرمود: فرمودۀ خداوند عزوجل:(وَ الّذينَ يَصِلُونَ ما أَمـَرَ اللّهـُ بـِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يَخْشَوْنَ رَبّهُمْ وَ يَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ.
عبدالله گفت: راسـت گفتی. گویا هرگز چنین آیهای را در کتاب خدا نخواندهام. پس یکدیگر را در آغوش گرفتند و گریستند.
3. بوی بهشت به مشام قاطع رحـم نـمیرسد
سـالمه، پیشکار امام علیه السلام نقل میکند: به هنگام احتضار امام، نزد آن حـضرت بـودم که وی بیهوش شد و زمانی که به هوش آمد، فرمود: به حسن بن علی بن عـلی بـن حـسین ـ معروف به افطس ـ هفتاد دینار بده. و همچنین به فلان شخص و فلان فـرد، مـقداری را مـعین کردند که به آنها نیز بدهم. به ایشان عرض کردم: آیا به مردی عـطا مـیکنی کـه با چاقو به شما حمله کرد و میخواست شما را به قتل برساند؟!
حضرت در پاسخ فرمود: مـیخواهی از آن کـسانی نباشم که خدا دربارهشان فرموده: «و آنهایی که پیوندهایی را که خدا دستور به بـرقراری آن داده، بـرقرار مـیدارند و از پروردگارشان میترسند و از بدی حساب روز قیامت بیم دارند»؟
آری، ای سالمه! خداوند بهشت را آفرید و آن را خوشبو گردانید و بـوی بـهشت از راه هزار ساله به مشام میرسد، ولی آن کسی که عاق والدین شده و یا قاطع رحـم اسـت، بـه مشامش نخواهد رسید.
چهار: احترام فوق العاده به قرآن
امام علیه السلام علاوه بر احترام فـوق العـادهای که به قرآن کریم میگذاشت، با بیان برخی روایات، به تبیین عـظمت قـرآن در جـامعه میپرداخت و از همگان میخواست تا از این نعمت بزرگ کاملاً قدردانی کنند و چنان که شایسته است، آن را مـحترم شـمارند.
امـام علیه السلام میفرمود: هر گاه خداوند اولین و آخرین را ]در قیامت[ جمع کند، در این هنگام شـخصی کـه در زیبایی همانند او دیده نشده، وارد خواهد شد و چون نگاه مؤمنان به آن افتد، میگویند: این از ماست، چقدر زیـباست! و چـون از برابر صف شهدا عبور کند، شهدا میگویند: این قرآن است و سپس از صـف رسـولان میگذرد. آنان میگویند: این قرآن است. بـه صـف فـرشتگان میرسد. آنان نیز میگویند: این قرآن اسـت. تـا اینکه در طرف راست عرش الهی میایستد. سپس خداوند علیّ اعلا میفرماید:
«به عـزت و جـلال خودم سوگند! هر که تـو را گـرامی داشته، او را گـرامی خـواهم داشـت و هر که به تو توهین کـرده بـاشد، به او اهانت خواهد شد».
پنج: تشویق به فراگیری قرآن
از آنجا که قـرآن کـریم کتاب آسمانی و دستور العمل زندگی پیـروان اسلام است، امام علیه السلام هـمیشه میکوشید که مردم را هر چـه بـیشتر با آن آشنا کند و کسی را که یاد نگرفته بود، به قرائت تشویق مـیفرمود، و آن کـه را میدانست ولی چندان به آن اهمیت نـمیداد، او را بـه وظـایفش در برابر قرآن آشـنا مـیساخت و این روش امام در طول زنـدگی پر بـرکتش بود.
1. آموزش قرآن
قطب راوندی مینویسد: روایت شده امام علیه السلام غلامی داشت که نـام او مـسلم بود. این فرد قرآن نمیدانست، امـام علیه السلامدر یک شـب قـرآن را بـه او آموزش داد. پس مسلم شب را بـه روز رسانید؛ در حالی که قرآن را یاد گرفته بود.170
2. مؤمن نمیمیرد، مگر...
در جهت این تشویقها، حضرت فـرمود: سـزاوار است که مؤمن نمیرد، مگر آنـکه قـرآن را فـراگیرد و یـا در مـسیر فراگیری آن باشد.
نـیز فـرمود: کسی که یک حرف از قرآن را یاد بگیرد، ده حسنه ثواب دارد و ده سیئه از او محو میگردد و ده درجه به او عنایت مـیشود.
پینوشتها:
سـنن ترمذی، ج2، ص308.
کافی، ج1، ص56.
همان، ص55.
همان.
همان، ص179.
همان.
کـشف الغـمه، ج2، ص430.
بـحارالانوار، ج47، ص35.
نـحل/89.
قـرآن در احـادیث اسلامی، ص115، به نقل از التوسل و الوسیله، ابن تیمیه دمشقی، ص52.
همان، ص45، به نقل از کافی، ج2، ص417.
بحارالانوار، ج47، ص58.
همان، ص104.
مناقب آل ابیطالب، ج3، ص359.
بحارالانوار، ج47، ص36.
همان، ص13.
فاطر/41.
مناقب آل ابیطالب، ج3، ص359.
رعد/21.
بحارالانوار، ج47، ص274؛ غیبت، شیخ طوسی، ص128.
رعـد/21.
بحارالانوار، ج47، ص298.
غیبت ، شیخ طوسی، ص128؛ کافی، ج2، ص155.
کافی، ج2، ص440.
بحارالانوار، ج47، ص101.
کافی، ج1، ص444.
همان، ج2، ص448.
برگرفته از: سایت نورمگز، فرهنگ کوثر » پاییز 1388 - شماره 79 (از صفحه 52 تا 60)