جمعه, 02 آذر,1403

­

یکشنبه, 04 بهمن,1394

فضیلت عالم و اهمیت کسب علم

فضیلت عالم و اهمیت کسب علم

با دقت در روایات اهل بیت (ع) این نکته بهدست می آید که مراد آنان از این همه مدح و ثنای علم و عالمان، علوم اصطلاحی نمی باشد بلکه علمی است که بر اساس تزکیه و تصفیه نفس برای فرد ایجاد شده است. البته تلاشی که از سوی عالمان در علوم مختلف انجام می گیرد دارای اجر و پاداش است اما آن درجات بالا را نخواهد داشت. شیخ اشراق نیز در این باره می فرماید: نمی توان هر کسی را حکیم و عالم دانست بلکه حکیم کسی است که بر نفس خود مسلط شده باشد و بتواند برای خویش موت اختیاری ایجاد کند.

فضیلت عالم و اهمیت کسب علم

استاد علی ربانی گلپایگانی

مرحوم کلینی در کتاب فضل العلم کافی، بابی با عنوان «اصناف الناس» باز کرده و چهار روایت را در آن بیان داشتهاند. ابتدا این روایات را بیان و سپس به بررسی آنها می پردازیم:

1. حضرت امیرالمومنین (ع) می فرمایند: « إِنَّ النَّاسَ آلُوا- بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) إِلَى ثَلَاثَةٍ آلُوا إِلَى عَالِمٍ عَلَى هُدًى مِنَ اللَّهِ قَدْ أَغْنَاهُ اللَّهُ بِمَا عَلِمَ عَنْ عِلْمِ غَیْرِهِ وَ جَاهِلٍ مُدَّعٍ لِلْعِلْمِ لَا عِلْمَ لَهُ مُعْجَبٍ بِمَا عِنْدَهُ قَدْ فَتَنَتْهُ الدُّنْیَا وَ فَتَنَ غَیْرَهُ وَ مُتَعَلِّمٍ مِنْ عَالِمٍ عَلَى سَبِیلِ هُدًى مِنَ اللَّهِ وَ نَجَاةٍ »[1] مردم بعد از رسول خدا (ص) سه رویکرد را برگزیدند: عده ای به عالمی رجوع کردند که از هدایت الهی بهره مند بود و علم او به غیر از خداوند به کس دیگری وابسته و نیازمند نبود. دسته ای دیگر به مدعیان علم و فاقد علم رجوع کردند. این افراد کسانی بودند که هر چند مدعی علم بودند اما در واقع بهره ای از آن نداشتند و دچار عجب و غرور بودند. دنیا آنان را مفتون کرده و فریفته بود و آنان نیز عامل فتنه دیگران شده بودند. دسته سوم گروه متعلمین بودند که از سبیل هدایت علم می آموختند. بعد حضرت فرمود: « ثُمَّ هَلَکَ مَنِ ادَّعَى وَ خابَ مَنِ افْتَرى‌»در این میان کسانی که مدعی علم بودند و به دروغ رهبری مردم را به عهده گرفته بودند هلاک شدند .

2. امام صادق (ع) در روایتی فرمودند: « النَّاسُ ثَلَاثَةٌ عَالِمٌ وَ مُتَعَلِّمٌ وَ غُثَاء »[2] مردم سه دسته‌اند: دانشمند و دانشجو و خاشاک روى آب ( غثا در لغت به خس و خاشاکی گفته می شود که بر روی آب حرکت کرده و هر لحظه به جانبی می روند).

3. ابوحمزه ثمالی می گوید امام صادق (ع) به من فرمود: « اُغْدُ عَالِماً أَوْ مُتَعَلِّماً أَوْ أَحِبَّ أَهْلَ الْعِلْمِ وَ لَا تَکُنْ رَابِعاً فَتَهْلِکَ بِبُغْضِهِم‌ » زندگی را این گونه قرار بده که یا عالم باشی، یا متعلم باشی و یا جزء دوست داران علم باشی که اگر اینگونه نباشی هلاک خواهی شد. عبارت « فَتَهْلِکَ بِبُغْضِهِم » دو معنا می تواند داشته باشد: یا به این معنای است که اگر بغض و عداوت اهل علم را داشته باشی این امر موجب هلاکت تو خواهد شد زیرا سبب می شود که از آنها نپرسی و اینگونه گرفتار جهالت گردی. معنای دیگر آن این است که اگر دوستدار اهل علم نباشی ، اهل علم نسبت به تو بغض پیدا می کنند و این امر باعث هلاکت تو خواهد شد.

4. جمیل بن دراج می گوید از امام صادق (ع) شنیدم که فرمود: « یَغْدُو النَّاسُ عَلَى ثَلَاثَةِ أَصْنَافٍ عَالِمٍ وَ مُتَعَلِّمٍ وَ غُثَاءٍ فَنَحْنُ الْعُلَمَاءُ وَ شِیعَتُنَا الْمُتَعَلِّمُونَ وَ سَائِرُ النَّاسِ غُثَاء » مردم بر سه دسته تقسیم شوند: دانشمند و دانشجو و خاشاک روى آب، ما دانشمندانیم‌ و شیعیان ما دانشجویان و مردم دیگر خاشاک روى آب.

 

معنای عالم و علم در این روایات

در روایت اول واضح است که مراد حضرت از عالم خود ایشان است که علوم را به صورت افاضی و موهبتی دریافت نموده است. متعلمین نیز پیروان و شیعیان آن حضرت هستند و گروه سوم منحرفین از ولایت امام و پیروان آنها می باشند. در حدیث چهارم نیز امام صادق (ع) تصریح می نمایند که مراد از عالم، ما اهل بیت (ع) هستیم.

اما در مورد حدیث دوم مرحوم فیض می فرماید: عالم در این روایت و سایر روایات به کسی گفته می شود که علم او موهبتی و افاضی است. شاهد این معنای روایت چهارم است که در آن، عالم بر ائمه اطهار (ع) اطلاق شده است. [3]

مرحوم صدرالمتالهین و به تبع ایشان مرحوم ملاصالح مازندرانی در باره حدیث دوم می فرمایند: مقصود از عالم در این روایت کسی است که بالفعل همه شئون انسانیت را دارا باشد. انسان برای یک سلسله کمالات علمی و عملی خلق شده است. دسته ای از انسان ها از ابتدای خلقت واجد همه این کمالات هستند که عالم به معنای تمام کلمه می باشند. این گروه معارف الهی را بالفعل دارا هستند و از طهارت بدنی و قلبی برخوردارند. « فالناس اما واصلون الى هذه الغایة و هم العلماء، اى الذین خرجت نفوسهم من القوة الى الفعل فى باب العقل و المعقول لا فى باب الادراکات الخیالیة او الوهمیة و سائر ما یعده الجمهور علما و فضیلة.»[4]

گروه دوم متعلمین هستند. «و اما فى طریق الوصول و سبیل الهدى، و هم المتعلمون الذین اشتغلوا باکتساب العلوم الحقیقیة التى یصیر النفس بها عقلا و عاقلا بالفعل.» این گروه هر چند بالفعل فاقد آن حقیقت هستند اما مستعد و طالب آن می باشند . آنان از طریق تحصیل و ثبات قدم به این حقایق دست می یابند. همان گونه که قرآن کریم دعای آنان را بیان می دارد که می گویند: ﴿ وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا[5] . گروه سوم نیز منحرفین و پیروان فرقه های باطل و فاسد هستند. «و القسم الباقى هو الّذی لیس بواصل الى ما خلق لاجله و لا فى طریق الوصول إلیه، فهو من الهالکین اذ بطل معاده و فسد استعداده »[6]

مرحوم ملاصالح تصریح می فرماید: که گروه اول ائمه اطهار (ع) هستند: « و المراد بالقسم الأوّل الأئمّة علیهم السّلام و بالثانی شیعتهم و موالیهم و بالثالث أصحاب الملل الفاسدة، و یدلّ علیه ما سیجی‌ء فی حدیث جمیل عن أبی عبد اللّه علیه السّلام، »[7]

اما در مورد روایت سوم که ابوحمزه ثمالی نقل می کند، اول باید دانست که شخص ایشان در این روایت خصوصیتی ندارد و این روایت بر افراد دیگر نیز صدق می کند. امام در این روایت می فرماید: عالم باش. مرحوم کلینی در اینجا چیزی نفرموده است. مرحوم فیض می فرماید: « و فیه دلالة على أن غیر الأئمة ع یجوز أن یصیر عالما علما لدنّیا فإنه المراد بالعلم دون حفظ الأقوال و حمل الأسفار ببغضهم بعداوتهم حسدا لهم و إهمال العین کما ظن تصحیف‌»[8] از این روایت استفاده می شود که غیر ائمه نیز میتوانند به درجه ای برسد که واجد علم لدنی شوند با این تفاوت که معصومین (ع) مصداق اتم عالم بوده و علم لدنی برای آنها از ابتدای خلقت بوده است در حالی که دیگران می توانند با تلاش و جهد به درجاتی از این علم موهبتی آن هم در مرتبه ای نازل تر دست یابند.

با دقت در روایات اهل بیت (ع) این نکته بهدست می آید که مراد آنان از این همه مدح و ثنای علم و عالمان، علوم اصطلاحی نمی باشد بلکه علمی است که بر اساس تزکیه و تصفیه نفس برای فرد ایجاد شده است. البته تلاشی که از سوی عالمان در علوم مختلف انجام می گیرد دارای اجر و پاداش است اما آن درجات بالا را نخواهد داشت. شیخ اشراق نیز در این باره می فرماید: نمی توان هر کسی را حکیم و عالم دانست بلکه حکیم کسی است که بر نفس خود مسلط شده باشد و بتواند برای خویش موت اختیاری ایجاد کند.

برای کسب این مرتبه هم برنامه ها و دستور العمل های خاصی لازم نیست بلکه عمل به همین آیات کافی است: ﴿ الَّذینَ هُمْ فی‌ صَلاتِهِمْ خاشِعُون‌[9] و نیز آیه ﴿ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إیماناً وَ عَلى‌ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُون‌[10] .

 

نکته ای در مورد نماز و ذکر

مشکل کار افرادی همچون بنده این است که گرفتار کثرات هستیم. آنچه مهم است این است که بتوانیم از این کثرات به وحدت سیر کنیم. به جهت همین کثرات است که وقتی نماز خوانده می شود ذهن هزار جا می رود. اگر کسی در زندگی خویش مراقبه داشته باشد اثر آن در نماز برایش حاصل می شود. مراقبه بیرون از نماز باعث می شود کنترل فکر در نماز به دست خود فرد باشد اما اگر قوای انسان مطلق العنان بوده باشد، هر چه انسان در نماز تلاش کند از دستش گرفته می شود.

شیطان مجرب ترین فرزندانش را برای نماز گذاشته است زیرا نماز بهترین معراج مومن است. بهترین وجه حواسپرتی آن است که کارهای خوب را به ذهن فرد می اندازد. بدتر از آن این است که کارهای دنیایی را به ذهن او القاء می کند و بدترین صورت آن، القاء کارهای حرام به ذهن مصلی است. فردی شنیده بود که اگر دو رکعت نماز با حضور قلب بخواند اهل بهشت خواهد شد. به زنش گفت غذایی آماده کن تا من بروم و نماز خوانده و بهشت را کسب کنم. رفت و برگشت و گفت نه تنها موفق به این کار شدم بلکه کاری مضاعفی هم انجام دادم. گفت مگر چه کردی؟ گفت: در مسجدی که نماز می خواندم دیدم گل دسته ندارد و با خود گفتم چه خوب می بود که این مسجد دارای مناره ای باشد. بعد فکر کردم که هزینه آن چقدر است و آیا از عهده من برمی آید . دیدم می توانم این کار را انجام دهم، والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته . همسر او گفت پس شما گلدسته می ساختی نماز نمی خواندی.

خشیت با علم صوری بهدست نمی آید بلکه باید با عمل همراه باشد. علم بدون عمل گاه نه تنها رشد دهنده نیست بلکه موجب ضد آن می شود. این مانند ذکر است که اهل معنا گفته اند اگر ذکر زبانی با ذکر قلبی همراه باشد خوب است اما اگر ذاکر، قلبا غافل باشد نه تنها بهره ای از ذکر خویش نمی برد بلکه گاه قساوت قلب می آورد، زیرا عمل او به گونه ای تمسخر است. زبان و بدن و جوارح مقدمه برای باطن است در حالی که چنین فردی باطن اش در جای دیگری است و این امر نه تنها قربی نمی آورد بلکه بُعد آور است. علم نیز همین گونه است علم نور است اما اگر با صفای باطن همراه نباشد نه تنها اثری نداشته بلکه حجاب بوده و نتیجه عکس می دهد.

 

نکات قابل استفاده از این روایات

1. نکته اول اینکه علم کاملی که عالم در علمش نیازمند هیچ کسی - اعم از معصوم و غیر معصوم- نباشد، مصداقش در امت پیامبر اکرم (ص)، تنها ائمه اطهار (ع) است. آنان عالم به معنای تمام کلمه هستند که از علوم افاضی و موهبتی برخوردار شده اند.

2. از این روایات و نظایر آنها بهدست می آید که زندگی مطلوب و مرضی رضای خدای متعال، زندگی است که با علم و تعلم همراه باشد. در این نوع زندگی افراد سه دسته اند: گروهی که به ائمه اطهار (ع) رجوع کرده و از آنها بی واسطه کسب علم می کنند. اینان هم عالمند و هم متعلم و کسانی هستند که به منبع علم اهل بیت (ع) مراجعه کرده و بهرهمند می شوند. روایاتی که در آنها برای طالبان علم اجر فراوانی بیان شده مانند اینکه همه موجودات حتی ماهیان دریا برای طالبان علم طلب استغفار می کنند شامل این گروه می شود. حضرت امیرالمومنین (ع) فرمودند: « قِوَامُ الدِّینِ وَ الدُّنْیَا بِأَرْبَعَةٍ عَالِمٍ [یَسْتَعْمِلُ مُسْتَعْمِلٍ عِلْمَهُ وَ جَاهِلٍ لَا یَسْتَنْکِفُ أَنْ یَتَعَلَّمَ وَ جَوَادٍ لَا یَبْخَلُ بِمَعْرُوفِهِ وَ فَقِیرٍ لَا یَبِیعُ آخِرَتَهُ بِدُنْیَاه‌»[11] استوارى دین و دنیا به چهار چیز است: عالمى که به علم خود عمل کند، و جاهلى که از آموختن سرباز نزند، و بخشنده‌اى که در بخشش بخل نورزد، و فقیرى که آخرت خود را به دنیا نفروشد.

دسته دوم متعلمانی هستند که با واسطه از اهل بیت (ع) بهره مند می شوند. این افراد نسبت به معارف دینی بی تفاوت نیستند و لذا این علوم را از عالمان دین فرا می گیرند اما چون شرایط و مجالی برایشان فراهم نیست خود به کسب علم نمی پردازند. قرآن کریم می فرماید: ﴿وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُون‌[12] اگر همه بخواهند به دنبال کسب علوم دینی بروند زندگی انسان ها مختل می شود و لذا باید گروهی وارد این میدان شوند اما بقیه افراد باید علومی که آنها فرا گرفته اند را از آنها بیاموزند.

دسته سوم گروهی هستند که یا از شیعیان بوده اما نسبت به علم و معارف دینی بی تفاوت هستند، و یا کسانی هستند که از فرقه های دیگر نسبت به علم و عالمان بی تفاوت هستند و یا طلب علم می کنند اما از غیر اهل بیت (ع). این گروه همان منحرفین هستند که به فرموده امام، عاقبتی جز هلاکت ندارند.

[1] الکافی، شیخ کلینی، ج1، ص33 و 34 ط الاسلامیه.

[2] الکافی، شیخ کلینی، ج1، ص34 ط الاسلامیه.

[3] الوافی، فیض کاشانی، ج1، ص152 ط کتابخانه امیرالمومنین(ع).

[4] شرح اصول کافی، ملاصدرا، ج2، ص62 و 63 ط مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگی.

[5] آل عمران/سوره3، آیه147.

[6] شرح اصول کافی، ملاصدرا، ج2، ص63 ط مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگی ؛.

[7] شرح اصول کافی، ملاصالح مازندرانی، ج2، ص49 ط دارالکتب الاسلامیه.

[8] الوافی، فیض کاشانی، ج1، ص153 ط کتابخانه امیرالمومنین(ع).

[9] مؤمنون/سوره23، آیه2.

[10] انفال/سوره8، آیه2.

[11] نهج البلاغه، سید رضی، ح378، ص541 ط هجرت.

[12] توبه/سوره9، آیه122.

منبع: درس کلام استاد علی ربانی گلپایگانی، 94/06/22سایت مدرسه فقاهت(http://www.eshia.ir)

نوشتن یک نظر

افزودن نظر

x
دی ان ان