در اسلام فلسفه ی سیاسی مدون نیست اما بسیار بالنده، پخته و نزج یافته است. ایشان فلسفهی سیاسی را فلسفه ای مضاف دانست که به معنای فلسفه ای است که با همان روح فلسفی اضافه میشود. به یک مقوله فلسفه، در فلسفه سیاسی، به مقوله سیاست اضافه شده است .
ایشان در ادامه سخنان خود فلسفه را به معنای کنکاش عقلانی، استدلالی و برهانی درباره وجود هستی و یقینی صحبت کردن درباره ی هستی؛ و تبدیل گمان به یقین تعریف نمود. و سپس افزود: "فلسفه سیاسی" بررسی و کنکاش درباره سیاست و احکام سیاست و تبدیل گمان های مربوطه به سیاست به یقین سیاسی است. لذا در فلسفه سیاسی، حرفی که درباره ی سیاست می زنیم، قطعی است. مثلا وقتی می گوئیم جامعه ی اسلامی این خصوصیت را دارد، حکومت چنین است و .... فلسفه ی سیاسی در اسلام صورت نهفته دارد. یعنی همه ی سئوال هایی که درباره ی سیاست فرض شود جوابش به طور غیر مدون در آیات و روایات است. اگر قرار بود مدون باشد، نمی توانست برای همه ی زمان ها جوابگو باشد. برای یک زمان (زمان رسالت) قابلیت اجرا داشت و برای بقیه ی زمان ها قابلیت اجرا نداشت. و مقام معظم رهبری در این رابطه می فرمایند: «نظریه سیاسی و ساختن نظام سیاسی و تدوین نظام سیاسی هرروز باید نو باشد » .
ما باید در راستای مدون ساختن نظام سیاسی اسلام حرکت کنیم. ما به روز آمد سازی این فلسفه سیاسی احتیاج داریم. این کار می طلبد، مکانیزم کار هم موجود است ولی همت می خواهد.
نکته ی دیگر اینکه فلسفه سیاسی به سه مقوله ی حکومت، قدرت و جامعه تعلق می گیرد.
فارابی در چهار کتاب فلسفه ی سیاسی را تدوین کرد. اگر ما بخواهیم تدوین کنیم، یک روزه، دایره المعارف چند جلدی می شد. اگر این کار را می کردیم، خیلی از مشکلات ما در مورد ولایت فقیه وجود نداشت. پس نظریه پردازی لازم است. این کار را دانشگاهها نخواهند کرد و وظیفه حوزه است.
ولایت فقیه از فروعات بحث ولایت است.
ایشان در ادامه در ارتباط با اینکه آیا ولایت اهمیتش بیشتر است یا نبوت و امامت؟ چنین بیان داشت: این در فلسفه سیاسی و عرفان مطرح میشود. ولایت از نبوت و رسالت و امامت بالاتر است و اهمیت زیادی دارد. پیامبر از این جهت نبی میشود که ولی خداست. امام از این جهت که ولی خداست، امام شده است. البته ولایت حقیقت مشکّک است یعنی مراتب دارد از مرتبه نازله شروع میشود و به اعلیالمراتب میرسد. مثلاً نور و وجود یک حقیقت مشکّک است ما مفاهیم گوناگونی از ولایت داریم. راغب چنین می گوید: وِلیَ، وَلیَ هر دو به معنای قربند که چند جهت دارد: 1- قرب مکانی 2-از جهت نسبت 3- دوستی 4- نصرت 5- ارتباطی 6- اختیار داشتن بر فرد 7- بر عهده گرفتن کار و مسئولیت 8- تدبیر و سلطه معنوی. ما استنتاج میکنیم، قرب درجات دارد. قرب و ولایت از حقیقتهای مشکّک است.
مسول گروه فقه وسیاست دانشگاه در ادامه چندین نکته را چنین بیان داشت:
1) ولایت بر یک معنی به معنای زعامت، صاحب اختیاری و سرپرستی است. ولی مطلق خداوند است حکم هم مال اوست و غیر او ولی نیست این میشود ولایت مطلق.
دموکراسی راه شیطان و غلط تاریخ است. شیوه تحقق نفسانیت بشر است. کسی هم اگر بخواهد ولایت داشته باشد باید جنبه تفویضی داشته باشد. پس ولایت افراد حقیقت و ماهیت تفویضی دارد و بر اساس ملاکها و معیارها و شایستگیهاست .
2) ولایت الهی فلسفه نجات است.
در حدیثی از امام صادق علیهالسلام از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمده است که ولایت اهمیت بسیاری دارد طوریکه اگر نباشد، هیچ عملی قبول نیست.
در حدیثی دیگر از امام محمد باقر علیهالسلام از خداوند تعالی آمده است: «قطعاً عذاب میکنم امتی که ولایت انسان جائر را پذیرفته باشد اگرچه در مال شخصی آنها نیکوکار و باتقوا باشند. و قطعاً میبخشم امتی را که ولایت حق را پذیرفته اند اگرچه در اعمال شخصی گناه کرده باشد » .
3) ولایت الهی فلسفه نجات است .
4) نپذیرفتن ولایت، معیاری برای جاهلیت است .
5) در بین آموزههای سیاسی هیچ یک از واژه های امیر، خلیفه، سلطان، حاکم، قیّم، ملک و ... به وزان واژهی "ولی" نمیرسد.
6) ولایت الهی مشروعیت بخش به همهی طاعات و عبادات است .
این استاد حوزه و دانشگاه در پایان پیرامون "ساختمان ولایت فقیه" مسائل مقدماتی ولایت فقیه را اینچنین دانست: 1- در دورهی غیبت ولایت فقیه، کلیدیترین نظریه در بین نظریات دیگر است که یک نظریهی وحیانی و روحانی است، نه شخصی؛ و یک نظریهی درون دینی است.
در قرآن هیچگاه اسم امامان را نیاورده است. امامت و ولایت را به صورت اطلاق آورده است تا نشان دهد امامت و ولایت در هر صورت انفکاک ناپذیر از جامعه است؛ جامعه باید در هر زمان امام و ولی داشته باشد، چه آن امام معصوم باشد، و یا نباشد. 2- ولایت فقیه بحث چند ضلعی است بعضی میگویند فقهی است، کلامی است بعضی دیگر میگویند سیاسی است و بعضی نیز آن را عرفانی می دانند. لذا بحثی میان رشته است. 3- ولایت فقیه در دورهی غیبت، اولیترین و حیاتیترین مسئله در سرنوشت مسلمانان است. کلیدیترین بحث در دورهی غیبت و در دورهی معاصر و نیز کانون معنویت جهان است. 4- بحث ولایت فقیه، یک طرح اساسی است. 5- بحث ولایت فقیه، هم فطری است، هم مشهودی، و هم عرفانی. در دورهی غیبت نیز عامل طلیعه و رشد اسلام است.