نویسنده : محمد فاکرمیبدی
مقدمه
یکی از مباحث مهم در حوزه قرآنشناسی، بحث از نزول قرآن و چگونگی آن است که از دیر زمان تاکنون مـورد توجه دانشمندان، مفسران و پژوهشگران حوزه قرآن قرار داشته است و هر دانشمندی که به مباحث علوم قرآن یا تاریخ قرآن پرداخته است به عنوان بخشی از مباحث تاریخ قرآن مطرح کرده است و هـرکس در ایـن وادی، گام نهاده است از نزول قرآن و انواع نزول آن نیز، سخن گفته است که در این مختصر نیز به شمّه و نکاتی از بحث نزول، لیکن از زاویه نگاه قرآن به موضوع پرداخته و در قالب چند مـطلب، نـظری بدان میافکنیم.
مطلب اول: صفات تنزیلی قرآن
منظور از صفات تنزیلی، آن دسته از صفات قرآن است که بیانگر نزول قرآن از سوی خداوند سبحان است. در کنار دیگر اوصاف قرآن که از زوایای دیگر بـه مـعرفی این کتاب پرداختهاند، مانند: عربی، محکم، متشابه، مبین که به نحوه بیان قرآن پرداخته است و یا صفات تفصیل، تصدیق و مهیمن که به هیمنه قرآن، نسبت به کتب آسمانی اشـارت دارد و یـا صـفات آیات، بصائر، بینات، تذکره، مـوعظه و نـور کـه از زاویه بیدارگری و روشنگری قرآن، سخن گفته است، چنانکه صفات برهان، حق، حکمت و علم، ناظر به اتقان و استواری این کتاب عزیز و شـکستناپذیر مـیباشد.
قـرآن کریم به طور مکرر و بیش از یکصد و شصت بـار بـه این حقیقت اشارت کرده است که این کتاب نازل از سوی پروردگار است، مجموع صفات، بیانگر نزول قرآن اعم از تـصریحی1 یـا انـتزاعی،2 اصلی3 یا تبعی4 عبارت است از:
تنزیل، خداوند سبحان در موارد مـتعددی، از قرآن به تنزیل تعبیر کرده و میفرماید: «تنزیل من رب العالمین (واقعه: 80)». و «تنزیل من الرحمن الرحیم (فصلت: 2)». و نیز فرمود: «و نـزلناه تـنزیلا (اسـراء: 106)». تعبیر به تنزیل، نه بار دیگر نیز در قرآن، تکرار شده اسـت.5
مـنزّل، نازل کننده این کتاب آسمانی در جای دیگر از قرآن، تعبیر به منزّل کرده و میفرماید: «انه مُنَزًّلُ مـن ربـک بـالحق (انعام: 115)». چنان که از افعال «نزل» و «ینزل» نیز استفاده میشود.
چنان که پیـش از ایـن نـیز یادآوری شد صفات قرآن، منحصر به صفات تصریحی نمیشود بلکه اوصاف انتزاعی را نیز در بـر مـیگیرد، از ایـن رو، این صفات نیز شکار وآشکار میشود.
منزل, چنان که از آیات مشتمل بر فعل «انـزل» و «یـنزل» به دست میآید، از جمله آیه شریفه «و انزلنا الیک الکتاب بالحق (نساء: 105)» و در ادعیه نـیز بـه ایـن صفت اشارت شده است. چنان که در دعای شب قدر میخوانیم که امام صادق(ع) بـه زراره فـرمود: در سه شب رمضان [ شبهای قدر] قرآن بر سر بگیر، و آن را بگشای و جلوی رو خـود, قـرار داده و بـگو: «اللهم انی اسئلک بکتابک المنزل و ما فیه و فیه اسمک الاکبر».6
نازل، این وصف انتزاعی اسـت کـه از آیه شریفه «و بالحق نَزَل (اسراء: 105)»، و آیه شریفه «نَزَل به الروح الامین (شعراء: 193)» مـیتوان دریـافت کـرد.
متنزل، این نیز، وصف انتزاعی است که از نفی تنزل قرآن به وسیله شیطانها، استفاده مـیشود، زیـرا در ایـن باره میفرماید: «و ما تَنَزَّلَتْ به الشیاطین و ما ینبغی لهم و ما یستطیعون (شـعراء: 210)»، کـه با نفی تنزیل و القاء شیطانی، الهی بودن آن را به اثبات میرساند و میفرماید: «الرحمن عَلَّم القرآن (رحـمان: 1)».
بـاید، توجه داشت که یکی از مهمترین راههای آگاهی از حقیقت قرآن، توجه تامّ بـه نـامها و صفات قرآن است که خود، منبع سـرشار و غـنی در راسـتای قرآن شناسی به شمار میرود. از این روی از زمـانهای گـذشته تا به امروز، هر کسی بر مبنای بینش یا به فراخور فرصت بـه دسـت آمده، نامهایی را برای قرآن، اسـتخراج و بـه نوعی دسـته بـندی نـموده است، از جمله زرکشی و سیوطی.7 فیروزآبادی نـیز بـه بیش از نود اسم، اشارت کرده است . 8
منظور از وصف در مقابل اسم که مـعرف ذاتـ شییء باشد، بیانگر زیباییها، نشانهها، احـوال و کیفیتهای آن ذات است، از این رو، در کـاربرد وصـف، مراعات معنای آن، ضروری اسـت.
البـته مراد از وصف در این جا، مطلق آن چیزی است که میتواند در شناساندن قرآن، مـؤثر و بـیانگر بعدی از ابعاد وجود آن باشد، خـواه بـه صـورت صفت و موصوف بـاشد، یـا مسند و مسندالیه و یا بـا جـمله فعلیه باشد مثل وصف معلم برای پیامبر(ص) از آیه «یعلمهم الکتاب والحکمة (جمعه: 3)». و نیز هـادی بـودن قرآن از آیه «اِنَّ هذا القرآن یـهدی للتـی هی اقـوم (اسـراء: 9)».
یـادآور میشود، از آن جا که بـرخی از اوصاف قرآن از جمله وصف «تنزیل» به صورت مصدر بیان شده و مصدر، قابل حمل بر مـوصوف نـیست مگر با وساطت «ذو» و یا «تأویل بـردن» آن بـه اسـم وصـفی چـون: اسم فاعل، اسـم مـفعول و صفت مشبهه، از این روی، اوصافی چون تبیان، تنزیل، عجب و امثال آن که مصدرند در واقع به معنی مبین، مـنزل، عـجیب مـیباشد. البته این نکته را نباید از نظر دور داشت کـه رمـز و راز بـه کـار بـردن مـصدر در چنین توصیفهائی، رعایت مبالغه و فزونی در وصف است.
مطلب دوم: مفهوم نزول قرآن
نزول و تنزیل قرآن از مبدأ ربوبی به معنی نزول معنوی است، یعنی از مقام بالا و مقام رب (خدا) بـه مقام پائین (محمد) و سپس به مرتبه پائینتر یعنی مردم، ابلاغ شده است، چنان که گوئی در ابلاغ دستورالعملهای اداری نیز که از مقامی برتر صادر میشود هرچند در طبقه پائین ساختمان نیز مستقر بـاشد، بـاز نیز مقام عالی است. البته باید توجه داشت که قرآن هرچند نزول کرده است لیکن در عین حال با حفظ مقام و منزلت بالای خود، میباشد که فرمود: «لدینا لعلی حـکیم (زخـرف: 4)». این بدان معنی است که اگر به رتبه پائین تر،تنزل یافته از منزلت آن کاسته نشده است و این تنزل و نزول، تنها برای حضور در مـیان مـردم و فهم و تدبرشان است و لذا لباس عـربیت بـر آن پوشیده شد که فرمود: « انا انزلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون (یوسف: 2)».
نکته قابل توجه این که برای ظهور و حضور قرآن در میان انسانها، یک سـویه عـمل نشد و تنها قرآن، نـزول نـکرد بلکه پیامبر(ص) نیز ارتقاء یافت و به سوی بالا پرکشید و به مقام «دَنی فَتَدلّی فکان قاب قوسین او ادنی فاوحی الی عبده ما اوحی (نجم : 8 - 10)»؛ و «ان یبعثک مقاما محموداً (اسراء: 79)» رسید تا تـوانست، قـرآن را دریافت و به انسان برساند.
مطلب سوم: سیر نزول قرآن از مبدا تا مقصد
قرآن، در خلال آیات به این حقیقت اشارت دارد که قرآن از مبدا ربوبی نازل شده و به وسیله پیک وحی بـر قـلب پیامبر(ص) فـرود آمده و آن حضرت، آن را بر مردم، ابلاغ نموده است. چرا که میفرماید: «تنزیل من رب العالمین (واقعه: 80 )» و نیز فـرمود: «تنزیل من الله العزیز الحکیم (زمر: 1)».9
تعبیر به «نزل به الروح الامین (شـعراء: 193)» بـیانگر ایـن است که قرآن به وسیله پیک وحی یعنی جبرئیل، فرود آمده است و براساس «علی قلبک باذن الله» فـرودگاه نـخستین آیات، قلب پیامبر(ص) میباشد و بر پایه «لتبین للناس ما نزل الیهم (نحل: 44)» مـقصد نـهائی قـرآن، مردم هستند که میبایست از هدایت آن، بهرهمند شوند.
جالب توجه این که، قرآن در مسیر نزول خـود از مبدأ ربوبی تا حضور در میان مردم، در همه منازل و مراحل، توأم با کرامت اسـت. چرا که درباره مـبدأ نـزول میفرماید: «ان ربی غنی کریم (نمل: 40)». درباره پیک نزول میفرماید: «انه لقول رسول کریم (تکویر: 19)». درباره زمان نزول در ادعیه میخوانیم که: «هذا شهر عَظَّمته و کَرمَّته و فَضَّلته علی الشهور». 10 درباره مکان نزول مـیفرماید:
«ولا تخلنی من تلک ا لمواقف الکریمة».11 درباره منزلگاه قرآن میفرماید: «انه لقول رسول کریم (حاقه : 40)». نسبت به نظام عمل کننده به قرآن در دعا میخوانیم که: «اللهم انا نرغب الیک فی دولة کریمة».12 دربـاره انـسان به عنوان مخاطب این قرآن، میفرماید: «لقد کرمنا بنی آدم (اسراء: 70)». نسبت به اجر عامل به قرآن نیز میفرماید: «واعدلهم اجرا کریماً (احزاب: 44)».
مطلب چهارم: تعدد نزول
کانون اصلی این بحث از مـنظر ایـن است که آیا مفاد صفات یاد شده به خصوص «تنزیل»، «منزل» و «نازل» یکسان است یا این که هر کدام، پیام رسان نوعی خاصی از معنی هستند؟ برخی از بزرگان چون علامه طـباطبائی، مـکارم شیرازی و جوادی آملی، بر این عقیدهاند که تعدد تعابیر، بیانگر تعدد معانی است.13 البته، این دیدگاه بعضی از محدثان چون شیخ صدوق، علامه مجلسی و بسیاری از دانشمندان اهل سنت نیز، مـیباشد.14 بـرخی دیـگر از جمله استاد معرفت و جعفر مـرتضی، بـر ایـن باورند که تعدد نزول، منتفی است.15 ضمن پذیرش این مطلب که قرآن به صراحت، نزول تدریجی را تأیید میکند و بگونه غیرمستقیم بـه نـفی دفـعی بودن، میپردازد و میفرماید: «قال الذین کفروا لولا نزل عـلیه القـرآن جملة واحدة کذلک لنثبت به فوادک و رتّلناه ترتیلاً (فرقان: 32)»، که با جمله «کذلک» تأیید میکند که این قرآن، «جـمله واحـده» نـبوده است.
از زاویه دید قرآن، به نظر میرسد تعبیر به «نـزل» فارغ از نوع نزول است و تنها در صدد بیان حقیقت نزول قرآن میباشد، چرا که میفرماید: « و بالحق انزلناه و بالحق نـزل (اسـراء : 105) ». هـچنین تعبیر «تنزل» نیز در مقام نفی القاء شیطانی است و در مقام بیان نـوع نـزول، نمیباشد. اما به نظر میرسد دو تعبیر «انزال» و «تنزیل» هر کدام، اشارت به نزول خاصی باشد بـدین مـعنی کـه تنزیل، اشارت به نزول تدریجی و انزال، اشارت به نزول دفعی باشد و ایـن نـظریه را مـیتوان از منظر قرآن به چند دلیل تقویت نمود:
اول؛ کاربرد واژهها و مشتقات این دو باب از قبیل «انـا انـزلناه فـی لیلة القدر (قدر : 1)». و «شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن (بقره: 184)»، بیانگر ظرف زمانی محدود در نـزول اسـت. و «و انزل التوراة والانجیل (آل عمران: 3)»، که این دو کتاب دفعی و در الواح بوده است. و «و انزل الله سکینته عـلی رسـوله (تـوبه: 40)»، که تمام این موارد در نزول دفعی است و نیز «قرآنا فرقناه لتقراه علی الناس عـلی مـکث و نزلناه تنزیلا (اسراء: 160)»، «لتبین للناس ما نزل الیهم (نحل : 44)» که بیانگر تدریجی بـودن اسـت.
دوم؛ تـفاوت تعبیر در نزول بر پیامبر(ص) و نزول به سوی مردم که در سوره نحل آمده و میفرماید: «و انزلنا الیـک الذکـر لتبین للناس ما نزل الیهم (نحل: 44)». آنچه در نزول بر پیامبر(ص) به کـار بـرده اسـت انزال و آن چه در نزول بر مردم به کار برده است، تنزیل است و این دو، نمیتواند مترادف بـاشد چـرا کـه نزول به دو مقصد و دو واسطه را بیان میکند.
سوم؛ این که در سوره انعام مـیفرماید: «قـل لا اجد فیما اوحی الی محرماً علی طاعم یطعمه الا ان یکون میته او دماً مسفوحا او لحم خنزیر فانه رجس (انـعام:145)»، در حـالی که این، اولین سوره مکی است که درباره میته، خون و گوشت خـوک سـخن میگوید، گرچه بعد از آن در سورههای نحل، بقره و مـائده، مـجددا، آن را بـیان نموده است. حال، این پرسش رخ مینماید کـه در چـه زمانی و در کجا به پیامبر(ص) این احکام وحی شده که آن حضرت، احکام دروغین اخـتصاص جـنین حیوانات به مردان و حرمت آنـ بـر زنان و نـیز شـراکت هـمگان در جنین مرده و اختصاص زندهها به مـردان را در آن نـمییابد که میگفتند: «ما فی بطون هذه الانعام خالصة لذکورنا و مُحَرَّم علی ازواجـنا و ان یـکن میته فهم فیه شرکاء... و حرَّموا مـا رزقهم الله (انعام: 139 - 140)».
چهارم؛ تـعبیر «انـا انزلناه فی لیله القدر (قـدر: 1)». و «انـا انزلناه فی لیلة مبارکه (دخان 3)». و «شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن (بقره: 184)». زیرا، اگـر بـخواهیم، این آیات را حمل بر سـرآغاز نـزول کـنیم، میبایست، ضمیر در دو آیـه نـخست و قرآن در آیه سوم را، حـمل بـر جزئی از قرآن کنیم که خلاف ظاهر است.
و اما این که فرمود: «کذلک» و تأیید کـرد کـه این قرآن «جمله واحده» نبوده اسـت، نـمیتواند دلیلی بـر نـفی دفـعی بودن باشد چرا کـه بیانگر دید مردم در دریافت قرآن است و شکی نیست که قرآن برای مردم با تعبیر «مـا نـزل الیهم» تدریجی بوده و پیامبر(ص) نیز بـه تـدریج بـه آنـها، ابـلاغ میکرده است.
اگـر دو نـزول را بپذیریم که بعید هم نیست، آن گاه، نوبت آن است تا روشن شود نزول دفعی چه زمانی، کـجا، چـگونه و بـرای چه بوده است؟ که اجمالاً در خصوص زمان نـزول مـیتوان گـفت مـاه مـبارک رمـضان، ظرف زمانی این نزول است چرا که در یک جا میفرماید: «انا انزلناه فی لیلة القدر (قدر: 1)» و در جای دیگر میفرماید: «انا انزلناه فی لیلة مبارکة (دخان: 3)»، که مـبین نزول قرآن در شب قدر و شبی با برکت است و در جای دیگر فرمود: «شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن (بقره: 184)». با چینش این آیات در کنار هم، این نتیجه به دست میآید که نـزول دفـعی قرآن در شب قدر و شب قدر در ماه رمضان، قرار دارد.
مطلب پنجم: زمان و مکان نزول
درباره زمان نزول قرآن باید گفت: براساس گواهی تاریخ، مدت این نزول، بیست و سه سال از سـال چـهلم عامالفیل (27 رجب) تا سال یازدهم پس از هجرت بوده است و تقسیم آیات و سورهها به مکی و مدنی، مطابق ملاک زمانی بر همین اساس است. آری، قـرآن کـریم، خود به حقیقت دیگر دربـاره زمـان نزول اشارت دارد و میفرماید: «شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن (بقره: 184)» و نیز «انا انزلناه فی لیلة مبارکة (دخان: 3)» که پس از این، بدان اشارت خواهد شد.
از نظر مـکان، نـزول در شهرهای مکه و مدینه و اطـراف آن دو صـورت گرفته است و تقسیم آیات به مکی و مدنی با ملاک مکانی، اشارت به همین حقیقت دارد. و بسا بتوان به برخی از آیات نیز بر این تقسیم، استشهاد نمود از جمله آیه شریفه «لا اقسم بـهذا البـلد و انت حلٌّ بهذا البلد (بلد:1 - 2)» و آیه «و هذا البلد الامین (تین: 3)» که اشارت به شهر مکه دارد و آیه «والذین فی قلوبهم مرض و المرجفون فی المدینه لَنُغْرِینَّک بهم ثم لایجاورونک فیها الاقلیلا (احـزاب: 60)» و آیـه «یقولون لئن رجـعنا الی المدینه (منافقون: 8)» که درباره حضور منافقان و فعالیت آنان، در مدینة النبی است.
مطلب ششم: تفاوت الیک و علیک
در مـوارد متعددی از قرآن در مساله نزول، تعبیر به «علی» است مثل: «نزل عـلیک الکـتاب بـالحق (آل عمران: 3) » و «نزلنا علیک الکتاب تبیاناً لک شیء (نحل 89)»، «هوالذی انزل علیک الکتاب (آل عمران: 7)» و «انا انزلنا علیک الکتاب للنـاس بـالحق (زمر: 41)». چنان که در موارد بسیار دیگر، تعبیر به «الی» نموده است، از جمله: «و انـزلنا الیـک الذکـر لتبین (نحل : 44)» و «لتبین للناس ما نزل الیهم (نحل: 44)» و «کتاب انزلناه الیک مبارک (ص : 29)».
پرسشی که در ایـن جا رخ مینماید، این که آیا، این دو تعبیر یکسان است یا این که مـفید نکته ای ظریف و متفاوت از یـکدیگر است؟ بـه نظر میرسد به سادگی نتوان، آنها را مرادف یکدیگر و بدون نکته دانست؛ زیرا دست کم براساس مفهوم لغوی تفاوت این دو واژه که یکی بیانگر استعلاء و تفوق و دیگری مفید غایت است را نمیتوان انکار کـرد، بنابراین، میتوان گفت تعبیر به «علی» اشارت به نزول طولی و از مقام بالا دارد و تعبیر به «الی» اشارت به غایت و مقصد نزول، میباشد.16
مطلب هفتم: سرآغاز نزول قرآن
در این که، سرآغاز نزول قرآن، کـدام سـوره و آیه و در چه زمانی بوده است با توجه به پیوند وثیق این مسأله با سرآغاز بعثت، نظریات مختلفی از سوی دانشمندان علوم قرآنی ارائه شده است، از جمله: هفدهم ماه رمضان،17 دهم ماه ربـیع الاول، 18 بـیست و هفتم رجب.19 کسانی که معتقدند؛ سرآغاز نزول، هفدهم رمضان بوده است به این آیه تمسک کردهاند که میفرماید: «و ما انزلنا علی عبدنا یوم الفرقان (انفال: 41)»، این آیه با تـعبیر «انـزلنا» نزول را همان روزی میداند که «یوم الفرقان» و «یوم التقی الجمعان» یعنی روز جنگ بدر (هفدهم رمضان) است. ولی، استدلال تمام نیست چرا که آیه، ناظر به نزول بخشی از قرآن یعنی حکم انـفال و احـکام غـنائم جنگ بدر است، نه هـمه قـرآن. مـستند مسعودی که معتقد است روز دهم ربیع الاول، آغاز نزول است این است که پیامبر(ص) در چهل سالگی، مبعوث شد و این روز ولادت آن حضرت است .امـا نـظریه بـیست و هفتم رجب که مورد اتفاق شیعه میباشد20و روایـات نـیز، مؤید آن است،21بدین معنی است که بعثت با نزول قرآن، آغاز شد یعنی در بیست و هفتم رجب با نزول آیـات نـخست سـوره علق، نزول قرآن نیز آغاز شد ولی برخی از اعلام مـعاصر معتقدند که بیست و هفتم رجب، تنها سرآغاز بعثت بوده و نزول قرآن (به صورت تدریجی) در ماه رمضان شروع شـد22 و بـنا بـه گفته جعفر مرتضی، پیامبر(ص) در فاصله زمانی بین رجب و رمضان، آماده دریـافت وحـی میشده است، چرا که خود قرآن، میفرماید: «انا سنلقی علیک قولا ثقیلاً (مزمل: 50)».23 و بنا به گـفته اسـتاد مـعرفت، آیات نخست سوره علق به عنوان نبوت بوده است و قرآن به عـنوان کـتاب آسـمانی در رمضان، نازل شده است.24
لیکن به نظر میرسد، نظریه اخیر با دشواری روبرو اسـت چـرا کـه باید پذیرفت که آیات نخست سوره علق، ابتداء جزء قرآن نبوده و بعدا به قـرآن مـلحق شده است و یا تعدد نزول داشته و تنها یک بار آن در قرآن، ثبت شده اسـت!
مـطلب هـشتم: اولین نازل و آخرین نازل
در این که اولین سوره نازل شده قرآن چه بوده اسـت نـیز، اختلاف دیدگاه عمیق وجود دارد چرا که برخی بر این باورند که نخستین سـوره نـازله، فـاتحة الکتاب است.25 با این استدلال که نام فاتحه به عنوان آغازگر کتاب است لیکن مـمکن اسـت وجه نامگذاری به دلیل آغازگری در تدوین باشد نه در نزول. برخی دیگر، مـعتقدند کـه سـوره مدثر، سوره نخستین، میباشد.26 بسیاری عقیده دارند که آیات نخستین سوره علق «اقرا باسم ربـک الذی خـلق ٭ خـلق الانسان من علق ٭ اقرا و ربک الاکرم ٭ الذی علم بالقلم ٭ علم الانسان ما لم یـعلم» اولیـن آیات نازله از سوی خداوند است27. بر این معنی، روایات نیز دلالت دارد.28
در جمع میان این دیدگاهها، بسا بـتوان گـفت: اولیت علق به اعتبار نزول آیات نخستین آن، باشد و اولیت مدثر به اعـتبار اولیـن سوره پس از فترت وحی باشد و اولیت سوره حـمد بـه عـنوان اولین سوره کامل باشد که بر پیـامبر (ص) نـازل شده است.
از سوی دیگر، اولین سوره در ردیف نزول، علق است 29 و اولین سوره مـدنی، سـوره بقره میباشد. آخرین سوره در ردیـف نـزول، برائت اسـت و آخـرین سـوره مکی، سوره مطففین میباشد.
مطلب نـهم: نـزول قرآن مظهر صفات الهی
در بسیاری از موارد، خداوند سبحان به گاه سخن از نـزول قـرآن، وصفی از اوصاف خود نیز بیان مـیکند، چنان که میفرماید: «تـنزیل مـن رب العالمین (واقعه: 79)»، «تنزیل من العـزیز الرحـیم (یس: 5)»، «تنزیل من العزیز الحکیم (زمر: 1)»، «تنزیل من الرحمن الرحیم (فصلت: 2)» و «تنزیل مـن رب العـالمین (واقعه: 79)» و یا نزول قرآن را هـمراه بـا وصـفی از اوصاف آن بیان مـیکند، چـنان که میفرماید: «تبارک الذی نـزل الفـرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیرا (فرقان: 1)» که منزل را فرقان، قلمداد کرده است و یا «فـآمنوا بـالله و رسوله و النور الذی انزلنا (تغابن: 8)» که قـرآن را بـه نور، وصـف کـرده اسـت و نیز این که، فـرمود: «و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیء (نحل: 89)»
که قرآن را تبیان، معرفی نمود و «شهر رمضان الذی انـزل فـیه القرآن هدی للناس (بقره: 185)»، که نـشان از هـدایت قـرآن دارد.
بـه نـظر میرسد، سخن گـفتن از تـنزیل همراه با معرفی مبدا نزول قرآن، اشارت به این حقیقت داشته باشد که نزول قرآن، مـظهر آن صـفات الهـیه است یعنی قرآن، مظهر ربوبیت، رحمت، عـزت، حـکمت و عـلم پروردگـار اسـت. چـنان که موصوف کردن قرآن به صفاتی چون: فرقان، نور، تبیان، هدی و امثال آن، بیانگر رسالت این کتاب آسمانی و جامعیت آن است.
مطلب دهم: ویژگیهای پیک نزول
قرآن کریم، افـزون بر این که جبرئیل را پیک و واسطه نزول معرفی میکند، صفاتی نیز برای وی برمیشمارد، از جمله:
روح الامین؛ چنان که فرمود: «انه لتنزیل رب العالمین نزل به الروح الامین علی قلبک (شعراء: 195 - 192)». این واسطه نـزول، فـردی امین و درستکار است و این خود، گواهی بر صیانت قرآن از دگرگونی در مسیر نزول و حراست از دستبرد شیاطین است.
روح القدس، چنانکه در جای دیگر از قرآن فرمود: « قل نزّله روح القدس من ربک بالحق لیـثبت الذیـن آمنوا و هدی و بشری للمسلمین (النحل: 102)». یعنی واسطه روحی، پاک و طاهر از آلودگیهای مادی و منزه از اشتباه است.
شدید القوی؛ چنان که میفرماید: «و ما ینطق عن الهـوی ان هـو الا وحی یوحی علمه شدید القـوی (نـجم: 5 - 3)». ضمیر «هو» که در حقیقت بر میگردد به گفتار و نطق پیامبر(ص)، در این جا، مبتدا و وحی، خبر آن است. یعنی خداوند، قرآن را به وسیله نیروی عظیم [ جـبرئیل امـین] بر قلب پیامبر(ص) نـازل کـرده است.
رسول، کریم، مکین، عند ذی العرش، مطاع و امین، چنان که میفرماید:« انه لقول رسول کریم ذی قوة عند ذی العرش مکین مطاع ثم امین (نجم: 19 - 21». یعنی این پیک وحی و واسطه نزل، خـود رسـولی است بزرگوار، نیرومند، دارای مقام و جایگاه، مورد اطاعت و پیروی و امین.
مقری، این صفت از آیه شریفه «اقرا باسم ربک الذی... اقرا و ربک الاکرم (اقرا: 1 - 2)» و آیه «سنقرئک فلا تنسی (اعلی: 56)» مأخوذ است چرا کـه جـبرئیل، قرآن را بـر پیامبر (ص) قرائت نمود.
مطلب یازدهم: دستیاران پیک نزول
با تأمل در برخی از آیات قرآن کریم، میتوان دریافت کـه جبرئیل در نزول وحی تنها نبوده است، بلکه همراهانی نیز داشته اسـت و بـسا مـقام و وصف مطاع، اشارت به این حقیقت داشته باشد که این فرشته با عظمت الهی، فرمانروای فرشتگان تـحت امـرش میباشد. علامه طباطبایی در تقسیم آیه: «ینزل الملائکه بالروح من امره ... (نحل: 2 )»، مینویسد: بـاء در آیـه بـرای مصاحبت است و منظور از ملائکه، فرشتگان وحی هستند که یاران جبرئیل میباشند.30
مطلب دوازدهم: واسطه یـا وسائط
چنان که پیش از این نیز گفته شد؛ واسطه نزول قرآن بر پیـامبر(ص) به نص خود قـرآن، حـضرت جبرئیل است. در این مطلب و در این که وی از خدا دریافت میکند تا به پیامبر(ص) برساند، تردیدی نیست، زیرا میفرماید: «... لجبریل فانه نزله علی قلبک باذن الله (بقره : 97)»، و نیز فرمود: «قل نَزَّلَهُ روح القدس من ربـک (نحل: 102)». بسا بتوان از جمله «من ربک» دریافت مستقیم جبرئیل از مبدأ ربوبی را برداشت نمود.
اما با تأمل بیشتر در آیات قرآن، چنین استفاده میشود که جمله «من ربک» و «باذن الله» منشا و مبدا وحـی اسـت و از جهت وجود واسطه ای غیر از جبرئیل، ساکت است، بنابراین، واسطه ای بین جبرئیل و خدا، بعید نمینماید. آن گونه که برخی از مفسران نیز احتمال آن را دادهاند 31 و ممکن است، این نظریه را به روایتی که مـجلسی در بـحار از پیامبر (ص) نقل میکند، تائید نمود که آن حضرت، خطاب به ابن سلام میفرماید: آیا این آیه را نشنیدی که میگوید: «و السماء بنیناها باید و انا لموسعون (طور: 47)». وی در پاسخ گفت: آری. پرسید چه کـسی ایـن آیه را آورده است؟ فرمود جبرئیل. گفت از چه کسی؟ فرمود: از میکائیل . گفت: او از چه کسی؟ فرمود: از اسرافیل. گفت: او از چه کجا آورد؟ فرمود: از لوح محفوظ. گفت: لوح از کجا دریافت نمود؟ فرمود از قلم. گفت: قلم از کجا گرفته است؟ فرمود : «عن رب العالمین»32 .
پی نـوشتها:
1.مـنظور از صفات تصریحی آن دسته از صفات اسـت کـه در قـرآن بدان تصریح شده است مانند: حکیم، عزیز، مجید.
2.بدین معنی که از مفاد فعلهای ماضی و مضارع صفات پنهان و ناپیدا را شکار و آشکار و صـفتی بـه دسـت آید، مانند وصف معلم برای پیامبر از آیه «یـعلمهم الکـتاب والحکمه (جمع: 3)». و نیز هادی بودن قرآن از آیه «ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم (اسراء: 9)».
3.مراد از صفات اصلی، آن دسـته از اوصـاف قـرآن است که از نظر ادبیات عرب خود در جایگاه موصوف قرار دارد، مـانند کتاب، ذکر و ...
4.مقصود از صفت تبعی، آن دسته از صفات است که در قاموس ادبیات، اعراب متبوع خود را میگیرد، مثل: «انا انـزلناه قـرآنا عـربیا (یوسف: 2)».
5.سجده: 2، یس: 5، زمر: 1، غافر: 2، فصلت: 42، جاثیه: 2، احقاف: 2 و حاقه : 43.
6.ر.ک: بحارالانوار، ج92، ص114.
7.بـدرالدین زرکـشی در کتاب «البرهان» و جلال الدین سیوطی در کتاب «الاتقان»، پنجاه و پنج نام برای قرآن همراه با آیه مـربوطه بـیان مـیکند. فیروزآبادی به بیش از نود اسم اشاره کرده است. رک: زرکشی، بدرالدین، البرهان فـی عـلوم القـرآن، ج1، ص 273 - 276 و سیوطی، جلال الدین، الاتقان فی علوم القرآن، ج2، ص50.
8.فیروزآبادی، محمدبن یعقوب، بصائر ذوی التمییز فـی لطـائف الکـتاب العزیز، ج1، ص55.
9.در سوره غافر آیه 2 تعبیر به «العزیز العلیم». دارد. و در سوره فصلت آیه 2 تعبیر به «تـنزیل مـن الرحمن الرحیم» دارد.
10.ر.ک: مفاتیح الجنان، اعمال مشترک ماه رمضان.
11.رک: مفاتیح الجنان، اعمال مشترک مـاه رمـضان.
12.بـحارلاانوار، ج97، ص332.
13.رک: تفسیر المیزان، ج20، ص330. تفسیر نمونه، ج27، ص182. تفسیر موضوعی قرآن کریم (قرآن در قرآن)، ص70.
14.التمهید فی علوم القـرآن، ج1،ص 87..
15.رک: الصـحیح من سیره النبی الاعظم، ج1، ص194. التمهید فی علوم القرآن، ج1، ص93.
16.الاتقان فی علوم القرآن، نـوع 63.
17.رک: ابـن اسـحاق، سیره ابن اسحاق، ص130. تاریخ طبری، ج2، ص44. اقوال دیگری نیز وجود دارد چون: هیجدهم و نوزدهم رمضان، بیست چـهارم و بـیست و پنجم رمضان. رک: تاریخ طبری، ج2، ص44.
18.التنبیه والاشراف، ص210. اقوال دیگری نیز گفته شده اسـت از جـمله: سـوم، هشتم، دوازدهم.
19.ر.ک : قرآن و پیامبر، مقاله سرآغاز بعثت و نزول قرآن، نوشته نگارنده، ص 9 - 15.
20.بحارالانوار، ج18، ص190.
21.بحارالانوار، ج18، ص189، 190 و 202. وسائل الشـیعه، کـتاب الصـوم، باب15.
22.التمهید فی علوم القرآن، ج1، ص80. الصحیح من سیره النبی الاعظم، ج1، ص195.
23.الصحیح مـن سـیره النبی الاعظم، ج1، ص195.
24.التمهید فی علوم القرآن، ج1، ص80.
25.تفسیر کبیر، ج1، ص177. تفسیر کشاف، ج4، ص775.
26.تفسیر بیضاوی، ج2، ص158.
27.التمهید فی علوم القـرآن، ج1، ص93. الصـحیح من سیرة النبی الاعظم، ج1، ص197.
28.رک: تفسیر برهان, ج4، 478.
29.طبرسی، فضل بن الحسن، مجمع البـیان، ج5، ص514.
30.المـیزان، 12 / 206 و 208.
31.فخررازی، معتقد است ممکن است بین جـبرئیل و خـدا وسـائطی وجود داشته باشند. رک: الفخر الرازی، التفسیر الکبیر، 27 / 189.
32.بـحارالانوار، المـجلسی، محمدباقر، 60 / 243.
فهرست منابع:
قرآن کریم.
الاتقان فی علوم القرآن. ترجمه سیدمهدی حائری، انـتشارات امـیرکبیر، تهران 1363 ش.
انوارالتنزیل و اسرار التاویل (تـفسیر بـیضاوی)، تالیف عـبدالله بـن عـمر بیضاوی، دارالفکر، بیروت.
البرهان فی عـلوم القـرآن، زرکشی، بدرالدین، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، المکتبه العصریه، بیروت.
بحارالانوار، تالیف مـحمدباقر مـجلسی، اسلامیه، تهران، 1366 ش.
بصائر ذوی التمییز فی لطـائف الکتاب العزیز، فیروزآبادی، مـحمدبن یـعقوب، المکتبه العلمیه، بیروت.
پژوهشی در تـاریخ قـرآن کریم. حجتی، سیدمحمدباقر، دفتر نشر فرهنگ اسلامیتهران، 1360ش.
تاریخ طبری، محمدبن جریر طبری، مـکتب ارومـیه افست از الاستقامه بالقاهره، 1358 ق.
تفسیر کـبیر (مـفاتیح الغـیب) فخر رازی محمدبن عـمر، مـرکز النشر - مکتب الاعلام الاسـلامی، قـم، چهارم، 1413 ق.
تفسیر نمونه، نوشته ناصر مکارم شیرازی، دارالکتب الاسلامیه، تهران.
التمهید فی علوم القـرآن، مـعرفت، محمد هادی، موسسه اسماعیلیان و مدیریت حـوزه عـلمیه قم، قـم، دومـ، 1406 ق.
التـنبیه و الاشراف، تالیف ابالحسن عـلی بن حسین مسعودی، ترجمه ابوالقاسم پاینده، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چ2، 1365 ش.
سیره ابن اسحاق، محمدبن اسـحاق بـن یسار، تحقیق دکتر سهیل زکار، دارالفـکر، طـه 1398، 1ق.
الصـحاح تـاج اللغـه و صحاح العربیه، جـوهری، اسـماعیل بن حماد، تحقیق احمد عبدالغفور عطار، دارالعلم للملایین، بیروت، چهارم، 1407 ق.
الصحیح من سیره النبی الاعظم، نـوشته جـعفر مـرتضی العاملی، قم، 1400 ق.
قرآن در قرآن (تفسیر موضوعی قـرآن کـریم)، عـبدالله جـوادی آمـلی، مـرکز نشر اسراء، چاپ دوم، 1378 ش.
قرآن و پیامبر، مقاله سرآغاز بعثت و نزول قرآن، نوشته محمدفاکر میبدی، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها، 1376 ش.
الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، زمخشری، محمود بـن عمر، ادب الحوزه.
مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، فضل بن الحسن، مکتبة آیة الله مرعشی نجفی، قم، 1403 ق.
المصباح المنیر، فیومی، احمدبن محمد، دارالهجرة، قم، دوم، 1414 ق.
معجم مفردات الفاظ القرآن، راغـب اصـفهانی، حسین بن محمد، تحقیق ندیم مرعشلی، دارالکتب العلمیه، قم.
پژوهشی در تاریخ قرآن کریم تألیف سیدمحمدباقر حجتی.
المیزان فی تفسیر القرآن، نوشته سیدمحمدحسین طباطبائی، جامعه مدرسین، قم.
النهایه فی غـریب الحـدیث والاثر، نوشته ابن اثیر: مبارک بن محمد الجزری، موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، قم، چهارم 1367 ش.
برگرفته از سایت نورمگز، پیام جاویدان » پاييز 1384 - شماره 8 (از صفحه 7 تا 20)