یکشنبه, 01 مهر,1403

­

یکشنبه, 17 تیر,1397

نقش امام جعفر صادق علیه السلام در تقریب بین مسلمانان و جلوگیری از تفرقه و انشعاب

نقش امام جعفر صادق علیه السلام در تقریب بین مسلمانان و جلوگیری از تفرقه و انشعاب

به‌ عقیده نگارنده، غالب دسته‌بندی‌ها و انشعابها در زمینه مسایل دیـنی، مـذهبی و عـقیدتی و حتی‌ موضوعات‌ سیاسی که احیاناً با عنوان اختلاف سلیقه، توجیه می‌شوند، منشأ معقول ندارند و سـایقه شـیطانی و داعیه اهریمنی‌، آنها‌ را راهبری می‌کند. چنان که امروزه،جهان استکبار برای دسـتیابی بـه اهـداف‌ شوم‌ خود، مسلمانان را به بنیادگرا و جز آن‌ تقسیم‌ می‌کند‌ و یا انقلابیون مسلمان ایران را با القـاء‌ عـناوین‌ وسـوسه‌انگیز معتدل و تندرو رده‌بندی کرده و با ایجاد آشفتگیهای داخلی، احیاناً به مقاصد نـامیمونی‌ دسـت‌ می‌یابد و عده‌ای شاید ناخواسته به‌ این‌ اهداف جامه‌ عمل‌ می‌پوشانند‌ و آب به آسیای بدخواهان می‌ریزند هر‌ چـند‌ کـه خود نیز طرفی نمی‌بندند و تنها جامعه خود را از پیشرفت و تعالی‌ مطلوب‌ بازمی‌دارند.

نویسنده : سید علوی،سید ابراهیم

‌‌‌مـقدمه‌

وحدت و یکپارچگی مسلمانان و لزوم اتحاد و اتفاق کلمه میان ایشان بلکه ضرورت توحید کلمه‌ بـر‌ مـحور‌ کـلمه توحید برای همه موحدان و خداپرستان روی زمین، از تعالیم و آموزشهای اساسی آیین اسلام و از‌ اصول فرهنگ قرآنی اسـت. و بر همین اساس، قرآن کریم یکی از عمده‌ترین و سازنده‌ترین‌ اهداف رسالت رسول اکرم‌ صـلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌ را تألیف قلوب و ایجاد انـس و تـفاهم به جای خصومت و دشمنی بیان می‌دارد و اگر کسی در تاریخ، به دیده عبرت بنگرد این معنی را از شاهکارهای رسالت محمّدی صلی‌الله‌علیه‌و‌آله می‌یابد.1

«واعتصموا بحبل‌ اللّه جمیعاً ولاتفرقوا»؛ یعنی همگی به حبل و رشته خداوندی چـنگ بزنید و پراکنده نگردید.

«واذکروا نعمت اللّه علیکم اذکنتم اعداءً فالّف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخواناً و کنتم علی شفا حفرةٍ من النار‌ فانقذکم‌ منها» آل عمران /103؛ یعنی: یاد آورید نعمت خداوندی را در حق شما کـه دشـمنان یکدیگر بودید او میان دلهای شما جمع کرد و در پرتو نعمت یکتاپرستی، برادران هم شدید‌ و در‌ پرتگاه آتش قرار داشتید شما را نجات و رهایی داد.

بعد از رحلت پیامبر عظیم‌الشأن اسلام اوصیای معصوم او کوشیدند تا آن وحـدت و یـکپارچگی را حفظ کنند و آنان از حقوق‌ شخصی‌ خویش چشم پوشیدند و از خدشه‌دار شدن اتحاد و اتفاق امّت را مانع شدند. و در درازنای تاریخ، دانشمندان مصلح و همه تلاشگران راستین انسانیت، هم خودشان از عوامل اختلاف و تجزیه پرهـیختند و از‌ دامـن‌ زدن‌ به آتش خصومت بین مسلمانان‌، برکنار‌ زیستند‌ و هم دیگران را به اتّحاد و تفاهم فراخواندند.

ما مسلمانان به این آیه زیبای قرآن، بیشتر باید بیندیشیم: «فتقطّعوا امرهم بینهم زبراً‌ کـل‌ حـزب‌ بـمالدیهم فرحون» الموءمنون /53؛ یعنی: اهل کـتاب و پیـروان‌ ادیـان‌ آسمانی و اتباع رسولان الهی، گروه، گروه شدند، ضدّ و دشمن هم گشتند و هر یک به آنچه نزد اوست خرسند و شادمان‌ گردیدند‌.

مـرحوم‌ مـغنیّه مـی‌نویسد: یکی خود را به موسی علیه‌السلام منسوب داشت‌ و دومـی بـه عیسی علیه‌السلام منتسب گردید و ما خود را به محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله پیوسته می‌دانیم در حالی که دین‌ و آیین‌ همه‌ پیامبران یکی اسـت و خـدای فـرستنده و برانگیزنده همه‌شان هم یکی است. پس‌ این‌ همه دشمنی و عـداوت از کجا منشأ می‌گیرد؟!2

ایشان در تفسیر فشرده خود در زمینه آیه سابق‌الذکر نیز‌ نکته‌هایی‌ ظریف‌ و احیاناً تلخ را یادآورده است. او در ذیل آن آیـه مـی‌نویسد: آیـا‌ این‌ آیه‌ (نهی از تفرقه و جدایی) شامل ما مسلمانان هم هست و یـا اخـتصاص به امّتهای نخستین‌ و گذشته‌ دارد‌! در نهج‌البلاغه علی علیه‌السلام آمده: «سیأتی علیکم زمان یکفأ فیه الاسلام کما یـکفأ الانـاء‌ بـما‌ فیه» یعنی: زمانی برای شما مسلمانان فرا می‌رسد که در آن، اسلام همچون‌ ظـرف‌ پُریـ‌ کـه اگر آن را برگردانند خالی می‌شود، خالی و تهی می‌گردد، یعنی مورد عمل واقع‌ نمی‌شود‌.

او در دنباله کـلامش مـی‌نویسد: مـردم قبل از اسلام به سبب کفر و شرک‌ پراکنده‌ بودند‌ و در پرتو نعمت اسلام برادر و صمیمی گـشتند و امـروز بعکس (مع‌الاسف) مردم در زیر لوای کفر‌ متحد‌ و یکپارچه‌اند. امروز ما مسلمانان در پرتگاه آتش تـشتّت قـرار داریـم اگر چه‌ مدعی‌ اسلامیت‌ هستیم و چگونه ممکن است این دعوی صادق باشد که اسـلام مـایه نجات از هلاکت و تباهی‌ است‌.3

به‌ عقیده نگارنده، غالب دسته‌بندی‌ها و انشعابها در زمینه مسایل دیـنی، مـذهبی و عـقیدتی و حتی‌ موضوعات‌ سیاسی که احیاناً با عنوان اختلاف سلیقه، توجیه می‌شوند، منشأ معقول ندارند و سـایقه شـیطانی و داعیه اهریمنی‌، آنها‌ را راهبری می‌کند. چنان که امروزه،جهان استکبار برای دسـتیابی بـه اهـداف‌ شوم‌ خود، مسلمانان را به بنیادگرا و جز آن‌ تقسیم‌ می‌کند‌ و یا انقلابیون مسلمان ایران را با القـاء‌ عـناوین‌ وسـوسه‌انگیز معتدل و تندرو رده‌بندی کرده و با ایجاد آشفتگیهای داخلی، احیاناً به مقاصد نـامیمونی‌ دسـت‌ می‌یابد و عده‌ای شاید ناخواسته به‌ این‌ اهداف جامه‌ عمل‌ می‌پوشانند‌ و آب به آسیای بدخواهان می‌ریزند هر‌ چـند‌ کـه خود نیز طرفی نمی‌بندند و تنها جامعه خود را از پیشرفت و تعالی‌ مطلوب‌ بازمی‌دارند.

در حـالی کـه چه بنیادگرایان‌ و صف مقابل آنان و چه‌ رادیـکالیست‌ها‌ و طـرف مـخالف ایشان یعنی رفورمیست‌ها‌ و بالاخره‌ همه تندورها و کـندروها، اگـر در محیط آرام و تفاهم بنشینند و به بحث و حتی جدال‌ احسن‌ بپردازند و تجربه‌های چندین صدساله تـاریخی‌ را‌ هـم‌ آینه عبرت قرار‌ دهند‌ بـه وحـدت نظر مـی‌توانند‌ بـرسند‌ و یـکپارچگی و اتحاد و اتفاق را در حد بالایی حفظ کـنند.

یـک نمونه عینی از آنچه‌ ادعا‌ کردیم روش اخلاقی و فداکارانه امام علی‌ امیرالموءمنین‌ علیه‌السلام اسـت‌، بـه‌ هنگامی‌ که پس از رحلت‌ رسول اکرم صـلی‌الله‌علیه‌و‌آله عباس بن عبدالمطلب و ابـوسفیان بـن حرب، پیشنهاد بیعت با آن حـضرت کـردند‌. و این‌ در موقعیتی بود که بیعت برای‌ ابوبکر‌ در‌ سقیفه‌ بنی‌ساعده‌، پیش آمده و امر‌ خـلافت‌ و جـانشینی به هر حال، به سـبکی خـاص و بـا سرعتی تمام، شـکل گـرفته و خاتمه یافته بود.

مـطابق‌ نـصّ‌ نهج‌البلاغه‌، علی علیه‌السلام از پیشنهاد مزبور استقبال نکرد‌ بلکه‌ به‌ مناسبت‌ آن‌، مردم‌ را پندی حـکیمانه فـرمود و از ابتلا و گرفتاری به فتنه و آشوب، بـرحذر داشـت.

«ایها النـاس شـقّوا امـواج الفتن بسفن النجاة وعـرّجوا عن طریق المنافرة وضعوا تیجان المفاخرة افلح‌ من نهض بجناح اواستسلم فاراح. هذا ماء آجـن ولقـمة یغصّ بها اکلها و مجتئی الثمرة لغـیر وقـت ابـناعها کـالزارع بـغیر ارضه...»4 یعنی: ای مـردم! مـوجهای فتنه و آشوب را با کشتیهای نجاتبخش‌ بشکافید‌ و پیش بتازید. از راه نفرت و کین روی گردانید و راه مستقیم مهر و وفا را پیش گـیرید. تـاجهای تـفاخر و منیّت و خودخواهی بر زمین نهید. رستگار و پیـروز شـد آن کـه بـا داشـتن‌ نـیروی‌ صالح و بال و پر، نهضت کرد و یا اگر نیروی چندان نداشت آرام نشست و مردم را نیز آسوده خاطر ساخت. این حکومت و زمامداری چند روزه‌ دنیایی‌، آبی تلخ و لقمه ناگواری را‌ ماند‌ کـه در گلوی خورنده گیر کند و آن کس که نابهنگام، میوه را می‌چیند همان کسی است که جز در زمین خود می‌کارد.

بدین‌ترتیب امام‌ علیه‌السلام‌ دست ابوسفیان را خواند‌ و به‌ پیشنهاد او وقعی ننهاد که بی‌تردید ابـوسفیان قـصد تفرقه‌اندازی و دامن زدن به آتش اختلاف داشته است و لذا علی علیه‌السلام پندی جانانه و نصیحتی مشفقانه فرمود و در نتیجه به حفظ یکپارچگی جامعه‌ مسلمان‌ و پرهیز از عوامل و انگیزه‌های پراکندگی و تشتّت تأکید فرمود. در ادامه هـمین راه راسـت و خداپسندانه و وحدت‌آفرین، امام صادق علیه‌السلام با این که در صلاحیت و کارآیی و در علم و عمل، احدی به پایه‌ او‌ نمی‌رسید برخلاف‌ برخی که خود را به هر قـیمت مـی‌خواهند مطرح سازند و به انگیزه نـفع شـخصی با شیوه‌های گوناگون‌ همچون فرقه‌گرایی شقّ عصای مسلمین می‌کنند، دعویی طرح نکرد، چرا که‌ زمینه‌ را‌ برای چنان کاری مساعد نمی‌دید و آن چنان دعوی و اقدام را بـه گـفته جدش امیرالموءمنین، پریدن بـدون بـال‌ و ‌‌پر‌ و کشت و کار در مزرعه غیر، می‌دانست و در یک محاسبه عاقلانه، می‌دید که از‌ چنان‌ عملی‌، دشمنان حق و راهزنان حقوق بشر سود خواهند برد و بس.

نکته جالب توجه آن که در‌ عصر امام صادق علیه‌السلام ، کـه عـباسیان به بهای خون علویان و فاطمیان و هواداران ایشان‌، بر کرسی خلافت دست‌ یافته‌ و همانند اسلاف امویشان برای تحکیم پایه‌های سلطه، باز خون می‌ریختند و به همین هدف می‌خواستند مردم را به نوعی، مـشغول کـنند لذا بازار مـکتبهای گوناگون فقهی، کلامی و فلسفی و حتی الحادی را رواج‌ می‌دادند و هر کس با گرد آوردن عده‌ای در اطراف خود با انـدک مایه‌ای، مذهبی می‌ساخت و پیروانی به دنبال خود می‌کشید، امام به جـهاد فـرهنگی پرداخـت و در حد توان جلو اختلافات بیشتر‌ و براندازه‌تر‌ را گرفت.

به هر حال امروز جهان اسلام پس از گذشت هزار و اندی سـال ‌ ‌بـا نحله‌ها و مذهبها و مسلک‌های گوناگون مواجه است. مسلمین به همین سبب، با وجود جـمعیتی مـعتنابه گـرفتار‌ ضعفی‌ آشکار شده‌اند و با داشتن ثروتهای عمومی در وضعیتی نامطلوب به سر می‌برند به طوری کـه این حالت ضعف و تشتّت، مورد توجه برخی مصلحان قرار گرفته و به فکر چـاره افتاده‌اند‌. در‌ گذشته‌ای نه چـندان دور «دارالتـقریب بین المذاهب الاسلامیه» در مصر تأسیس شد که آثار با برکت آن در مجموعه رسالت الاسلام به یادگار مانده است و مقالات آن گرامی نامه‌ بیانگر‌ حسن‌ نیّت و فراوانی دانش و آگاهی گردانندگان‌ آن‌ است‌. امروزه در شـرایط سخت‌تر و اوضاع بحرانی‌تر مسلمین، در ام‌القرای انقلابهای اسلامی، مجمع‌التقریب با همین هدف تأسیس یافته و امید است به نتایج‌ مطلوب‌ دست‌ یابد.

اینک به بحث اصلی یعنی نقش امام‌ صادق‌ علیه‌السلام در تقریب مـسلمانان مـی‌پردازیم:

1 ـ نحله‌های عقیدتی و سیاسی:

معتزله از جمله فرقه‌هایی بودند که در آن روزگار با انشعاب‌ و اعتزال‌ و ایجاد‌ تفرقه و جدایی، با نظراتی من عندی و بی‌پایه، بنیاد فکری خاصی‌ را پی ریختند. این جمعیّت گفتگویی با امام شـشم عـلیه‌السلام کرده‌اند که نقش تقریب و توحید را بخوبی ترسیم‌ می‌کند‌. و آنک‌ به متن گفتگو توجه کنید.

عمروبن عبید، سخنگوی معتزله چنین آغاز‌ سخن‌ می‌کند:

مردم شام، خلیفه را کشته‌اند و خداوند جمعیت ایـشان را درهـم ریخته و پراکنده‌شان فرموده است و ما‌ اندیشیدیم‌ و مردی‌ را جستیم که دارای مردانگی، عقل و دین است و برای خلافت و رهبری مناسب‌ و شایسته‌. و او‌ محمّدبن عبداللّه بن حسن است. ما در اطراف او گرد آمده‌ایم و می‌خواهیم بـا او‌ بـیعت‌ کـنیم‌ و آن گاه هدفمان را آشکار سازیم و دسـت بـه انـقلاب زنیم و مردم را به پیروی‌ او‌ فراخوانیم. هر کس پذیرفت و با ما شد چه بهتر و هر که نه بر‌ ما‌ و نه‌ با مـا بـود مـا را کاری با او نیست ولی کسانی که در برابر‌ ما‌ بـایستند و بـه مخالفت با ما برخیزند با آنان پیکار خواهیم کرد.

ما خواستیم‌ این‌ مطلب‌ را اول بار با شما در میان بگذاریم چـون شـما پیـروان فراوانی دارید و دارای فضیلت‌ و ارزش‌ هستید و ما از مشورت با شما و نـظر صائبتان بی‌نیاز نیستیم.

پس از‌ پایان‌ سخنان‌ نماینده جماعت معتزله، امام صادق علیه‌السلام خطاب به حاضران چنین فرمود: آیا هـمه شـما بـا‌ اظهارات‌ عمروبن‌ عبید موافق هستید؟ و پس از آنکه پاسخ شنید آری به حمد و ثنای خـداوند‌ و سـلام‌ و درود بر پیامبر اکرم، پرداخت و چنین فرمود:

ما اهل بیت پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله موقعی که خداوند معصیت‌ شـود‌، بـه خـشم می‌آییم و وقتی مردم از او اطاعت کنند و فرمان ببرند، راضی‌ و خشنود‌ می‌گردیم. ای عمرو! بـه مـن بـگو اگر‌ مسلمانان‌، حق‌ حاکمیت و رشته زمامداری را به تو واگذارند‌ و تو‌ بدون زحمت و جنگ، زمـام امـور را بـه دست گیری و به تو گفته شود‌ آن‌ را به هر که می‌خواهی‌ واگذار‌ کن آنـ‌ را‌ بـه‌ چه کسی تحویل می‌دهی؟

عمروبن عبید گفت‌: آن‌ را به شور می‌گذارم تا مسلمانان پس از رایـزنی، فـردی را از‌ مـیان‌ خود برگزینند.

امام صادق علیه‌السلام فرمود‌: آیا با همه مسلمانان‌ اعم‌ از فقها و دانشمندان و صـلحا و نـیکان‌ و قریش‌ و جز ایشان به رایزنی می‌پردازی؟ عمرو پاسخ داد. آری با همه مسلمین به شور‌ مـی‌نشینم‌ و مـیان عـرب و عجم فرقی نمی‌گذارم‌.

اما‌ صادق‌ علیه‌السلام در ادامه‌ سخن‌ چنین فرمود: آیا تو‌ ابوبکر‌ و عمر (خـلیفه اول و دوم) را تـولّی می‌کنی و یا از عملکرد ایشان تبرّی داری؟ عمرو در‌ پاسخ‌ گفت: من آن دو را دوست‌ می‌دارم‌ و عـملکردشان را‌ درسـت‌ مـی‌دانم‌.

امام فرمود: اگر تو‌ از آن دو و عملکردشان تبرّی داشتی مانعی نداشت که مخالف آنان سخن بگویی ولی پسـ‌ از‌ آن کـه آنـها را دوست می‌داری‌ و به‌ عملکردشان‌ خرسندی‌ چطور‌ برخلاف روش ایشان‌ رفتار‌ می‌کنی؟! عمر با ابـوبکر بـیعت کرد بی آن که با مردم مشورت کند. سپس ابوبکر هم بدون‌ رایزنی‌ با‌ احدی، خلافت را بـه عـمر برگردانید و خلیفه‌ دوم‌ نیز‌ به‌ هنگام‌ مرگ‌ خلافت را میان شش تن بـه شـورا گذاشت و از انصار جز شش نفر قرشی را داخـل نـکرد و دربـاره اعضای شورا هم توصیه‌ای کرد که گـمان نـدارم تو‌ و دیگر همفکرانت آن را بپذیرید. عمرو پرسید او چه کرد؟ امام صادق فرمود: او صهیب را فرمان داد کـه سـه روز با مردم نماز گزارد و آن شـش تـن به شـور بـپردازند‌ و جـز‌ پسرش احدی در آن رایزنی شرکت نکند و خـودش حـق انتخاب شدن نداشته باشد. عمر تأکید کرد که اگر سه روز بگذرد و شـورا بـه نتیجه‌ای نرسد، گردن هر شش نـفر‌ زده‌ شود و اگر پیـش از سـه روز، چهار تن از شش تن وحـدت نـظر داشته باشند و دو تن دیگر مخالفت کنند گردن آن دو‌ نفر‌ را بزنند. آیا شما با‌ چـنین‌ شـورایی موافق هستید؟ و آن را درست می‌دانید؟! معتزلیان همگی یـکصدا گـفتند نـه ما به چـنین شـورایی معتقد نیستیم.

امام صـادق عـلیه‌السلام فرمود: ای عمرو! از این‌ مطلب‌ بگذریم، اگر فرضاً مردم‌ با‌ آن کس که شما برای امـامت و رهـبری برگزیده‌اید، بیعت کردند و حتی دو نفر هـم بـه مخالفت بـا شـما بـرنخاستند، هر گاه به مـشرکان برخوردید و آنها اسلام را نپذیرفتند و جزیه هم‌ نپرداختند‌، آیا شما و صاحبتان علم و دانش آن را دارید که بـه روش رسـول خدا درباره آنان عمل کنید؟ عمروبن عـبید گـفت: البـته، آری. امـام فـرمود: چه می‌کنید؟ عمرو پاسـخ داد: آنـان را به‌ پذیرش‌ اسلام فرا‌ می‌خوانیم و اگر امتناع کردند وادار به پرداخت جزیه می‌کنیم. امام فرمود: اگر مـجوسی بـودند و اهـل کتاب نبودند‌ و یا آتش پرست، گاو و گـوساله‌پرست بـودند و اهـل کـتاب نـبودند، چـطور عمل‌ می‌کنید؟ عمرو‌ پاسخ‌ داد: که برابر عمل می‌کنیم و فرقی میان آنها نیست. امام صادق علیه‌السلام پرسید: آیا قرآن می‌خوانید و با ‌‌آن‌ آشنا هستید؟ عمرو گفت: آری. امام گفت: بخوان، «قـاتِلُوا الَّذِینَ لایُوءْمِنُونَ بِاللّه‌ِ وَلا بِالْیَوْمِ‌ الاخِرِ‌ وَلایُحَرِّمُونَ‌ ما حَرَّمَ اللّه‌ُ وَرَسُولَهُ وَلایَدینُونَ دینِ الْحَقِّ مِنَ الَّذینَ اوتُوا الْکِتَابَ حَتَّی یَعْطُوا الْجِزْیَةِ عَنْ‌ یَدُوهُمْ صاغَرُونَ» التوبة /92 . یعنی: با کسانی از اهل کتاب کـه بـه خدا‌ و روز آخرت باور ندارند‌، حرام‌ خدا و رسول را پاس نمی‌دارند و به دین حق نمی‌گروند بجنگید و قتال کنید تا با خفّت و خواری جزیه بپردازند.

پس خداوند فقط در مورد اهل کتاب چنان فرموده اسـت لیـکن شما بین‌ اهل کتاب و دیگران در پرداخت جزیه فرقی نمی‌گذارید و همه را برابر می‌دانید.

عمرو گفت: نظر ما چنین است. امام پرسید: این علم و دانـش را از کـی آموخته‌ای؟ عمرو گفت: همه مردم چـنین‌ مـی‌گویند‌. امام فرمود: از این موضوع هم بگذریم. اگر آنان جزیه نپرداختند و شما با ایشان پیکار کردید و غلبه یافتید و غنایمی به چنگ آوردید، آن غنیمت‌ها را چه می‌کنید؟ عـمرو گـفت: یک پنجم‌ آن‌ را کـنار مـی‌گذاریم و چهار پنجم را میان همه جنگجویان و سربازان قسمت می‌کنیم؟ امام پرسید: غنایم را به طور برابر میان همه جنگندگان تقسیم می‌کنید. عمرو گفت: آری. امام فرمود: تو‌ با‌ این وضع، با عملکرد رسول خـدا مـخالفت می‌کنی و داور میان من و تو در این مسأله فقها و دانشمندان مدینه هستند. تو می‌توانی از ایشان بپرسی و آنان اختلاف ندارند که رسول‌ اکرم‌ با‌ عربهای بادیه (مشرکین) صلح کرد‌ و توافق‌ فرمود‌ که آنـان در سـرزمین خود بـاقی بمانند و هجرت نکنند به این شرط که اگر دشمنی قد علم کند، آنان پیامبر را‌ در‌ سرکوبی‌ دشمن یـاری کنند و از غنایم هم بهره‌ای نداشته‌ باشند‌. لیکن تو می‌گویی غنایم جـنگی مـیان هـمه کسانی که در جنگ شرکت جسته‌اند برابر تقسیم می‌شود پس با روش‌ و رفتار‌ پیامبر‌ با مشرکان مخالفت می‌کنی.

امـام ‌ ‌صـادق علیه‌السلام فرمود: از این‌ مطلب نیز بگذریم نظر شما در صدقه چیست؟

عمرو آیه صدقه را تـلاوت کـرد: «اِنـَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَالْمَساکِینَ وَالْعَامِلِینَ‌ عَلَیْها‌...» التوبة‌ /60. یعنی: صدقه‌ها از آن تهیدستان و مستمندان و کسانی است که آن‌ را‌ گـرد می‌آورند و کارگزارند....

امام فرمود: درست است. لیکن، چگونه تقسیم می‌کنید. عمرو گفت: آن را هـشت‌ جزء‌ می‌کنیم‌ و به هـر یـک از هشت گروه یک جزء می‌دهیم. امام صادق علیه‌السلام‌ فرمود‌: اگر‌ یک گروه و یک صنف ده هزار نفر بودند ولی صنف و گروه دیگر فقط یک‌ و یا‌ دو‌ و حداکثر سه نفر بودند باز به این یـکی، دو و یا سه نفر معادل آن‌ ده‌ هزار نفر می‌پردازی؟ عمرو گفت: آری چنین می‌کنیم.

امام صادق علیه‌السلام فرمود: تو میان‌ شهرنشین‌ و صحرانشین‌ فرق نمی‌گذاری؟ عمرو گفت: نه. امام فرمود: پس تو در همه کارهایت مخالف سـیره و عـملکرد‌ رسول‌ خدا، عمل می‌کنی چون او زکات صحرانشینان را به فقرا و مستمندان روستا و صحرانشینان‌ می‌داد‌ و زکوة‌ شهرنشینان را به تهیدستان و فقرای شهری می‌داد و هرگز هم برابر تقسیم نمی‌کرد بلکه آن را‌ به‌ اندازه موجود بـرای افـراد حاضر تقسیم می‌فرمود. اگر در این مسأله نیز‌ شک‌ و تردید‌ داری از فقهای مدینه می‌توانی بپرسی که آنان در این موضوع اتفاق‌نظر دارند.

آن گاه‌ امام‌ رو‌ به عمروبن عبید و دیگر همراهان و همفکران او کرد و فـرمود: «اتـّق اللّه یا‌ عمرو‌! و انتم ایضاً ایّها الرمط فاتقوا اللّه فان ابی حدثنی و کان خیر اهل الارض و اعلمهم بکتاب اللّه‌ و سنّة‌ رسوله ان رسول اللّه قال من ضرب الناس بسیفه و دعاهم الی نفسه‌ و فی‌ المسلمین مـن هـو اعـلم منه فهو ضالّ‌ متکلّف‌ 5» یـعنی‌: ای عـمرو! از خـدا بترس و شما ای‌ جماعت‌ حاضر، از خدا پروا کنید و از کیفر و خشم او بترسید. پدرم که بهترین‌ مردم‌ روی زمین بود و به کتاب‌ خدا‌ و سنت رسول‌ او‌، دانـاترین‌ بـود بـه نقل از رسول اکرم‌ فرمود‌: هر که شمشیر بـه روی مـردم بکشد و آنان را به سوی خود‌ فراخواند‌ در صورتی که در میان ایشان‌ کسی وجود دارد که‌ از‌ وی داناتر است، چنان کس‌ گمراه‌ و مـتکلف مـی‌باشد.

آیـا آموزه‌ای جامعتر از این برای حفظ وحدت و صیانت اتّحاد و اتفاق‌ جـامعه‌ می‌توان ارائه داد؟ و آیا امام صادق‌ علیه‌السلام‌ در‌ این گفتگوی پربار‌، روی‌ اصلی ترین مسأله اجتماعی‌ انگشت‌ نگذاشته است؟ و چه زیبا فـرموده‌اند کـه اگـر نادان ساکت می‌نشست و دم نمی‌زد و ادعایی نمی‌کرد، اختلاف‌، براندازی‌ می‌شد و ریشه‌کن مـی‌گردید. چـون عمده‌ترین عامل‌ اختلاف‌ و چندگانگی در‌ هر‌ محیط‌ و جامعه‌ای از آنجا ناشی‌ می‌شود که فرد و یا افراد بی‌کفایت مـدعی مـقام و مـنصبی می‌شوند و بدون صلاحیت لازم و کارآیی متناسب‌، قدم‌ جلو می‌گذارند و در نتیجه خود گمراه‌ مـی‌شوند‌ و جـامعه‌ای‌ را‌ بـه‌ دنبال خود تباه‌ می‌سازند‌.

2 ـ زمینه‌های حکمی و فقهی:

آیین اسلام از همان آغاز، به سبب سـازگاری تـعالیمش بـا فطرت سلیم انسانی‌ و هماهنگی‌ علمی‌ و عملی آن در وجود آورنده شریعت، پیامبر‌ امّی‌ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌ از‌ همه‌ سـو‌ مـردم تشنه حقیقت را به خود جذب می‌نمود و پیروان خود را از لحاظ احکام و انواع حقوق سـیاسی، اجـتماعی و غـیره، راهبری و اداره می‌کرد و به نیازهای گوناگون آنان پاسخ‌ می‌داد.

در زمان رسول خدا، مرجع برای بـیان احـکام، خود پیامبر بود و سپس به نصّ روایات معتبر تاریخی، علی‌بن ابی‌طالب علیه‌السلام حـلاّل مـشکلات حـقوقی و قضایی و مرجع رفع معضلات احکام بود‌، شواهد‌ تاریخی خدشه‌ناپذیر بیانگر آن است که حتی در زمان خـلفای نـخست و دوم امام علیه‌السلام چنین وظیفه‌ای را عملاً برعهده داشت.

در دورانهای بعد، با این کـه مـسایل مـورد ابتلا‌ زیادتر‌ و نیاز مردم به دانستن احکام عملی فزونتر گردید و هر چند امامان معصوم از اهـل‌بیت رسـول‌اللّه مـرجعیت کامل داشتند و در همه زمینه‌ها پاسخگوی مشکلات‌ مردم‌ و معضلات جوامع بودند، لیکن سـوکمندانه‌ بـاید‌ اعتراف کرد که سلطه‌گران اموی و عبّاسی و تشنگان قدرت و حکومت چنان وضعی پدید آورده بودند که مجال مـطرح شـدن اولیای معصوم و دانایان شریعت وجود نداشت‌. حاکمان‌ و ایادی سفّاک آنان، به‌ جـدّ‌، جـلو می‌گرفتند و در صورت مقاومت بسادگی پاکترین انسانها را مـی‌کشتند. از دیـگر سـو نیاز به فتوا و بیان احکام، ضرورت بـود و لذا دسـتگاه خلافت بنی‌امیه و بنی عبّاس به فکر افتادند و با‌ یک‌ تیر دو نشان زدند هـم در خـانه اهل بیت را بستند و هم بـه مـفتی‌تراشی پرداختند و بـر اصـل روانـی اجتماعی «تفرقه بیانداز ، حکومت کن» هـمه مـراکز قدرت اجتماعی را قبضه کردند‌ و برای‌ رسیدن به‌ اهداف شوم خود، عامل پیـدایی مـذاهب مختلف و جورواجور شدند. از جمله اقدامهای امـام جعفر صادق علیه‌السلام کـه‌ در سـیره او انعکاس کامل دارد، جلوگیری از چنان جـریانها و رفـتارها‌ است‌. امام‌ در مقاطع مختلف و آن جا که فرصت می‌یافت، افرادی را که صلاحیت لازم برای تـصدی امـری را ‌‌نداشتند‌ از اقدام بازمی‌داشت و به مـوعظه و نـصیحت ایـشان می‌پرداخت که نـمونه مـقابله آن امام‌ بزرگوار‌ با‌ سـران مـعتزله از آن نوع است که پیشتر آوردیم.

نمونه دیگر اقدام نصیحتگرانه امام است‌ در زمینه فتوا و بـیان حـکم خدا و راه رسیدن به این که لازمـه آنـ‌ نیز هـمانند هـر مـنصب‌ و مقام‌، صلاحیت و شایستگی اسـت و بدون تردید با نبودن علم و دانش و با فقدان شرایط افتا و اجتهاد و قدرت استنباط نمی‌توان مـتصدی آن شـد. از آن جمله می‌توان به برخورد امام جـعفر عـلیه‌السلام بـا ابـوحنیفه‌ پدیـدآورنده مذهب فقهی حـنفی اشـاره کرد که نکات آموزنده و تکان‌دهنده‌ای را در بردارد. با خواندن این رخداد تاریخی که مورّخان و دانشمندان مسلمان هـمچون کـمال‌الدین مـحمدبن موسی دمیری، عباس قمی، محمدباقر مجلسی‌، شـیخ‌ کـلینی و احـمدبن عـلی طـبرسی و دیـگران آن را نقل کرده‌اند معلوم می‌شود مطرح شدن هر کس و تحت هر شرایط و فتوا و نظر دادن با معیارهای من عندی و بی‌پایه چه اندازه می‌تواند در‌ میان‌ مردم شکاف و فاصله ایجاد کـند و صفوف را از هم جدا سازد ولی بعکس اگر هر کاری به اهلش واگذار شود و دانایان بلکه اعلمان فتوا دهند، وحدت جامعه حفظ و اختلافات‌ کمرنگ‌ خواهد شد.

اما اصل ماجرا؟

ابن شبرمة می‌گوید: هـمراه ابـوحنیفه بر جعفربن محمد وارد شدیم و در معرفی وی به امام گفتم: این مرد، فقیهی از عراق است و حضور شما آمده‌ است‌.

امام‌ صادق گفت: شاید او همان‌ کس‌ است‌ که در دین به رأی و قیاس مـی‌پردازد. آیـا او نعمان بن ثابت است؟

ابن شبرمه گوید: من تا آن زمان اسم کوچک‌ ابوحنیفه‌ را‌ نمی‌دانستم و او را به ابوحنیفه می‌شناختم.

ابوحنیفه پس‌ از‌ سخن امام صادق، پیشدستی کـرد و گـفت: آری من همانم. نعمان بن ثـابت، خـداوند زندگی شما را سامان دهد.

امام‌ جعفر‌ صادق‌ علیه‌السلام گفت: ای اباحنیفه! تقوا پیشه کن و دین را با‌ رأی و قیاس، مطرح مساز که نخستین قیاس کننده به هـوای خـود نظر دهنده، ابلیس بـود. آن گـاه که‌ گفت‌ من‌ از آدم بهترم پس با قیاس، راه خطا رفت و گمراه گشت‌.

آنگاه‌ گفتگوی نسبتاً مفصلی بین امام علیه‌السلام و ابوحنیفه رد و بدل شده و امام در پایان چنین فرمود:

«اتقّ‌ اللّه‌ یا‌ عبداللّه‌! و لاتقس الدیـن بـرایک فانّا نقف غداً و من خالفنا بین یدی اللّه‌ فنقول‌: قال‌ اللّه و قال رسول‌اللّه و تقول انت و اصحابک: سمعنا و راینا فیفعل اللّه بنا و بکم ما یشاء‌»6

یعنی‌: ای‌ بنده خدا! پروا پیشه کن و از خدا بـترس و بـا رأی و هوی در دیـن قیاس‌ مکن‌ زیرا روز قیامت ما و مخالفان ما در پیشگاه الهی می‌ایستیم. ما می‌گوییم خدا‌ فرمود‌ و رسول‌ خدا گـفت و شما و یارانتان می‌گویند شنیدیم و رأی و نظر دادیم پس خدا آن گونه که‌ بخواهد‌ بـا مـا و شـما رفتار کند.

دمیری پس از نقل این روایت در بیان‌ شخصیت‌ امام‌ جعفر صادق علیه‌السلام چنین می‌نویسد:

جعفر صادق، هـمان ‌ ‌جـعفربن محمدبن الباقر بن علی زین العابدین‌ بن‌ حسین بن علی بن ابی‌طالب رضـی‌اللّه تـعالی عـنهم اجمعین می‌باشد. و جعفر یکی‌ از‌ دوازده‌ امام بر مذهب امامیه از سادات اهل بیت است و بدان جـهت لقب صادق یافت که‌ همواره‌ سخنش‌ راست بود. و او در سنعت شیمی و علوم غریبه رسـاله‌ای دارد.

و در حرف‌ جیم‌ در توضیح لغـت جـفرة، از ادب الکاتب ابن قتیبه آورده که کتاب جفر، پوست بره‌ای بوده‌ که‌ امام صادق در روی آن، همه نیازمندیهای بشر و هر آنچه را که‌ انسان‌ تا روز قیامت بدان احتیاج دارد برای‌ اهل‌ بیتش‌ نوشته است.7

و ابن خلکان هـم این جریان‌ را‌ نقل کرده است و سخن دمیری عین آن چیزی است که ابن‌خلکان آورده است‌ او‌ در پایان می‌نویسد: کشاجم در‌ کتاب‌ «المصاید والمطارد‌» حکایت‌ کرده‌ که همین امام جعفر صادق علیه‌السلام‌ از‌ ابوحنیفه رضی‌اللّه عنه سـوءال کـرد: در مورد مُحْرمی که دندان رباعیه آهویی‌ را‌ شکسته باشد چه می‌گویی؟! ابوحنیفه گفت: ای‌ فرزند رسول خدا چیزی‌ در‌ آن مورد نمی‌دانم.

امام فرمود‌: تو‌ خود را چنان داهی و چیز فهم قلمداد می‌کنی ولی نمی‌دانی کـه آهـو دو‌ دندانی‌ و دارای ثنائیه است و اصلاً رباعیه‌ ندارد‌!8

آیا‌ در همان زمان‌ که‌ به اقرار همین نویسندگان‌ دانشمند‌ چون دمیری و ابن خلکان، شایسته‌ترین، داناترین و آگاهترین افراد، امام صادق علیه‌السلام بوده. اگر رشـته‌ امـور‌ به دست با کفایت او سپرده‌ می‌شد‌ و امام جلو‌ قرار‌ داده‌ می‌شد و پیشوای مطاع همگان‌ می‌گردید فرقه‌بازی از میان نمی‌رفت؟!

3 ـ برخورد با زنادقه:

ملاحده و زنادقه همانند ماتریالیستها و کمونیستهای عصر ما و بی‌خدایان‌ در‌ هـر عـصر و زمـانی و در هر کشوی‌ و سرزمینی‌، از‌ عوامل‌ گـسیختگی‌ و آشـفتگی فـرهنگی و زمینه‌ساز‌ گسترش‌ تباه‌اندیشی بوده‌اند.

ملاحده و عناصر ضد خدا در عصر امام صادق علیه‌السلام هم وجود داشته‌اند که در‌ محیطهای‌ اسلامی‌ و بلاد مسلمان‌نشین و حـتی در خـود مـکه احیاناً‌ عرض‌اندام‌ می‌کردند‌ و با‌ اصول‌ اعتقادی‌ مردم خـداباور، مـخالفت می‌کردند که براساس نصوص تاریخی برخی شاگردان امام از وقاحت و بی‌حیایی و گستاخی آنان به خشم می‌آمدند. و وضع آنان را به امـام گـزارش مـی‌کردند که‌ رساله توحید مفضّل یکی از این ماجراها و حاوی نکات حـکمت‌آموز است. امام صادق علیه‌السلام با برخوردهای حکیمانه خود به ارشاد می‌پرداخت و ضمن دفاع از کیان عقیدتی جامعه موحد و خـداپرست، آسـیب‌زدایی‌ و سـازندگی‌ می‌کرد.

زنادقه با این وجود که به روایات اسلامی و نصوص قـرآنی، عـقیده نداشتند لیکن با سوء تفسیر هرج و مرج فکری ایجاد می‌کردند و از این راه به مقاصد شوم و اهداف‌ نـامیمون‌ خـود مـی‌رسیدند.

عبدالموءمن انصاری گوید: به امام صادق علیه‌السلام عرض کردم عده‌ای حکایت مـی‌کنند کـه پیـامبر اکرم طی روایتی فرمود: «اختلاف امّتی رحمة‌» یعنی‌: اختلاف امت من رحمت است‌.

امـام‌ صـادق عـلیه‌السلام : این روایت، صحیح است.

عبدالموءمن گفت: منظور آن است که اگر مردم اتحاد و اتفاق را کـنار بـگذارند و اختلاف و نزاع نمایند، چنین کاری‌ رحمت‌ است و وقتی اختلاف امت‌، پسندیده‌ و رحمت بـاشد در نـتیجه، اجـتماع و اتفاقشان، عذاب و ضد رحمت خواهد بود و این صحیح به نظر نمی‌رسد.

امام صادق عـلیه‌السلام فـرمود: معنی روایت چنان نیست که پنداشته‌اند، بلکه منظور از واژه‌ اختلاف‌، تردّد و آمد و شـد اسـت: «فـَلَوْلا نَفَرِ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةً لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَالْیَنْذُرُوا قَوْمَهُمْ إذَا رَجَعُوا اِلَیْهِم لَعَلَّهُم یـَحْذَرُونَ» التـوبه /122؛ یعنی: چرا از هر فرقه و جماعتی، گروهی‌ نمی‌کوچند‌ و از شهر‌ و دیارشان بیرون نمی‌آیند تـا بـا آمـوزشهای لازم، دین را بفهمند و احکام را یاد بگیرند و پس از مراجعت‌ به اوطانشان، به تعلیم و تربیت مردم بپردازند و آنان را هـشدار دهـند‌.

بـنابراین‌، مراد‌ رسول خدا از آن روایت، آمد و شد مردم میان بلاد، شهرها و کشورهاست نـه اخـتلاف در دین و نزاع‌ و ‌‌مخاصمه‌ در آیین و عقیده که دین حق، یکی بیش نیست.9

طبرسی، پس از ذکر‌ روایت‌ در‌ دنباله آن مـطالبی از امـام ششم نقل می‌کند که همانند یک قانون جهانشمول خط و ربط‌ مشخص مـی‌کند و مـعیار ارائه می‌دهد.

امام صادق علیه‌السلام به نقل از رسـول اکـرم‌ فـرمود: «ماوجدتم فی کتاب‌ اللّه‌ عّز وجلّ فـالعمل لکـم به ولا عذر لکم فی ترکه و ما لم یکن فی کتاب اللّه عزّوجلّ و کانت فی سـنّة مـنی فلا عذر لکم فی تـرک سـنتی و ما لم یـکن فـیه‌ سـنّة منّی فما قال اصحابی فقولوا و انـّما مـثل اصحابی فیکم کمثل النجوم بایّها اخذ اهتدی و بایّ اقاویل اصحابی اخذتم اهـتدیتم و اخـتلاف اصحابی لکم رحمة. قیل یا رسـول‌اللّه‌! من اصحابک؟ قال: اهل بـیتی‌.10‌

یـعنی: آنچه در قرآن و کتاب خدای عـزیز و جـلیل می‌یابید باید به آن عمل کنید و در ترک آن عذری ندارید و آنچه در کتاب خدا نباشد (از نـظر شـما) ولی در سنّت‌ من‌ یافته شود، عـذری در تـرک عـمل به سنّت از شـما، پذیـرفته نیست و هر گاه در مـوردی نـه در کتاب و نه در سنّت من راجع به آن چیزی نیابید به‌ آنچه‌ اصحاب من گویند عـمل کـنید که اصحاب من مانند ستارگان‌اند بـه هـر کدام چـنگ بـزنید و هـر کدام را بگیرید، بر هـدایت و رستگاری قرار دارید اختلاف و آمد و شد اصحاب من‌ برای‌ شما‌ رحمت است.

از رسول اکرم‌ صـلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌ سـوءال‌ شد: اصحاب شما کیستند؟ در پاسخ فرمود: اصـحاب مـن، اهـل بـیت مـن هستند.

امام صـادق عـلیه‌السلام در کلامی دیگر همانند سخنان درربار‌ همیشگی‌ خویش‌، قاطع و قانونمند، ریشه بسیاری از مشاجره‌ها و جبهه‌بندی‌ها را‌ خشکانده‌ و طرح یـک جـامعه سـالم و بدور از هر نوع پراکندگی و چند گانگی را ریـخته اسـت آن جـا کـه فـرمود:

«انـّما‌ الامور‌ ثلاث‌ بیّن رشده فیتّبع و بیّن غیّه فیجتنب و امر مشکل یُرّد حکمه‌ الی اللّه عزّوجلّ و الی رسوله. حلال بین و حرام بیّن و شبهات یتردّد بین ذلک فمن ترک الشبهات نجی من‌ المـحرّمات‌ و من‌ اخذ بالشبهات ارتکب المحرّمات و هلک من حیث لایعلم».11

یعنی: امور‌ زندگانی‌ سه قسم‌اند: آنچه رشد و صلاح و خوبی آن آشکار است. پس باید دنبال شود و دوم آنچه ضلالت‌ و فساد‌ و بدی‌ آن محرز است و بـاید از آن اجـتناب شود و مشکلات میان این و آن‌ که‌ حکم‌ آنها به خدا و رسول واگذار می‌گردد. به عبارت دیگر: حلال بیّن و آشکار و حرام بیّن‌ و معلوم‌ و شبهه‌هایی‌ میان این دو، هر کس شبهات را رهـا کـند از حرامها نجات یابد و هر‌ که‌ شبهه‌ها را بگیرد گرفتار حرام می‌شود و ندانسته هلاک می‌گردد.

4 ـ بحث‌های تفرقه‌انگیز:

خداوند متعال‌، براساس‌ حکمت‌، همه مسایل زندگی بـشری را یـکدست و صددرصد واضح و بدیهی قرار نـداده اسـت و چنان که‌ قبلاً‌ خاطرنشان ساختیم رشد و غوایت و هدایت و ضلالت و حق و باطل و بالاخره خوب و بد امور را‌ گاهی‌ مشتبه‌ ساخته است هر چند که موارد رشـد بـیّن و غوایت بیّن و به اصـطلاح حـق و باطل آشکار‌ هم‌، کم نیستند. و همین معنا میدان آزمایش و امتحان انسان است و چنان که در‌ حدیث‌ امام‌ جعفر صادق علیه‌السلام آمده است آن خود یکی از فلسفه‌های بعثت پیامبران است.

از جمله‌ نکاتی‌ کـه‌ امـام صادق علیه‌السلام در زمینه یکپارچگی جوامع، در زیر سایه انبیاء علیهم‌السلام‌ ، هماهنگ‌ با جدّش امیرالموءمنین علی علیه‌السلام در نهج‌البلاغه، یادآورده12 دو نکته ذیل است:

1 ـ روشن نبودن حق‌ و باطل‌ و وجود ابهام و آمیختگی میان آن دو.

2 ـ منع از بـحث و جـدالهای بی‌حاصل کـه‌ نه‌ تنها به نتیجه نمی‌انجامد بلکه آثار سوء‌ نیز‌ باقی‌ می‌گذارد.

در مورد نکته نخست، مجلسی روایت‌ مـی‌کند‌ که روزی مردی شامی با برخی شاگردان آن حضرت با تجویز و نظر خـاص‌ ویـ‌ بـه بحث و سخن نشسته و نتیجه‌ای‌ بسیار‌ خوب و عالی‌ گرفته‌ بودند‌. امام خطاب به آن مرد شامی‌ فرمود‌: «یا اخـا ‌ ‌اهـل الشام انّ اللّه اخذ ضغثاً من الحق و ضغثاً من‌ الباطل‌ فمغثهما ثم اخرجهما الی النـاس ثـم‌ بـعث انبیاء یفرّقون بینهما‌ فعرّفهما‌ الانبیاء و الاوصیاء، فبعث اللّه الانبیاء‌ لیفرقّوا‌ ذلک...»13 یعنی: ای برادر کشور شامی! خداوند پارهـ‌ای از حق و باطل را‌ در‌ هم کرده و در اختیار مردم‌ گذاشته‌ سپس‌ پیامبران را برانگیخته‌ تا‌ آنها را از هـم‌ جدا‌ کنند. خداوند حـق و بـاطل را بطور کامل برای پیامبران شناسانده است و بعثت انبیاء برای‌ تفریق‌ و جداسازی حق از باطل در آن‌ موارد‌ اشتباه است‌... و اگر‌ حق‌ و باطل در همه موارد‌ روشن و آشکار می‌بود، نیازی به بعثت انبیاء نمی‌شد.

نـکته دوم: بحث و گفتگوی علمی و جدال پیرامون‌ موضوعی‌ عقیدتی آن جا که روشنگر باشد‌ و انسان‌ را‌ از‌ کوره‌ راههای پندار و توهم‌ به‌ سرچشمه زلال حقیقت برساند پسندیده و بسیار لازم است. «وجادلهم باللّتی هی احسن...» النحل /125. یعنی: با‌ حـکمت‌ و پنـد‌ و اندرز نیکو و جدال احسن به راه پروردگارت‌ بخوان‌ که‌ او‌ داناترست‌ که‌ چه کسی گمراه است و کدام فرد بر شاهراه هدایت قرار می‌گیرد.

اما، همیشه و هر بحثی به نتیجه مطلوب نمی‌رسد و هـدف را تـأمین نمی‌کند بلکه بعکس براساس عصبیّت‌ و پیشداوریهای جزمی، آتش لجاجت و خصومت دامن زده می‌شود و شکافها را فراختر و فاصله‌ها را زیادتر می‌کند. این جا است که بحث و گفتگو نه تنها مجاز نیست بلکه احـیاناً مـمنوع می‌باشد.

در‌ این‌ جا یادآوری دو نکته حائز اهمیت است:

اول آن که، بحث و مناظره برای گرفتن نتیجه مطلوب است. اما وقتی طرف مباحثه ابداً زیر بار سخن حق نمی‌رود، گفتگو با‌ او‌ چـه فـایده‌ای دارد؟

دوم از شـاخی به شاخی شدن از شیوه‌های بـاطلی اسـت کـه برخی در مقام صحبت و مناظره، گرفتار آن می‌شوند و هدف آن‌ است‌ که حق را نپذیرند.

سوم‌ تأکید‌ امام بر این معنا است که حـتی‌المقدور وحـدت و یـکپارچگی جامعه حفظ شود و با طرح بحثهای اختلاف‌انگیز کـه فـقط به کینه‌ها و دشمنیها دامن می‌زند جامعه‌ را‌ دچار تشتّت نکنیم.

در‌ پایان‌ مقال، به داستان طنزآمیزی اشاره می‌کنم که در عین حـال نـشانگر یـکی از واقعیتهای غیر اجتماعی است. این قصّه، روشن می‌کند که هـمواره در اطراف و اکناف، شیاطینی وجود دارند که‌ معمولاً‌ پیرو هیچ یک از طرفین دعوا نیستند، آتش بیار معرکه خلاف‌اند و دامـن زنـنده بـه شعله شقاق.

موءمن طاق یکی از شاگردان و اصحاب امام ششم جعفر صـادق عـلیه‌السلام با ابوحنیفه برخوردهایی‌ داشته‌ که در‌ کتب تاریخ و حدیث آمده است. از جمله: روزی موءمن طاق، بر ابوحنیفه وارد شـد. او بـه مـوءمن‌ گفت: چیزی راجع به شیعه شنیده‌ام.

موءمن: آن چیست؟

ابوحنیفه: شنیده‌ام شما‌ شیعیان‌، وقـتی‌ یـکی‌تان مـُرد دست چپ او را می‌شکنید تا نامه عملش قهراً بدست راستش داده شود!

موءمن گفت‌: ‌‌ای‌ نـعمان! ایـن را بـه دروغ به ما نسبت می‌دهند. لیکن از شما مرجئه‌ هم‌ به‌ ما چنین رسیده : وقتی کـسی از شـما می‌میرد قیفی در دبر او می‌گذارید و یک سبو‌ آب در آن خالی می‌کنید تا به روز قیامت تشنه نـشود.

ابـوحنیفه: «مـکذوب‌ علینا و علیکم»14 یعنی‌: معلوم‌ می‌شود بر ما و شما (فراوان) دروغ بسته‌اند.

یادداشتها و مآخذ

1 ـ ر.ک: به بـحثی تـحت عنوان فرهنگ وحدت در قرآن و نهج‌البلاغه، ارائه شده به کنگره سوم مجمع التقریب که تـوسط آن مـجمع تـکثیر و پخش‌ شده و سپس در مجله میقات حج شماره 6 به چاپ رسیده است.

2 ـ ر.ک: محمد جواد مغنیّه، التـفسیر المـبین، ص392.

3 ـ همان. 69.

4 ـ نهج‌البلاغه، خطبه پنج، صبحی صالح.

5 ـ ابومنصور، احمدبن علی طبرسی، الاحتجاج، 2/362، بـا‌ تـعلیقات‌ خـرسان، نجف اشرف والکافی، 5/25. کتاب الجهاد، رجوع کنید به: محمد حسین مظفر و سید ابراهیم سید عـلوی، امـام جـعفر صادق، 287، رسالت قلم، تهران، اندک فرقی میان متن کافی و متن‌ احتجاج‌ وجـود دارد.

6 ـ الاحـتجاج، 2/358، با تعلیقات خرسان.

7 ـ کمال‌الدین محمدبن موسی دمیری، حیاة الحیوان، 2/4 و 1/279، مصر 1389 ه . ق.

8 ـ شمس‌الدین احمدبن محمد معروف به ابـن خـلکان، وفیات الاعیان، 1/327، دارصادر، بیروت.

9 ـ الاحتجاج‌، 2/355‌. از جمله مواردی که اختلاف به معنای آمـد و شـد است در آیه 190 آل عمران است: «اِنَ فِی خـَلقِ السـَّموَاتِ وَالاَرْضـِ وَاخْتِلافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لاَیاتِ لاُِولِی الاَْلْبابِ» اصولاً اخـتلاف‌ مـصدر‌ افتعال‌ از ماده خلف است و هر‌ چند‌ که‌ در مواردی و از جمله در برخی آیات قرآنی، اخـتلاف بـه معنی نزاع و کشمکش و چندگانگی آمـده و لیـکن در آن موارد هـم، مـعنای‌ اصـلی‌ که‌ آمد و شد و جانشینی چیزی بـجای چـیزی دیگر و یا‌ شخصی‌ و اشخاصی بجای شخص و اشخاص دیگر می‌باشد و در اختلاف به مـعنای جـنگ و ستیز نیز گویا یکی از طرفین

مـی‌خواهد با‌ از‌ بین‌ بردن مـقابل جـای او را بگیرد.

10 ـ همان، 356.

11‌ ـ همان، 356.

12 ـ نهج‌البلاغه در ایـن زمـینه، بسیار پربار است. رجوع کنید به: نور علم، ش 36 ابعاد حق‌ و باطل‌ در‌ نهج‌البلاغه از نـویسنده.

13 ـ مـحمد باقر مجلسی، بحارالانوار، 7م، 408، موءسسه الوفـاء‌، بـیروت‌.

14 ـ هـمان، 407.

برگرفته از سایت نورمگز،­آدرس مقاله در پایگاه مجلات تخصصی نور: مشکو‌ة » زمستان 1374 - شماره 49 )از صفحه 129 تا 145(

نوشتن یک نظر

افزودن نظر

x
دی ان ان