شنبه, 03 آذر,1403

­

چهارشنبه, 23 مرداد,1398

نقش حکـمت و فصـل الخـطاب در تـربیـت (سوره ص، آیات 17تا20)

نقش حکـمت و فصـل الخـطاب در تـربیـت (سوره ص، آیات 17تا20)

تربیت در قرآن­­ ­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­بیاد استاد طاهائی (رحمه الله) مدرسه علمیه نرجس (علیها السلام)­ ­ ­ ­ ­ ­ ­ ­ ­ ­ ­ ­ ­ ­ ­ ­ ­ ­ ­ 98/5/22

بِسم الله­ الرحمنِ الرحیم

قال الله العظیم:

«اصْبِرْ عَلى‏ ما يَقُولُونَ وَ اذْكُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَيْدِ إِنَّهُ أَوَّاب»؛‏

در برابر آن چه می‌گویند شکیبا باش، بنده‌ی ما داود را که دارای نیرومندی (در دانش وحکومت) بود یاد کن. او بسیار رجوع کننده (به سوی خدا) بود.

«إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِشْراقِ»؛

ما کوه ها را مسخر او ساختیم که هر شامگاه و صبحگاه با او تسبیح می‌گفتند.

«وَ الطَّيْرَ مَحْشُورَه كُلٌّ لَهُ أَوَّابٌ»؛

پرندگان را نیز دسته جمعی مُسخر او کردیم (تا همراه او تسبیح خدا گویند) و همه‌ی این ها بازگشت کننده به سوی او {خدا} بودند.

«وَ شَدَدْنا مُلْكَهُ وَ آتَيْناهُ الْحِكْمَه وَ فَصْلَ الْخِطابِ»؛

و حکومت او را استحکام بخشیدیم و به او حکمت و توان فصل خصومت دادیم.­ (ص/17 تا 20)

­

نقش حکـمت و فصـل الخـطاب در تـربیـت

­

«حکمت» یعنی آن که انسان از لحاظ علم به آفریدگان و به خویشتن احاطه داشته باشد و بداند چگونه دخل وتصرفی در آنها بکند.

«فصل» به معنای جدا کردن چیزی از دیگری است به گونه ای که میان آن دو شکاف است.

«خطاب» به معنای گفتاری است که بین گوینده و شنونده رد و بدل می شود.

«فصل الخطاب» همان کلامی است که مقصود از آن برای هر شنونده‌ای روشن و غیر مشتبه بوده و برای مخاطب ابهامی ‌ندارد.

به بیان دیگر «فصل الخطاب» همان کلامی است که طرف مقابل حقیقت را چنان بفهمد که موجبات شک و تردید را قطع کرده و پرده جهل و نادانی را کنار زند. داود علیه السلام به حکمت دست یافته بود و آن را به روشن‌ترین و فصیح‌ترین بیانی باز می‌گفت. به بیانی دیگر هم خوب سخن می‌گفت و هم سخن خوب می‌گفت واین دو امر از مه مترین سرمایه‌هایی است که مربی مسئول لازم دارد.

متون اسلامی و دینی ما بر ضرورت گزینش مناسب‌ترین شیوه و بهترین محتوا در بحث تربیت تأکید دارد. در زیارت جامعه کبیره پیرامون ویژگی اهل بیت علیهم السلام می‌خوانیم : «وَ فَصْلَ الْخِطابِ عِندَکُم» سخنی که نزاع‌ها را پایان می‌دهد نزد شماست. بنابراین مربی باید برای تربیت بیشترین بهره را از قرآن و کلام معصومین علیهم السلام بردارد. ­

نکته اول: به دنبال نسبت‌های ناروا وکار شکنی مردم نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله قرآن برای دلداری حضرت و مؤمنان اندک آن روز داستان داود علیه السلام را مطرح می‌کند. این پیامبر الهی با آن همه قدرت و تسخیر کوه ها و پرندگان و عظمت سلطنت از زخم زبان مردم در امان نبوده است زیرا می‌فرماید: «اصْبِرْ عَلى‏ ما يَقُولُونَ وَ اذْكُرْ عَبْدَنا داوُدَ»؛ در برابرآن چه آنان می‌گویند شکیبا باش و به خاطر بیاور بنده ما داود را .

خداوند داود علیه السلام را به صفت عبودیت ستایش می‌کند. «عَبْدَنا» در حقیقت همین ویژگی است که او را صاحب قدرت و نعمت می‌کند. «ذَا الْأَيْدِ» اشاره به این است که نیروی جسمانی او در حدی بود که در میدان نبرد با جالوت پیروز گشت و از نظر سیاسی، حکومتی نیرومند داشت که در برابر دشمنان با تمام قدرت می‌ایستاد و از نظر معنوی و اخلاقی ­بسیار رشد کرده به گونه‌ای که بسیاری از شب ها را بیدار بوده و به عبادت پروردگار مشغول می‌گردید.

«إِنَّهُ أَوَّابٌ» به معنای بازگشت اختیاری به سوی چیزی است واشاره به این معنا دارد که او بسیار به سوی پروردگارش بازگشت می‌کرد و از کوچک ترین غفلت وترک اولی توبه می‌نمود.

نکته دوم: پس از بیان نعمت‌های اجمالی به شرح و تفصیل این نعمت‌ها پرداخته می‌فرماید: «إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِشْراقِ»؛ ما کوه ها را مسخر او ساختیم به گونه‌ای که هر شامگاه و صبحگاه با او خدا را تسبیح می‌گفتند، جبال در تسبیح گفتن از داود علیه السلام تبعیت می‌کردند نه تنها کوه ها که پرندگان نیز دسته جمعی با او تسبیح می‌گفتند. «وَ الطَّيْرَ مَحْشُورَه»

کلمه «مَحْشُورَه» به این معنا که پرندگان دور او جمع می‌شدند و تسبیح می‌گفتند.

این تسبیح توأم باصدای ظاهری وهمراه با نوعی درک وشعور بوده که در باطن ذرات عالم است. بنابراین هنگامی که صدای دل انگیز این پیامبر را به وقت مناجات می‌شنیدند با او هم صدا شده و غلغله تسبیح آن ها در هم می‌آمیخت و این صدا به گوش همه‌ی مردم می‌رسید. همه‌ی این پرندگان و کوه ها مطیع فرمان داود و هم صدا با او و بازگشت کننده به سوی خدا بودند. «كُلٌّ لَهُ أَوَّابٌ»

در کلام پروردگار هشدار مهمی به همه داده می‌شود که عالم جمادات و حیوانات با ندای یک پیامبر الهی رشد یافته و تربیت می‌شوند اما انسان ها از این موهبت خود را بی بهره می‌کنند.

نکته سوم: ثمره چنین ارتباط معنوی قوی با خدا که در واقع درس تربیتی مهمی برای تمام مدیران، مسئولان، مربیان و حاکمان است استحکام نظام حکومتی است. «وَ شَدَدْنا مُلْكَهُ»

«شَدَدْ» به معنای گره محکم است و مراد این است که ملک او را تقویت کردیم. اساس آن را به وسیله هیبت لشگریان و خزینه‌ها و حسن تدبیر محکم کرده و همه‌ی وسایل را برای سلطنت فراهم آوردیم و دانش و نیروی تدبیر امور کشور را نیز به او عطا نمودیم «وَ آتَيْناهُ الْحِكْمَه» یعنی آن معارف حق و متقنی که به انسان سود بخشد و به کمال برساند دارا بود و نیز قدرت تجزیه و تحلیل کلام را داشته و می‌توانست حق را از باطل جدا کند.­

نوشتن یک نظر

افزودن نظر

x
دی ان ان