دقت شود که با مطالعه تاریخ ایران هیچ منبع معتبری را نمی بینیم که بگوید ایرانیان به زورمسلمان شدند .
اخیرا نحوه ورود اسلام به ایران مورد هجوم عده ای قرار گرفته، در این تهاجمات شبکههای اجتماعی از جمله فیس بوک، وایبر، لاین، واتس اپ و... بزرگترین ابزار رسانهای و تبلیغاتی مهاجمان اند.
در بعضی سایتها ،اشعاری به نقل از شاهنامه به فردوسی این خردمند نامدار ایران نسبت می دهند که در هیچ یک ازنسخ معتبرشاهنامه نیامده ونویسنده با سفسطه بازی سعی درتحریک حس ملیت گرایی خوانندگان دارد:
عرب هرچه باشد به من دشمن است کژ اندیش و بد خوی و اهریمن است
ز شیر شتر خوردن و سوسمار عرب را به جایی رسیده است کار
که تاج کیانی کند آرزو تفو برتو ای چرخ گردون تفو
اولا:این ابیات که با وزن بیتهای دیگرشاهنامه مطابقت میکند،در هیچ جای شاهنامه یافت نمیشود.
ثانیا: فردوسی بسیار دوستدار پیامبر و امام اول شیعه و اهل بیت(ع) بود:
منم بندهی اهل بیت نبی ستاینده خاک پای وصی[1]
و یا
برین زادم و برین بگذرم چنان دان که خاک پی حیدرم[2]
دقت شود که با مطالعه تاریخ ایران هیچ منبع معتبری را نمی بینیم که بگوید ایرانیان به زورمسلمان شدند، بلکه آنچه درکتب تاریخ ایران آمده این است که خلیفه اول اولین حملات به مرزهای ایران را انجام داده و بین النهرین را فتح کرده . پس از آن در زمان خلیفه دوم درجنگ قادسیه عراق وپس از آن با پیروزی سپاه مسلمانان در آخرین جنگ بزرگ یعنی نبرد نهاوند، حکومت ساسانی متلاشی شد و اعراب حاکم ایران شدند[3] وامام علی ( علیه السلام) که درطول بیست و پنج سال حاکمیت خلفای اول خانه نشینی اختیار کرده بودند حتی یک بار هم پایشان به داخل سرزمین ایران باز نشده است.
درهیچ منبع نوشته یا دیده نشده که در طول جنگها، اعراب با مردم عادی درگیر شدند بلکه تنها نظامیان ایرانی راپیش رو داشتند.مردم ایران درآن زمان ازرویه حکومتی ساسانیان به خاطروجود جنگ های طولانی بین ایران و روم ومالیات های سنگینی که برمردم تحمیل می کردند بسیار ناراضی بوده و به ستوه آمده بودند . لذا با میل و رغبت مسلمانان را که مروج برابری و عدم تبعیض بودرا پذیرفتند. [4]
اعراب با محاصره هر شهرایرانی مردم را درانتخاب یکی از سه شرط آزاد می گذاشتند:
1) اسلام آوردن مردم شهر و پرداخت وجوهات شرعی.
2) باقی ماندن بر کیش و آیین خود پرداخت جزیه(نوعی مالیات اندک).
3) جنگ.
ومردم بیشتر شرط دوم را انتخاب میکردند.درهیچ منبع نوشته یا دیده نشده است که ایرانیان، بین مسلمان شدن و کشته شدن، مجبور به انتخاب یکی بوده و به زور مسلمان شده اند. حتی اسلام آوردن اکثر ایرانیان مدت زیادی حدود 6 یا 7 قرن طول کشید.(البته بعدها دردوران خلافت خلیفه سوم امویان نیز به خراسان راه یافتند و برخی آداب ورسوم جاهیلت عرب را در رویه حکومت خود داشتند ، وتبعیضات ناجوانمردانه ای که آنان بین عرب و ایرانی قائل می شدند روند اسلام آوردن ایرانیان را در چند سده کند کرد، لیکن مشکلات دوره حکومت امویان و عباسیان ارتباطی به گرایش بدوی ایرانیان به اسلام ندارد و تاریخ نشان می دهد که فشار امرای اموی و عباسی بر شیعیان و نوادگان علی(ع) ومهاجرت آنان به اطراف ایران باعث جلب توجه بیشتر ایرانیان به اسلام واقعی و مکتب تشیع شده بود) .
جالب اینکه بعضی از کتب معتبرتاریخی فتوحات سپاه اسلام را موجب گسترش زبان فارسی در سراسر مرزها دانسته وممزوج شدن آنرا با واژه های عربی ابزارشگفت آور شعر وادب می شمارند.[[5
*سوال این است که چرا با بیان اینگونه مطالب ایرانیان را تحقیر کرده وآنها رامردمی ترسو معرفی می کنید؟ اگرمی توان دین را بازور واجبار به ملتی تحمیل کرد،چرا اسکندر مقدونی که سراسر ایران را به زور شمشیر فتح کرد و حکومت (سلوکیان) تأسیس شد و سال ها بر سراسر ایران حکومت کردند، نتوانست فرهنگ یونانی و غربی را بر ایرانیان تحمیل کند؟
*چرااینقدر بر قومیت گرایی تاکید می کنید؟ مگر پیامبر اسلام (ص) که خود را پیرو ابراهیم (ع) عبری می داند برقومیت عرب تاکید داشته ؟ (قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ[[6 )
امید است با کمی تحقیق شما خواننده گرامی، این روشهای اسلام ستیزی نیزکه با ترویج قومیت گرایی و نژاد پرستی سعی درسست کردن اعتقادات مردم دارند هم به بن بست برسد.
من الله توفیق
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . شاهنامه فردوسی- بخش7-اندرستایش پیابر(ص)-مصرع13
[2]. همان- مصرع25
[3] . رجوع کنید به کتب تاریخ ایران (ازجمله تاریخ ایران از آغاز تاانقراض قاجاریه نوشته حسن پیرنیا-و-عباس اقبال آشتیانی ص172- 178).
[4] . رجوع کنید به کتب: تاریخ ایران، تاریخ طبری،وکتب فتوحات مسلمین مثل فتوح العلدان بلاذری وفتوح ابن اعثم کوفی
[5] . تاریخ ایران ازظهور اسلام تا آمدن دولت سلجوقیان، پژوهش دانشگاه کمبریج،ج4.انتشارات امیر کبیر،چاپ اول 1372،پیشگفتار
[6] (آل عمران/)