شنبه, 03 آذر,1403

­

پنجشنبه, 25 خرداد,1396

پژوهشی درباره ی آغاز نزول قرآن

پژوهشی درباره ی آغاز نزول قرآن

‌‌‌چـکیده‌

از جمع بندی روایات چنین به دست می‌آید که پیامبر اسلام صلی الله عیله و آله در‌ 27‌ ماه‌ رجـب سـال اوّل مـبعث به پیامبری برانگیخته می‌شود و در شب قدر ماه رمضان همان سال‌ یا نهایتاً سال بعد قـرآن بر آن حضرت به تدریج شروع به نزول‌ می‌کند. اوّلین سوره‌ای که‌ در‌ ماه رمـضان بر او نازل می‌شود، سـوره‌یِ عـلق است و این منافاتی با نزول سوره‌یِ حمد قبل از آن ندارد؛ چون سوره‌یِ حمد وحیی متمایز از قرآن عظیم به نظر می‌رسد.

نویسنده : نکونام،جعفر

­

1.­­­­­­ مقدّمه

­

در زمینه‌یِ آغاز نزول قرآن اختلاف نظر وجود دارد: بسیاری به استناد پاره‌ای از روایات، آغاز نزول قرآن‌ را‌ با آغاز بعثت پیامبر اسلام یکی دانسته‌اند؛ امّا این نظر به دلایلی که در ایـن مـقاله می‌آید، نمی‌تواند درست باشد.

به نظر نگارنده نزول قرآن پس از مدّتی حدّاقل حدود‌ دو‌ ماه از بعثت پیامبر اکرم صلی الله عیله و آله بر آن حضرت نازل شده‌است.

اینک این دو نظر و ادلّه‌یِ آن‌ها مورد نقد و بررسی قـرار مـی‌گیرد:

1.­­­­­­ نظریّه‌یِ هم‌زمانی زمان بعثت و نزول قرآن

برخی‌ با‌ استفاده از ظاهر روایات زیر، چنین استفاده کرده‌اند که بعثت پیامبر اسلام صلی الله عیله و آله و نزول قرآن کریم هم‌زمان بوده‌اند:

- ابو جمره (ت 128 ق) و عکرمه (ت 107 ق) گـویند: ابـن‌عبّاس( 3 ق ه - 68ق) گفت:

فرستاده‌ی خدا صلی الله عیله و آله در‌ چهل‌ سالگی مبعوث شد و سیزده سال‌ در‌ مکّه‌ ماند و به او وحی می‌شد - در روایت دیگر: به او قرآن نازل می‌شد - و ده سال در مدینه [بماند[...(1).

- مفضّل (ز 148 ق) گوید‌: امام‌ صادق‌ علیه‌السلام فـرمود:

ای مـفضّل! قـرآن در بیست و سه‌ سال‌ نازل شـد ...(2).

­- عـبیداللّه بـن حلبی (ز 115 ق) گوید: همو فرمود:

فرستاده‌یِ‌خدا صلی الله عیله و آله پس از آن‌که از سوی خدای تبارک و تعالی‌ به‌ او‌ وحی شد، سیزده سال در مکّه ماند ...(3).

­- فضل (ت 260 ق) گوید‌: امـام رضـا عـلیه‌السلام فرمود:

ماه رمضان ماهی است که خدای تـعالی قـرآن را در آن نازل کرد ... و در‌ آن‌ محمد‌ صلی الله عیله و آله پیامبر شد(4).

از جمع‌بندی این روایات چنین برمی‌آید که از‌ ماهی‌ که پیامبر اسلام صلی الله عیله و آله بـه پیـامبری بـرانگیخته شد، قرآن بر آن حضرت نازل گردید؛ امّا به‌ این‌ روایـات‌ اعتباری نیست؛ زیرا:

اوّلاً، روایت ابن عبّاس با روایات دیگر او معارض‌ است‌؛ مانند‌:

- روایت عمّار بن أبی عمّار (ت بـعد 120 ق) کـه آغـاز نزول وحی را بر پیامبر‌ صلی الله عیله و آله هفت‌ سال پس از مبعث و دوره‌یِ‌نزول قرآن را هـجده سـال شمرده است(5).

- روایت عکرمه (ت 107‌ ق) و ضحّاک‌ (ت بعد 100 ق) و ابوسلمه(20-94ق) که دوره‌ ی ‌نزول قرآن را بیست سال به حساب‌ آورده‌اند‌(6).

- روایـت‌ دیـگر عـکرمه که آغاز نزول قرآن را در چهل سالگی پیامبر صلی الله عیله و آله و دوره‌یِ‌نزول قرآن‌ را‌ بیست سـال مـحسوب کـرده است(7).

ثانیاً، روایت مفضّل (ز 148 ق) و عبیداللّه حلبی(ز 115 ق) از‌ امام‌ صادق‌ علیه السلام با روایت حفص بن غـیاث(114-194 ق) از آن حـضرت کـه دوره‌یِ‌نزول قرآن را‌ بیست‌ سال شمرده، معارض است(8).

ثالثا، آن دو روایت که دوره‌یِ‌نزول قرآن را‌ بیست‌ و سـه‌ سـال به حساب آورده‌اند، در صورتی هم‌زمانی نبوّت پیامبر صلی الله عیله و آله و نزول قرآن را ثابت می‌کنند‌ کـه‌ دوره ی ‌نبوّت‌ پیـامبر صلی الله عیله و آله نیز بیست وسه سال محسوب شود؛ امّا اگر بنابر روایت‌ قمی‌(ز قرن 4 ق) کـه آغـاز نبوّت پیامبر صلی الله عیله و آله را در سی و هفت سالگی آن حضرت یاد کرده(9) و بنابر‌ روایت‌ عمّار بـن أبـی عـمّار(ت بعد 120 ق) از ابن‌عباس(3 ق ه - 68 ق) که دوره‌یِ‌مکّی را‌ پانزده‌ سال به حساب آورده، دوره‌یِ نبوّت پیامبر‌ صلی الله عیله و آله بیست‌ و شش یـا بـیست و پنج سال شمرده شود‌، با‌ آن دو روایت نمی‌توان هم‌زمانی نبوّت پیامبر صلی الله عیله و آله و نـزول قـرآن را ثـابت کرد‌؛ بلکه‌ باید گفت که آغاز نزول‌ قرآن‌ دو یا‌ سه‌ سال‌ پس از مبعث پیامبر صلی الله عیله و آله بـوده‌ اسـت‌.

رابـعا، آن روایات با روایات دیگر تعارض دارد؛ مانند:

- روایت ابورجاء (ت حدود‌ 150‌ ق) و قتاده (57-117 ق) از حسن بـصری‌(20-110ق) کـه دوره‌یِ‌نزول‌ قرآن‌ را هجده سال محسوب کرده‌اند‌ و روایت‌ معمر(96-154 ق) از همو که آن را بیست سال به حساب آورده‌ اسـت‌(10).

- روایـت سعید بن مسیّب‌ (13‌-94‌ ق) و شعبی (ت بعد 100‌ ق) که‌ آغاز نزول قرآن را‌ در‌ چهل و سه سـالگی و دوره یِ‌نزول قرآن را بیست سال شمرده‌اند؛ خصوصا روایت شـعبی کـه تـصریح‌ دارد‌ بر این که نزول قرآن، سه‌ سـال‌ پس از‌ نـبوّت‌ پیامبر‌ صلی الله عیله و آله آغاز شده است‌(11).

خامسا، روایت امام رضا علیه‌السلام با روایات دیـگر کـه ماه مبعث را ربیع الاوّل‌ یا‌ رجـب مـی‌شمارد، تعارض دارد.

مـجلسی(1037‌-1110‌ ق) در‌ خـصوص‌ روایـت‌ منقول از امام‌ رضا‌ علیه‌السلام گوید:

ایـن خـبر با دیگر اخبار مستفیض مخالف است. شاید مراد از آن معنای دیگری‌ مانند‌ نـزول‌ قـرآن یا دیگر معانی مجازی باشد یـا‌ مراد‌ از‌ نبوّت‌ در‌ دیگر‌ اخـبار رسـالت بوده؛ ولی در این خبر نزول وحـی بـر پیامبر صلی الله عیله و آله باشد، و ممکن است که آن را بر تقیّه حمل کرد؛ زیرا عامّه دربـاره‌یِ‌زمان بـعثت آن‌ حضرت پنج قول گـفته‌اند:

اوّل: هـفدهم مـاه رمضان؛

دوم: هجدهم مـاه رمـضان؛

سوم: بیست و چهارم مـاه رمـضان؛

چهارم: دوازدهم ربیع الاول؛

و پنجم: بیست و هفتم رجب، و امامیّه بر همین قول اخیر‌ اتّفاق‌ نـظر دارنـد(12).

سادسا، آن روایت با فرض صحّت، هـم‌زمانی نـبوّت پیامبر صلی الله عیله و آله و نـزول قـرآن را ثابت نمی‌کند؛ زیرا احـتمال می‌رود که پیامبر صلی الله عیله و آله نخست در ماه رمضان به‌ نبوّت‌ برانگیخته شده، سپس چند سال بـعد در هـمان ماه، قرآن بر او نزول یافته‌باشد.

سـابعا، آن روایـات بـا روایـات تـرتیب نزول که سـوره‌های‌ عـلق‌، قلم، مزّمّل، مدّثّر، تبّت و جز‌ آن‌ را جزء سوره هایی می‌شمارند که در آغاز نازل شده‌اند، منافات دارنـد؛ زیـرا در ایـن سوره‌ها مضامینی هست که حاکی از تقدّم نـبوّت پیـامبر‌ صلی الله عیله و آله بـر نـزول قـرآن است‌.

علاّمه‌ی‌ طباطبائی در این خصوص گوید:

سوره‌یِ اقرأ باسم ربک، چنان‌که ناقلان یادآور شده‌اند، نخستین سوره‌ای است که بر پیامبر صلی الله عیله و آله نازل شده است ... خدای تعالی در آن فرماید: «أرأیـت الذی ینهی‌ عبدا‌ اذا صلّی. أرأیت ان کان علی الهدی أوامر بالتقوی. أرأیت ان کذب و تولی. ألم یعلم بأن الله یری. کلالئن لم ینته لنسفعا بالناصیة. ناصیة کاذبة. خاطئة فلیدع نادیه سندع الزبانیه‌«(13‌)این آیات‌، چنان‌که مـلاحظه مـی‌شود، ظهور در این دارد که اینجا کسی نمازگزاری را از نماز باز می‌دارد و کارش‌ را در انجمن بازگو می‌کند و از عمل خود باز نمی‌ایستد و این‌ نمازگزار‌ به‌ دلیل سخن خدا پس از آن، «کلا لاتطعه»(14) همان پیامبر صلی الله عیله و آله اسـت.

ایـن سوره دلالت دارد ‌‌بر‌ این که پیامبر صلی الله عیله و آله پیش از نزول نخستین سوره‌یِ‌قرآن نماز می‌گزارده و بر هدایت‌ بوده‌ و به‌ تقوی فرمان می‌داده است، و این همان نـبوّت اسـت ...(15).

2.­­­­ نظریّه‌یِ تقدّم آغاز بعثت بـر آغـاز‌ نزول قرآن

به احتمال قوی پیامبر صلی الله عیله و آله نخست در 27 ماه رجب سال‌ مبعث به پیامبری مبعوث‌ شده‌؛ سپس در شب قدر ماه رمضان همان سال قـرآن بـر او نزول یافته است.

مـؤیّدات ایـن احتمال به این قرار است:

2. 1. روایات دال بر بعثت پیامبر اسلام صلی الله عیله و آله در ماه رجب‌

درباره‌یِ ماه مبعث سه قول مختلف روایت شده؛ امّا از جمع‌بندی روایاتی که در زمینه‌یِ ماه بعثت پیامبر صلی الله عیله و آله رسـیده‌است، چنین حاصل می‌شود که آن حضرت در ماه رجب مبعوث شده‌است‌.

این‌ سه قول در ذیل بررسی می‌شود:

2 . 1. 1. ­ماه ربیع الاول

بنا بر روایاتی که به دنبال می‌آید، پیامبر صلی الله عیله و آله در دهم یا یازدهم یـا دوازدهـم ربیع الاوّل بـه پیامبری مبعوث شد‌:

عبیداللّه‌ بن‌عبداللّه (ت94ق) گوید: ابن‌عبّاس (3ق هـ 68ق) گفت:

فرستاده‌یِ‌خدا صلی الله عیله و آله در روز دوشنبه ماه ربیع الاوّل به دنیا آمـد، و در روز دوشنبه‌ی آغاز ماه ربیع الاوّل نبوّت بر او نازل‌ شد‌(16).

سعید بن‌مینا(17)(ت ح110ق) گـوید: جـابر (16ق هــ78ق) و ابن‌عبّاس گفتند:

فرستاده‌یِ‌خدا صلی الله عیله و آله در عام الفیل روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاوّل به دنیا آمد، و در آن مبعوث شد‌ و در‌ آن‌ به آسـمان ‌ ‌بـالا رفت و در‌ آن‌ هجرت‌ کرد و در آن رحلت کرد(18).

ابن‌مسیّب (13ـ94ق) و ابن‌عبّاس گفتند:

در یازده روز گذشته از ربیع الاوّل [بـر او وحـی‌ شـد‌(19‌)[.

مسعودی (ت345ق) گوید:

وقتی آن حضرت به چهل‌ سالگی‌ رسید، خدای عزّوجلّ او را در روز دوشنبه ده روز گذشته از ماه ربیع الاوّل بـه سوی مردم فرستاد‌، و آن‌ با‌ روز بیست و سوم آبان برابر است...(20)

چنان که مـلاحظه‌ شد، دو نفر از صحابه بـه نـام‌هایِ جابر و ابن عبّاس و یک تن از تابعان به نام سعید بن‌ مسیّب‌ مبعث‌ پیامبر اسلام صلی الله عیله و آله را روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاوّل سال چهلم‌ عام‌ الفیل دانسته‌اند.

2 . 1. 2. ماه رمضان

بنا بر دو روایتی که از پی می‌آید، پیـامبر صلی الله عیله و آله در ماه‌ رمضان‌ به‌ پیامبری برانگیخته شد.

ـ وهب بن‌کیسان مولی آل زبیر(21)(ت127ق) گوید: «عبید‌ بن‌عمیر‌ بن‌قتاده‌ لیثی (ت قبل73ق) گفت:

ماه آن سالی که پیامبر صلی الله عیله و آله در آن مبعوث شد‌، ماه‌ رمضان‌ بود... به فرمان خـدا جـبرئیل علیه‌السلام به نزدش آمد... و گفت: بخوان...(22)

ـ فضل بن‌شاذان‌ (ت260‌ق) گوید: من از امام رضا علیه‌السلام شنیدم، فرمود:

ماه رمضان ماهی است که‌ خدای‌ تعالی‌ در آن قرآن را نازل کرد تا برای

مردم راهنمایی و دلائل روشـنی از هـدایت‌ و تمییز‌ حقّ از باطل باشد، و در آن محمّد صلی الله عیله و آله پیامبر شد، و در آن شب‌ قدر‌ است‌ که از هزار ماه بهتر است...(23)

2 . 1. 3. ماه رجب

بنا بر روایاتی که در پی‌ می‌آید‌، پیامبر صلی الله عیله و آله در بیست و هفتم رجـب بـه پیامبری مبعوث شد:

ابن‌عبّاس (3ق هـ‌68‌ق) و أنس‌ (ت92ق) گویند:

خدا در روز دوشنبه، بیست و هفتم رجب به آن حضرت وحی کرد و او‌ چهل‌ سال‌ داشت(24).

سعید بن‌جبیر(44ـ94ق) گوید: ابن‌عبّاس گفت: فرستاده‌یِ‌خدا صلی الله عیله و آله فرمود‌:

خدا‌ مـحمّد صلی الله عیله و آله را در بـیست و هفتم رجب مبعوث کرد(25).

مـیمون بـن‌مهران(26)(ت117ق) نـیز همین‌ مضمون‌ را موقوفا از ابن‌عبّاس روایت کرده‌است(27).

کثیرالنّواء(28)(ت ح150ق) گوید: امام‌ صادق‌ علیه‌السلام فرمود:

در روز بیست و هفتم رجب‌ نبوّت‌ بر‌ فرستاده‌یِ‌خدا صلی الله عیله و آله نازل شـد(29).

مـبعوث شـدن‌ پیامبر‌ صلی الله عیله و آله در بیست و هفتم ماه رجب را راویان دیـگر نـیز که در پی‌ می‌آیند‌، نقل کرده‌اند(30):

شهر بن‌حوشب‌ (ت112‌ق) از ابوهریره‌ (20‌ق هـ‌78ق)، وهب بن‌منبه(31)(ت114ق)، حسن‌ بن‌راشد‌(32)(ز148ق) از امام صادق علیه‌السلام و علی بن‌محمّد(33)(ز قـرن 3ق) مـرفوعا از‌ هـمان‌ حضرت، مبارک بن‌یزید(34)(ز148ق) از‌ امام کاظم علیه‌السلام و سهل‌(35‌)(ز255ق) مرسلاً از همان حـضرت‌، حسن‌ بن‌بکّار صیقل(36) از امام رضا علیه‌السلام ، محمّد بن‌عفیر ضبی(37)(ز203ق) از‌ امام‌ جواد علیه‌السلام ، اسحاق بن‌عبداللّه علوی‌ عریضی‌(38‌)(ز220ق) از امام‌ هـادی‌ عـلیه‌السلام .

هـمان طور که‌ ملاحظه‌ می‌شود، سه نفر از صحابه و یک نفر از تابعان و پنـج نـفر

از ائمّه‌یِ اهل‌ بیت‌ علیهم‌السلام و در مجموع نه نفر از‌ راویان‌، مبعث پیامبر‌ اسلام‌ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌ را روز بیست و هفتم‌ ماه رجـب خـوانده‌اند.

دورهـ‌یِ مکّی، بنابر روایتی که مبعث پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را در ماه ربیع‌ الاوّل‌ شمرده، حدود سـیزده سـال، و بـنابر روایاتی‌ که‌ آن‌ را‌ در‌ ماه رجب گفته‌، حدود‌ دوازده سال و شش ماه، و بنابر روایاتی که آن را در مـاه رمـضان ذکـر کرده، حدود دوازده‌ سال‌ و سه‌ ماه می‌شود.

از میان روایات سه‌گانه‌یِ یادشده‌، تنها‌ روایاتی‌ کـه‌ رجـب‌ را‌ ماه مبعث برشمرده‌اند، برتر به نظر می‌رسند؛ زیرا:

اوّلاً، درباره‌یِ ماه رجب دوازده روایت بـه دسـت آمـده؛ در حالی که درباره‌یِ ماه ربیع‌الاوّل بیش از سه روایت‌ و درباره‌یِ ماه رمضان بیش از دو روایت بـه دسـت نیامده‌است.

ثانیاً، روایات مربوط به ماه ربیع الاوّل و ماه رمضان در مورد روز مبعث اختلاف دارنـد؛ در حـالی کـه روایت مربوط‌ به‌ ماه رجب به اتّفاق روز مبعث را بیست و هفتم گفته‌اند.

ثالثا، روایات مربوط بـه مـاه رمضان، مبعث پیامبر صلی الله عیله و آله و نزول قرآن را هم‌زمان شمرده‌اند؛ در حالی که این بـنابر‌ ادلّه ای‌ کـه خواهد آمد، مردود است.

2. 2. شواهد دالّ بر نزول قرآن در ماه رمضان

بنابر آیات متعدّد و روایات فـراوانی کـه ایـنک می‌آید، آغاز نزول‌ قرآن‌ در ماه رمضان بوده است‌:

2. 2. 1. آیات‌ قرآن کریم دالّ بـر نـزول قرآن در ماه رمضان

از جمع بندی آیاتی که در زمینه‌یِ زمان نزول قرآن کریم وجود دارد، چنین حاصل‌ مـی‌شود‌ کـه قرآن در یکی‌ از‌ شب‌های پایانی رمضان سال اوّل یا دوم بعثت نازل شده‌است.

- ابن اسـحاق (ت 150 ق) گـوید:

نزول قرآن بر فرستاده‌یِ‌خدا صلی الله عیله و آله در ماه رمـضان آغـاز شـد؛ به دلیل آیه‌یِ«شهر رمضان الذی‌ انـزل‌ فـیه القرآن هدی للناس و بینات من الهدی و الفرقان«(39)، و آیه‌یِ«انا انزلناه فی لیلة القـدر»(40)، و آیـه‌یِ«حم و الکتاب المبین، انا انـزلناه فـی لیلة مـبارکه»(41)، و «ان کـنتم آمـنتم بالله‌ و ما‌ انزلنا علی‌ عبدنا یـوم الفـرقان یوم التقی الجمعان»(42) و آن [روز]ملاقات فرستاده‌یِ‌خدا و مشرکان در بدر بود.

همو افزود:

امام بـاقر عـلیه‌السلام به من حدیث کرد که فـرستاده‌یِ‌خدا صلی الله عیله و آله با مشرکان‌ در‌ بـدر‌ در روز جـمعه بامداد هفده رمضان ملاقات کـرد(43).

- عـبداللّه بن معبد زمانی(44))ت ح 110 ق) گوید:

ابوقتاده‌(‌‌45‌))ت 54 ق) گفت: ای فرستاده‌یِ‌خدا آیا روزه داشتن روز دوشنبه را [روا [می‌بینید؟ فرمود: در‌ آن‌ [روز]قـرآن‌ بـر من نازل شد، و اوّلین مـاهی کـه قـرآن در آن نزول یافت، مـاه رمـضان بود‌. خدای تعالی فـرماید: «شـهر رمضان الذی انزل فیه القرآن؛ ماه رمضان که قرآن‌ در آن نازل شد‌(46‌).

- شعبی (ت بعد 100 ق) درباره‌یِ«انـا انـزلناه فی لیلة القدر» گوید:

آغاز قـرآن در شـب قدر نـازل شـد(47).

- حـمران (ت 145 ق) گوید: از امام باقر عـلیه‌السلام درباره‌یِ«انا انزلناه فی لیلة مبارکه‌» سؤال شد. آن حضرت فرمود:

آن شب قدر است، و آن در هر سـال در دهـه‌یِ‌آخر ماه رمضان است، و قرآن جز در شـب قـدر نـازل نـشد ...(48).

2. 2. 2. روایـات دالّ بر نزول قـرآن‌ در‌ مـاه رمضان

پاره‌ای از روایات دلالت دارند بر این که شروع نزول قرآن در ماه رمضان بوده‌است:

- سعد (ت ح 150 ق) گوید: امـام بـاقر عـلیه‌السلام فرمود:

رمضان ماهی است که قرآن در‌ آن نـازل شـد(49).

- ابـوحمزه (ت 150 ق) گـوید: هـمو فرمود:

وقتی امیر مؤمنان ]جان مبارکش]برگرفته شد، حسن بن علی علیهماالسلام در مسجد کوفه برخاسته، خدا را ستود و ثنا گفت و بر پیامبر‌ صلی الله عیله و آله درود فرستاد؛ سپس فرمود: ای مردم در این شـب [جان مبارک] کسی برگرفته شد که نه پیشنیان بر او پیشی گرفتند و نه پسینیان او را در می‌یابند. به خدا‌ ... در‌ شبی‌ که قرآن در آن نزول‌ یافت‌، [جان‌ مبارک] او برگرفته شد ...(50).

مشابه همین را حفص بن خـالد(51)(ز 115 ق) از پدرش از حـسن علیه‌السلام روایت کرده است‌(52‌).

- واثله‌ (70 ق ه - 35 ق) گوید: پیامبر صلی الله عیله و آله فرمود:

قرآن بیست‌ و چهار‌ [شب]گذشته از رمضان نازل شد(53).

همین را ابراهیم(54)(ز 115 ق) و حفص بن غیاث(55)(114-194 ق) ازامام صادق‌ علیه‌السلام‌ از‌ پیامبر صلی الله عیله و آله روایت کرده‌اند؛ ولی حـفص از آن حـضرت آورده‌ که قرآن در بیست و سوم رمضان نزول یافت(56).

نزول قرآن در بیست و چهارم رمضان را ابن عبّاس‌ (3 ق ه - 68‌ ق) و ابوالجلد‌(57) و جابر (16-78 ق) و عائشه نیز روایت کرده‌اند(58).

و ابوسعید خـُدْری‌ (ت 64‌ ق) و ابـن عبّاس و بلال(59)(ح 45-18 ق) از پیامبر صلی الله عیله و آله روایـت کـرده‌اند که شب قدر شب بیست‌ و چهارم‌ رمضان‌ است. از بلال شب بیست و سوم نیز روایت شده(60)، و همین شب‌ در‌ شیعه‌ مشهور است(61).

فریقین‌در این نظر مـتّفق‌اند کـه‌شب قدر در یکی‌از شب‌های دهـه‌ی آخـر‌ رمضان‌ قرار‌ دارد؛ ولی در این که در کدام‌یک از آن شب‌ها بوده، اختلاف دارند(62‌).

از‌ جمع بندی این آیات و روایات چنین به دست می‌آید، که پیامبر اسلام صلی الله عیله و آله ‌ در‌ بیست‌ و هفتم ماه رجب سال اوّل مبعث به نـبوّت بـرانگیخته می‌شود و در شب قدر ماه‌ رمضان‌ همان سال یا نهایتاً ماه رمضان سال بعد قرآن کریم بر آن حضرت‌ شروع‌ به‌ نزول می‌نماید؛ بنابراین میان مبعث و نزول قرآن حدود دو ماه یا نـهایتاً یـک سال و دو‌ مـاه‌ فاصله افتاده‌است.

دلیل این که نهایت فاصله‌یِ میان ماه بعثت و نزول قرآن‌ دو‌ سال‌ و دو ماه در نظر گرفته مـی‌شود، این است:

از طرفی طبق روایات اسباب نزول، سوره‌یِ‌ حجر‌ در‌ آغاز دعـوت عـلنی پیـامبر اسلام صلی الله عیله و آله و پس از سه سال دعوت پنهانی‌ نازل‌ شده‌است؛

از طرف دیگر برابر روایات ترتیب نزول، سوره‌یِ حجر پنـجاه ‌ ‌و چـهارمین سوره‌یِ نازله‌است.

در نتیجه‌، امکان‌ ندارد که میان مبعث و نزول قرآن سه‌سال فاصله شـده بـاشد و در عـین‌ حال‌، سوره‌یِ حجر که پس از سه‌سال دعوت‌ پنهانی‌ نازل‌ شده، پنجاه و چهارمین سوره‌یِ نازله باشد.

چـون‌ لازمه‌یِ‌ آن این است که در یک‌سال، تعداد پنجاه و چهار سوره نازل شده‌باشد؛ حال‌ آن که کل سوره‌هایِ نـازله در‌ مـکّه‌، هشتاد و شش‌ سوره‌ بوده‌ و نزول پنجاه و چهار سوره در یک‌ سال‌ مستلزم آن است که در ده‌سال باقیمانده از دوره‌یِ مکّی سی و دو‌ سوره‌ نزول یافته باشد و به عبارت دیگر‌ در این ده‌سال، هرسال‌ به‌ طور مـیانگین حدود سه سوره‌ نازل‌ شده باشد؛ حال آن که بسیار بعید است که در یک‌سال، پنجاه و چهار‌ سوره‌؛ ولی در هرسال از سال‌هایِ‌ دیگر‌ دوره‌یِ‌ مکّی سه یا‌ چهار‌ سوره نازل گردیده باشد‌.

حتّی‌ می‌توان گـفت: بـعید است که این پنجاه و چهار سوره در طی سه‌سال نازل شده‌ باشد‌؛ زیرا براساس آن هرسال به طور‌ میانگین‌ هجده سوره‌ نازل‌ شده‌است‌؛ امّا در هرسال از‌ سال‌هایِ باقی‌مانده از دوره‌یِ مکّی به طور مـیانگین سـه‌سوره نازل گردد؛ چه رسد، به این‌ که‌ گفته شود، در یک سال، پنجاه‌ و چهار‌ سوره‌ نازل‌ شده‌است‌؛ براین‌اساس، باید گفت‌: به‌ احتمال قوی، بیش از دو ماه میان مبعث و نزول قرآن کـریم فـاصله نیافتاده باشد و این دو‌ ماه‌ عبارت‌ است از 27 ماه رجب تا 23‌ ماه‌ رمضان‌ سال‌ اوّل‌ مبعث‌.

البته، این استبعاد، بر مبنای تعداد سوره‌ها است؛ امّا چنان‌چه بر مبنای تعداد کلمات نازل شـده، مـحاسبه شـود، میزان این استبعاد کاهش مـی‌یابد؛ چـون کـلّ کلمات نازله‌ در سه‌سال اوّل بعثت، 24728 کلمه بوده‌است که بر مبنای هر سال، حدود 8242 کلمه می‌شود و در ده‌سال باقی‌مانده از دوره‌یِ مکّی 22920 کلمه بوده‌است کـه بـر مـبنای هرسال باقی‌مانده‌ از‌ دوره‌یِ مکّی 2292 کلمه می‌گردد؛ مع الوصـف رقـم سه‌سال اوّل بعثت به سه یا چهار برابر هریک از سال‌هایِ بعد بالغ می‌شود که باز هم همان استبعاد باقی اسـت‌.

3.­­­ پاسـخ‌ بـه برخی از اشکالات

بر این نظریّه که پیامبر اسلام صلی الله عیله و آله در مـاه رجب سال اوّل بعثت به پیامبری مبعوث شد و در ماه‌ رمضان‌ همان سال یا سال دیگر‌ قرآن‌ کریم بر او نـازل شـد، اشـکالات چندی وارد شده یا ممکن است وارد کرد که اینک به بررسی و پاسـخ‌گویی بـه برخی از آن‌ها پرداخته‌ می‌شود‌.

3. 1. دلالت آیات سه‌گانه بر‌ نزول‌ دفعی قرآن

برخی درباره‌یِ آیات پیش‌گفته ایراد گـرفته، گـویند: ایـن آیات حاکی از نزول دفعی قرآن است و بر آغاز نزول قرآن دلالتی نـدارد؛ چـون در آن آیـات گفته نشده‌است که‌ نزول‌ قرآن در ماه رمضان شروع شد تا بر شروع قرآن در مـاه رمـضان دلالت داشـته باشد؛ به علاوه در پاره‌ای از روایات نیز این آیات بر نزول دفعی قرآن در‌ ماه‌ رمـضان حـمل‌ شده‌است؛ نظیر:

- حفص بن غیات (114-194 ق) گوید:

من از امام صادق علیه‌السلام درباره‌یِ «شهر رمـضان الذی انـزل فیه القرآن»(63)پرسیدم:] چگونه قرآن در ماه رمضان نزول‌ یافت]‌ در‌ حالی که آن از آغاز تا پایـانش در بـیست سال نازل شد؟ آن گاه امام صادق علیه‌السلام فرمود‌: ‌‌قرآن‌ در ماه رمضان یک‌باره به بـیت مـعمور نـزول یافت؛ سپس در طیّ بیست‌ سال‌ [بر‌ پیامبر صلی الله عیله و آله ] نازل شد(64).

- ­عکرمه (ت 107 ق) گوید: ابن عباس (3 ق ه - 68 ق) گـفت:

قـرآن در شب‌ قدر یک‌باره به آسمان دنیا نازل شد؛ سپس پس از آن در بیست‌ سال نـزول یـافت(65‌).

- ­ضـحّاک‌ (ت بعد 100 ق) گوید: همو گفت:

قرآن‌از نزد خدا، از لوح محفوظ یک‌باره به فرشتگان نویسنده‌یِ‌بزرگوار(66)آسمان دنیا نـازل شـد؛ آنـ‌گاه آن فرشتگان در بیست شب به تدریج بر جبرئیل علیه‌السلام‌ نازل کردند، و جبرئیل عـلیه‌السلام در بـیست سال به تدریج بر پیامبر صلی الله عیله و آله نازل کرد(67).

- مفضّل بن عمر (ز 148 ق) گوید: امام صادق علیه‌السلام فـرمود:

ای مـفضّل قرآن در بیست و سه سال‌ نازل‌ شد. خدا می‌فرماید: «شهر رمضان الذی انزل فـیه القـرآن»(68)و «انا انزلناه فی لیلة مبارکة»(69)و «لولا نزّل عـلیه القـرآن جـملة واحدة کذلک لنثبت به فؤادک»(70)

مفضّل عـرض کـرد‌:

ای‌ مولایم! این تنزیلی است که خدا آن را در کتاب خود یاد آور شده‌است؛ حال چـگونه وحـی در بیست و سه سال پدید آمـده است؟

آن حـضرت فرمود:

آری ای مـفضّل‌! خـدا‌ آن را در مـاه رمضان [به پیامبر صلی الله عیله و آله [ داد؛ ولی او آن را جز در وقـت ضـرورت خطاب ابلاغ نمی‌کرد و جز در وقت امر و نهی [به مردم]نمی‌رساند ...(71).

در‌ پاسخ‌، این‌ نـکات در خـور ذکر است‌:

1.­­­­­ در‌ زمینه‌یِ‌ نزول دفعی قـرآن در آغاز بعثت پیامبر اسـلام صلی الله عیله و آله سه احتمال به نطر مـی‌رسد کـه اینک بررسی می‌شود:

اوّلین احتمال این‌ است‌ که‌ همین قرآن موجود به طـور دفـعی بر پیامبر‌ اکرم‌ صلی الله عیله و آله نـازل شـده بـاشد؛ چنان که روایـت مـفضّل از امام صادق علیه‌السلام بـر آن دلالت دارد؛ امـّا این احتمال‌ صحیح‌ نیست‌؛ زیرا قرآن معهود میان ما هرگز به طور دفعی بـر‌ پیـامبر نازل نشده‌است؛ چون:

اوّلاً، نزول دفعی قـرآن مـعهود در اوایل مـبعث پیـامبر اسـلام مستلزم این است کـه‌ بسیاری‌ از‌ خطابات الهی در قرآن کریم عبث و غیر عقلایی باشد؛ زیرا در‌ آن‌ آیات به افرادی خـطاب شـده‌است که در وقت خطاب حضور نداشتند و اشـخاصی بـه سـبب کـاری سـرزنش‌ شده‌اند‌ که‌ هـنوز آن کـار را مرتکب نشده‌اند؛

ثانیاً، در آیات قرآن از رخدادهایی‌ که‌ در‌ سال‌های بعد از مبعث واقع شده‌است، با صیغه‌یِ ماضی تـعبیر شـده اسـت؛ حال آن‌ که‌ قرآن‌ به همان زبـان عـربی فـصیح عـصر نـزول یـافته‌است و لزوماً بایست از رخدادهایی که در‌ آینده‌ اتّفاق خواهد افتاد، به صیغه‌یِ مستقبل تعبیر می‌کرد؛ بنابراین چنین آیاتی، حاکی از‌ این‌ است‌ که آن‌ها پس وقوع رخدادهای مربوط نازل شده و بـراین‌اساس قرآن معهود، نزول تدریجی داشته‌ است‌؛ نه نزول دفعی.

ثالثاً، در برخی از روایات نظیر روایات مربوط به اصحاب‌ کهف‌ و ظهار‌ آمده‌است که گاهی مردم اموری را از پیامبر اسلام سئوال می‌کردند و آن حضرت مـی‌فرمود: در‌ ایـن‌ زمینه به من چیزی وحی نشده‌است؛ لذا در انتظار بمانید، خداوند درباره‌یِ‌ آن‌ به‌ من آیاتی را وحی کند. این سخن پیامبر اسلام نشان می‌دهد که قرآن معهود به‌ طور‌ دفعی‌ بـر آن حـضرت نازل نشده‌است.

رابعاً، صریح آیه‌یِ «لولا نزّل علیه القرآن‌ جملة‌ واحدة کذلک لنثبت به فؤادک»(72)نزول دفعی قرآن موجود را رد می‌کند؛ چون در این‌ آیه‌، ایـن سـخن که قرآن «جملةً واحده» نـازل شـده، تأیید شده‌است؛ براین اساس‌ روایت‌ مفضّل به دلیل مخالفت با صریح آیه‌ مورد‌ قبول‌ نیست.

احتمال دوم، این است که روح‌ و اجمالی‌ از قرآن موجود بـه طـور دفعی بر پیامبر اسـلام صلی الله عیله و آله نازل شده‌است. این‌ نظر‌ اگرچه با نزول تدریجی قرآن‌ موجود‌ منافاتی ندارد‌؛ ولی‌ مردود‌ است و در ردّ این نظر باید‌ گفت‌:

اوّلاً، اصل این نظر، صرفِ ادّعا است و هیچ آیه یا روایتی بـر‌ آن دلالت ندارد؛ چون در آیات و روایات‌ از نزول قرآن بدون‌ قید‌ روح و اجمال سخن رفته‌است.

ثانیاً‌، مراد‌ از روح و اجمال قرآن چیست؟ اگر مراد از آن خلاصه‌یِ مضامین

قرآن کریم است‌، بایست‌ پیامبر آن زمانی که از‌ او‌ چیزی‌ را می‌پرسیدند، می‌توانست‌ پاسـخ‌ آن را بـدهد ولو‌ آن‌ کـه عبارت آن حضرت با الفاظ قرآن مقداری تفاوت داشته باشد؛ نه آن که‌ بفرماید‌: در این زمینه چیزی به مـن‌ وحی‌ نشده‌است.

احتمال‌ سوم‌، این‌ است که قرآن بر‌ غیر پیـامبر اکـرم صلی الله عیله و آله نظیر آسمان دنیا و بیت‌المعمور و فرشتگان به طور دفعی نازل شده باشد‌، چنان‌ که پاره‌ای از روایات بر آن ‌دلالت دارد‌. این‌ احتمال‌ نیز مردود است‌؛ زیرا‌ روایات یاد شده در توجیه معارضت ظاهری آیـاتی مـانند «انـا انزلناه فی لیلة القدر»، «انا انزلناه‌ فی‌ لیلة‌ مبارکة»(73) و «شهر رمضان الذی انزل فیه‌ القرآن‌«(74‌) بـا‌ آیه‌یِ‌ «لولا‌ نزّل علیه القرآن جملة واحدة کذلک لنثبت به فؤادک»(75) است؛ حال آن کـه در این آیات از قرآن مـعهود مـردم عصر نزول سخن رفته‌است؛ نه قرآنی‌ که بر آن‌ها نازل نشده و از کم و کیف آن خبری ندارند؛ چون در آیه‌یِ قدر، ضمیر هاء به قرآن معهود برمی‌گردد و دلیل آن که در این آیه، مرجع ضمیر هـاء‌ ذکر‌ نشده، معهود ذهنی بودن مرجع ضمیر برای آنان بوده‌است و در ضمیر هاء در آیه‌یِ دخان نیز به همین قرآن معهود برمی‌گردد؛ زیرا صدر و ذیل این آیه چنین است:

حم‌ وَ‌ الْکِتابِ الْمُبِینِ إِنـّا أَنـْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ

حاء میم سوگند به قرآن آشکار که ما آن را در شبی مبارک نازل کردیم.

چنان‌ که‌ ملاحظه می‌شود، مرجع ضمیر انزلناه‌ «الکتاب‌ المبین» است و همراه بودن کتاب با «ال» حـاکی از مـعهود بودن آن برای مردم عصر نزول است؛ هم چنین همراه بودن قرآن با «ال‌» در‌ آیه‌یِ بقره بر معهود‌ بودن‌ آن دلالت دارد؛ بنابراین روایات مورد بحث که در آن از قرآنی سخن رفته که برای آنان مـعهود و آشـنا نیست، با ظاهر آیات قرآن تعارض دارد.

با مردود بودن این‌ سه‌ احتمال، نزول دفعی قرآن کریم رد می‌شود؛ براین اساس باید آیات سه‌گانه‌یِ مذکور را بر همان نزول تدریجی و معهود قـرآن حـمل کـرد؛ امّا چون همه‌یِ این قـرآن مـعهود در شـب‌ قدر‌ و ماه رمضان‌ نازل نشده‌است، باید گفت: فقط بخش نخست قرآن در این شب و ماه نزول یافته‌است.

2.­­­­­ لفظ «القرآن» در‌ آیات قرآن در حـالی بـه کـار رفته‌است که هنوز نزول قرآن‌ به‌ اتمام‌ نـرسیده بـود؛ حتّی ملاحظه می‌شود، این لفظ در همان سوره‌های نخستین قرآن آمده که موارد ذیل از ‌‌آن‌ جمله‌است:

وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلاً (76)؛ و قـرآن را بـا درنـگ بخوان.

فَاقْرَؤُا ما‌ تَیَسَّرَ‌ مِنَ‌ الْقُرْآنِ(77)؛ هرچه از قرآن برایتان مـیسور است، بخوانید.

ق وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ بَلْ عَجِبُوا أَنْ‌ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ فَقالَ الْکافِرُونَ هذا شَیْءٌ عَجِیبٌ (78)

قاف و سوگند بـه قـرآن‌ شـکوهمند درشگفت شدند از‌ این‌ که بیم دهنده‌ای از خودشان آمد و کافران گفتند: ایـن چـیزی شگفت است.

نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَقُولُونَ وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِجَبّارٍ فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ یَخافُ وَعِیدِ (79)؛ مـا بـه آنـ‌چه می‌گویند‌، داناتریم و تو بر آنان اجبارکننده نیستی؛ پس هر که را از عذاب من مـی‌ترسد، بـیم ده.

بـنابراین لزوماً لفظ «القرآن» بر کلّ قرآن دلالت ندارد و اطلاق آن بر بخشی از قرآن‌ بی‌اشکال‌ است؛ بـراین اسـاس، بـر حمل آیات سه‌گانه بر نزول بخش نخست قرآن در شب قدر و ماه رمضان اشکالی نـمی‌توان گـرفت.

3.­­­­­ واژه‌یِ «نزول»، نظر به این که به «قرآن» که امری‌ تدریجی‌الوقوع‌ است، نـسبت داده شـده، بـر نزول بخش نخست قرآن دلالت دارد؛ براین اساس، «قرآن در شب قدر نازل شد»، نظیر «در فلان شـب بـاران بارید» و «در فلان روز سیل‌ جاری‌ شد»، است که بسا ممکن است، آن‌ها روزها و حـتّی سـال‌ها ادامـه داشته باشند.

3. 2. ناسازگاری نزول قرآن در ماه رمضان با اقامه‌یِ نماز در روز مبعث

طبق پاره‌ای از روایات‌، پیـامبر‌ اسـلام‌ صلی الله عیله و آله در همان روزی که‌ به‌ پیامبری‌ مبعوث شد، جبرئیل به او وضو و نماز آمـوزش داد و در هـمان روز بـه اقامه‌یِ نماز پرداخت و از طرف دیگر، در پاره‌ای‌ دیگر‌ از‌ روایات آمده‌است که در همان آغاز نبوّتِ پیامبر‌ اسـلام‌ صلی الله عیله و آله سـوره‌یِ حمد بر آن حضرت نازل شد و از جانب دیگر، در روایات فراوانی آمده‌است که پیـامبر اسـلام صلی الله عیله و آله فرمود‌: هیچ‌ نمازی بدون فاتحة الکتاب روا نیست؛ به علاوه، هیچ نماز‌ بدون سوره‌یِ حمدی در اسـلام سـابقه‌یِ منقولی ندارد. از مجموع این روایات، چنین حاصل می‌شود که سوره‌یِ حمد‌ در‌ هـمان‌ مـاه رجب سال اوّل بعثت نازل شده‌است و این بـا نـزول قـرآن‌ در‌ ماه رمضان منافات دارد.

این اشکال را می‌توان ایـن گـونه پاسخ داد که:

اوّلاً، از طرفی‌، چنان‌ که‌ در روایت ذیل آمده‌است، سوره‌ای که در آغاز نبوّت بـه پیـامبر اسلام‌ صلی الله عیله و آله آموزش‌ داده شد، از نـوع قـرائت جبرئیل بـر آن حـضرت نـبود؛ بلکه جبرئیل نوشته‌ای را‌ بر‌ آن‌ حـضرت عـرضه کرد و از او خواست که آن را بخواند و او خود پس از‌ به‌ هم فشردنی که از جانب جبرئیل نـسبت بـه خویش احساس کرد، خوانا شد‌، ایـن‌ چنین‌ که یافت، نـوشته‌ای در دلش نـوشته شده‌است.

عبداللّه بن زبیر گـوید: بـه عبید بن‌ عمیر‌ بن قُتاده لیثی(ت قبل 73 ق) گفتم:

حَدِّثنا یا عبید کیف کـان بـدء ما‌ ابتدی‌ء‌ به‌ رسول الله مـن النـبوة حـین جاء جبریل عـلیه‌السلام فـقال عبید:... فقال رسول الله صلی الله عیله و آله فـجائنی‌ و انا‌ نائم بنمط من دیباج، فیه کتاب، فقال: اقرأ، فقلت،: ماأقرأ؟ فقتّنی حتی ظننت‌ أنـه‌ المـوت‌، ثم ارسلنی فقال اقرأ فقلت: مـا أقرأ؟ و اقـول ذلک الاّ افتداءً مـنه أن یـعود الیـّ بمثل‌ ما‌ صنع‌ بـی، قال: «إقرأ باسم ربک الذی خلق» الی قوله«علّم الانسان مالم‌ یعلم‌». قال: فقرأته، قال: ثم انـصرف عـنّی و هببت من نومی و کأنما کتب فـی قـلبی کـتاباً....(80)

ای عـبید‌، برای ما نـقل کـن، نبوّت رسول اللّه صلی الله عیله و آله ، آن زمان که جبرئیل‌ آمد‌، چگونه آغاز شد؟ عبید گفت: ... فرستاده خدا صلی الله عیله و آله فرمود‌: «او‌ در حـالی کـه مـن خواب بودم، پارچه‌ای‌ از‌ ابریشم را که در آن نوشته‌ای بـود، بـه نـزدم آورد و گـفت: بـخوان! مـن‌ گفتم‌: چه بخوانم؟ او مرا به هم‌ فشرد‌؛ طوری که‌ مرگ‌ را‌ احساس کردم؛ سپس مرا رها کرد‌ و گفت‌: بخوان! گفتم: چه بخوانم؟ - من این را جز برای رهایی از او نمی‌گفتم‌. مبادا‌ هـمان کاری را که با من‌ کرد، تکرار کند - او‌ گفت‌: و بخوان با نام پروردگارت که‌ آفرید‌ ...(81)؛

آن‌گاه من آن را خواندم؛ سپس آن پایان پذیرفت؛ زان پس او‌ از‌ نزد من بازگشت و من از‌ خوابم‌ برخاستم‌؛ در حالی که‌ گویا‌ نـوشته‌ای در دلم ثـبت‌ شده‌ بود.

اگر چه ظاهر این روایت دلالت دارد بر این که سوره‌یِ علق در‌ همان‌ آغاز نبوّت بر رسول خدا صلی الله عیله و آله نازل‌ شده‌است، امّا‌ به‌ نظر‌ می‌رسد در این روایت‌، بر اثـر نـقل به معنا میان سخن جبرئیل خطاب به پیامبر اسلام صلی الله عیله و آله و آغاز سوره‌یِ‌ علق‌ خلط شده‌است و آغاز سوره‌یِ علق هرگز‌ ناظر‌ به‌ آغاز‌ وحـی‌ نـیست؛ چون این‌ سوره‌ دفعی النـّزول بـوده و در آن، قرائن متعدّدی وجود دارد، مبنی بر این که پیامبر اکرم صلی الله عیله و آله ‌ قبل‌ از‌ نزول این سوره به پیامبری مبعوث شده‌ بوده‌است‌؛ بلکه‌ ناظر‌ به‌ اقامه‌یِ‌ نـماز از سـوی پیامبر اسلام صلی الله عیله و آله ، عـلی‌رغم مـمانعتی بوده‌است که سران قریش، به ویژه ابوجهل از نمازگزاری آن حضرت به عمل می‌آوردند.

با توجّه به قرائنی که‌ در آغاز این مقاله به اشاره آمد باید گفت: واقعیّت امر این است کـه در روایـت عبید به پیامبر اکرم صلی الله عیله و آله دستور داده شده‌است که سوره‌یِ حمد را از روی‌ نوشته‌ای‌ بخواند و آن حضرت به دلیل امّی بودن قادر به خواندن آن نبوده‌است؛ لذا فرموده‌است که من نمی‌توانم آن را بخوانم و البته، پس از به هـم فـشردنی که از سـوی‌ جبرئیل‌ صورت گرفته‌است، توانسته‌است، آن نوشته را بخواند؛ چنان که نظیر این حادثه در دوره‌یِ اخیر برای فردی عادی بـه نام کربلایی کاظم رخ‌ داده‌است‌.

نتیجه‌یِ بحث، آن که سوره‌یِ‌ حمد‌ را جـبرئیل بـر پیـامبر اسلام صلی الله عیله و آله نخوانده‌است؛ برخلاف بقیّه‌یِ سوره‌هایِ قرآن که از سوی آن فرشته بر آن حضرت قرائت شده و آن حضرت، پس‌ از‌ قـرائت ‌ ‌او قـادر به‌ فراگیری‌ آن‌ها شده‌است؛ بنابراین، سوره‌یِ حمد با سایر سوره‌هایِ قرآن یک تـمایزی در نـاحیه‌یِ تـلقّی‌اش از سوی پیامبر اکرم صلی الله عیله و آله دارد و آن این است که از جنس قرآن به معنای خواندن‌ جبرئیل‌ بر آن حـضرت نبوده‌است؛ بلکه از جنس کتاب به معنای

نوشته‌ای بوده‌است که خود آن حضرت، به کـمک جبرئیل قادر به خـواندن آن شـده‌است.

از طرف دیگر، نام‌گذاری وحی‌هایی که‌ بر‌ پیامبر اسلام‌ صلی الله عیله و آله شده، به «قرآن» بی‌وجه نیست. به نظر می‌رسد، وجه تسمیه‌یِ آن به قرآن، این بوده‌است که‌ جبرئیل آن وحی‌ها را بر آن حضرت قرائت می‌کرده‌است؛ چـنان که‌ در‌ آیات‌ ذیل این معنا ملاحظه می‌شود:

ـ إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ (82)

بر ما ‌‌است‌ که آن را گرد آوریم و آن را [بر تو] بخوانیم؛ پس هرگاه آن‌ را‌ [ بر‌ تو [خواندیم، از خواندن آن پیـروی کـن.

ـ سنقرئک فلاتنسی (83)؛ بر تو خواهیم خواند؛ پس‌ فراموش نخواهی کرد.

ثانیاً، از آیه‌یِ سوره‌یِ حجر نیز به دست می‌آید که‌ خداوند میان سوره‌یِ حمد‌ و سایر‌ وحی‌هایِ داده شده به پیامبر اسلام صلی الله عیله و آله تـمایز قائل شده‌است. در این آیه می‌خوانیم:

وَ لَقَدْ آتَیْناکَ سَبْعا مِنَ الْمَثانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ (84)

و ما به تو سبع مثانی و قرآن بزرگ‌ را دادیم.

گفتنی است که شانزده راوی از فریقین نقل کرده‌اند که مـراد از «سـبعاً من المثانی» سوره‌یِ حمد است. این راویان عبارت‌اند از: امام علی، امام حسن بن علی، امام‌ صادق‌ علیهم‌السلام ، ابوهریره و ابوسعد بن معلی از پیامبر اسلام صلی الله عیله و آله ، ابن‌مسعود، ابن‌عبّاس، ابیّ‌بن کعب، عـمر، عـبید بـن عمیر، ابوفاخته، ابن‌ابی‌ملیکه، حسن بـصری، قـتاده، ابـوالعالیه و سعید بن جبیر.(85)

بنابراین، با عنایت‌ به‌ این که در این آیه، حساب سوره‌یِ حمد از «القرآن العظیم» جدا شده‌است، شاید بتوان گـفت: در لسـان قـرآن مراد از لفظ «قرآن»، همان وحی‌هایی است که جـبرئیل بـر‌ پیامبر‌ اسلام صلی الله عیله و آله قرائت کرده‌است و براین‌اساس، اگر در آیاتی از قرآن آمده‌است که قرآن در ماه رمضان نازل شده‌است، ناظر به سـوره‌یِ حـمد نـیست؛ بلکه ناظر به سایر سوره‌ها است‌ که‌ از‌ سوره‌یِ علق آغـاز می‌شود.

ثالثاً‌، سبک‌ سوره‌یِ‌ حمد نیز با سایر سوره‌ها تفاوت دارد: در سوره‌یِ حمد بشر به خداوند خطاب می‌کند؛ ولی در سـایر سـوره‌ها خـدا به‌ بشر‌ خطاب‌ می‌نماید.

در هیچ سوره‌ای جز سوره‌یِ حمد چنین‌ خـصوصیّتی‌ را کـه تمام آیاتش خطاب بشر به خداوند باشد، نمی‌توان یافت. این نشان می‌دهد که سوره‌یِ حمد از سـایر‌ سـوره‌ها‌ مـتمایز‌ است.

رابعاً، در بیشتر روایات ترتیب نزول، سوره‌یِ حمد بر‌ خلاف سایر سـوره‌هایِ دیـگر ذکـر نشده‌است. این نشان می‌دهد که نزول سوره‌یِ حمد از نزول سایر سوره‌ها تمایز‌ داشته‌است‌.

خـامساً‌، سـوره‌یِ حـمد به نسبت به کلّ سوره‌هایِ قرآن رتبه‌ای ویژه دارد‌؛ طوری‌ که در پاره‌ای از روایات «امّ الکـتاب» و «امـّ القرآن» خوانده شده‌است. نمونه‌هایی از آن‌ها به شرح‌ ذیل‌ است‌:

امام صادق علیه‌السلام فـرمود:

إن إبـلیس رن رنـتین : لما بعث الله نبیه‌ صلی الله عیله و آله علی‌ حین فترة من الرسل ، وحین نزلت أم الکتاب (86)؛ ابلیس دو بـار نـاله سر‌ داد‌: یکی‌ زمانی که خدا پیامبرش را در دوره‌یِ فترت پیامبران مبعوث کرد و دیگر زمـانی کـه‌ أمـ‌ الکتاب را نازل کرد.

ابوهریره از رسول خدا صلی الله عیله و آله آورده‌است که فرمود:

الحمد‌ لله‌ رب‌ العالمین أم القـرآن وأم الکـتاب والسبع المثانی(87)؛ الحمد لله رب العالمین أم القرآن‌ و أم‌ الکتاب و سبع مثانی است.

همو از ابـّی‌بن کـعب آوردهـ‌است که رسول خدا صلی الله عیله و آله فرمود‌:

ما‌ أنزل الله فی التوراة ولا فی الانجیل ولا فی الزبور ولا فی الفـرقان مـثل أم القرآن‌ وهی السبع المثانی والقرآن العظیم الذی أوتیت (88)

خدا نه در تورات‌ و نه‌ در‌ انـجیل و نـه در زبور و نه در قرآن مانند أم الکتاب را نازل نکرده‌است و آن همان‌ سبع‌ مثانی‌ و قرآن عظیم است که به مـن داده‌شد.

ابودرداء از رسول خدا صلی الله عیله و آله آورده‌است‌ که فرمود:

فاتحة الکتاب تجزئ ما لایـجزئ شـئ من القرآن ولو أن فاتحة الکتاب جعلت فی‌ کـفة‌ المـیزان وجـعل القرآن فی الکفة الاخری لفضلت فاتحة الکـتاب عـلی القرآن سبع‌ مرات‌ (89)

فاتحة الکتاب آن‌چه را که هیچ‌ چیزی‌ از‌ قرآن کفایت نمی‌کند، کـفایت مـی‌کند و اگر فاتحة‌ الکتاب‌ در یک کـفه‌یِ تـرازو و قرآن در کـفه‌یِ دیـگر آن قـرار گیرد، فاتحة الکتاب‌ هفت‌ برابر از قـرآن سـنگین‌تر خواهد‌ بود‌.

عبادة بن‌ صامت‌ از‌ آن حضرت آورده‌است که فرمود:

أم‌ القرآن‌ عـوض عـن غیرها ولیس غیرها عوضا منها (90)

أم القـرآن به جای‌ هر‌ سـوره‌یِ دیـگر قرار می‌گیرد؛ امّا هیچ‌ سـوره‌یِ دیـگر جای آن‌ را‌ نمی‌گیرد.

نتیجه‌ای که از تمام‌ این‌ قرائن به دست می‌آید، این اسـت کـه سوره‌یِ حمد ویژگی منحصر بـه فـردی‌ دارد‌؛ بـراین اساس اشکالی نـخواهد داشـت‌ که‌ گفته‌ شود، قـرآن در‌ آیـات‌ سه‌گانه‌ای که در آن‌ها‌ از‌ نزول قرآن در شب قدر و ماه رمضان سخن رفته، به غیر از سـوره‌یِ حـمد‌ انصراف‌ دارد؛ بنابراین می‌توان گفت: سوره‌یِ حـمد‌ در‌ آغـاز بعثت‌ در‌ 27‌ مـاه رجـب بـه پیامبر‌ اسلام صلی الله عیله و آله آمـوخته شد و حدود دو ماه یا نهایتاً دو سال و دوماه بعد از آن‌، سوره‌یِ‌ علق در شب قدر ماه رمـضان‌ نـازل‌ شد‌.

برگرفته از: پایگاه مجلات تخصصی نور: صحیفه مبین » بهار 1380 - شماره 26 (از صفحه 45 تا 69)

پی‌نوشت‌ها

1.­­­­­ محمّد‌ بن جریر طـبری‌؛ تـاریخ‌ الطـّبری، 1:527 و 572 و 2:240 ومـسلم؛ 1825 و احـمد؛ 1:236 و 294 و 328 و 363 و 370 و 371 و احمد بن یـحیی‌ بـلاذری‌؛ 1:114‌.

2.­­­­­ محمّد باقر مجلسی؛ بحار الانوار، ج89، ص38‌.

3.­­­­­ همان‌، ج18‌، ص176‌.

4.­­­­­ همان‌، ج18‌، 190 و عبدعلی حویزی؛ تفسیر نور الثّقلین، ج5، ص630.

5.­­­­­ ابن‌حنبل؛ المسند، ج1، ص266 و 279 و 312 و 359 و مسلم؛ الصـّحیح، ح1827 و بـلاذری؛ انـساب الاشراف، ج1، ص114.

6.­­­­­ ابن‌حنبل؛ المسند، ج1، ص296 و بخاری؛ الصّحیح، ج6، ص96 و طبری‌؛ تـاریخ الطـبری، ج1، ص572 و ج2، ص241 و هـمو؛ جـامع البـیان، ج8، ص162 و ج12، ص651 و نـسائی؛ السّنن، ج5، ص3 و سیوطی؛ الاتقان، ج1، ص89 و 91.

7.­­­­­ طبری؛ تاریخ الطّبری، ج1، ص572 و 527.

8.­­­­­ کلینی؛ اصول کافی، ج4، ص437.

9.­­­­­ مجلسی؛ بحار الانوار، ج18، ص179‌ و 194‌.

10. طبری؛ جامع البیان، ج9، ص387 و ج8، ص162 و 163 و همو؛ تاریخ الطّبری، ج1، ص574.

11. طبری؛ جامع البیان، ج9، ص572-574 و بلاذری؛ انساب الاشراف، ج1، ص114 و سیوطی؛ الاتقان، ج1، ص99.

12. مـجلسی؛ بحار الانوار، ج18‌، ص190‌.

13. علق، 9-18.

14. علق، 19.

15. طباطبائی؛ المیزان، ج2، ص21.

16. ابن‌کثیر، اسماعیل بن‌عمر؛ السّیرة النبویّة، ج1، بی‌چا، بیروت، دارالکتب العلمیّة، بی‌تا، ص200.

17. سعید‌ بن‌مینا مولی بختری ابوالولید حجازی‌ موثّق‌ بود (ابن‌حجر؛ تقریب التّهذیب، ذیل همین نـام).

18. ابـن‌کثیر؛ السّیرة النبویّة، ج1، ص199.

19. مجلسی؛ بحار الانوار، ج18، ص205.

20. مسعودی؛ التّنبیه و الاشراف، ص198.

21. وهب‌ بن‌کیسان قرشی ابونعیم مدنی‌ موثّق‌ بود (ابن‌حجر؛ تقریب التهذیب، ذیل همین نام).

22. طبری؛ تاریخ الطّبری، ج1، ص532 و سهیلی؛ الرّوض الانف، ج7، ص381.

23. حویزی؛ تفسیر نـور الثـّقلین، ج1، ص164 و مجلسی؛ بحار الانوار، ج18، ص190.

24. همان، ج18‌، ص204‌.

25. همان، ج94، ص51 و نوری؛ مستدرک الوسائل، ج7، ص518.

26. میمون بن‌مهران جزری ابوایّوب کوفی مقیم رقّه موثّق، فقیه و از اصحاب خاصّ حضرت علی علیه‌السلام بـود (ابـن‌حجر؛ تقریب التّهذیب؛ و ابوالقاسم خوئی‌؛ مـعجم‌ رجـال الحدیث‌، ذیل همین نام).

27. مجلسی؛ پیشین و نوری؛ مستدک الوسائل، ج7، ص519 و 291.

28. کثیر بن‌اسماعیل نواء ابواسماعیل تمیمی‌ کوفی، بُتری و از اصحاب امام باقر و امام صادق علیهماالسلام بود (ابـن‌حجر‌؛ تـقریب‌ التّهذیب‌ و خوئی؛ معجم رجـال الحـدیث، ذیل همین نام).

29. مجلسی؛ بحار الانوار، ج94، ص35 و 37 و ج18، ص189 و حرّ ‌‌عاملی‌؛ وسائل الشّیعه، ج7، ص329.

30. حسکانی؛ فضائل شهر رجب، ضمیمه شواهد التّنزیل، ، ج2، ص500 و مجلسی‌؛ بحار‌ الانوار‌، ج94، ص35 و 37ـ36 و ج18، ص189 و حرّ عاملی؛ وسائل الشّیعه، ج7، ص329 و ج5، ص242 و نوری؛ مستدرک الوسائل‌، ج6، ص289.

31. وهب بن‌منبّه یـمانی ابـوعبداللّه أنباری موثّق بود (ابن‌حجر؛ تقریب التّهذیب، ذیل‌ همین نام).

32. حسن‌ بن‌راشد‌ مولی بنی‌العبّاس ابومحمّد کوفی، ضعیف و از اصحاب امام صادق و امام کاظم علیهماالسلام بود(خوئی؛ معجم رجال الحدیث، ذیل همین نـام).

33. عـلیّ بن‌محمّد جـنابی ابوالحسن برقی، موثّق و دانشمند و از مشایخ کلینی‌ (ت329ق) بود(همان).

34. مبارک بن‌یزید ابوسیف از اصحاب امام کاظم علیه‌السلام بود(هـمان).

35. سهل بن‌زیاد ابوسعید آدمی رازی، غالی و از اصحاب امام جواد و امام هادی و امـام عـسکری عـلیهم‌السلام بود‌ (همان‌).

36. شناخته نشد.

37. شناخته نشد.

38. شناخته نشد.

39. بقره، 185.

40. قدر، 1.

41. دخان، 1-3.

42. انفال، 41.

43. سهیلی؛ الرّوض الانف، ج2، ص415.

44. عبداللّه بن مـعبد ‌ ‌زمـانی بصری‌ موثّق‌ بود (ابن‌حجر؛ تقریب التّهذیب، ذیل همین نام).

45. حارث بن ربعی، ابـوقتاده انـصاری سـلمی مدنی از اصحاب پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و علی علیه‌السلام بود(همان: باب الکنی و خوئی؛ معجم رجال الحدیث‌، ذیـل‌ همین نام).

46. واحدی؛ اسباب النّزول، ص9.

47. طبری؛ جامع البیان، ج12، ص651.

48. حویزی؛ تفسیر نور الثّقلین، ج4، ص624 و ج5، ص625 و حـرّ عاملی؛ وسائل الشّیعه، ج7، ص256.

49. حـویزی؛ تـفسیر نور الثّقلین‌، ج1، ص167‌.

50. همان، ج4، ص623 و ج5، ص624.

51. حفص‌ بن‌ خالد‌ بن جابر بصری از اصحاب امام صادق علیه‌السلام بود (خوئی؛ معجم رجال الحدیث، ذیل همین نام).

52. سیوطی؛ الدّرالمنثور، ج1، ص343 و ابن‌ عساکر‌؛ ترجمة‌ الامام علی علیه‌السلام من تـاریخ مدینة دمشق، ج3، ص403‌.

53. طبری؛ جامع البیان، ج2، ص150 و واحدی؛ اسباب النّزول، ص10.

54. ابراهیم بن فضیل بن قیس اشعری از اصحاب امام صادق‌ علیه‌السلام‌ بود‌ (خوئی؛ معجم رجال الحدیث، ذیل همین نام).

55. حفص بن‌ غیاث ابو عـمرو نـخعی کوفی قاضی، عامی و موثّق و از اصحاب امام باقر و امام صادق و امام کاظم علیهم‌السلام بود‌ (همان‌ و ابن‌حجر‌؛ تقریب التّهذیب، ذیل همین نام).

56. عیّاشی، محمّد بن مسعود؛ تفسیر‌ العیّاشی‌، ج 1، بی چا، تهران، المـکتبة العـلمیّة الاسلامیّة 1380 ق، ص 80 و مجلسی؛ بحار الانوار، ج94، ص25 و حویزی؛ تفسیر نورالثّقلین‌، ج1، ص166‌ و ج5، ص624‌.

57. جیلان بن فروه ابوجلد مخضرم بود (فؤاد سزگین؛ تاریخ التّراث العربی‌، م1، ج1، ص65‌).

58. طبری؛ تاریخ الطّبری، ج1، ص528 و سیوطی؛ الدّر المنثور؛ ج1، ص342.

59. بلال بن رباح مؤذّن ابوعبداللّه‌ مـولی‌ رسـول‌ الله صلی‌الله‌علیه‌و‌آله صحابی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و از کسانی بود که از بیعت با ابوبکر سرباز‌ زد‌(ابن حجر؛ تقریب التّهذیب، و خوئی؛ معجم رجال الحدیث، ذیل همین نام).

60. سیوطی‌؛ پیشین‌.

61. حرّ عاملی؛ وسائل الشّیعه، ج7، ص259.

62. هـمان و سـیوطی؛ پیـشین.

63. بقره، 185.

64. کلینی‌؛ ج4، ص437‌ و حویزی؛ تفسیر نـور الثـّقلین، ج1، ص166 و ج5، ص624.

65. طـبری؛ جامع البیان، ج8، ص162 و ج12، ص651‌ و سیوطی‌؛ الاتقان‌، ج1، ص89.

66.­ السّفرة الکرام الکاتبین.

67. سیوطی؛ الاتقان، ج1، ص91.

68. بقره، 185.

69. دخان، 3.

70. فرقان‌، 32.

71. مجلسی؛ بحار الانوار، ج89، ص38.

72. فرقان 32.

73. دخان‌، 3.

74. بقره‌، 185.

75. فرقان، 32.

76. مزّمّل، 5.

77. مـزّمّل، 20.

78. ق، 1ـ2.

79. مـرسلات، 46.

80. طـبری‌؛ تاریخ‌ الطّبری‌، ج1، ص532 و سهیلی؛ الرّوض الانف فی شرح السّیرة النـبویّة لابـن‌هشام، ج 7، بی چا، القاهره‌، دارالکتب‌ الحدیثة، 1387 ق، ص 381.

81. علق، 1-5.

82. قیامة، 18ـ 19.

83. اعلی، 7.

84. حجر، 88.

85. رک‌: سیوطی‌، الدّر المنثور، ذیل آیه.

86. مشهدی، میرزا محمد؛ تفسیر کـنز الدّقـائق، ج1، ص67‌: ورویـ‌ علی بن إبراهیم بإسناده عن علیّ بن‌ عقبة‌ ، عن‌ أبـی عبد اللّه ( علیه السّلام ) قال

87. سیوطی‌؛ الدّر المنثور، ج1، ص3: وأخرج البخاری والدّارمی فی مسنده وأبو داود والتّرمذی وابن المنذر وابن‌ أبی‌ حـاتم وابـن أبـی مردویه فی‌ تفاسیرهم‌ عن أبی‌ هریرة‌ قال‌ قال رسول اللّه صلی اللّه عـلیه‌ وسـلّم‌

88. همان، ج1، ص4: وأخرج الدّارمی والتّرمذی وحسنه والنّسائی وعبداللّه بن أحمد بن حنبل‌ فی‌ زوائد المسند وابن الضّریس فـی فـضائل‌ القـرآن وابن جریر وابن‌ خزیمة‌ والحاکم وصححه من طریق العلاء‌ عن‌ أبیه عـن أبـی هـریرة عن أبیّ بن کعب قال قال رسول اللّه صلّی‌ اللّه‌ علیه وسلّم

89. همان، ج1، ص5: وأخرج‌ أبـو‌ نـعیم‌ والدّیـلمی عن أبی‌ الدّرداء‌ قال قال رسول اللّه‌ صلّی‌ اللّه علیه وسلّم.

90. همان، ج1، ص6: وأخرج الدّارقطنی والحاکم عـن عـبادة بن الصّامت قال رسول‌ اللّه‌ صلّی اللّه علیه وسلّم.

­

نوشتن یک نظر

افزودن نظر

x
دی ان ان