نفسى که خداوند، در درون همه انسانها قرار داده، از قابلیتهاى فراوانى برخوردار است. اگر مدتى به نفس آدمى ریاضت تحمیل شود، به او سخت بگذرد و تحمل کند، پس از مدتى، نفس انسان داراى قوت و نیروى خاص و جدیدى میشود و با این نیرو، می تواند کارهاى فوق العاده انجام دهد.
نشریه تربیتى اخلاقى خلق ؛ شماره6 ؛ ص12
آب یا سراب
سید حبیب حسینى
اشاره
بی شک داشتن، استاد و راهنما، یکى از ارکان و شرایط حتمى راه خدا است. بزرگان و عالمان ربانى هم به لزوم آن اشاره داشته اند؛ چنانکه جناب حافظ می فرماید:
طى این مرحله بى همرهى خضر مکن ظلمات است بترس از خطر گمراهى
در این باره، در آیات قرآن و روایات اهل بیت علیهم السلام شواهدى میتوان یافت که این نوشتار، در صدد بیان آن نیست و آن را به فرصتى دیگر موکول میکنیم. آنچه بسیار مهم است و از گلوگاههاى حساس و چه بسا پرتگاههاى خطرناک راه خدا است، مرحله انتخاب استاد و راهنماى طریق الهى است چرا که مدعیان این معنا در زمانه ما زیاد شده اند و بسیارند کسانى که به واسطه ندانستن شرایط و علامتهاى اولیاى حقیقى خداوند، فریب افرادى را خورده اند که از مال و جان آنها سوء استفاده هاى فراوانى کرده و نه تنها آنها را به مقصود نرسانده اند، بلکه همه اشتیاق و استعداد و سرمایه جوانى این صادقان ساده انگار را به باد داده و حتى آنان را از پرداختن به معنویت و راه خدا، پشیمان کرده اند. شرح این فریب خوردگی ها- به ویژه در زمان ما مثنوى هفتاد من کاغذ شود. هر از چند گاهى داستان یکى از این مدعیان دروغین را در رسانه ها می شنویم.
حساسیت این مطلب، ما را بر آن داشت تا با بهره گیرى از ارشادات بزرگان و دقت در سیره آنان، به علایم و خصوصیات عرفاى راستین بپردازیم، تا مشتاقان طریق الهى، کمتر دچار این مشکلات شده و بتوانند سراب را از آب تشخیص داده، از این مرحله به سلامت بگذرند. در نتیجه، ملاکها و علایم مهم و حقیقى را از دغلبازی هاى بعضى افراد جدا کرده، فریب ایشان را نخورند؛ ان شاء الله.
اشتباه بزرگ و خطرناک
بسیارى از افرادى که مشتاق رسیدن به زندگى سراسر معنوى و پاک میشوند و متوجه میشوند بدون استاد و راهنما، پیمودن این مسیر، ممکن نیست، براى شناخت استاد واقعى، دچار یک اشتباه بزرگ مىشوند. ایشان گمان می کنند هرکس بتواند کار خارق العاده اى انجام دهد یا براى نمونه خبر از نهان و امور غیبى افراد بدهد، بی شک، ولى خدا است و بی تردید میتواند او را به آرزویش که داشتن زندگى سراسر معنوى است، برساند؛ در حالى که این تفکر، بسیار غلط و خطر ناک است؛ چرا که ممکن است انسان را در دام مدعیان نابه حق بیندازد.
باید توجه داشت نفسى که خداوند، در درون همه انسانها قرار داده، از قابلیت هاى فراوانى برخوردار است. اگر مدتى به نفس آدمى ریاضت تحمیل شود، به او سخت بگذرد و تحمل کند، پس از مدتى، نفس انسان داراى قوت و نیروى خاص و جدیدى میشود و با این نیرو، می تواند کارهاى فوق العاده انجام دهد. این، لزوماً دلیل بر حقانیت صاحب این نیرو نیست و ربطى هم به عقاید و دین و مرام افراد ندارد. اگر کسى کافر هم باشد و به نفس خود ریاضت هاى شاق بدهد به این امور می رسد، همانگونه که نمونه هاى آن، بین مرتاضان هندى یا صوفیان غیرشیعى زیاد بوده و هست.
باید به این نکته هم توجه داشت که این قبیل کارها، میتواند منشأهاى زیادى داشته باشد که هرکدام از این منشأها با هم کاملا متفاوت هستند؛ براى نمونه، اطلاع از امور غیبى و ناگفته هاى افراد- همانطور که ممکن است به واسطه الهامات الهى باشد که توسط فرشتگان به قلوب با صفا و منور اولیاى الهى می افتد- ممکن است از مواردى باشد که شیاطین یا اجنه به دوستان خود ابلاغ می کنند؛ پس صرف اطلاع دادن از غیب، نمیتواند دلیل قطعى بر حقانیت اطلاع دهنده باشد و باید ملاکها و خصوصیات اصلى و مهم را بررسى کرد.
قرآن کریم چنین مى فرماید: إِنَّ الشَّیاطینَ لَیوحُونَ إِلی أَوْلِیائِهِمْ لِیجادِلُوکُمْ وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّکُمْ لَمُشْرِکُون[1]
همانا شیاطین، به دوستان خود، مخفیانه مطالبى القا میکنند، تا با شما به مجادله برخیزند. اگر از آنها اطاعت کنید، شما، بی تردید مشرک خواهید بود.
امام صادق علیه السلام نیز می فرماید: «هیچ مؤمنى نیست، مگر این که براى قلب او، دو گوش در سینه اش می باشد؛ گوشى که در آن، شیطان وسواس خناس می دمد و گوشى که در آن، ملک می دمد. پس خداوند، مؤمن را به وسیله این ملک تایید کند و این است معناى قول خداوند در قرآن که: «و خداوند، آنان را به وسیله روحى از سوى خود، تأیید کرد».[2]
پس در شناخت اولیاى الهى اکتفا نمودن به امور خارق العاده، اشتباه بزرگى است و باید ملاکهاى اصلى و مهم را مد نظر قرار داد.
در رساله سیر و سلوک منسوب به علامه بحر العلوم رحمة الله علیه چنین میخوانیم:
و اما استاد عام، شناخته نمی شود، مگر به مصاحبت او در خلأ و ملأ و معاشرت باطنیه و ملاحظات تمامیت ایمان جوارح و نفس او.
و زنهار به ظهور خوارق عادات و بیان دقائق نکات و اظهار خفایاى آفاقیه و حبایاى انفسیه و تبدل بعضى از حالات خود به متابعت او، فریفته نباید شد؛ چه اشراف بر خواطر و اطلاع بر دقائق و عبور بر ماء و نار و طى زمین و هوا و استحضار آینده و امثال اینها، در مرتبه مکاشفه روحیه حاصل می شود و از این مرحله تا سرمنزل مقصود، راه بى نهایت است. و بسى منازل و مراحل است و بسى راهروان، این مرحله را طى کرده و از آن پس افتاده به وادى دزدان و ابالسه داخل گشته و از این راه، بسى کفار را اقتدار بر بسیارى امور حاصل.[3]
علائم و ملاکهاى واقعى براى شناخت اولیاى الهى
1. تقید کامل به شرع مقدس
به دلایل فراوان عقلى، قرآنى و روایى، باید خداوند متعال، همه آنچه انسان براى رسیدن به معنویت و کمال بدان نیاز دارد را بیان کند که این کار را توسط پیامبر گرامی اسلام صلى الله علیه و آله انجام داده است. آن حضرت می فرماید:
به خداوند سوگند! هیچ عملى که شما را به جهنم نزدیک می کند نیست، مگر اینکه آن را براى شما بیان نمودم و شما را از آن نهى کردم و هیچ عملى که شما را به بهشت نزدیک می کند نیست، مگر این که آن را براى شما بیان نمودم و به آن، امرتان کردم.[4]
خود اهل بیت صلوات الله علیهم که الگو و سر آمد همه سالکان و عارفان هستند- بلکه عارفان حقیقى آنها هستند- تا آخر عمر و در جاى جاى زندگى خود به دستوراتى که می فرموده اند، عمل می کردند. و تا خود، خرما خوردن را ترک نمی کردند، به دیگران ترک کردن آن را سفارش نمی نمودند.[5] آیات قرآن نیز غالباً در نخستین بار، به خود نبى اکرم صلوات الله علیه خطاب میکرد و آن حضرت، عمل مینمودند، سپس به دیگران خطاب میکرد؛ مانند: «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْت و من تاب معک»[6].
پس ما براى پیمودن این راه، به هیچ راه و دستورى خارج از دستورات اهل بیت علیهم السلام نیاز نداریم. همانگونه که بزرگان راه رفته و به مقصد رسیده فرموده اند، راه رسیدن به کمال معنوى، همان التزام عملى کامل به دستورات اسلام و اهل بیت علیهم السلام می باشد و جز این، راهى نیست.
قلّه نشین وادى معنا، عارف کامل حضرت آیت الله ملاحسینقلى همدانى رحمة الله علیه می فرماید:
مخفى نماند بر برادران دینى که به جز التزام به شرع شریف در تمام حرکات و سکنات و تکلمات و لحظات و غیرها راهى به قرب حضرت ملک الملوک- جل جلاله- نیست و به خرافات ذوقیه اگر چه ذوق در غیر این مقام خوب است- کما دأب الجهال والصوفیه (خذلهم الله جل جلاله) [چنانچه روش نادانان و صوفیه که خداوند خوارشان سازد این است]- راه رفتن لایوجب الا بُعدا [جز دور گشتن چیزى دیگرى را موجب نمیشود]. حتى شخص هرگاه ملتزم بر نزدن شارب و نخوردن گوشت بوده باشد، اگر ایمان به عصمت ائمه اطهار صلوات الله علیهم آورده باشد، باید بفهمد که از حضرت احدیت دور خواهد شد و هکذا در کیفیت ذکر بغیر ما ورد عن السادات المعصومین علیهم السلام [به غیر آنچه که از معصومان علیهم السلام به دست ما رسیده است] عمل نماید.
بناء على هذا باید مقید بدارد شرع شریف را و اهتمام نماید هر چه در شرع شریف اهتمام به آن شده و آنچه این ضعیف از عقل و نقل استفاده نموده ام، این است که اهم اشیا از براى طالب قرب، جد و سعى تمام در ترک معصیت است. تا این خدمت را انجام ندهى، نه ذکرت و نه فکرت، به حال قلبت فایده نخواهد بخشید؛ چرا که پیشکش و خدمت کردن کسى که با سلطان در عصیان و انکار است، بىفایده خواهد بود. نمی دانم کدام سلطان اعظم از این سلطان عظیم الشأن است و کدام نقار[7] اقبح از نقار با او است.[8]
ما بیش از این که به کرامات و غیبگویى هاى افراد، نظر داشته باشیم، باید به اخلاق و رفتار و تقید آنها به شرع مقدس توجه کنیم. اگر دیدیم شخصى خلاف شرع میکند یا در محضر او، غیبت و تهمت به دیگران روا مى دارند و او ساکت است، باید بدانیم علامات اولیاى خدا در وى نیست. ما باید امثال مرحوم میرزا جواد آقا ملکى تبریزى، آن عارف فرزانه را ملاک قرار دهیم که وقتى یک نفر به ناگاه در محضرش غیبت میکند، با ناراحتى میفرماید: «چهل روز مرا به زحمت انداختى[9]»[10] یا امثال استاد بزرگ، مرحوم آیت الله سید على قاضى رحمة الله علیه را مد نظر قرار دهیم که از بس به دستورات اسلام مقید بود و مستحبات و مکروهات را رعایت میکرد، بعضى افراد تحمل نمی کردند[11] و ... همانطور که برخى اطرافیان عارف فرزانه، مرحوم آیت الله کشمیرى رحمة الله علیه درباره وى چنین شهادت میدهند:
مدتى که با ایشان بودم، یک گناه از این آقا ندیدم؛ یک خلاف شرع از او ندیدم یا مثلا اگر غیبتى میخواست بشود، خیلى عجیب مراقب بود؛ حواسش جمع بود ...، یا حتى حرف لغو و بیهوده نمی زد.[12]
از اینرو است که وقتى از آن عالم ربانى و امثال او درباره بهترین و مستقیم ترین راه پرسیده می شود، عالم بودن به شریعت مقدس را از شرایط مهم استاد می داند و میفرماید:
راه علماى راه رفته زاهد از دنیا را بروید. کسى که می خواهد هادى مسیر باشد، باید از قرآن و اهل بیت جدا نشده باشد و اعتقاداتش هم محکم باشد.[13]
چرا که فقط عالمان ربانى هستند که هم به مشکلات و دردهاى سلوک واقفند و هم از درمان هایى که خداوند به لطف خود، لابه لاى کتاب خود و سنت پیامبرش نهاده است، خبر دارند و مواظبند حرفى و راهى خلاف خواست خداوند و مخالف دستورات دینى ارائه ندهند.
عابد و زاهد و صوفى همه طفلان رهند مرد اگر هست به جز عالم ربانى نیست
2. ایجاد انقلاب درونى
از علایم مهم دیگر اولیاى الهى، تأثیرى است که همنشینى با آنها در درون انسان میگذارد، انسان را به یاد خدا می اندازند و محضر آنها، نورانى و مقدس و با صفا است؛ آنچنانکه رغبتها به دنیا، کم شده و تمایل بیشترى براى توجه به آخرت و رسیدن به معنویت در درون، پدید می آید. در واقع، اولیاى حقیقى، همانها هستند که حضرت عیسى علی نبینا وآله و علیه السلام در پاسخ به پرسش حواریون که با چه کسى همنشین شویم، فرمود:
کسى که دیدنش شما را به یاد خداوند بیندازد و صحبتهایش، بر علم شما بیفزاید و عملش، رغبت شما را به آخرت افزایش دهد.[14]
وقتى از عارف فرزانه، حضرت آیت الله انصارى همدانى مىپرسند چگونه مدعیان دروغین سلوک را بشناسیم، در جواب می فرماید:
اول، اینکه این افراد خلاف شرع انجام نمی دهند. دوم، اینکه نشستن در مجالس آنها، التهاب درونى ایجاد میکند.[15]
امثال ملاحسین قلی ها، با یک جمله ساده، انسانها را متحول کرده، نجات میدهند؛ حتى اگر مقابلشان شخصى مثل عبد فرار، خلافکار مشهور نجف باشد یا کسانى باشند که مشغول لهو و لعب هستند که با خواندن چند بیت شعر حکیمانه، آنچنان در درونشان تحول ایجاد می کند که نه تنها عمل زشتشان را ترک می کنند، بلکه چنان گریه و زارى می نمایند که صداى ناله شان از راه دور به گوش میرسد؛[16] شخصیت بی نظیرى که وقتى افراد از جلسه اخلاق او خارج می شدند، نفس قدسى ایشان با آنان چنان کرده بود که از خود بیخود بودند؛ به گونه اى که دیگران از راه رفتن آنها می فهمیدند اینان از درس اخلاق ملاحسینقلى همدانى رحمة الله علیه مى آیند.[17] و این تاثیر نفس، به دست نمی آید، مگر با عمل و التزام به آنچه میگفته اند. امام صادق علیه السلام می فرماید:
هرگاه عالم به علم خود عمل نکند، موعظه او از قلوب زایل مى شود؛ همانگونه که آب باران، از سنگ زایل مىشود.[18]
درباره مجالس حضرت آیت الله سید عبدالکریم کشمیرى رضوان الله علیه چنین نقل می کنند:
هر وقت کنار ایشان می نشستم، به طور قلبى یاد خدا می افتادم. پیش او اگر از دنیا حرف میزدى، مثل این بود که پیش بزرگى دارى حرف زشتى میزنى؛ انسان خودش خجالت می کشید.[19]
3. کتمان سر
از دیگر نشانه هاى اولیاى خداوند، کتوم بودن ایشان است؛ به گونه اى که مصممند دیگران از عنایاتى که به آنها شده است خبردار نشوند و خبر دادن از آنها را براى خود گناه بزرگى می شمارند. حتى به شاگردان هم تاکید میکنند کوچکترین مطلبى را از خود فاش نکنند و آن را از مهالک بزرگ میدانند.[20]
اشخاصى مانند مرحوم آیت الله سید على
قاضى رحمة الله علیه که به یقینِ اطرافیان، داراى طی الارض بوده اند، تا آخر عمر کتمان میکنند. شخصى از اهل نجف، آیت الله قاضى را در مشهد الرضا علیه السلام دیده و حل مشکلش را از آن بزرگوار خواسته بود. پس از آن، متوجه شده بود همان روز، آن عالم ربانى را در نجف دیدهاند. آن شخص، پس از مدتى در نجف به خدمت آیت الله قاضى، رسیده بود تا سرّ قضیه را بداند. آن عارف واصل کتمان کرده و فرموده بود: «همه می دانند من در نجف بودم».[21]
در مقابل، مدعیانى دروغین هستند که از کوچکترین مطلبى براى خود معجزه و کرامت میسازند و مقامات خیالى خود را نُقل مجالس کرده، در ویترین افتخارات خود نصب میکنند و در انتشار و اشاعه آن، از هیچ وسیله و امکاناتى دریغ نمیکنند. از نام مقدس امام زمان علیه السلام و تشرفات خیالى یا دروغین خود، چه سوء استفاده هایى که از بعضى افراد ساده لوح نمى کنند و ایمان و اعتقاد ایشان را به باد مىدهند؛ در حالى که آنها که به حقیقت، خدمت حضرت مهدى علیه السلام مى رسیدند، یا فاش نمیکردند یا اگر هم ناخواسته فاش میشد، افراد را قسم مىدادند تا بعد از مرگشان، به دیگران نگویند.
هنگامى از حضرت آیت الله کشمیرى رحمة الله علیه درباره تشرفاتى مى پرسند که برخى افراد ادعا میکنند، می فرمایند:
اگر شنیدید مثلًا فلان آقا ادعاى رؤیت یا تشرف به خدمت حضرت را کرد، جدى نگیرید و این مسائل را به اهلش بسپارید.
از قول برخى از مرتبطین با آن عالم بزرگوار نقل شده است:
ایشان، با این موضوع که شخصى حضرت را ببیند و ادعا کند، مخالف بود. از خود ایشان نیز کسى یک کلمه در این باره نشنید؛ چرا که عقیده شان این بود که امام زمان علیه السلام سرّ خدا است و ملاقات آن بزرگوار هم سرّ است و اگر کسى مدعى این قضیه بشود، این معناى سرّ بودن از بین خواهد رفت. این اشاره هم در صحبتهاى ایشان بود که تشرف، یک حالى، یک هدیه اى براى انسان می آورد که ادعا کردن، آن را از بین می برد.[22]
4. مناعت طبع
ما شأن بزرگان دین را بالاتر و والاتر از آن میدانیم که بگوییم از عنایاتى که به ایشان شده بود، سوء استفاده مادى نمی کرده اند؛ ولى وضع زمانه و شیادانى که این زمان، لباس تقدس پوشیده و به جان و مال مردم میتازند و هزاران جوان تشنه را فریب داده از هستى مادى و معنوى ساقط میکنند، ما را ملزم کرد از مناعت طبع اولیاى حقیقى خداوند بنویسیم، تا حساب پاکان، از ناپاکان جدا افتد.
آرى؛ از دیگر خصوصیاتى که مىتوان با توجه به آن، خوبان را شناخت این است که ایشان اگر در اوج فقر و نیاز هم باشند، باز از جایگاه رفیع خود و نفوذشان در دل مریدان، براى تأمین نیازهاى خود استفاده نمیکنند و با توکل بر الطاف حق و مناعت طبع و قناعت، روزگار خود را با عزت سپرى میکنند و حتى خود، اهل بذل و بخشش هستند.
درباره عارف واصل، مرحوم آیت الله سید على قاضى رحمة الله علیه نقل شده است با وجودى که عیال وار بود و در شدت فقر بسر میبرد و مهمانها و مراجعان بسیار داشت، به هیچ وجه، اظهار نیاز نمیکرد و حتى به دیگران هم کمک مالى مینمود. حتى اگر مریدان او مانند حاج سید هاشم حداد که با همه وجود به آن بزرگوار و صداقت و پاکی اش اعتقاد داشت، میخواستند در این باره اقدامى کنند، اجازه نمىداد. اگر بدون اطلاع او چیزى تحویل خانهاش مىدادند و او مطلع میشد، اظهار ناراحتى میکرد و در کمال پاکى و سادگى و مناعت طبع زندگى مینمود.[23]
حتى خانه آن عارف کامل، بسیار محقر و کوچک بود و تنها دو اتاق تو در تو داشت و بودند کسانى که تمایل داشتند براى وى منزل مناسبى تهیه کنند؛ ولى او قبول نمیکرد.[24]
این است سیره اولیاى الهى. در مقابل، کسانى هستند که با نقل و ادعاى بعضى مطالب، براى خود، دکانى باز کرده و به غارت دین و دنیاى مردم و آباد کردن دنیاى خود مشغول هستند.
5. دعوت نکردن به خود
از دیگر خصوصیات بارز اولیاى خدا این است که از نفس گذشته و انانیت خود را زیر پا نهاده اند. آنان، به جاى اینکه خود را در نظر مریدان، بزرگ و صاحب مقامات جلوه دهند، با رفتار و گفتار، پیوسته به خدا و اهل بیت علیهم السلام دعوت میکنند. منیت و خود فروشى، در منش آنها مشاهده نمى شود و از شهرت و مقام و توجه مردم، گریزانند و سراسر، محو یاد خدا و ارتباط با اولیاى او هستند. آنان، از مدح کردن دیگران، آزرده مىشوند. حتى گاهى اجازه نمیداده اند یک عکس ساده از ایشان گرفته شود.
درباره عارف کامل، حضرت آیت الله میرزا جواد آقا ملکى تبریزى رضوان الله علیه چنین نقل میکنند که اجازه نمیداد، علاقه مندان، از او عکس بگیرند. مریدان او تصمیم گرفتند موقعى که آقا در حال نماز است از وى عکس تهیه کنند؛ لذا تنها یک عکس از آن عارف عظیم الشأن در دست است که آن هم در حال قنوت نماز است.[25]
حضرت آیت الله سید عباس کاشانى دامت برکاته درباره مرحوم قاضى رحمة الله علیه چنین نقل می کنند:
یک بار که درس ایشان تمام شد، فردى به نام آشیخ ابراهیم را صدا کردند و به ایشان فرمودند: «من با شما کارى دارم». ما چند نفر هم آنجا نشسته بودیم. دیدیم آقا به ایشان فرمودند: «شنیده ام پریشب در منزل حاج صادق (از مشاهیر و پولدارهاى نجف) در منبر، اسم من را آوردهاى اگر به حرام و حلال معتقد هستید، من راضى نیستم- نه بالاى منبر، نه غیرآن- یک کلمه از من اسم بیاورید». میفرمودند: «اگر بفهمم هرکدام از این آقایان که درس من می آیند، در حق من مبالغه میکنند، حرام است؛ من راضى نیستم».
به بعضى از شاگردانشان میفرمودند: «بینى و بین الله راضى نیستم درباره من مجلس تشکیل دهید؟».[26]
آنچه ذکر کردیم، شمارى از علائم استاد حقیقى اخلاق بود که به لحاظ ضرورتهاى این زمان به آن پرداختیم، وگر نه براى اولیاى خدا، علامت زیاد است و به تعبیرى، همه حرکات و سکنات آنها میتواند علامت و نشانهاى باشد، تا ما در دام دروغگویان نیفتیم.
نکات پایانى
1. پس از احراز علائم فوق، ابتدا باید مدتى احتیاط کرد و خود را دربست در اختیار دیگران قرار نداد و از خداوند عاجزانه و مکرر، هدایت و شناخت راه صحیح را خواست.
2. اگر دقتهاى لازم را به خرج ندادیم و بى مهابا خود را در اختیار افراد مدعى قرار دادیم و از این راه متضرر شدیم، تقصیر و اشکال با خود ما است، نه با راه روشن کمال و فرداى قیامت، حجتى نداریم.
3. اینطور نیست که هر ولى خدایى سمت استادى داشته باشد و بتواند افراد با استعدادهاى مختلف را راهبرى کند؛ چرا که لازمه این کار، احاطه علمى داشتن به همه مسیرها و همه دردها و درمانها و از طرفى احاطه علمى به شاگرد را مىطلبد. هدایت دیگران، رزقى است که خداوند، به بعضى از اولیاى خود میدهد و به گفته بزرگان، راهبرى و استادى، خود شاخهاى از حکمت است. هرچند که زیارت همه اولیاى الهى برکات ویژه خود را دارد و میتواند در انسان، ایجاد انگیزه نماید و نکاتى را روزى انسان کند؛ اما بحث استاد و شاگردى، مقوله دیگرى است.
4. معمول بر این بوده است که اولیاى الهى چند دهه از عمر خود را به تزکیه و مجاهده و طى مراتب عالى کمال میپرداخته اند و وقتى از نفسانیت گذشته و حالات عرفانى و اخلاقى برایشان ملکه می شد و به شرایط و ثبات لازم می رسیدند، مأمور میشدند از افراد مستعد، دستگیرى کنند. معمولًا این حالت دهه هاى پایانى سن ایشان بوده که به پختگى کامل رسیده بوده اند؛ پس اگر جوانانى را دیدیم که مدعى سمت استادى سیر و سلوک هستند، در این موارد باید بیشتر احتیاط کرد؛ به ویژه که افتخار مصاحبت و شاگردى بزرگان را هم نداشته باشند. همچنین باید دقت کرد زیادند کسانى که چند جلسه اى در جلسات خصوصى یا حتى عمومى بزرگان شرکت داشته و سپس ادعا کردهاند شاگرد فلان بزرگ هستیم؛ در حالى که بین شاگردى و شرکت در جلسه اخلاق بزرگان، تفاوت بسیار است.
5. در طول تاریخ عرفان شیعى، کمتر مشاهده شده است خانمى واقعاً به سمت استادى سیر و سلوک رسیده و بتواند دیگران را به مقصد برساند. البته این به این معنا نیست که بانوان به مقامات عالى نمی رسند؛ چنانکه بودهاند زنانى مانند بانو مجتهده امین که در دامن اسلام پرورش یافته و به معنویت بالایى رسیده اند؛ اما بحث استادى اقتضاءات علمى و عملى ویژه خود را مىطلبد؛ لذا در این زمانه که اشتیاق رسیدن به مسائل معنوى، به ویژه میان خواهران زیاد شده است و به تبع آن، مدعیان هم بین آنان زیاد شده اند، شایسته است خواهران بزرگوار، در برخورد با این قبیل افراد که بعضاً مدعى ارتباط با امام زمان علیه السلام و گرفتن دستور و ... هم هستند احتیاط کامل را رعایت بفرمایند.
6. باید بیش از اینکه خود در صدد انتخاب استاد باشیم، با دعا و مددجویى از خدا و توسل به اهل بیت علیهم السلام، بخواهیم ما را به افراد صادق هدایت کنند؛ چرا که اگر طلب ما صادقانه باشد و جهاد لازم را انجام داده باشیم، خداوند متعال، وعده هدایت داده است. خود او فرمود:
وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللهَ لَمَعَ الْمُحْسِنین[27]
ره توشه 2
الهی لولا الواجب من قبول امرک لنزَّهتک من ذکری ایّاک علی أنّ ذکری لک بقدری لابقدرک و ما عسی أن یبلغ مقداری حتی اجعل محلًّا لنقدیسک[28]
مبعودا! اگر پذیرش امر تو [/ یاد کردن تو] واجب نبود، تو را منزّهتر از آن مى دانستم که ذکر تو کنم، با وجود آن که یاد من از تو، به قدر و ارزش من است، نه به قدر مقام تو و ارزش من بدان حد نرسیده که وجودم، جایگاه تقدیس تو شود.[29]
[1]( 1). سوره انعام: 121.
[2]( 2).« عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ ع قَالَ مَا مِنْ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَ لِقَلْبِهِ أُذُنَانِ فِی جَوْفِهِ أُذُنٌ یَنْفُثُ فِیهَا الْوَسْوَاسُ الْخَنَّاسُ وَ أُذُنٌ یَنْفُثُ فِیهَا الْمَلَکُ فَیُؤَیِّدُ اللهُ الْمُؤْمِنَ بِالْمَلَکِ وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ»( بحارالأنوار، ج 67، ص 47).
[3]( 1). رساله سیر و سلوک منسوب به علامه بحر العلوم، ص 168.
[4]( 2). وَ قَالَ صلى الله علیه و آله إِنَّهُ وَ ا للهِ مَا مِنْ عَمَلٍ یُقَرِّبُکُمْ مِنَ النَّارِ إِلَّا وَ قَدْ نَبَّأْتُکُمْ بِهِ وَ نَهَیْتُکُمْ عَنْهُ وَ مَا مِنْ عَمَلٍ یُقَرِّبُکُمْ إِلَی الْجَنَّةِ إِلَّا وَ قَدْ نَبَّأْتُکُمْ بِهِ وَ أَمَرْتُکُمْ بِه( بحارالأنوار، ج 74، ص 145).
[5]( 3). اشاره به واقعه خاصى است که درباره حضرت امیر علیه السلام و طفلى که طبیب، او را از خوردن خرما منع کرده بود، اتفاق افتاده است.
[7]( 1). نقار: گفتوگو و ستیزه کردن.
[8]( 2). تذکرة المتقین، ص 190.
[9]( 3). ترجمه رساله لقاءالله، سید احمد فهرى، ص 104.
[10]( 4). منظور این عارف بزرگ، این بوده است که حال باید چهل روز خود را به ریاضت و توبه و تضرع بیندازد، تا این اثر سوء که بر دل نورانى و لطیفش وارد شده است، پاک شود. این، هم بیانگر اثرات مخرب گناه و هم اوج لطافت روحى آن بزرگوار است؛ چرا که دیگران هم غیبت مىشنوند؛ اما چرا چنین تأثیرى را احساس نمىکنند.
[11]( 5). روح مجرد، ص 462.
[14]( 8). قَالَ رَسُولُ اللهِ ص قَالَتِ الْحَوَارِیُّونَ لِعِیسَی یَا رُوحَ اللهِ مَنْ نُجَالِسُ قَالَ مَنْ یُذَکِّرُکُمُ اللهَ رُؤْیَتُهُ وَ یَزِیدُ فِی عِلْمِکُمْ مَنْطِقُهُ وَ یُرَغِّبُکُمْ فِی الْآخِرَةِ عَمَلُهُ( الکافى، ج 1، ص 39، باب مجالسة العلماء و صحبتهم ...).
[15]( 9). در کوى بى نشانها، ص 73.
[16]( 10). جهت رعایت اختصار اصل ماجرا را نقل نکردیم جهت اطلاع بیشتر مراجعه نمایید به: مقدمه تذکره المتقین، ص 21 و چلچراغ سالکان، ص 89.
[17]( 11). ناگفته هاى عارفان، ص 182.
[18]( 12). عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ ع قَالَ إِنَّ الْعَالِمَ إِذَا لَمْ یَعْمَلْ بِعِلْمِهِ زَلَّتْ مَوْعِظَتُهُ عَنِ الْقُلُوبِ کَمَا یَزِلُّ الْمَطَرُ عَنِ الصَّفَا( الکافى، ج 1، ص 44).
[20]( 14). اسوه عارفان، ص 106، رساله سیروسلوک( منسوب به سید بحر العلوم)، ص 163.
[21]( 1). همان، ص 112، مهر تابان، ص 371.
[22]( 2). کتاب شیدا، ص 195.
[24]( 4). اسوه عرفان، ص 170، صلح کل، ص 154.
[25]( 5). طبیب دلها، ص 178، همین روحیه، درباره عارف دلسوخته اهل بیت علیهم السلام مرحوم مجتهدى رحمة الله علیه نقل شده است.
[27]( 2). سوره عنکبوت: 69.
[28]( 3). صحیفه سجادیه، مناجات الشاکرین.
[29]موسسه فرهنگى دارالهدى، نشریه تربیتى اخلاقى خلق، 35جلد، موسسه فرهنگى دار الهدى - قم، چاپ: اول.