بِسم اللهِ الرحمنِ الرحیم
قال الله العظیم:
«وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمانَ وَ أَلْقَيْنا عَلى كُرْسِيِّهِ جَسَداً ثُمَّ أَنابَ»؛
و به راستی ما سلیمان را آزمودیم و بر تخت او جسد افکندیم پس به درگاه خدا انابه و توبه کرد.
«قالَ رَبِّ اغْفِرْ لي وَ هَبْ لي مُلْكاً لا يَنْبَغي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدي إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ»؛
و گفت: پروردگارا ! مرا بیامرز برای من فرمانروایی و ملکیعطا کن که پس از من سزاوار هیچ کس نباشد همانا تو بخشندهای.(ص / آیات34و35 )
ابـتلاء اولیـاء الله
خداوند در مقام تربیت انسان، او را به بلاء دچار میسازد. روش تربیتی ابتلاء تنها برای آن نیست که فرد آزموده شود و بد و خوب یا ضعف و قوت او معلوم گردد بلکه اثر مهم آن این است که فرد را زبده میکند، آلودگی ها و ناخالصی ها را از او میزداید و مایه جلاء و درخشش وجود او میشود.
پس در این روش نه تنها ضعف وقوتهای فرد معلوم میشود بلکه زمینهای فراهم میگردد تا ضعفهای او زدوده شود و قوتهایش افزایش یابد. براساس روش ابتلاء، مربی باید متربی رادر کام عمل بیفکند تا او خود پستی و بلندی ها را زیر پابگیرد و به مواجهه برخیزد تا جایی که کار را به پایان برساند و مایه شکوفایی و ثمر دهی وجود خود گردد.
نکته اول: خداوند سبحان دربیان یکی از آزمون هایی که حضرت سلیمان علیه السلام گذرانده است میفرماید: «لَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمانَ وَ أَلْقَيْنا عَلى كُرْسِيِّهِ جَسَداً»؛ ما سلیمان را بدین گونه امتحان کردیم که جسدی را در کنار تخت وی افکندیم.
«کرسی» به معنی تخت پایه کوتاه است و چنین به نظر می رسد که سلاطین دارای دو نوع تخت بودهاند، تختی برای مواقع عادی بود که پایههای کوتاهی داشت و تختی برای جلسات رسمی وتشریفاتی که پایههای بلند داشت (عرش).
«جسد» به معنی جسم بی روح است از این آیه اجمالاً استفاده میشود که موضوع آزمایش سلیمان علیه السلام به وسیله جسد بی روحی بوده است که بر تخت او در برابر چشمانش قرار گرفت چیزی که انتظار آن را نداشت و امید به غیر آن بسته بود.
مفسران و محدثان در توضیح این مسأله میگویند: جسد فرزند نوزاد او بوده است. سلیمان علیه السلام آرزو داشت که فرزندان برومند و شجاعی نصیبش شود که در راه اداره کشور و مخصوصا جهاد با دشمن به او کمک کند.
اما دعای او در این زمینه مستجاب نگردید جز فرزندی ناقص الخلقه که همچون جسدی بی روح آن را آوردند و بر کرسی او انداختند. حضرت سلیمان علیه السلام از این حادثه که ظاهراً نمایانگر مرگ محبوبهای فناپذیر بود فهمید که نباید به غیر خدا دل بست و هیچ کاری را بدون درخواست کمک از خدا و طلب مشیت الهی تقاضا نمود.
نکته دوم: انسانهای تربیت یافته در چنین شرایطی بلافاصله در فکر رفته و غفلتهای خود را مییابند و به درگاه پروردگار توبه و بازگشت مینمایند به همین دلیل در ادامه آیه میفرماید: «ثُمَّ أَنابَ»
«انابه» به معنی نوبت گرفتن است «منیب» کسی است که مکرر نوبت بگیرد تا ببیند درِ رحمت ویژه الهی چه هنگام باز میشود تا او وارد گردد.
«انابه» از توبه بالاتر است زیرا به معنای تکرار رجوع و یا انقطاع الی الله است. در واقع تطهیر و صیقل روح است به طوری که به حالت نخست خود برگردد. چنین انسانی در کمال سبکباری حرکت و پرواز کرده و هرگز بیگانهای او را به سوی خود جذب نمیکند چنین جریانی برای حضرت سلیمان علیه السلام بود.
نکته سوم:در آیه بعد مسأله توبه و انابه حضرت سلیمان علیه السلام را به صورت مشروح تر بازگو کرده میفرماید: «قالَ رَبِّ اغْفِرْ لي»؛ گفت پروردگارا مرا ببخش.
پروردگارا اگر تقاضایی داشتم که با حکمت تو موافق نیست از توطلب آموزش و مغفرت میکنم زیرا علم و دانش من از درک حکمت و خواست تو ناتوان و عاجز است. (سلیمان فرزندان زیاد را برای تداوم حکومت دینی می خواست)
در ادامه میفرماید: «وَ هَبْ لي مُلْكاً لا يَنْبَغي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدي»؛ مرا ملکی عطا کن که پس از من کسی سزاوار آن نباشد آن را واجب میسازد، بلکه هبه و بخشش است که پروردگار اگر بخواهد به تفضل به او عطا میکند و اگر نخواهد نمیبخشد «هَبْ لي»
درخواست میتواند در مرتبهای عظیم و بزرگ بنماید. «مُلْكاً لا يَنْبَغي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدي»
اما درخواست پادشاهی برای خود سلطنت وملک و به منظور لذت زندگی دنیا از سوی حضرت مطرح نشده بلکه مرادش آن بود که به وسیله مُلک وکشور داری حکومت خدا را در زمین برپا میدارد. تا وضع موجود شرک سیاسی واجتماعی و... را از میان برده و مستضعفان را به حق رهنمون شود.
دیگر از شرایط و آداب دعا این است که به حمد و ستایش خدا پایان پذیرد و این با ذکر نامهای نیکو و متناسب بادرخواست است میفرماید: «إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ»؛ تو بسیار بخشندهای!
خداوند درخواست پیامبر خود را اجابت کرد و او را به ملکی ویژگی داد که در آینده نظیری نداشته باشد.