گفتگو با حاج آقای قرائتی
* یکی از مهمترین نکاتی که رهبر انقلاب در سخنرانی تلویزیونی محفل انس با قرآن در ابتدای ماه مبارک رمضان داشتند، کاربردی سازی قرآن و جاری و ساری کردن مفاهیم و مؤلفههای قرآنی در زندگی بود. یکی از مهمترین نکاتی که حضرتعالی به آن اشاره دارید موضوع قاعده سازی است. قدری این موضوع را برایمان تبیین میکنید.
- قاعده سازی یعنی از جزئیات یک اصلی استفاده کنیم. حالا من از خود قرآن برای عزیزانی که استاد دانشگاهند، دبیرند، مربی و طلبهاند میگویم که چگونه از فروع قاعده بسازیم. بعضی از آیات قاعدهاند، و چند نمونهی آن را نیز آیتاللّه خامنهای فرمودند. مثل آیهی «رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الْآخِرَه» که یک قاعده است. در قرآن ۱۱۵ مرتبه کلمهی دنیا و ۱۱۵ مرتبه کلمهی آخرت آمده است. و روایت هم داریم که بدترین مردم کسی است که آخرت خود را به دنیایش بفروشد و بدتر از او کسی است که آخرت خود را برای دنیای دیگران بفروشد. این آیه یک قاعده است، اما از بعضی از آیات باید قاعده استخراج کنیم. نمونهی اول مثل ماجرای حضرت ابراهیم علیهالسلام با عموی بتپرستش است که از او سؤال میکند که این بتها و مجسمهها چیست؟ خب اینکه قاعده نیست، بلکه پسر برادرش دارد از عمویش اشکال میگیرد که چرا مجسمه و بت میپرستی. این یک مسئلهی شخصی، جزئی و فردی در یک خانواده خاص است. اما چه قاعدهای از این ماجرا میتوان استخراج کرد؟ قرآن میفرماید: «قَالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ مَا هَٰذِهِ التَّمَاثِیلُ»؛ معنی تمثال در اینجا مجسمه است. حضرت ابراهیم علیهالسلام به عمو و مریدانش گفت این مجسمهها چیست؟ خب از این آیه میخواهیم قاعده استخراج کنیم.
یک قاعده اصلاح و ارشاد و امر به معروف و نهی از منکر است که سن در آن شرط نیست، و یک اصل است. چون میگوید قال لأبیه، معمولاً برادرزاده از عمویش کوچکتر است. در اصلاح و ارشاد تعداد هم شرط نیست. ابراهیم یک نفر بود و تعداد آنها زیاد بود. در اصلاح و ارشاد باید از خودیها شروع کرد. قرآن به پیامبر میفرماید: «قُلْ لِأَزْوَاجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ...»، یعنی اول به همسر و دخترهایت و بعد به زنان مؤمن بگو ... یا در سوره مدثر میفرماید: «وَثِیَابَکَ فَطَهِّرْ»، یعنی اول لباسهای خودت را تمیز کن. بعد میفرماید: «عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِین»؛ یعنی به فامیل و همسرت بگو بعد به مردم مکه هم بگو که اینچنین باشید. پس این هم یک اصل است. در اصلاح و ارشاد باید از حرفهای مهم شروع کرد. مثلاً نگویید چرا این مشکل را داریم. مهمترین ظلم شرک و بتپرستی است. حضرت ابراهیم علیهالسلام به عمویش نگفت چرا پرخوری و اسراف و غیبت کردی، بلکه پرسید چرا بتپرست هستی. در اصلاح و ارشاد لازم نیست امر کنید.
نمونهی دوم سوره قریش است. قوم قریش تابستانها به مناطق سردسیر میرفتند. خب همه تابستانها به مناطق سردسیر میروند. حتی بعضی از حیوانات هم کوچ میکنند و به مناطق سردسیر میروند. اما چرا قرآن به این موضوع اشاره میکند؟ و این چه پیامی دارد. باید از این نکته قاعده درست کرد. چه قاعدهای درست میکنیم؟ جایت را عوض کن، ولی کارت را تعطیل نکن. این یک قاعده است. هوا داغ است. جایت را عوض کن، ولی کارت را تعطیل نکن. اما همه نمیتوانند این کار را بکنند، بلکه آن کسانی که میتوانند این کار را بکنند. در اصلاح و ارشاد، من از «لِإِیلَافِ قُرَیْش» چنین برداشت میکنم که مکان را باید عوض کرد، ولی کار را نباید تعطیل کرد. هوای قم داغ است، ولی هوای تفرش که داغ نیست. هوای اصفهان داغ است، ولی هوای خوانسار که داغ نیست. حتی بعضی از دانشمندان ما در زندان کتاب مینوشتند. حضرت امام رحمهاللهعلیه فقهش را یعنی تحریرالوسیله را در یک اتاقی در ترکیه نوشت. این قاعده سازی است.
یک قاعده دیگر آیهی «الطَّلَاقُ مَرَّتَان...» است. در این آیه میفرماید شما حق ندارید همسرتان را در یک جلسه سه طلاقه کنید. مرحله به مرحله باید این کار را انجام داد. آیا کسی که زن ندارد، آیه لغو است؟ یا کسی که زن دارد و نمیخواهد طلاق بدهد آیه لغو است؟ خیر؛ این قاعده برای کسانی است که میخواهند قطع رابطه کنند و به آنها میفرماید که همهی پلها را به یکباره خراب نکنند. این یک اصل است. ما چهلویک سال است که با آمریکا دشمنیم، ولی دفتر منافع ما در آمریکا و دفتر منافع آمریکا در ایران وجود دارد. یعنی همهی پلها را خراب نکردهایم. در روایت هم داریم که اگر با کسی بد شدید، فحش ندهید و توهین نکنید و یک راهی برای برگشت بگذارید.
ما با قاعده سازی از قرآن میتوانیم از این قواعد استفاده بکنیم. مثلاً در ماجرای کشته شدن یک نفر از قبیلهای که قاتل آن مشخص نبود و به دعوا ختم شد، از حضرت موسی علیهالسلام خواستند که چارهای بیندیشد. حضرت از خدا خواست که چه کاری بکند و خدا فرمود یک گاوی را بکشید و قسمتی از گوشت آن را به بدن فرد کشته شده بزنید تا زنده شود و بگوید قاتلش چه کسی است. بعد بنیاسرائیل بهانههای زیادی آورند و گفتند که این گاو چه شکلی و چه رنگی باشد. خداوند میفرماید: «إِنَّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِینَ» یعنی گاو زرد زرّینی باشد که بینندگان را فرح بخشد. این به چه معناست؟ یعنی خداوند با این نشانه میخواهد بگوید رنگ در روح اثر دارد. پس روانشناسی رنگها یک قاعده میشود. یعنی ما از جزئیات میتوانیم اصول را ثابت کنیم. یا خداوند در قرآن راجع به نماز جمعه میفرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِیَ لِلصَّلَاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَىٰ ذِکْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَیْع...». یعنی وقتی صدای اذان نماز جمعه بلند شد مغازهها را ببندید. و در آیهی بعد میفرماید: «فَإِذَا قُضِیَتِ الصَّلَاةُ فَانْتَشِرُوا...». یعنی وقتی نماز تمام شد، بروید مغازهها را باز کنید. این فقط مربوط به نماز جمعه نیست و کلی است. منظور قرآن این است که نباید بازار مسلمانان تعطیل بشود. اینکه میفرماید: «فَإِذَا قُضِیَتِ الصَّلَاةُ فَانْتَشِرُوا...» یعنی تعطیلات باید حداقل باشد. و این یک قاعده میشود. ما از تمام حروف و کلمات و روح و الفاظ قرآن میتوانیم قاعده استخراج کنیم.
* یکی از مهمترین مؤلفهها و نکاتی که رهبر انقلاب در محفل انس با قرآن مطرح کردند بحث مقاومت و ایستادگی در برابر دشمن بود. اگر با همین نگاه قاعده سازی به این موضوع به قرآن رجوع کنیم، قرآن تمام مدت ما را به مقاومت و ایستادگی دعوت میکند. در مورد این قاعده هم برای ما صحبت کنید.
- بله، خیلی آیه در این باره هست. دقیق یادم نیست، ولی بیش از ۵۰ آیه و شاید هم بیشتر باشد که مال مقاومت است. اما ما آیات نصرتی هم داریم که مال مقاومت است. و از نصرت پیامبرانی همچون نوح، لوط، ابراهیم و... سخن میگوید. در قرآن کلمهی عسر دوازده مرتبه و کلمهی یسر ۳۶ مرتبه آمده است. این پیام دارد، یعنی اگر مقاومت کنید پیروز میشوید. برای مثال در ماجرای نجات بنیاسرائیل از دست فرعون، مردم به موسی گفتند لشکر فرعون پشت سرمان است و جلویمان هم دریا است. حضرت موسی علیهالسلام گفت: «إِنَّ مَعِیَ رَبّی سَیَهدین» و رفت نزدیک دریا، و در دقیقهی آخر عصایش را به دریا زد. همانطوری که فوتبالیستها دقیقهی نود دارند، در قرآن هم آیات دقیقه نودی زیاد است. لحظه آخر که آدم نمیداند چه کند، درب غیبی به رویش باز میشود. حضرت آدم علیهالسلام دو پسر بهنام هابیل و قابیل داشت که قابیل به هابیل حسادت میورزید و سرانجام او را کشت. چون برای اولین بار یک آدم کشته شده بود و قابیل هم آدمی نکشته بود، نمیدانست چه کاری بکند. تا اینکه کلاغی آمد و یک چیزی را زیر خاک دفن کرد. یعنی خداوند گاهی اوقات از راه یک حیوان به آدم خط می دهد.
http://farsi.khamenei.ir