شنبه, 03 آذر,1403

­

یکشنبه, 17 شهریور,1398

بررسی عوامل غربت و مظلومیت ولیّ خدا در جامعه

بررسی عوامل غربت و مظلومیت ولیّ خدا در جامعه

در روضه های سه روز دوم دهه اول محرم که در مکتب نرجس علیهاالسلام برگزار گردید خانم نوربخش (از مبلغین مدرسه) به ایراد سخنرانی با موضوع" عوامل غربت و مظلومیت ولی خدا در جامعه" پرداخت.­

ایشان در ابتدا گفت: یکی از انگیزه هایی که در انجام بسیاری از اعمال و عبادات برای اغلب انسان ها به عنوان نیروی محرکه برای عمل کردن می باشد ثواب هایی است که برای آن ها بیان شده مثلاً زیارت امام رضا علیه السلام­در برخی روایات معادل ۷۰ حج و در برخی دیگر معادل هزار حج قرار داده شده است؛ وقتی کسی این روایت را می شنود تمام تلاشش را می کند به زیارت مشرف شود. یا ثواب هایی که در مورد فضیلت و جایگاه فردی که در حال مشی و پیاده روی به زیارت امام حسین علیه السلام­مشرف می­ شود را که می­ شنود لحظه شماری می کند برای پیاده روی اربعین. یا بعضی از عبادات که در روایات ما ثواب ها و پاداش هایش معادل حج پیامبر اکرم صلی ا... علیه و آله­قرار داده شده این ها انگیزه انسان ها را بالا می ­برد تا به نحو احسن خیلی از امور را انجام بدهند اما جالب است که پیامبر صلی ا... علیه و آله­فرمودند: اگر کسی در پرونده ­ی اعمالش ثواب عمل ۷۰ نبی را داشته باشد اما یک ملاک و شاقول و شاه کلید را نداشته باشد در پرونده اعمالش هیچکدام از اعمال واجب و مستحب نفعی به حالش ندارد، این شاه کلید مسئله "ولایت" است. ولایت در دین اسلام به عنوان پایه و اساس دین معرفی شده است اما با همه عظمت و جایگاهی که دارد، متاسفانه در تاریخ می ­بینیم ولیّ خدا در تمام دوران ­ها در غربت و مظلومیت زندگی می کرد، در عین اینکه اقتدار، صلابت و شجاعت داشتند اما مظلومانه و غریبانه زندگی می‌کردند و مظلومانه هم به شهادت می­ رسیدند. حقیقتاً علّت غربت و مظلومیت ولیّ خدا چیست؟

وی در ادامه افزود: در این ایام محرم که اینقدر از غربت و مظلومیت امام حسین علیه السلام­می­ گوییم، از غربت و مظلومیت امیرالمؤمنین علیه السلام­ناله می کنیم، یکی از دلایل این همه غربت و مظلومیت در ولیّ خدا جبهه نفاق است اما عامل دیگری هم هست و گروهی هستند که قرآن آن ها «فی قلوبهم مرض» یاد کرده و غالباً در کنار منافقین و به نوعی پیاده‌نظام منافقین هستند اما با منافقین تفاوت دارند. به بیان علامه طباطبایی منافق کسی هست که ایمان نیاورده و فقط اظهار ایمان می­ کند اما «فی قلوبهم مرض» ضعیف الایمان هستند، ایمان آوردند اما به خاطر ضعف ایمانشان تمایلشان به جبهه نفاق و تفکرات آن ها بیشتر شد. اینها در طول تاریخ یکی از عوامل غربت و مظلومیت اولیای الهی بودند. در آیات قرآن «فی قلوبهم مرض» تعدادش خیلی کمتر از منافقین است. امیرالمومنین علیه السلام­در خطبه۱۰۹ می فرمایند: کسی که مصداق فی قلوبهم مرض بشود اولین اتفاقی که در وجودش می­افتد بصیرتش را از دست می­ دهد. «فهو ینظر بعین غیرصحیحه و یسمع بأذن غیر سمیعه» مراکز ورودی این فرد دچار اختلال می­ شود، کم کم چشم و گوش این فرد هر چیزی را از هر جایی بشنود و ببیند قبول می­ کند؛ می­ بینیم که بعضی از جوانان ما همان حرف هایی را می زنند که در رادیوهای بیگانه در ماهواره و در فضاهای مجازی توسط دشمن دارد منتشر می­ شود. مرحله دوم بعد از اینکه مراکز ورودی دچار اختلال شد نوبت به مراکز تصمیم سازی می ­شود. امیرالمومنین علیه السلام می ­فرمایند: «قدخرقت الشهوات عقله و اماتت الدنیا قلبه» یعنی عقل و قلب کارایی خودشان رو به عنوان مراکز تصمیم سازی ورود انسان از دست می ­دهند. در مرحله سوم «ولهت علیها نفسه فهو عبد لها» فرد بنده نفس و دنیا می ­شود و به جایی می ­رسد که امام حسین­علیه السلام­در وصف مردم روزگارشان می ­فرمایند: «الناس عبیدالدنیا». بنابراین این فرد با زندگی دنیا و هوای نفس به جایی می ­رسد که ولیّ خدا را با بدترین وضع به شهادت می ­رساند. بنابراین خیلی مهم است که ویژگی های افراد ضعیف الایمان و مصادیق آنها را بررسی کنیم؛ به خصوص در دوران حکومت امیرالمومنین علیه السلام­که بستر بسیاری از حوادثی است که غربت اولیا الهی را رقم زد.

وی ویژگی اول این افراد را ضعف خودباوری و تضعیف پیشرفت‌ها و دستاوردهای نظام اسلامی دانست. (آیات ۱۲۴ تا انتهای سوره توبه) «و اذا ما انزلت سوره فمنهم من یقول ایّکم زادته ایمانا». وقتی موفقیتی برای جبهه مومنین و اسلام حاصل می­ شود این افراد این موقعیت را تضعیف می کنند و کوچک می بینند، حرکت و پیشرفت رو به جلوی جریان ایمانی را انکار می کنند و با خرده گرفتن سعی در بی اهمیت جلوه دادن آن مسئله دارند اما همین افراد وقتی پیشرفت یا دستاوردی در جبهه مقابل می بینند در چشمانشان خیلی بزرگ به نظر می آید و مدام آن را تکرار می کنند. ­به بیان امیرالمومنین علیه السلام­در خطبه۶۹ : «لایعرفون الحق کمعرفتکم الباطل و لاتبطلون الباطل کابطالکم الحق» آن قدر که به باطل توجه دارند و باطل را می شناسند حق را نمی شناسند، ظاهراً در جبهه اسلام و مسلمین هستند اما ساز دشمن را کوک می کنند، آن قدر که حق را پایمال می‌کنند برای نابودی باطل قدمی بر نمی دارند. اما نقطه مقابل این گروه : «فأمّا الذین امنو فزادتهم ایمانا و هم یستبشرون» با هر دستاورد و موفقیت جبهه اسلام به یکدیگر بشارت و شادباش می گویند، از اینکه دستاورد جدیدی برای نظام اسلامی حاصل شده جشن می‌گیرند و شادی می‌کنند، نمونه این مسئله را در جریان نابودی و سرنگونی پهباد آمریکایی و توقیف نفتکش انگلیسی و اقامه نماز بر روی عرشه کشتی می توان یافت.

وی در ادامه گفت: امیرالمومنین علیه السلام­در همین خطبه ۶۹ ­سه موجود را نام می برند که بیانگر شرایط و ویژگی ها و خصوصیات افرادی است که در دوران حکومت علوی زندگی می‌کنند: موجود اول شتر نوبار که از سنگینی بار پشتش همیشه زخم شده، قابل تکیه کردن نیست و مقاصد خود را عملیاتی نمی کند. جانور دوم سوسمار است؛ امام می فرمایند: شما مانند سوسمار به سوراخ های خود می خزید. دو ویژگی در سوسمار بسیار برجسته است اول اینکه جزء موجوداتی است که پوستش به بدنش چسبیده نیست و به راحتی پوست اندازی می­کند، دوم اینکه جز موجوداتی است که هم خواب تابستانه دارد هم خواب زمستانه؛ به عبارت دیگر سوسمار فقط درصورتی قادر به ادامه زندگی است که تمام شرایط زندگی برای او مهیا باشد و اگر هوا اندکی سردتر یا گرمتر شود سوسمار به خواب تابستان یا زمستان می رود. موجود سوم هم کفتار است؛ یکی از ویژگی های این حیوان این است که شکارچی برای شکار او آهنگ هایی را می نوازد که با شنیدن آن به خواب فرو می رود و بعد به راحتی شکار می شود. امیر المومنین علیه السلام­با توصیف جامعه خود و بیان این سه موجود، در بیان توصیف مردمی هستند که در اطراف حضرت حاضرند؛ عده ای فقط در زمان خوشی و آرامش دیده می­شوند اما در ناملایمات پای آرمان‌های انقلاب نمی‌مانند. عده‌ای به راحتی با سرگرمی هایی که دشمن برایشان درست می کند غافل می­شوند و در دام دشمن گرفتار می‌شوند و عده ای آنقدر فرسوده و سست هستند که قابل تکیه کردن برای پیشبرد مقاصد نیستند.

ویژگی دوم افراد ضعیف الایمان، اعراض و رویگردانی از حکم ولیّ خدا با عذر تراشی و بهانه جویی است. (آیات ۴7 تا ۵4 سوره نور) «ویقولون آمنّا بالله و بالرسول و اطعنا» برخی افراد ابتداً اعلام می کنند که تابع ولایت هستند و در برابر اوامر خدا و ولیّ مطیع اند «و اذا دعوا الی الله و رسوله لیحکم بینهم اذا فریق منهم معرضون» اما زمانی که به آنها فراخوان داده می‌شود تا حکمی از احکام الهی جاری شود بسیاری از اینها رویگردانی و اعراض می‌کنند. «وان یکن لهم الحق یأتوا الیه مذعنین» اما همین که احساس کنند فرمان ولی خدا به نفع آنها هست و منفعتی در آن برای خود بیابند بلافاصله به آن اذعان و همه جا اعلام می کنند. خداوند می فرماید: «وما اولئک بالمؤمنین» خداوند ریشه چنین عملی را اینگونه بیان می­کند که: «اَ فی قلوبهم مرض» نکند شما هم جزء ضعیف‌الایمانها هستید، «ام ارتابوا» شاید دچار شک شدند، «ام یخافون ان یحیف‌الله و رسوله»­ شاید می ترسند که خدا و پیامبرش و ولیّ خدا به آن ها ظلم کنند. در مقابل این گروه مؤمنین هستند که وقتی امری از جانب ولیّ صادر می‌شود، بلافاصله اطاعت می‌کنند و همین مطیع بودن بی چون و چرای مؤمنین باعث رستگاری آنان می شود. (نمونه های این عکس العمل را در بحث ازدیاد نسل، مصرف کالای داخلی و... می توان یافت.) امیرالمؤمنین در خطبه ۹۷ از چنین افرادی شکایت می‌کنند و می‌فرمایند: همیشه امت ها از ستمکاری حاکمان خود می­ترسند اما من از ستم مردمم بیمناکم؛ شما را برای حرکت و جهاد بسیج کردم حرکت نکردید، در گوش­تان خواندم نشنیدید، پنهان و آشکار شما را فراخواندم اجابت نکردید، نصیحت کردم نپذیرفتید، به جهاد دعوت­تان کردم اما هنوز حرفم تمام نشده می‌بینم که به این سو و آن سو می روید، با مغالطه کاری یکدیگر را از حوزه هایی که امر کرده‌ام فریب می دهید، مدام بهانه می آورید و کسی که بخواهد شما را هدایت کند به ستوه می‌آورید؛ ای کاش این دنیا صرافی بود و من می توانستم ۱۰ نفر از شما را بدهم با یک نفر از یاران معاویه معاوضه کنم، یاران معاویه علی‌رغم اینکه می­ دانند او بر باطل است اما مطیع و فرمانبردار او هستند اما شما با آن که می دانید امام­تان شما را به حق دعوت می‌کند مدام تعلل و سستی به خرج می دهید. در تاریخ امیرالمومنین علیه السلام­­مواردی به چشم می خورد که بعضی از افراد شاخص و بعضاً فقیه و عالم در مقابل فرامین ولیّ خدا به دنبال اجتهاد شخصی خودشان بودند و مدام به دنبال سبک و سنگین کردن اوضاع و مسائل بودند. یکی از این افراد سلیمان بن صرد خزاعی بود؛ شرکت در جنگ جمل را به صلاح ندید و شرکت نکرد، و امیرالمومنین علیه السلام­­از او گلایه کردند، سلیمان بعد از اینکه از جلسه خارج شد به امام حسن و امام حسین علیهما السلام ­گفت پدرتان به اندازه کافی تنها هستند و یار ندارند به ایشان بگویید همین چند نفری که او را دوست دارند را به خاطر این گلایه ها از دور و برشان پراکنده نکنند. زمان گذشت و در زمان صلح امام حسن علیه السلام­یکی از افراد معترض به صلح، سلیمان بن صرد خزاعی بود، بعضی از این افراد نزد امام حسین علیه السلام­رفتند و به ایشان پیشنهاد دادند شمشیر بردارد و با معاویه بجنگد تا یاری اش کنند اما امام حسین علیه السلام­قبول نکردند چون ولیّ و امام زمان امام مجتبی علیه السلام­بود. باز هم زمان گذشت تا واقعه کربلا، سلیمان مشغول سبک و سنگین کردن اوضاع بود تا ببیند به نتیجه می‌رسد که آیا جنگ به صلاح هست یا نه و ... و آنقدر فکر کرد که سر امام حسین علیه السلام بر بالای نیزه ها رفت.

خانم نوربخش در سخنرانی روز پنجم ماه محرم با اشاره به روایتی از پیامبر اکرم صلی ا... علیه و آله وسلم­­در خصوص اعطای نشانه ها از سوی خداوند به پیامبران به جهت اثبات نبوتشان گفت: پیامبر اکرم صلی ا... علیه و آله وسلم­فرمودند: خداوند به هر پیامبری نشانه و آیتی برای اثبات نبوتش عطا کرده است، به حضرت موسی علیه السلام عصا عنایت کرده است که دریا را برای بنی اسرائیل شکافت و از فرعون نجات داد، به حضرت ابراهیم علیه السلام سرد شدن آتش را عنایت کرد، به حضرت عیسی علیه السلام کلماتی را آموخت و زنده کردن مردگان را عطا کرد و اما به من علیعلیه السلام را اعطا نمود. اما ایشان در اوج مظلومیت قرار داشتند و این مظلومیت در تمام ائمه اطهار و اولیای الهی در طول تاریخ وجود داشته و دارد. علت این غربت و مظلومیت تاریخی وجود "فی قلوبهم مرض" و ضعیف‌الایمان‌ها در جامعه است. ویژگی افراد ضعیف الایمان این است که تحت تاثیر شبهات قرار می­گیرند و در فتنه‌ها و القائات شیطانی زمین‌گیر می­شوند. ­خداوندمی فرماید این شبهات برای ضعیف‌الایمان‌ها فتنه است. در روایات علت فراوانی فتنه در دوران آخرالزمان سالم سازی جامعه و پاکسازی جامعه از عناصر ناخالص بیان شده است. بیان شده هنگامی که امام زمان­ (عج) ظهور می کنند افرادی در سپاه ایشان هستند که مردم احتمال بودن آنها در سپاه امام زمان را نمی دادند و در نقطه مقابل افرادی از سپاه ایشان خارج می شوند که بسیاری از مردم گمان می کردند اینها جزء مومنین هستند!! و اینها همان ریزش ها و رویش ها هستند. اصلا فلسفه وجود شبهات همین مسئله است که در این فتنه ها جامعه تصفیه شود. شیعه امیرالمومنینعلیه السلام­ باید در مقابل شبهه‌افکنی مخالفین در مورد ولیّ زمانش قاطع و بابصیرت عمل کند. اگر کسی پای ولایت بایستد، در مقابل شبهات و القائات با مقاومت و بصیرت و تیزبینی عمل می­کند و از ولیّ زمان دفاع می­کند. حواسمان را جمع کنیم مبادا خدای نکرده در شبهات دامنگیر شده و در دینمان دچار شک و تردید شویم.

خانم نوربخش در ادامه افزود: ریزش ها و رویش های دوران امیرالمومنینعلیه السلام­­زیاد است و بررسی همین­ها ما را به جریان عاشورا می­ رساند، روز عاشورا تبلور همین ریزش­ها و رویش­هاست. یکی از ریزش­های کربلا فردی به نام ضحاک بن عبدالله مشرقی است که در روز عاشورا در حمله اول شرکت کرد و مقابل چشمان امام چند نفر از سپاه عمربن سعد را به درک رساند و نماز ظهر عاشورا را هم با اباعبدالله به جا آورد. این فرد شرط حضورش در سپاه امام حسینعلیه السلام این بود که تازمانی به امام کمک می کند که امامعلیه السلام یار و سپاهی داشته باشد و در غیر این صورت از امامعلیه السلام­جدا شود، وقتی غالب یاران امامعلیه السلام شهید شدند و تنها برخی از بنی هاشم باقی مانده بودند نزد امام رفت و ایشان بیعتشان را از او برداشتند، او اسبش را که در خیمه اش آماده کرده بود سوار شد و از معرکه گریخت. نقطه مقابل این فرد را هم داریم؛ کسی که اتفاقا وقتی امام زمانش دعوتش می­کند مردّد بود برود یا نه! و همسرش به او نگاهی کرد و گفت حبیب می­ترسی اگر بروی عبیدالله بن زیاد خانه را روی سر من خراب کند؟ این خانه چه فایده ای داره وقتی ولیّ خدا در غربت و تنهایی به سر می برد! و حبیب اسبش را زین کرد و به تاخت رفت و در زمره یاران اباعبدا... شد.

ایشان ویژگی چهارم ضعیف الایمان­ ها را عافیت طلبی و سستی عنوان نمود و ضمن اشاره به آیه ۵۱ تا ۵۷ سوره مائده بیان داشت: یکی از ویژگی های افراد ضعیف الایمان این است که وقتی دولت، امکانات و تجهیزات مادی جبهه مقابل را می بینند تحت تاثیر قرار می گیرند و ترجیح می دهند کمترین خسارت را ببینند و به همین خاطر سعی می‌کنند با آنها به نحو مسالمت آمیز برخورد کنند.

وی برای آشکارتر شدن علت این مشکل گریزی به تاریخ شهر کوفه زد. جایی که امیرالمومنینعلیه السلام­ ابتدای ورودش، مردم آن را مدح و ثنا می‌کردند اما همین شهر کوفه به جایی رسید که ایشان در اواخر عمرشان مدام دعا می کردند که خداوند مرا از شما بگیرد. کوفه شهری بود که از اساس به عنوان یک پایگاه نظامی بنا شده بود و ماهیت نظامی داشت. در دوران خلافت خلیفه دوم که اوج کشورگشایی و جنگ های مسلمانان بعد از پیامبر اکرم­ صلی الله علیه و آله بود شاهد چندین اتفاق مهم هستیم: یکی از این جریانات سرازیر شدن مبالغ هنگفتی به بیت المال مسلمین بود امپراطوری ایران، روم، یمن و عراق هر کدام به تدریج مبالغ زیادی را به عنوان غنائم جنگی وارد بیت المال مسلمین می کردند از طرف دیگر به مرور زمان حکومت وقت قانون جدیدی وضع کرد که بیت المال بین مسلمین به تساوی تقسیم نشود بلکه هر کس در اسلام سبقت داشته است برخورداری او از بیت المال نیز بیشتر باشد این رویه در دوران خلیفه دوم ایجاد شد و مثلاً فردی از مجاهدین بدری که جزء مهاجرین بوده و ۵۰۰ درهم از بیت المال سهم داشت و اگر مجاهد بدری جزء انصار می بود ۴۰۰ درهم، به همین نسبت هرکس رئیس قوم و قبیله ای بود بهره بیشتری می‌برد و هرکس دیرتر مسلمان شده بود سهم کمتری؛ و این به مرور زمان باعث ایجاد یک شکاف و اختلاف طبقاتی بزرگ در میان جامعه شد؛ سرمایه‌داری و اشرافی گری به عنوان یکی از ملاک ها در جامعه معرفی شد تا جایی که خیلی از نمایندگان مردم و سران براساس میزان سرمایه خود انتخاب می شدند. این فکر آنقدر نفوذ کرده بود که مردم هم به این باور رسیده بودند که این اختلاف باید وجود داشته باشد، این فرهنگ تا حدی شدید بود که حتی اطرافیان نزدیک امام نیز تحت تاثیر این فرهنگ قرار داشتند تا جایی که در دوران حکومت امام خواهر امام و یا بستگان نزدیک امام به ایشان اعتراض می­کردند که چرا سهم ما از بیت المال بیشتر نیست. دردوران حکومت عثمان وضع اشرافی گری در مردم بیشتر خود را نشان می‌داد؛ نقل شده گردنبند همسر عثمان یک سوم مبلغ مالیات آفریقا بود. خانه مجللی مثل قصر برخی امرا و دریافت مبالغ هنگفت و به همین نسبت سایر اشخاصی که منصب یا جایگاهی داشتند مبالغ و سرمایه زیادی جمع آوری کردند. در زمان حکومت امیرالمومنین علیه السلام­ با وجود این که ایشان ابتدا از پذیرش خلافت ممانعت می کردند اما زمانی که مجبور به پذیرش شدند اعلام کردند: اگر حکومت را بپذیرند جامعه را زیرورو خواهند کرد و هرگز حاضر نیستند زیر بار بسیاری از بدعت هایی جامعه بروند. وقتی حکومت امیرالمومنینعلیه السلام­­تشکیل شد به فاصله چند ماه اول این اعتراضات از ناحیه طلحه و زبیر بروز کرد بعد از جریان جنگ جمل امام تصمیم گرفتند کوفه را که یک مرکز نظامی بود به عنوان پایتخت حکومت خود انتخاب کنند به همین خاطر بسیاری از افراد با خانواده هایشان وارد کوفه شدند، از طرفی بردگان و اموالی که در دوران عمر بسیار زیاد شده بودند نیز در کوفه بودند. اینکه کوفه به عنوان پایتخت انتخاب شد به مرور کاروان‌های تجاری از کوفه عبور می کردند و همین مسئله باعث شد کم کم روحیه نظامی در بین مردم آن کم‌رنگ‌تر شود. مسئله دیگری که در تحلیل شرایط حکومت امیرالمومنین علیه السلام­ بسیار مهم است تغییر نیت­های خالصانه مردم در دوران خلفای پیشین بود؛ مردم عادت کرده بودند زمانی که به جنگ می‌روند غنائم هنگفتی بدست آورند بنابراین به مرور زمان انگیزه جهاد از آن نیت الهی و خالصانه در برخی از مردم تبدیل شد به نیت های مادی. همه این عوامل دست به دست هم دادند که بعد از جنگ جمل اتفاق نامبارکی خودش را نشان دهد و مردم بعد از این جنگ خدمت امیرالمومنینعلیه السلام­ آمدند و تقاضای دریافت غنیمت کردند اما حضرت اعلام کردند که غنیمتی در کار نیست قبلاً که شما می جنگیدید طرف مقابل شما کافر و مشرک بود اما این جنگ بین دو گروه مسلمان است ما از مسلمین غنیمت نمی­گیریم و وقتی امیرالمومنین علیه السلام­ با اعتراضات شدید مردم مواجه شدند اعلام کردنداز شما می‌پرسم عایشه سهم چه کسی باشد؟ مردم که پاسخی برای این سوال نداشتند سکوت کردند. نحوه تقسیم بیت المال توسط امیرالمومنین علیه السلام­ که به مساوات انجام می شد و غنیمت جنگی دیگر در کار نبود بلکه بااشرافی‌گری مقابله می­ شد. این ها در شرایطی بود که مردم طی چند سال قبل از حکومت امیرالمومنینعلیه السلام­ مزه مادیات و لقمه های چرب و نرم را زیر دندان هایشان حس کردند، همین ها زمینه‌هایی برای نارضایتی و مخالفت بود. تا اینکه در زمان جنگ صفین نقل شده که امیرالمومنینعلیه السلام­ و مالک اشتر هزار نفر را به درک واصل کردند. زحماتی که امیرالمومنین علیه السلام­­در جنگ صفین متحمل شدند و انواع نیرنگ­ها؛ به یک باره آن را تحت‌الشعاع قرار داد جنگی که یک سال و نیم از حکومت امیرالمومنین علیه السلام­­را به خود اختصاص داده بود؛ ناگاه با بی‌بصیرتی، سستی و ضعف سپاهیان امیرالمومنین­علیه السلام­ بی سرانجام ماند. قرار بر این شد تا حَکَم این دو سپاه با هم مذاکره کنند و اگر مذاکره نتیجه داد به مفاد آن عمل کنند، اتفاقی که در جریان حکمیت افتاد برای امیرالمومنین علیه السلام­ بسیار سخت و دشوار بود. معاویه کم‌کم به بزرگان سپاه امام علی علیه السلام ­و به سران و بزرگان قبایل نامه می نوشت و با وعده های مادی سعی در فریب آن ها داشت. معاویه قول داده بود که تمام حقوق مردم عراق و حجاز را از سهم خراج شام بپردازد و حتی برای بزرگان قبایل سهم ویژه قائل شود. شرایط فکری مردم، رفاه گرایی آنها و اینکه این روحیه رفاه را گرایش آنها به حکومت علوی نمی‌تواند تامین کند همه دست به دست هم داد تا مردم خام وعده‌ی معاویه شوند و به تدریج به سپاهیان امیرالمومنینعلیه السلام­سست شدند.

امیرالمومنین علیه السلام به سهل بن حنیف والی خود در مدینه نامه نوشتند (نامه۷۰) و او را در مورد شدت پیوستن برخی مردم به معاویه دلداری دادند و به او فرمودند: ای سهل چنین نیست مردم حق را نیافته باشند؛ بلکه آنها عدالت را دیدند. اما به خاطر انحصارطلبی و مادیات به سمت معاویه رفتند. دیگر مردم صراحتا می گفتند ما ظلم کم معاویه را می توانیم تحمل کنیم اما این همه عدالت علی علیه السلام را نمی توانیم تحمل کنیم.

مدت کوتاهی نگذشت که مردم به این نتیجه رسیدند معاویه بر سر عهد و پیمان هایی که در جریان حکمیت و بعد از آن وعده اش را می‌داد نماند و هر روز معاویه با حمله به یکی از مناطق تحت سیطره امیرالمومنین (علیه السلام) بیت المال آنجا را غارت می کرد و تحریم‌ها شدت گرفته بود. افراد سست و ناآگاه امیرالمومنین علیه السلام­ را تحت فشار قرار دادند تا دوباره با معاویه بجنگد و پیمان را نقض کند، وقتی با مخالفت حضرت مواجه شدند گروه خوارج شکل گرفت. وقتی دست درازی های معاویه به قلمرو حکومت امیرالمومنینعلیه السلام­ شدت گرفت امام جهت مقابله با معاویه و دفاع از مرزهای اسلامی مردم را در مسجد جمع کرد و برای آن ها خطبه خواند و دعوت به شرکت در جهاد کرد، اما مردم دعوتش را اجابت نمی کردند. غیر از عدالت امیرالمومنین علیه السلام­در این فاصله، مسئله دیگری هم که عامل این واکنش مردم بود این بود که افرادی مثل سهل و مالک اشتر و... که صاحب نفوذ بودند یا به تدریج از دنیا رفته بودند یا جذب معاویه شده بودند. دیگر امیرالمومنین علیه السلام ­هرچه بر فراز منبر خطبه می خواندند و مردم را دعوت می کردند برای شرکت در جنگ کسی لبیک نمی گفت. وای از روزی که معاویه صفتان بفهمند نقطه ضعف سپاه علی­علیه السلام وعده پول و نان و آب است. در هر زمان با این وعده سپاه علی علیه السلام­ را سست می­ کردند تا زمانی که ابن ملجم مرادی امام را به شهادت رساند.

امام حسنعلیه السلام­در چنین اوضاعی حکومت را به دست گرفتند مردمی که تفکر آن ها اشرافی‌گری، رفاه طلبی و عافیت طلبی شده بود و دشمنی که نقطه ضعف این مردم را به دست آورده بود و با وعده های مالی آنها را از جبهه حق متفرق می­کرد. مجموعه این عوامل باعث شد تا امام حسن­علیه السلام­ مجبور به پذیرش صلح شود. نقل شده است که وقتی امام حسنعلیه السلام­ برای ساماندهی مردم جهت شرکت در جنگ با معاویه سخنرانی می کردند مردم رسماً به امام حسن­علیه السلام­ اعلام می کردند که ما دنیا را می­خواهیم. حتی وقاحت را به حدی رساندند که به خیمه امام حمله کردند سجاده از زیر پای امام کشیدند و خیمه امام را غارت کردند حتی با ضربه­ی خنجر امام را مجروح کردند. در چنین شرایطی که برخی از سرداران سپاه امام حسنعلیه السلام­ با وعده های مالی معاویه به سمت او رفته بودند امام چاره ای جز پذیرش صلح نداشتد. بیچاره مملکتی که در آن از مردم نظرسنجی می­ شود که آیا با دشمن علی­­علیه السلام­ مذاکره و صلح کنیم یا نه؟! شدت و اوج این روحیه در زمان امام حسین­علیه السلام­­ خودش را نشان داد. وقتی عبیدالله با سکه‌هایش مردم را از امام‌شان جدا کرد.

خانم نوربخش با اشاره به این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ­در روز غدیر که اعلام کردند: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره و اخذل من خذله» افزود: مردم کوفه ۳۰ هزار شهید در رکاب امیرالمومنین­علیه السلام­ دادند اما چون برای علی­علیه السلام­­ کم گذاشتند خداوند آن ها را رسوا و ملعون تاریخ کرد. چرا مردم بصره به عنوان قاتلین امام حسین­علیه السلام­ معرفی نشدند بلکه کوفه که مرکز تشیع بود به عنوان قاتل این امام و نماد بی وفایی به ولیّ خدا معرفی شد؟! چون برای علی علیه السلام­ کم گذاشتند و درد علی­­علیه السلام­ را نفهمیدند!

اما اهل بیت­علیهم السلام­ همواره نشان داده اند در بدترین شرایط هم گلهایی رشد می‌کنند که می‌توانند دنیا را گلستان کنند امام حسین علیه السلام­­یکی از کسانی که در همین دوران رشد کرد و بزرگ شد، قاسم بن الحسن علیه السلام­و... امام حسین علیه السلام­­در روز عاشورا نمی‌توانستند بالای سر همه جنازه ها حاضر شوند اما بالای سر چند جنازه خود را رساندند یکی از آنها حُرّ بود نماد کسی که تمام مسیر را اشتباه رفته اما با توبه و پشیمانی به آغوش ولیّ خدا باز می گردد، یکی دیگر از آنها قاسم بود. در جامعه ای که مردم به خاطر رفاه طلبی و عافیت طلبی جهاد در راه خدا را کنار گذاشته بودند نوجوانی همچون قاسم در پاسخ به ولیّ زمانش می گوید مرگم احلاً من العسل. قاسم باید ثابت کند فرزند حسن بن علی بن ابی طالب­علیه السلام­ است که در وصف مرگ گفت عطش فرزند ابوطالب به مرگ از شوق طفل به سینه مادر بیشتر است. قاسم بابت این حرفش هزینه سنگینی پرداخت؛ نقل می کنند تا وقتی نبرد تن به تن بود قاسم همه را از پا درآورد مانند جدش امیرالمومنین­­علیه السلام­. اما یک روش که در این دشمنان عمومی و همگانی است اینکه وقتی نمی­توانند به مقصودشان برسند دوره می­کنند. یک روز در مدینه مادرش فاطمه زهرا­­علیها السلام­ را دوره کردند و آنقدر با غلاف شمشیر بر بازوانش زدند تا دست از ولیّ زمانش بردارد و روز عاشورا قاسم را دوره کردند تا جایی که وقتی امام حسین­علیه السلام­­بالای سر قاسم رسید اثری از او نمانده بود.

روابط عمومی مؤسسه علمی_ تحقیقی مکتب نرجس علیهاالسلام

نوشتن یک نظر

افزودن نظر

x
دی ان ان