ایشان ابتدا به نقل از احمد بن ابی نصر بزنطی -از اصحاب امام رضا (علیه السلام)–گفت: امام رضا (علیه السلام) خادم خودشان را همراه مرکب اختصاصیشان برای من فرستادند، خادم حضرت گفت: امام تورا طلبیده، و بسیار خوشحال شدم که ولی نعمتم با من کاری دارد، آمدم خدمت حضرت و با حضرت تقریبا یک جلسه خصوصی داشتیم، بین ما صحبتهایی شد تا اینکه پاسی از شب گذشت و چند ساعت مراوده داشتیم، وقتی بلند شدم که برگردم حضرت گفتند: فکر نکنم بتوانی برگردی دیروقت است، می خواهی همین جا بمان، ومن هم ماندم، بعد به خدمتکارشان فرمودند: رختخواب من را برایش پهن کن، ملحفه ای که خودم رویم می کشم را برایش بیاور و بالشتی که سرم را رویش می گذارم به احمد بده، اینها را که حضرت گفتند در افکار خودم غوطه ور شدم و با خود گفتم هیچ کسی از اصحاب چنین سعادتی نداشت، و در پوست خودم نمی گنجیدم، حضرت فرمودند: جدّ ما امیرالمومنین(علیه السلام) به دیدار زید بن سوهان که مریض بود رفتند، زید کمی خودشیفته شد که من کسی هستم که امیرمومنان (علیه السلام) به دیدارم آمدند، حضرت فرمودند: هواست را جمع کن که غرور و تکبر به سراغت نیاید و به دیگران فخر نفروش بخاطر اینکه به دیدنت آمدیم. سپس امام رضا(علیه السلام) به من فرمودند: حال تو هم بخاطر توجه ما به دیگران مراقب باش تا فخر نفروشی و تواضع داشته باش.
ایشان بیان داشت: نزدیکترین حالت بنده به خاک افتادن و سجده است. این جریان برای ما مذهبیها یک هشدار است اگر اهل مسجدیم یا طلبه ایم یک موقع این توفیق باعث نشود عجب و غرور بورزیم. لبیک گفتن به امام آسیب هایی هم دارد، آسیب بزرگ ایمان و نماز و روزه، عجب و غرور است. شیطان عمری عبادت کرد و با یک لحظه عجب و غرور همه را از دست داد. امام علی (علیه السلام) در نهج البلاغه می فرماید: «عجب اگر ریشه اش کارهای خوب است خدا آن را دوست ندارد» ودر جایی دیگر فرمودند: «گناهی که در تو تواضع ایجاد کند بهتر است از عبادتی که باعث عجب و غرور تو بشود» این روایت نمی خواهد بگوید گناه کن وکار خیر نکن؛ بلکه منظور فهماندن بدی عجب است.
این خطیب توانا عجب و غرور را آسیبی دانست که ممکن است لبیک گویان به آن دچار شوند و متذکر شد: بعد از بعضی مجالس دعا شاید برخی را ببینید که مشغول دنیا هستند، مراقب باشید دچار عجب وغرور نشوید. شخصی به خدمت امام جواد(علیه السلام) رسید در حالیکه خیلی خوشحال بود، امام علت را پرسیدند گفت: (علیه السلام)خدا توفیق داد ده نفر از فقرا را کمک کردم و بخاطر این خوشحالم، امام فرمودند اشکالی ندارد اگر حبطش نکنید، ما کار ثواب خیلی انجام می دهیم اما گناه هم می کنیم، او گفت من از شیعیان خالص شما هستم چطور ممکن است کار خیرم را خراب کنم! حضرت این آیه را خواندند: «لاتبطلوا صدقاتکم بالمنّ والاذی» مراقب باشید کار خیرتان را با اذیت از بین نبرید، او گفت من که کسی را اذیت نکردم و منت نگذاشتم، امام فرمودند نه فقط برای فقیر منّت نگذارید بلکه هیچ جایی منّت نگذارید و اذیت نکنید. اذیت کردن آن فقیرها بدتراست یا اذیت ما اهل بیت؟ هم من را اذیت کردی و هم ملائک را و کارهای خیرت را از بین بردی! او گفت مگر من چه کردم! حضرت فرمودند این ادعا که مگر می شود من که شیعه خالص هستم اعمالم خراب بشود! ادعای بزرگی است، این تکبر و غرور است. تو می دانی که شیعه واقعی ما افرادی مثل سلمان، مقداد، عمار، ابوذر و... بودند. پس بگو من از دوستان شما هستم با دشمنان شما دشمنم و دوست دوستان شما هستم، اینطور خدا هم جبران می کند و کار خیرت را قبول می کند.
ایشان ضمن تاکید بر این موضوع که غرور و خودشیفتگی آسیبی است که گاهی کار را به جایی می رساند که فرد مقابل امام و خدا می ایستد، تصریح کرد مگر شیطان شش هزار سال عبادت نکرد؟! در این زمان اگر کسی صد سال عمر کند همه تعجب می کنند، اگر کسی مومن باشد، اهل نماز شب و زیارت و نافله باشد و همه این عمر عبادت کند شاید ده سالش عبادت خالص باشد یا حداکثر۲۰ سال، شیطان ۶هزار سال عبادت کرد، پس باید عبرت بگیریم چرا که شیطان از همه بیشتر عبادت کرد.
وی سپس با اشاره به روایتی از پیامبر(صلی الله علیه وآله) که «خدا عبادت نشده به مثل عقل» در تعریف"عاقل"گفت: مومن به درجه عاقل نمی رسد مگر با ده خلصت؛ که دهمین ویژگی را اینچنین معرفی نمود: کسی عاقل می شود که این را بفهمد که هیچکسی روی زمین نیست که از من برتر باشد؛ حضرت راهش را در ادامه اینچنین می فرمایند: مردم دو دسته هستند یک عده از ما بهترند پس به اینها تواضع کن، اما اگر کسی را دیدید که به ظاهر از ما بدتراست و اهل فسق و فجور است، حضرت دو راهکار ارائه دادند: شاید ظاهرش اینطور است وبدیهایش قابل مشاهده است، ملاک قضاوتهای ما ظاهر است اما ملاک خدا دلهاست، دومین راهکار هم اینکه شاید الان این فرد بد است واز فردا خوب شود و ما اکنون خوبیم وبعد عاقبتمان معلوم نیست! پیامبر(صلی الله علیه وآله) همیشه دعا می کردند خدایا ما را به حال خود وامگذار. در تاریخ هم می بینیم چه بسا افراد خوبی که عاقبتشان شر شد و چه افراد بدی که عاقبت بخیر شدند.
حجه الاسلام شیخ طادی در ادامه داستانی از زندگی حضرت موسی (علیه السلام) را نقل کرد و گفت: خدا به حضرت موسی (علیه السلام) گفت یک نفر را بیاور که از خودت پست تر باشد، حضرت می خواستند سگی را ببرند که پشیمان شدند و ندا آمد اگر سگ را می آوردی از پیامبری خلع می شدی. اگر خودمان را برتر ندانیم چه می شود؟
در ادامه روایت پیامبر (صلی الله علیه وآله) نتیجه اش آمده است: اگر کسی به این درجه برسد که خودش را از همه پایین تر بداند خداوند به او سیادت وآقایی می دهد وهمه به او احترام می گذارند. پس به ظاهر افراد نمیشود قضاوت کرد، از کجا معلوم که در دل آدم خوبی نباشد، به ریش و تسبیح که نیست! مراقب باشید قضاوت نکنید.
در ماجرای کربلا"جون"که غلام اباعبدالله (علیه السلام) بود و بوی بدی میداد، و نسبی نداشت و ظاهر خوبی نداشت، حضرت او را در میدان جنگ آزاد کردند که برود اما جون گفت؛ از اینجا نمی روم مگر اینکه خونم در راه شما بریزد، او جنگید و وقتی در حال شهادت بود حضرت بالای سرش رسید و دعایش کرد و گفتند: خداوندا روی او را سفید کن، بوی بدنش را خوشبو کن و با اولیاء الله محشورش کن!که شاهد می آورد و به نقل ازامام باقر (علیه السلام) می فرمایند: وقتی می خواستند بدن شهدا را دفن کنند در صحرای کربلا بوی خوشی را شنیدند و جستجو کردند ودیدند این بوی خوش از جون است. این دعا را فقط در حق جون کردند، صورت بصورت غلام خود گذاشتند و او را دعا کردند.
ایشان در پایان یادآور شد گاهی این عجب و غرور ما سدّی است برای کسی که می خواهد وارد این مسیر شود، چون به ظاهرش نگاه می کنیم، یک برخورد اشتباه باعث می شود از راه به در شود.
حضرت عیسی(علیه السلام) به حواریون فرمودند: مردم می گویند اساس یک ساختمان به پی وریشه آن است اما بحق الله به آخرین خشت ساختمان است. حرّ همینطور بود تا روز عاشورا جهنمی بود اما بهشتی شد. کسانی که امام زندگیشان را زیرو کرده مثل همین حر که زیادند همه آنها یک صفت داشتند وآن ادبشان بود که امام خریداریشان شد. حر دوجا ادب کرد وقتی به کاروان امام رسید پشت سر امام خودش و سربازانش نماز خواندند و دومین جا وقتی راه را بر امام بست و حضرت فرمودند: مادرت به عزایت بنشیند او گفت: آقا چه کنم که مادرتان حضرت زهرا(علیها السلام) است و جواب حضرت را نداد و ادب کرد واز جهنم به بهشت رفت، حضرت هم جبران کردند، بالای سرش رفتند و دستمال مادرشان را هم به سرش بستند.
روابط عمومی مکتب نرجس(علیهاالسلام)