پدید آورنده : محمدصادق مزینانی
سرآغاز
آیا یقه پاره کردن حضرت زینب در کاخ ابن زیاد یا کاخ یزید و کوبیدن سر به چوبه محمل به گونه ای که سر یا پیشانیش شکسته باشد، درست است؟ چگونه ممکن است، شخصیتی چون زینب کبری، آن هم در برابر چشم نامحرمان، چنان کارهایی انجام دهد؟
1. در برخی منابع متأخر آمده است، هنگامی که اهل بیت را بر یزید وارد کردند، چون زینب سربریده برادر را پیش روی یزید دید، بی تاب شد و گریبان چاک کرد و با صدایی حزین که دل ها را پاره پاره می کرد، فریاد برآورد: یا حسینا ای حبیب قلوب رسول خدا ای فرزند مکه و منی و ای فرزند دل بنده سیده نساء، ای جگر گوشه محمد مصطفی. اهل مجلس خروش برآوردند و یزید هم چنان ساکت بود.(2)
نقد و بررسی:
این گزارش در هیچ یک از منابع معتبر تاریخی نیامده است که زینب در کاخ ابن زیاد یا یزید، یقه پاره کرده باشد. در هیچ یک از آنها سخن و اثری از یقه پاره کردن نیست. اما آن چه در منابع متأخر آمده، از نظر سندی و محتوایی دارای اشکال است. از نظر سندی مرسل است و از نظر محتوایی، با سفارش امام حسین به زینب کبری سازگاری ندارد. در روایت مفصلی از امام سجاد(علیه السلام) آمده است: آن حضرت خواهرش را سوگند دادند که گریبان چاک نکند و صورت نخراشد(لاتشقی علی جیبا و لاتخمشی وجها...)(3) آیا با وجود چنان سفارشی می توان گفت که عقیله بنی هاشم به چنین کاری دست زده است. افزون بر این، این گونه کارها با مقام والای زینب، شخصیتی که بسیاری از عصمت او سخن گفته اند،(4) منافات دارد؛ به ویژه آنکه نقل شده، این کار در حضور نامحرمان صورت گرفته است.
2. سرشکستن حضرت زینب
برخی تاریخ نگاران آورده اند: هنگامی که کاروان اهل بیت را به کوفه وارد کردند، زن و مرد از خانه ها بیرون آمدند. زنان گریه می کردند... ناگهان سرهای شهدا و پیشاپیش آنها سر امام حسین(علیه السلام) را برنیزه کرده بودند، وارد کردند. چشم حضرت زینب که به سر بریده برادر افتاد سر خود را بر چوبه محمل زد به گونه ای که خون از زیر موهایشان جاری شد و سپس اشعاری در مصیبت برادر زمزمه کردند.
نقد و بررسی:
چون این گزارش دستاویزی شده تا برخی بهانه جویان، اعمال غیرمعقول و غیرمنطقی خود، از جمله قمه زنی و کارهایی همانند آن را توجیه کنند، به نقد و بررسی مشروح روایت یاد شده می پردازیم.
نقل و استناد به این روایت از چند جهت مخدوش است:
1. این روایت مرسله است. علامه مجلسی که این گزارش را آورده، به مرسله بودن آن تصریح کرده است.(5) با چنین روایتی چگونه می توان کاری را به زینب کبری نسبت داد و براساس آن مسئله ای فقهی را اثبات کرد.
محدث قمی در نقد سند روایت یاد شده می نویسد: »ذکر محامل و هودج، در غیر خبر مسلم جصاص نیست و این خبر را گرچه علامه مجلسی نقل کرده؛ لیکن مآخذ آن منتخب طریحی و کتاب نورالعین است که حال هر دو کتاب بر اهل فن پوشیده نیست(6)«.
محدث قمی پس از نقد سند روایت، به نقد محتوایی آن پرداخته که بدان اشاره خواهیم کرد.
2. از نظر محتوایی نیز، این روایت دارای اشکالاتی است از جمله این که این روایت با سفارش پیامبر به فاطمه زهرا و سفارش امام حسین به زینب کبری معارض است.(7) امام حسین خواهر را سوگند دادند که به لطم و پریشان کردن مو اقدام نکنند؛ آیا با چنان سفارش هایی می توان گفت که عقیله بنی هاشم به چنین کاری دست زده اند.
3. افزون بر این، همان گونه که محدث قمی اشاره کرده اند، این کار با مقام والا و روح بزرگ حضرت زینب منافات دارد و با شأن و جایگاه آن حضرت سازگاری ندارد.
»و نسبت سر شکستن به جناب زینب سلام الله علیها و اشعار معروفه نیز، بعید است از آن مخدره که عقیله هاشمیین و عالمیه غیرمعمله و رضیعه ثدی نبوت و صاحب مقام رضا و تسلیم است.»(8) بی تردید زینب کبرایی که متون معتبر اسلامی توصیف کرده اند، با زینبی که این گونه راویان و ناقلان آورده اند، از زمین تا آسمان تفاوت دارد.
4. افزون بر همه اینها، علامه مجلسی خود از لهوف نقل کرده که شتران محمل و هودج نداشته اند.(9) بر همین اساس شیخ عباس قمی در ادامه سخنان یادآور است:
آنچه از مقاتل معتبر معلوم می شود، حمل ایشان بر شتران بوده که جهاز ایشان پلاس و روپوش نداشته، بلکه در ورود ایشان به کوفه، موافق روایت حذام بن ستیر که شیخان [شیخ مفید و شیخ طوسی] نقل کرده اند، به حالتی بوده که محصور میان لشکریان بوده اند، چون خوف فتنه و شورش مردم کوفه بوده؛ چه در کوفه شیعه بسیار بوده است.(10)
5. نسبت دادن شعرهایی به حضرت زینب که در این هنگام (دیدن سر برادر) سروده است، درست نیست، زیرا در آن سروده ها آمده است:
یا اخی فاطم الصغیرة کلّمها
فقد کاد قلبها ان یذوبا(11)
ای برادر! فاطمه کوچک حرف بزن
که نزدیک است قلب او آب شود
نخست: آن که فاطمه کوچک نبوده، بلکه در سنی بوده که پیش از رویداد عاشورا با حسن مثنی ازدواج کرده است.
دو: دیگر آنکه در شأن کسی که بنابر پاره ای گزارش ها، در دروازه کوفه برای مردم سخنرانی کرده و به افشاگری امویان و شناساندن کشته شدگان کربلا و اسیران پرداخته،(12) نیست که این گونه از سوی زینب کبری اسم برده شود.
سه: دیگر آنکه ایشان از جمله گزارش گران مجلس یزید است و می گوید، من در آن وقت (جاریه) بودم؛ یعنی زن جوان. پس کسی که چنین جایگاهی داشته، می توانسته مجلس یزید را گزارش کند و در سن جاریه بوده، درست نیست که بگوییم این شعر را حضرت زینب درباره او سروده است.
چهارم: افزون بر این امام باقر (علیه السلام) می فرماید: آن گاه که زمان شهادت امام نزدیک شد، دختر خود فاطمه را فراخواندند و کتابی را که در هم پیچیده بود و نیز وصیت ظاهری را به او سپردند(13) آیا چنین شخصیتی سزاوار است که زینب کبری او را چنان خطاب کند.
در طرح شبهه اشاره کردیم که شماری برای توجیه اعمال غیرمنطقی خود به این گزارش استناد کرده و می گویند: اگر قمه زنی و سر شکافتن در عاشورا و عزای امام حسین روا نیست، پس چرا زینب سرش را به چوبه محمل کوبید و سر و صورتش را به خون آغشته کرد؟ مگر امام سجاد(علیه السلام) (14) همراه زینب نبود و این اقدام عمه اش را ندید، اگر سرشکافتن حرام است، پس چرا امام به این کار اعتراض نکرد؟ آیا سکوت امام معصوم در این جا، نمی تواند تأیید و تقریر این عمل باشد؟
همان گونه که اشاره کردیم این روایت از ریشه بی اساس است.
6. افزون براین بر فرض انجام چنین کاری از سوی آن حضرت در آن شرایط سخت و بحران، روشن نیست که با قصد سرشکستن اقدام به چنین کاری کرده باشند. حتی اگر چنین عملی واقع شده باشد و با قصد هم واقع شده باشد، دلیل جواز در شرایط عادی و عزاداری ها نیست. گواه آن این است که چنین عملی در سالگرد عاشورا از آن حضرت نقل نشده است.
7. افزون بر همه اینها، قیاس قمه زنی براین عمل، بر فرض ثبوت که معلوم نیست با قصد صورت گرفته باشد یا خیر، قیاس مع الفارق است.(15)
8. علاوه بر همه اینها، این کار در جهان امروز، موجب به زیر سؤال رفتن اصول مکتب شیعه می شود و زبان یاوه گویان و دشمنان را در استهزاء و خرافی خواندن تشیع باز می کند. پس هرگز نمی تواند جایز باشد.
3. یادآور شدیم که حضرت زینب در کوفه برای زنان درس تفسیر داشت. نقل کرده اند که روزی در کلاس درس خود «کهیعص» را تفسیر می کرد، حضرت علی(علیه السلام) وارد کلاس شد و او را از این حروف مقطعه آگاه ساخت و فرمود:
نور دیده، این حروف رمزی است و در مصیبت وارد شده بر شما عترت پیامبر رسیده است.(16) و سپس مصیبت هایی را که بر آنها وارد می شود، برای آن مکرمه بیان کردند؛ به گونه ای که گریه آن بانو بلند شد. و نیز از علی(علیه السلام) نقل شده است:
»کاف» رمز کربلاست؛ «ها» به هلاکت اشاره دارد؛ «یا» یعنی یزید که بر حسین ستم می کند؛ «عین» کنایه از عطش حسین است؛ و «صاد» به صبر اشاره دارد.(17)
این روایت از دیگر امامان معصوم نیز، با شرح بیشتری نقل شده است. از باب نمونه راوی می گوید که به امام زمان عرض کردم: ای پسر رسول خدا، مرا از تأویل «کهیعص» آگاه ساز. امام فرمود: این حروف از اخبار غیبی است که خداوند بنده خویش زکریا را از آن آگاه ساخت و سپس آن را برای محمد بیان کرده است. آیا زکریا از این اخبار به این دلیل بود که او از پروردگار خویش خواست تا نام های «پنج تن» را به او بیاموزد. پس جبرئیل بر او نازل شد و آنها را به او آموخت. هرگاه زکریا، محمد، علی، فاطمه و حسن را یاد می کرد، اندوه او بر طرف و گرفتاریش حل می شد و هرگاه از حسین(علیه السلام) یاد می کرد. گریه اش می گرفت. روزی گفت: خداوندا مرا چه می شود که هرگاه چهار تن از آنان را یاد می کنم، با نام آنان اندوهم برطرف می شود؛ اما وقتی از حسین یاد می کنم، از چشمانم اشک فرو می ریزد و درد مرا فرا می گیرد؟
در این هنگام خداوند او را از ماجرای حسین آگاه کرد و فرمود: کهیعص، کاف آن، یعنی کربلا؛ های آن یعنی هلاکت عترت؛ یای آن یعنی یزید بن معاویه که به حسین ستم کرد؛ عین آن عطش و تشنگی حسین و صاد آن صبر اوست.... (18)
بسیاری محققان و پژوهشگران این دسته روایات را از جهت سندی و محتوایی دارای اشکال دانسته اند. برای نمونه علامه شیخ محمد تقی شوشتری در اثر ارزشمند خود الاخبار الدخیله، در باب دوم که به معرفی احادیث جعلی پرداخته است، نخستین حدیثی که دروغ و جعلی بودن آن را به تفصیل بحث و ثابت کرده، همین حدیث است.(19)
استاد علی اکبر غفاری، مصصح کتاب کمال الدین نیز درباره حدیث یاد شده می نویسد:
رجال این روایت بعضی مجهول الحال و بعضی دیگر مهمل هستند و متن روایت هم متضمن حرف هایی است که بعید است که از معصوم صادر شده باشند و شامل احکامی است که با احکامی که به صورت صحیح از امامان معصوم(ع) رسیده، سازگاری ندارد. افزون بر همه اینها باید گفت که واسطه میان صدوق و سعد بن عبدالله، در همه کتاب هایش یک نفر، پدرش یا محمد بن حسن است و این برای پژوهش گری که در کتاب ها و مشیخه صدوق تحقیق کرده باشد، مسلم است؛ با این حال چگونه است که در خبر مورد بحث، میان صدوق و سعد پنج واسطه است.(20)
او در چند جای دیگر نیز نقدهایی براین حدیث وارد می کند.(21)
هاشم معروف حسنی نیز این روایت را از جهت سندی و محتوایی بررسی کرده است. نویسنده یاد شده یادآور می شود که در تفسیر «کهیعص» اخبار و روایات بسیاری وجود دارد که با تفسیر مزبور سازگاری ندارد و پس نقل برخی از آن روایت ها می نویسد:
افزون بر همه این ها، سند روایت یاد شده دارای راویانی است که به دروغ پردازی در حدیث متهم اند و محمد بن بحر شیبانی از جمله آنان است. درباره او گفته اند که او از قائلان به تفویض و از اهل غلو و از کسانی بود که در نقل حدیث به راویان ضعیف اعتماد می کرد.(22)
افزون بر همه این ها، حرف «ها»در این روایات به هلاکت امام حسین(علیه السلام) تفسیر شده است و روشن است که نسبت دادن چنین تعبیری به امام(علیه السلام) و دیگر امامان معصوم(علیه السلام) درباره شهادت امام حسین(علیه السلام) و یارانش درست نیست.
4. نگرانی زینب کبری در شب عاشورا: برخی منابع متأخر، پس از ستایش بسیار از هلال بن نافع، گزارشی مفصل از شب عاشورا، از جمله نگرانی زینب کبری را از او نقل کرده اند که این گزارش از سوی پژوهشگران نقد و رد شده است. بخشی از اصل گزارش به شرح زیر است:
هلال بن نافع می گوید: در شب عاشورا امام حسین (علیه السلام) را دیدم که به تنهایی از خیمه ها بیرون رفت. من شمشیرم را برداشته و به دنبال امام به راه افتادم. دیدم که آن حضرت گودال ها و تپه های مشرف به خیمه ها را بررسی می کند. چیزی نگذشت که متوجه حضور من شد و فرمود: کیستی؟ عرض کردم قربانت گردم هلال بن نافع هستم. در این دل شب ترسیدم که از دشمن به شما آسیبی برسد، پس پشت سر شما آمدم. امام فرمود: از خیمه ها بیرون آمدم تا تپه ها و گودال های این اطراف را بازرسی کنم، تا مبادا دشمن کمین کرده باشد. سپس به من فرمودند: هلال نمی خواهی از میان این دو کوه بگذری و خود را نجات دهی؟ هلال می گوید: من به دست و پای امام افتادم و گفتم: مادرم به عزایم بنشیند، من این شمشیر و این اسب را هر کدام به هزار درهم خریده ام و از تو جدا نمی شوم تا در راه تو بمیرم.
هلال می گوید: امام به خیمه خواهرش زینب بازگشت. از گفت وگوی زینب با امام فهمیدم که زینب نگران است. زینب از امام پرسید: آیا اصحاب و یاران خود را امتحان کرده ای؟ نکند فردا که روز رویارویی با دشمن است، تو را تنها گذاشته یا به دشمن تسلیم کنند. امام پس از گریه فرمودند: آنها را آزمایش کرده ام و آنها یارانی ثابت قدم اند... وقتی هلال این سخنان را شنید با گریه نزد حبیب بن مظاهر رفت و آن چه دیده بود، به او گزارش داد. سپس پیشنهاد کرد که اصحاب را جمع کرده و دختر علی را از نگرانی بیرون بیاورند. پس از آن نقل می کند: من از طرفی و حبیب از طرفی رفت تا همه جمع شدند، حبیب به بنی هاشم گفت: شما بر گردید آن گاه در میان اصحاب سخنرانی کرد و گفت: هلال به من چنین و چنان خبر داده است. شما چه می کنید. همه با هم به پشت خیمه زینب و اهل بیت آمدند و اظهار وفاداری کردند. سپس هلال، عکس العمل امام حسین را با این اصحاب آورده است.(23)
نقد و بررسی
این گزارش از چند جهت مخدوش است:
1. در میان یاران امام حسین(علیه السلام) فردی به هلال وجود ندارد. او نه تنها از یاران امام نبود، بلکه از دشمنان آن بزرگوار و از سربازان عمر سعد بوده است.
2. به نظر می رسد که نویسندگان متأخر او را با نافع بن هلال که از یاران آن حضرت بوده، اشتباه کرده اند. علامه مجلسی در بحار الانوار همین اشتباه را مرتکب شده است.(23) با این که مجلسی(ره)، چند صفحه پیش تر از آن، از نافع بن هلال بجلی به عنوان یکی از یاران امام حسین یاد کرده است.(24) برخی با توجه به سخنان علامه در هر دو جای بحار الانوار پنداشته اند که هر کدام از هلال و نافع شهیدی از شهدای کربلایند و در نتیجه شهیدی به نام هلال بن نافع بجلی به شهدای عاشورا اضافه شده است. در حالی که اشاره کردیم، او نه تنها در میان شهدای کربلا نیست که در جبهه دشمنان امام بوده و گزارش هایی نیز از او نقل شده است.(25)
3. برخی نویسندگان این گزارش را به شیخ مفید نسبت داده اند. (26) و حال آن که در آثار شیخ مفید، از جمله در ارشاد، از این خبر جعلی اثری دیده نمی شود. شیخ مفید در ارشاد از نافع بن هلال بجلی به عنوان یکی از شهدای کربلا یاد کرده و او را ستوده است.
4. افزون بر همه این ها، اگر در متن این گزارش اندکی دقت و تأمل کنیم، درمی یابیم که سخنانی که از امام و زینب کبری نقل شده، با شأن آن دو بزرگوار سازگاری ندارد.
برگرفته از : نشریه پگاه حوزه شماره 294 صفحه 15
پی نوشت ها:
1. معالی السبطین، ج 2، ص 156؛ جلاء ملهوف 213.
2. امام سجاد(علیه السلام) می فرماید: شبی که صبح آن پدرم کشته شد، نشسته بودم و عمه ام زینب پرستاریم می کرد، پدرم نیز در خیمه خود از یارانش جداگانه نشسته بود و جون غلام ابی ذر در کنار او مشغول درست کردن شمشیر پدرم بود و پدرم اشعار زیر را زمزمه می کرد:
یا دهر اف لک من خلیل
کم لک بالاشراق و الاصیل
من صاحب او طالب قتیل
و الدهر لایقنع بالبدیل
و انما الامر الی الجلیل
و کل حی سالک سبیلی
ای روزگار اف بر تو بر این دوستی تو، چه بامدادان و شامگاهانی بر تو گذشته که یاران و طالبان حق و حقیقت به خون خویش غلطیده اند. و به جایگزین هم قناعت نکرده ای، بدون تردید همه امور مخلوقات در دست با کفایت خداوند است و هر صاحب حیاتی به ناچار راه مرا باید برگزیند.
امام دو یا سه بار اشعار یاد شده را تکرار کرد من مقصود آن را فهمیدم، بغض گلویم را فرا گرفته بود؛ اما خودداری می کردم و فهمیدم که بلا و اندوه به ما روی آورده است. عمه ام زینب آن چه من شنیدم شنید. ولی او چون زن بود طاقت نیاورد و عنان از دست داد، و در حالی که لباسش به زمین کشیده می شد، خدمت امام رسید و فریاد برآورد و گفت: وای بر من، ای کاش مرگ زندگانیم را نابود می کرد، امروز مادرم فاطمه، پدرم علی و برادرم حسن از دنیا رفتند. ای جانشین گذشتگان و فریاد رس باقی ماندگان. حسین نگاهی به خواهرش کرد و فرمود: ای خواهر مبادا شیطان عنان از کف بگیرد؛ در حالی که چشمان امام پر از اشک شده بود خطاب به زینب کرد و فرمود: لو ترک القطا لنام، اگر آن پرنده را وا می گذاشتند، در لانه خود می خوابید، (کنایه از این که چاره ای جز مرگ نیست.) زینب گفت: وای بر من، آیا تو به ناچاری خود را به مرگ سپردی و تن به مرگ دادی، این بیشتر مرا آزرده می کند و بر من سخت است سپس مشت به صورت کوبید و دست به گریبان برد پیراهن خود را پاره کرد و بیهوش بر زمین افتاد. امام حسین آب به روی خواهد پاشید و به او فرمود: آرام باش خواهر، تقوا پیشه کن و به شکیبایی که خدا نصیب تو کرد بردباری کن و بدان که اهل زمین می میرند و اهل آسمان به جای نمانند. هر چیزی هلاک گردند، جز خداوندی که آفریدگان را به قدرت خویش آفرید و مردمان را برمی انگیزد، دوباره باز می گرداند و اوست خدای یگانه و یکتای بی همتا. سپس امام چنین فرمود: جد، پدر، مادر و برادرم همگی از من بهتر بودند و از دنیا رفتند، من و هر مسلمانی باید از رسول خدا پیروی کنیم.
خواهرش را به این سخنان دلداری داد و به او فرمود: خواهر جان تو را سوگند می دهم و باید به این سوگند پایبند باشی: این که چون من کشته شدم گریبان پاره نکنی، روی خود را نخراشی. وای و هلاکت بر خودنخواهی (چنان چه رسم زنان عرب است واویلا و واثبورا مگو.) امام سجاد می فرماید: سپس پدرم زینب را آورد و در کنارم نشانید. (27)
3. مجلسی، بحار الانوار، ج 45، ص 1 - 3، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 246.
4. رک: تنقیح المقال، مامقانی؛ خصائص زینبیه، سید نورالدین ص 72؛ زینب الکبری، نقدی، ص 59.
5. بحار الانوار، ج 45، ص 114.
6. منتهیالامال، محدث قمی، ص 493.
7. وسائل الشیعه، ج 3، ص 272 موسسه آل البیت؛ بحار الانوار، ج 45، ص 1 - 3.
8. منتهی الامال، ج 1، ص 493.
9. همان، ص 107.
10. همان، ج 1، ص 493.
11. بحار الانوار، ج 45، ص 115.
12. مرآة العقول، مقدمه ج 2، ص 293 - 294.
13. کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 393 - 304؛ ابن شهر آشوب، ج 4، ص 172.
14. قیاس مع الفارق یعنی قیاس چیزی بر چیز دیگر بدون علت و مناسبت و اشتراک.
15. خصائص زینبیه (ویژگی های حضرت زینب) سید نورالدین جزائری، ترجمه ناصر باقری بید هدی، ص 83.
16. تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص 319.
17. کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، ص 461 و 454.
18. الاخبار الدخیله، ج 1، 96 - 104.
19. کمال الدین، پاورقی، ص 454.
20. همان، پاورقی 457، 459، 460، 463، 465، 457.
21. اخبار ساختگی، هاشم معروف حسنی، 305 - 306.
22. معالی السبطین فی احوال الحسن و الحسین، ج 1، ص 344 - 346.
23. بحار الانوار، ج 45، ص 27.
24. همان، ص 19.
25. الاخبار الدخیله، ج 1، ص 68؛ ابصار العین، ص 89.
26. جواهر الکلام فی سوانح الایام، ج 1، ص 252.