بِسم الّلهِ الرحمنِ الرحیم
قال الله العظیم:
...قالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسي وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ (نمل44)
(ملکه سبا )گفت: پروردگارا من به خود ستم کردم و با سلیمان برای خداوندی که پروردگار عالمیان است اسلام آوردم.
تغیـیر نگـرش عـامـل تـربیـت
نکات مورد توجه آیه :
در آیه فوق خداوند از رشد معنوی زنی خبر میدهد که توانست در اندیشه ها و اعتقادهای خود به تجدید نظر بپردازد و از بند غل و زنجیرهای قدیمی رها شده و به طرز تفکری تازه دست یابد و به حقیقت برسد.این بانو در اثر صحنهای که سلیمان علیه السلام برای او فراهم آورده بود دریافت که طرز دید سابق اودرست نبوده و باید بر فکر و اعتقاد صحیح مستند بر ایمان به خدا متکی باشد.پس پرستش بت ها را ترک کرد و ایمان آورد و روی خود را متوجه پروردگار جهانیان ساخت و به او تسلیم شد.
نکته اول : سلیمان پیامبر علیه السلام برای تسلیم کردن ملکهی سبا که تمام قدرت و عظمت خود را درتخت و تاج زیبا وکاخ با شکوه و تشکیلات پر زرق و برق میدانست صحنهای به او نشان داد که تمام دستگاه تجملاتیش در نظر او حقیر و کوچک شود و این نقطه عطفی در میزان ارزشها و معیار شخصیت او گردید.
چه مانعی دارد که به جای دست زدن به یک لشکر کشی پر ضایعه و توام با خونریزی، مغز و فکر ملکه-
را چنان مبهوت و مقهور کند که اصلاً به چنین فکری نیفتد!
بسیاری از مفسران تصریح کردهاند که سلیمان علیه السلام پیش از آنکه ملکه سبا به سرزمین شام برسد دستور داد چنین قصری بنا کنند، هدفش نمایش قدرت برای تسلیم ساختن او بود. باید گفت این هزینه کردن در برابرامنیت وآرامش یک منطقه وسیع وپذیرش دین حق، به جا ولازم است. بنابر این حضرت سلیمان علیه السلام برای خودش دستگاه تجملاتی نداشت.
نکته دوم : هنگامی که ملکه سبا صحن یکی از قصرها را که از جنس بلور بوده و در زیر آن آب جاری شده بود دید گفت:پروردگارا من بر خویشتن ستم کردم " قالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسي....."
این بانو در گفتار خود نخست به درگاه پروردگارش استغاثه میکند. سخن او شبیه به لحظه اعتراف –مجرمانی است که پس از مدتی دراز از زیانباری و حیلهگری بیدار شده اند وغبارهای جهالت راکنار زده اند.
اعتراف ملکه سبا به " ظلم به نفس" بدین معناست که ای کاش قبل از این اسلام آورده بودم و در این تاخیربه خودم ظلم کردهام.
معنای ظلم به نفس این است که جان آدمی ملک خداست و انسان امین الله است و باید این ودیعه الهی
را به طور سالم به مالک اصلی آن برساند و هچ کس مالک خود نیست.
چنانچه در دعاآمده است :"لا يملك لنفسه نفعاً ولا ضرّاً ولا موتاً ولا حياه ولا نشوراً" بنده ای که
برای خود مالک هیچ سود وزیان و مرگ و زندگانی ورستاخیز نیست.
همه ظلم ها در واقع ظلم به نفس است. اگر کسی شرک بورزد در واقع ظلم به نفس نموده چنانچه قران می فرماید:"... إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخاذِكُمُ الْعِجْلَ..." بقره/54
ای قوم با گوساله پرستی بر نفس خود ستم روا داشتید.
ظلم به دیگران نیز بنا برتصریح قران ظلم به نفس محسوب میشود.چنانچه میخوانیم:" ...وَلا تُمْسِكُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَه..." بقره/231
آنان رابرای اینکه زیانی به ایشان برسد نگه ندارید تا ( بدین وسیله به حقوق آنان وحدود الهی) تجاوز کنید وهرکس چنین کند به خود ستم کرده است .
گناه و معصیت نیز ظلم به نفس است قران کریم در سوره طلاق /1میگوید"... وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ ... "
و هر کس از حدود الهی تجاوز کند همانا به خویشتن ستم کرده است.
نکته سوم : ملکه سبا در واقع میگوید: من در گذشته در برابر آفتاب تواضع میکردم ، بت میپرستیدم، غرق تجمل و زینت بودم اما اکنون میفهمم که این زر و زیورها روح انسان را سیراب نمیکند.
خداوندا !من همراه رهبرم سلیمان به درگاه تو آمدم." وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ "
تعبیر " مَعَ سُلَيْمانَ "شاید حکایت از آن باشد که تسلیم شدن من از جنس اسلام حضرت سلیمان است. درخشش نور ایمان در قلب این بانو چنان است که میبینیم در آیه شریفه از معبود جدید سه بار یاد میکند:
قالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسي وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ
یک عرض کرد"رب" دوم اینکه گفت:لله سوم اینکه فرمود:رب العالمین