برخی از خانمها در توجیه آرایش و بدحجابیشان میگویند: میخواهیم شوهرمان به دیگری نگاه نکند و یا میخواهیم زیبا باشیم. پاسخ دینی و روانشناختی چیست؟
البته که این ادعاها فقط بهانههای توجیهی است. وقتی انسان دلیلی برای کاری اقامه میکند، لابد آن کار باید دلیل مورد نظر را محقق نماید، مثلاً میگوید: این کار میکنم تا پول در بیاورم یا این ورزش را انجام میدهم تا سالم بمانم و ...، پس اگر از آن کار پولی در نیاورد و یا آن ورزش برایش مضر باشد، دلایل اقامه شده دیگر وارد و معقول نخواهد بود. دلایل اقامه شده فوق برای توجیه بدحجابی نیز همینطور است.
الف: در این که انسان (چه مرد و چه زن) عاشق زیبایی است، تردید و انکاری نیست، چرا که خداوند متعال انسان را در فطرتش عاشق خود آفریده است و خداوند زیباست. و «جمیل» از اسمای خداوند عزوجلّ است. لذا فرمود: «انّ الله جمیل، یحبّ الجمال» - یعنی خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد. اما، باید دقت نمود که زیبایی چیست؟ و گاهی نیز انسان با دست خود زیبایی را مبدل به زشتی میکند. به عنوان مثال: هر گیاه و گلی از زیباییهای خاص خود برخوردار است، اما اگر انسان گیاه خشخاش را جهت تولید مواد مخدر و بدبختکردن انسانها زراعت کند، دیگر زیبا نیست و حتی بهتر است مزرعه به آتش کشیده شود.
زن و زیبایی زن [و حتی مرد] نیز همینگونه است. آرایش زن را زیبا میکند. اما اگر قرار باشد نحوهی ارائهی این زیبایی موجب انحراف خود او و جامعه گردد، این زیبایی به زشتی مبدل میگردد.
ب: آرایش و زیبا نمودن خود برای شوهر، از بهترین کارهاست (و البته آرایش، خوشبویی و خوشپوشی مرد برای همسرش نیز چنین است) و اسلام عزیز نیز توصیههای فراوان و مؤکدی در این باره دارد. اما بدیهی است که اگر کسی بخواهد به خاطر سیر شدن چشم شوهرش و جلوگیری از نگاه او به نامحرم خود را آرایش کند، این کار در خانهی خود و برای شوهرش انجام میدهد و نه در معابر عمومی برای شوهران دیگران. اگر مردی در کوچه و خیابان و محافل مختلف هیزی میکند، لابد به زنان زیبایی که زیباییهای خود را به صورت رایگان عرضه میکنند نگاه میکند. پس هیچ منطقی ندارد که خانمی خود را از آنان قرار داده و نظر همهی مردان را به خود جلب کند و مدعی شود که برای شوهرم است.
ج: آنان که این ناهنجاری اخلاقی و رفتاری خود را با جملاتی چون «میخواهم زیبا باشم» توجیه میکنند نیز باید دقت داشته باشند که اولاً همه دوست دارند زیبا باشند – ثانیاً زیبایی فقط به چشم و ابرو و مو و لب و دهن نیست، بلکه زانت هم زیباست، عقل هم زیباست، عفاف هم زیباست ... و آن زیبایی که حرمت، حیا، عقل، وزانت، عفت و هنجارهای اخلاقی و رفتاری فرد و جامعه را ضایع کند و به هم بریزد که اصلاً نه تنها زیبا نیست، بلکه بسیار هم زشت است – ثالثاً: «میخواهم زیبا باشم» با «میخواهم زیبا جلوه کنم» بسیار متفاوت است. البته میل به جلوهی نیکو نیز فطری است، اما انسان عاقل باید دقت کند که چگونه، در کجا و برای کی جلوه میکند؟ رابعاً این دسته از افراد دقت کنند که آیا طرفهای مقابل نیز آنان را زیبا میبینند؟ به عنوان مثال: اگر زنی خود را آرایش کرد و با لباس های بدن نما در انظار عمومی ظاهر شد، رهگذرانی که او را میبینند و برخی نیز هیزی میکنند، وی را زیبا میبینند؟ یا آن که طعمهای پست و ارزان، لقمهای خوشمزه و رایگان و وسیلهای عمومی برای لذتهای شهوانی خود میبینند؟ حال اگر خانمی اول صبح خود را چنین آراست و در خیابانها راه افتاد و به هر رهگذری لذتی رساند، زیباست؟ آیا هیچ مرد موقر و عاقلی خواهان و عاشق آنها میشود و حاضر است با چنین دختر یا خانمی ازدواج کند؟ یا ارزشی بیش از لذت شهوانی زودگذر برایشان قائل نیست و اگر بحث ازدواج پیشآید، به دنبال دختر یا خانم عاقل، وزین و عفیف میگردد؟!
ما سؤال میکنیم که آیا دختران و زنان امریکایی یا اروپایی دوست ندارند زیبا باشند؟ چرا هیچ کدام برای گذر از معابر عمومی یا حضور در جامعه برای انجام امور جاری (تحصیل، خرید، دید و بازدید، میهمانی و ...) آرایش نمیکنند؟ چرا مصرف لوازم آرایشی تولید فرانسه، در کشورهایی چون ایران، به مراتب بیش از خود فرانسه یا سایر کشورهای اروپایی چون انگلیس، آلمان و ایتالیا است(؟!)
این که یک دختر خانم شب یک شو، خواننده یا رقاصه یا مدلی را میبیند و صبح - بدون آن که فکر کند آن شکل برای دیسکو، بالماسکه، روی سن، خواننده و رقاصه بود - خود را شبیه کرده و برای خرید سیبزمینی یا پرداخت قبض آب و برق یا سر زدن به اقوام و آشنایان از خانه در میآید و با آن وضعیت سوار تاکسی و اتوبوس شده و یا پیاده راه میافتد و ...، زیبایی است و یا نشان از کم خردی، بیشخصیتی، بیهویتی و خودباختگی و تقلید کور دارد؟
د : دقت شود که عمده علت «بدحجابی» به هر صورتی که رخ دهد، مثل آرایشها و پوششهای عجیب و غریبی که در معابر مشاهده میشود و یا نحوهی رفتار، گفتار و ارتباط ناپسند، ناشی از ضعف اعتقادی، فرهنگی، علمی و خودباوری است که زمینه را برای حقارت و الگوپذیری از غیر مساعد مینماید. در واقع یک نوع اختلال و عدم تعادل روحی و روانی است و نه زیبایی و کمال.
هم گفته میشود که خدا هر که را بیشتر دوست داشته باشد، بیشتر سختی میدهد و هم گفته میشود که همه مصائب از خود انسان است و خدا برای کسی بد نمیخواهد؟ این دوگانگی چگونه توجیه میشود؟
یکی از مشکلات ما در فهم درست و دقیق آیات قرآن کریم و آموزههای اولیاء الله این است که غالباً نه تنها با فرهنگ قرآنی و روایی آشنایی نداریم، بلکه حتی گاه معنای کلمات و واژهها را درست نمیدانیم و در نتیجه بسیاری از آنها را به معانی یا مفاهیمی که در فرهنگ و ادبیات خودمان رایج شده است معنا میکنیم و در نتیجه دچار مشکل میشویم؟
مثلاً اگر سؤال کنیم معنای کلمه «بلاء» چیست؟ میگویند: «آزمایش». حال اگر بپرسیم: معنای کلمه «امتحان» چیست؟ باز میگویند: «آزمایش» و اگر بپرسید: پس معنای کلمه «فتنه» چیست؟ باز هم میگویند: «آزمایش».
بدیهی است که در اینجا سؤال ایجاد میشود که پس فرق آنها چیست؟ بالاخره هر سه واژه در قرآن کریم به کار رفته است و اگر هر سه یک معنا داشت، خوب یکی از آنها استعمال میشد. و همینطور است معنا، مفهوم و استنباط ما از واژگانی چون «مصیبت و بلا».
الف. بلا الزاماً بد نیست:
- در یک آیه کلمه «بلا» به معنای امتحان آمده و تأکید دارد که هم اعمال خوب بلا (امتحان) است و هم اعمام بد؛ هم خوشی بلا و امتحان است و هم ناخوشی:
«وَ قَطَّعْنَاهُمْ فِی الأَرْضِ أُمَمًا مِّنْهُمُ الصَّالِحُونَ و َمِنْهُمْ دُونَ ذَلِکَ وَ بَلَوْنَاهُمْ بِالْحَسَنَاتِ وَ السَّیِّئَاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» (الأعراف، 168)
ترجمه: و آنان را در زمین به صورت گروههایى پراکنده ساختیم برخى از آنان درستکارند و برخى از آنان جز اینند و آنها را به خوشیها و ناخوشیها آزمودیم باشد که ایشان بازگردند.
- در یک آیه میفرماید که حضرت ابراهیم (ع) را پس از نبوت و رسالت، به بلاهایی آزمودیم و چون موفق و سربلند بیرون آمد، به او مقام «امامت» را عطا کردیم:
«وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِی قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ» (البقره، 124)
ترجمه: و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتى بیازمود و وى آن همه را به انجام رسانید [خدا به او] فرمود من تو را پیشواى مردم قرار دادم [ابراهیم] پرسید از دودمانم [چطور] فرمود پیمان من به بیدادگران نمىرسد.
پس میبینیم که «بلا» الزاماً یک بدبختی و گرفتاری شدید نیست که بر سر انسان بیاید، بلکه یک نوع و درجه و سنخی از امتحانات را «بلا» میگویند. خداوند متعال وقتی حضرات ابراهیم و اسماعیل (ع) را به مسئله قربانی و ذبح امتحان میکند، میفرماید: «إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِینُ – به درستی که این یک بلا (امتحانی) آشکار بود».
ب. فتنه نیز الزاماً بد نیست:
- چون به شرارت در نقشهکشی و برنامهریزی برای ایجاد اختلاف، جدایی و تحمیل ناهنجاریها بر فرد یا جامعه نیز «فتنه» گفته میشود، گمان میکنیم که «فتنه» خیلی کار بدی است. البته فتنه برای ظلم و فساد بد است و حتی خداوند دستور قتل فتنهگران را نیز صادر نموده است و تصریح نموده که «فتنه شدیدتر از قتل است - وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ». یعنی گمان نکنید که فقط کسانی که سلاح به دست گرفته و با شما میجنگند و جانتان را در معرض تهدید قرار میدهند دشمنان سرسخت و ظالمی هستند، بلکه «فتنه» به مراتب شدیدتر و زیانبارتر از قتال و قتل است. اما هر فتنهای چنین نیست. فتنه نیز نوعی آزمایش است و خداوند متعال میفرماید: حتی اولاد و اموال شما نیز برای شما «فتنه» (محل و موضوع آزمایش) هستند:
«وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَ أَوْلاَدُکُمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللّهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ» (الأنفال، 28)
ترجمه: و بدانید که اموال و فرزندان شما [وسیله] آزمایش [شما] هستند و خداست که نزد او پاداشى بزرگ است.
ج . مصیبت نیز الزاماً بد نیست:
همینطور است «مصیبت» که ما گمان داریم حتماً هر اتفاق ناگواری مصیبت است؛ در حالی که اصلاً چنین نیست. مصیبت یعنی برخورد کردن (اصابت کردن).
انسان همیشه در معرض است و «صمد» نیست که چیزی به او برخورد نکند. اما هر برخوردی که بد نیست. ممکن است انسان با رشد علمی یا غنا و رفاه مادی برخورد کند و ممکن است با از دست دادن امکانات و متعلقات برخورد کند. اینها همه «مصائبی» است که انسان با آنها مواجه میگردد و ممکن است موجب سرور یا اندوه او شوند.
خداوند میفرماید مؤمنین کسانی هستند که چون میدانند و باور کردهاند که از کجا آمده و به کجا میروند؟ و نیز میدانند و باور کردهاند که هیچ چیز به خودش استقلالی ندارد و همه مخلوق و بندهی او هستند، نه وقت اصابت یک امتیاز از خود بیخود شده و طغیان میکنند و نه وقت اصابت یک حادثه ناگوار و از دست دادن یک نعمت، امید و اهداف خود را فراموش میکنند و زود با بیان نگرش خود به حقایق عالم هستی (جهانبینی) تصریح میکنند که ما «نه از هستیم و نه به سوی آن میرویم» که با آمدن یا رفتنش خود و خدای خود را فراموش کرده و بلغزیم. بلکه ما از خدائیم و بازگشتمان به سوی اوست. به آیهی ذیل توجه شود که هم واژه »بلا» در آن استعمال شده و هم «مصیبت» و به خوبی تشریح شده است:
«وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ * إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعونَ» (البقره، 155 و 156)
ترجمه: و قطعاً شما را به چیزى از [قبیل] ترس و گرسنگى و کاهشى در اموال و جانها و محصولات مى آزماییم و مژده ده شکیبایان را * [همان] کسانى که چون مصیبتى به آنان برسد مىگویند ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مىگردیم.
د. تفاوت امتحان، فتنه، بلا و مصیبت:
امتحان، فتنه و بلا، همه آزمایش هستند، اما در مراتب و چگونگیهای متفاوت. به عنوان مثال: معمولاً عمل و عکس العمل انسان در خصوص هر موضوعی «امتحان» است. حتی در مواجه با یک لیوان آب نوشیدنی انسان امتحان میشود که چگونه برخورد میکند و آیا احکام الهی را در چگونگی مالکیت، سلامت، حقالناس، اسراف، رعایت محتاج و ... رعایت میکند یا خیر؟
ممکن است موضوع امتحان سختتر باشد. یعنی توجه داشتن به خدا و اطاعت اوامر و نواهی او در این مورد به راحتی نوشیدن یک لیوان آب یا ... نباشد، بلکه تصمیمگیری و عمل سخت است. مثل شرکت در جنگ و جهاد با مال و جان. در این گونه موارد اغلب به امتحان «بلا» اطلاق میگردد.
ممکن است موضوع امتحان به وضوح و آشکاری خوردن و آشامیدن، نماز و روزه، یا جنگ و جهاد نباشد، بلکه کم یا زیاد، پیچیده باشد، دقت بخواهد، شناخت مستلزم بصیرت، ثبات مستلزم ایمان راسخ و عمل مستلزم عزمی استوار باشد که معمولاً به آن «فتنه» گفته میشود. چه فتنه نعمتی مانند همسر و اولاد باشند، چه نقمتی مانند دشمنیهای پیچیده و پنهان. پس فتنه هم بالذاته و حتماً «بد» نیست.
ه. از خدا بد صادر نمیشود:
خداوند متعال هستی محض، کمال محض و خیر محض است، پس هیچ گاه از او «شرّ و بد» صادر نمیگردد. بدیهیها همه از سنخ نیستی هستند، نبود علم، نبود حِلم، نبود حکمت، نبود رأفت و رحمت و ...، موجب بروز بدیهای هستند که خداوند متعال از این نقصها منزه (سبحان) است. لذا چه در آیات قرآنی و چه در احادیث و روایات و چه به حکم عقل بیان و استدلال شده است که هر امتحان، بلا، فتنه و مصیبی که برای شما عواقب سوئی داشت، از خودتان است. پس نباید مثل انسانهای جاهل گمان نمود که هر چه کار خوب کردیم و به نتایج مثبتی رسیدیم، همه هنر خودمان بوده و هر چه ناگوار بود، لابد خدا کرده و خدا این طور خواسته است. لذا فرمود: بازتاب عملتان به خودتان بر میگردد. هر آن چه خوب بود برای خود شماست و هر آن چه بد کردید، خدا برخی را میبخشد و گاه بازتاب پارهای از گناهان را به شکل مصیبتهای ناگوار را میچشاند تا به عواقبش پیببرید و برگردید و البته برخی نیز برای آخرت میماند:
«وَمَا أَصَابَکُم مِّن مُّصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُو عَن کَثِیرٍ» (الشوری، 30)
ترجمه: و هر [گونه] مصیبتى به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست و [خدا] از بسیارى درمى گذرد.
«ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»
ترجمه: فساد در خشکى و دریا به سبب آنچه دستهاى مردم فراهم آوردند نمودار شده است تا [سزاى] بعضى از آنچه را که کردهاند به آنان بچشاند باشد که بازگردند.
پس از خدا «بد» صادر نمیگردد. یزید به حضرت زینب (ع) گفت: دیدی خدا با برادرانت چه کرد؟ یعنی فعل بد را به خدا نسبت داد؟ ایشان هم در پاسخ فرمودند: «ما رأیتُ الاّ جَمیلاً – چیزی جز زیبایی ندیدم». یعنی آن چه خدا کرد، همه لطف، عشق، زیبایی و تجلی بود و آن چه تو کردی همه سیاهی، ظلم و هلاکت بود.
- این که بر اساس احادیث و روایات گفتهاند: «هر که در این بزم مقربتر است، جام بلا بیشترش میدهند»، قاعدهی روشنی است. یعنی هر که بخواهد رشد کند، باید بیشتر زحمت بکشد و دنیا نیز بهشت نیست که ارتقا بدون تحمل سختی به دست آید و هر کس بخواهد به کلاس بالاتری رود، باید خود را برای قبولی در امتحان کلاس و مرتبه فعلی آمادهتر کند.*****
منبع: سایت افسران