مسئلة «شهادت» حـضرت زهـراعلیهاالسلام از مـهمترین مباحثی است که همچنان از سوی برخی مورد تشکیک قرار میگیرد و متأسفانه عدهای از شخصیتهای داخلی نـیز دانسته یا نادانسته در این باره با استفاده از تعبیر «وفات» ایجاد شبهه کرده، ایـن واقعة مسلّم تاریخی را در اذهـان مـردم به ویژه نسل جوان، کم اطلاع تضعیف و حتی گاهی کم ارزش جلوه میدهند. 1
عده ای نیز با کج فهمی از مسئلة «وحدت» و عدم درک موضعگیریهای حکیمانه رهبر معظم انقلاب مبنی بر عـدم توهین به نمادها و شخصیتهای اهل سنت، به سانسور تاریخی روی آورده و وقایع بعد از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله را یا نقل نکرده و یا به درستی به تحلیل آن نمیپردازند؛ اما باید توجه داشت اگرچه حفظ حریم وحـدت امـت اسلامی، علی الخصوص در شرایط کنونی نسبت به هر زمان دیگر بسیار لازم است؛ اما احدی از مراجع محترم تقلید، خصوصاً رهبر فرزانة انقلاب، راضی به بیپاسخ گذاشتن شبهات مخالفان و سؤالات مردم، بـه ویـژه جوانان نیستند، لذا در این مقاله، ضمن حفظ حریم وحدت امت اسلامی، به بیان گوشهای از «اسناد و مدارک اهل سنت» درباره «شهادت» حضرت صدیقه طاهره علیهاالسلام میپردازیم.
استعمال واژه «وفات» به جای «شهادت«
از مـهمترین شـبهاتی که مطرح میشود، این است که میگویند: خود بزرگان شیعه نیز شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام را قبول ندارند و برای ایشان از واژة «وفات» استفاده میکنند!
در پاسخ به این شبهه باید گفت که در قـرآن وفـات بـرای مطلق مرگ به کار رفـته اسـت: « اللَّه يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها وَ الَّتي لَمْ تَمُتْ في مَنامِها فَيُمْسِكُ الَّتي قَضى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الْأُخْرى إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ في ذلِكَ لَآياتـٍ لِقـَوْمٍ يَتـَفَكَّرُون »2
با تـوجه به این نکته که استعمال واژة «وفات» در قرآن کریم اعم از مرگ طبیعی و شهادت است، واضح میگردد که بین شـهادت حـضرت زهـرا علیهاالسلام و استعمال این واژه، تعارضی وجود ندارد؛ چراکه واژة وفات هرگونه مرگی را شـامل مـیشود.
از طرفی استعمال این کلمه در کتب بزرگان شیعه از متقدمین و متأخرین نیز به معنای عامّ این کلمه بـوده اسـت و هـرگز منظور عالمان شیعی، عدم شهادت حضرت صدیقه کبری علیهاالسلام نبوده است؛ زیرا اشـخاصی کـه شـهادت ایشان را محرز و قطعی میدانند نیز از واژة وفات به جای «شهادت» استفاده کردهاند. برای نمونه بـه مـوارد زیـر توجه فرمایید:
الف) شیخ صدوق قدس سره دربارة جناب جعفر طیار و زید بن حارثه روایتی را به ایـن مـضمون نقل میکند: «انّ النّبی صلی الله علیه و آله حین جائته وفاة جعفر بن ابیطالب و زید بن حـارثه، کـان اذا دخـل بیته کثر بکائه علیهما جداً...؛3
هنگامی که خبر درگذشت جعفر بن ابیطالب (طیّار) و زید بـن حـارثه بـه رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید، هرگاه به منزل خود وارد میشد، گریهاش بر آن دو شدّت مییافت.»
ب) ابن شهر آشـوب قدس سره دربـارة تاریخ تولد امام سجّاد علیه السلام نقل میکند: «قَبْلَ وَفاةِ أمِیرِالْمُؤْمِنِینَ بِسَنَتَیْنِ...؛4دو سال پیش از وفات امیرالمؤمنین علیه السلام »
ج) مرحوم طبرسی قدس سره برای اشاره به عـملکرد «مـحمّد بـن حنفیّه» در دوران پس از شهادت امام حسین علیه السلام مینویسد: «بَعْدَ وَفاةِ أخِیهِ الْحُسَیْنِ صَلَواتُ اللهِ عـَلَیْهِ...؛5 بعد از وفات برادرش امام حسین علیه السلام ...»
هـ) هرچند محدث قمی! در «منتهی الآمـال» از واژة وفـات برای حضرت صدیقه کبری علیها السلام استفاده کرده است؛ ولی در کتاب «بیت الأحزان» خویش، در ضـمن زیـارتنامة آن حضرت مینویسد: «الشَهِیدَةُ الْمَظْلُومَةُ الْمَـقْهُورَة...»6
در مـنابع اهـل سنت نیز برای دو شهید بزرگوار صدر اسلام؛ یعنی جناب حمزه7و جـعفر طیار8واژة وفـات اسـتعمال شده است.
حال سؤال اینجاست که آیا به صرف کاربرد واژة وفات دربـارة حـضرت فاطمه زهرا علیها السلام ، باید شبهه افکنی شـود که واقعة به شـهادت رسـیدن ایشان حقیقت ندارد؟
اعتراف تاریخی خـلیفة اول
یـکی، از مهمترین مدارکی که اصل «هجوم به خانة وحی» و «وارد کردن جراحات به حضرت زهـرا علیها السلام » را ثـابت میکند، اعتراف خلیفة اول است کـه مـنابع بـسیاری آن را چنین نقل کـردهاند:
عـبد الرحمن بن عوف بـه هـنگام بيمارى ابوبكر به ديدارش رفت و با او گفتگوى كوتاهى داشت. ابوبكر به او چنين گفت: «إنّي لا آسـى مـن الدّنيا إلا على ثَلاثٍ فَعَلْتُهُنَّ وَدِدْتُ أَنـِّي تـَرَكْتُهُنَّ، ... فَوَدَدْتُ أنـّي لَم أَكُنـْ كَشـَفْتُ بيتَ فاطِمَةَ عَن شـيءٍ وَ إنْ كَانوا قَدْ أَغْلَقُوا عَلَى الْحَرْبِ...؛9من در دوران زنـدگى تـأسف نمیخورم مگر بر سه چيزى كه انجام دادهام، و دوست داشتم كه مرتكب نشده بودم. ... دوست داشتم خانة فاطمه علیهاالسلام را هتك حرمت نمىكردم؛ اگرچه آن را براى جنگ بـسته بـودند...»
این روایت که از مشهورترین روایـات در ایـن زمینه است، بیانگر اوج ناراحتی و پشیمانی خلیفة اول از کاری است که نباید انجام میشد؛ اما افسوس که با حملهور شدن به خانة وحی و وارد کردن لطمات بـر جـسم مطهّر فاطمه زهرا علیهاالسلام و بـه خـطر انداختن جان ایشان، بزرگترین بیحرمتی تاریخ به خاندان رسول خداصلی الله علیه و آله شکل گرفت.
اقرار امام الحرمین جوینی
عبارت «مَغْصُوبَةً مَقْتُولَة» بهترین و رساترین عبارت دربارة مظلومیت و شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام است که امـام الحـرمین جوینی به آن اقرار کرده است.
جويني از رسول خداصلی الله علیه و آله اينگونه روايت ميکند:
روزي پيامبر صلی الله علیه و آله نشسته بود. حسن بن علي علیهماالسلام بر او وارد شد. وقتی ديدگان پيامبر صلی الله علیه و آله بر حسن افتاد، پر از اشك شد، سپس حسين بن عـلي علیهماالسلام بـر آن حضرت وارد شـد. حضرت مجدداً گريست. در پي آن دو، فاطمه و علي علیهماالسلام بر پيامبر صلی الله علیه و آله وارد شدند. اشك حضرت با ديدن آن دو نيز جاري شد. وقتي از عـلت گريه را پرسيدند، فرمود: «وَ أَنِّي لَمَّا رَأَيْتُهَا ذَكَرْتُ مَا يُصْنَعُ بِهَا بـَعْدِي كَأَنـِّي بـِهَا وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلُّ في بَيْتَهَا وَ انْتُهِكَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا وَ مُنِعَتْ إِرْثَهَا وَ كُسِرَ جَنْبُهَا [وَ كُسِرَتْ جَنْبَتُهَا] وَ أَسْقَطَتْ جَنِينَهَا وَ هـِيَ تـُنَادِي يَا مُحَمَّدَاهْ فَلَا تُجَابُ وَ تَسْتَغِيثُ فَلَا تُغَاثُ ... فَتَكُونُ أَوَّلَ مَنْ يَلْحَقُنِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فـَتَقْدَمُ عـَلَيَّ مـَحْزُونَةً مَكْرُوبَةً مَغْمُومَةً مَغْصُوبَةً مَقْتُولَة. فَأَقُولُ عِنْدَ ذَلِكَ اللَّهُمَّ الْعَنْ مَنْ ظَلَمَهَا وَ عَاقِبْ مَنْ غَصَبَهَا وَ ذَلِّلْ مَنْ أَذَلَّهـَا وَ خَلِّدْ فِي نَارِكَ مَنْ ضَرَبَ جَنْبَهَا حَتَّى أَلْقَتْ وَلَدَهَا فَتَقُولُ الْمَلَائِكَةُ عِنْدَ ذَلِكَ آمـِين؛10
زماني كه فاطمه را ديدم، یادم آمد از آنچه پس از من براي او رخ خواهد داد. گویا با او هستم [و میبینم]؛ ذلت وارد خانۀ او میشود، حرمتش پايمال گشته، حقش غصب شده، از ارث خود ممنوع گشته، پهلوي او شكسته و فـرزند او [كه در رحم دارد]، سقط شده، در حالي كه پيوسته فرياد ميزند: وا محمداه! ولي كسي به او پاسخ نميدهد. کمک مي خواهد؛ اما كسي به فريادش نميرسد. او اول كسي است از خاندانم که به من ملحق ميشود و در حالي بر مـن وارد مـيشود كه محزون، گرفتار، غمگين و شهيده است و من در اينجا ميگويم که خدايا! لعنت كن هر كه به او ظلم كند، كيفر ده هر كه حقش را غصب نماید، خوار كن هر كه خوارش كند و در دوزخ مخلد كن هر كه به پهلويش زده اسـت تـا فرزندش سقط شده، و ملائكه در آن لحظه آمين گويند.»
عبارت «مَغْصُوبَةً مَقْتُولَة» اثبات کنندة چند مطلب است:
الف) حقوق الهی و اجتماعی خاندان وحی، به ویژه حضرت زهرا علیهاالسلام توسط عدهای از صحابه غصب گـردید (اثـبات حق برای اهلبیت علیهم السلام)؛
ب) غصب در دین مبین اسلام از امور حرام است و هر کس مرتکب آن شود، از دایرة «عدالت» قطعاً خارج خواهد شد (نفی و ردّ عدالت برخی صحابه)؛
ج) حضرت زهرا علیهاالسلام به مرگ طـبیعی و یـا بـیماریهای ناشی از فشار روحی و عاطفی جـان نـدادند؛ بـلکه به «قتل» رسیدند (مقتوله بودن و نفی مرگ طبیعی)؛
د) برای وقوع قتل، باید «قاتل»ی باشد که این فعل را مرتکب شده باشد، لذا در بـررسی پرونـدة ایـن فاجعه، نمیتوان فقط به مقتول اندیشید (لزوم توجه بـه وجـود قاتل یا قاتلین حضرت زهرا علیهاالسلام)؛
هـ) قاتلین ایشان مورد لعن و نفرین خدا، پیامبرصلی الله علیه و آله و ملائکه قرار گرفته و میگیرند (لزوم تـبرّی از غـاصبین و قـاتلین).
جراحات منجر به شهادت
از منابع عامه، وارد شدن حداقل 10 جراحت و آسـیب بر پیکر حضرت زهرا علیهاالسلام را میتوان فهمید که منجر به شهادت آن حضرت شدند؛ آن جراحات عبارتند از:
مسمار و جراحت سـینه
در بـعضی روایـات اهل سنت، علت مرگ حضرت زهرا علیهاالسلام چنین بیان شده است: «و لّمـا جـائَت فاطمة خلف الباب لِتردَ عمرَ و أصحابه، عصر عمر فاطمة خلف الباب حتی اسقطت جنینها و نَبَتَ مـسمارُ البـابِ فـی صدرِها و سقطت مریضةً حتّی ماتَت؛11
چـون فـاطمه پشت در آمد تا عمر و یارانش را بازگرداند، عمر فاطمه را از پشت در چنان فشرد که جـنینش را سـقط کـرد و میخ در چنان به سینهاش فرو رفت که به بستر بیماری افتاد تا از دنیا رفـت.»
ایـن روایت با اسناد محکم و قطعیاش، به خوبی اثبات میکند که حضرت زهرا علیهاالسلام بـه صـورت طـبیعی یا بیماری معمولی از دنیا نرفتند؛ بلکه بر اثر همان جراحات شهید شدند.
شکستن استخوان پهـلو
در روایـت معتبری چنین میخوانیم: «فَأرْسَلَ أبوبَکرٍ إلی قُنفُذٍ إضرِبها، فَأَلْجَأَهَا إِلَی عِضادَةِ بَـیتـِها، فَدَفَعَها فـَکَسَرَ ضـِلْعَاً مـِنْ جَنْبِهَا... وَ سَقَطَت مَرِیضَةً حَتَّی مَاتَتْ؛ 12و ابوبکر، سراغ قُنفُذ فرستاد کـه او را بـزن! لذا آن بـانو را به سمتی از خانهاش پرت کرد و استخوانی از دندههای پهلویش را شکست... حضرت مریض شد و بـر اثـر همان مریضی و ضربات از دنیا رفت.»
جراحت پهلو
در روایت دیگری از اهل سنت آمده است: «فَتَقَدَّمَ اِلَیْهَا وَ رَفـَسَهَا بـِرِجْلِهِ... وَ کَانَتْ حَامِلَةً فَأَوْجَعَ جَنْبِهَا ... ثُمَّ اِسْتَنَدَتْ بِإِحْدی یَدَیْهَا اِلَی الْجِدَارِ وَ جَعَلَتْ الأُخْری عـَلَی جـَنْبِهَا وَ کَرَّتْ رَاجِعَةً اِلَی بَیْتِهَا وَ بَعْدِهَا سَقَطَتْ عَلَی الأَرْضـِ وَ نـَادَتْ قـتلنی عمر13
[عمر] به سوی حضرت آمد و با پا لگد محکمی به حـضرت زد... و حـال آنکه فاطمه علیهاالسلام باردار بود، پس پهـلوی فـاطمه علیهاالسلام را به شـدت بـه درد آورد... سـپس فاطمه علیهاالسلام با یکی از دو دستش به دیـوار تـکیه نمود و دست دیگرش را به پهلو گرفت و با همان حالت به خانهاش بـازگشت و در آنـجا به زمین افتاد و فریاد زد"عمر مـرا کشت".»
شکستن و خون آلود شـدن کـمر
در روایت دیگری آمده است خـلیفه دوم پس از دفـن حضرت فاطمه علیهاالسلام در حالی که علم به محل دفن آن حضرت نداشت، به نزد عـلی علیه السلام آمـد و گفت: «یَا بْنَ اَبِی طـَالبٍ! لَا تـَتْرُکُونَ الحـَسَدَ القَدِیمِ... وَ الْیَومَ تـُصَلّی عـَلَی فَاطِمَةَ دُونَنَا، فَقَالَ لَهـُ عـَقِیلُ رَحِمَهُ اللهُ وَ اَنْتُمْ وَاللهِ لَاَشَدَّ النَّاسَ حَسَدَاً وَ اَقْدَمُ عَدَاَوةً لِرَسُولِ اللهِ وَ اَهْلُ بَیْتِهِ، ضـَرَبْتُمُوهَا بـِالْأَمْسِ وَ خَرَجَتْ مِنَ الدُّنْیَا وَ ظَهْرِهَا بِدَمٍ وَ هـِیَ غـَیْرُ رَاضِیَةٍ عـَنْکُمَا؛ 14
ای پسر ابی طالب! حسادت قدیمی را ترک نمیکنید... و امروز بدون ما بر فاطمه نـماز میخوانید؟ پس عـقیل رحمه الله فرمود: به خدا قسم! شما از تـمام مـردم حـسودترید و قـدیمیترین دشـمنان پیامبر خدا و اهـلبیتش علیهم السلام هـستید. قبل از این فاطمه را زدید تا ازدنیا رفت، در حالی که کمرش آغشته به خون بود و او از شما دو نـفر (عـمر و ابـوبکر) راضی نبود.»
مُشت سنگین خلیفه دوم و جراحت سـینه
در روایـتی تـکان دهـنده و تـأسف بـار آمده است: «اِنَّ اَبَابَکْرَ کَتَبَ لِفَاطَمَةَ بِفَدَک کِتَاباً فَلَمَّا خَرَجَتْ بِهِ وَجَدَهَا عُمَر فَمَدَّ یَدَهُ اِلَیْهِ لِیَأخُذَهُ مُغَالِبَةً فَمَنَعَتْهُ فَدَفَعَ بِیَدِهِ فِی صَدْرِهَا وَ اَخَذَ الصَّحیْفَةَ فَخَرَقَهَا... وَ نـَبَعَ الدَّمُ مِنْ صَدْرِهَا؛15
همانا ابوبکر نامهای دربارة فدک برای حضرت فاطمه علیهاالسلام نوشت. وقتی حضرت با نامه خارج شد، عمر وی را یافت، پس دستش را دراز کـرد کـه با خشونت و غلبه بتواند نامه را بگیرد؛ ولی حضرت نگذاشتند، پس عمر با دستش محکم به سینة حضرت زد و نامه را گرفت و پاره کرد... در حالی که خون از سینهاش علیهاالسلام جاری بود.»
اصابت مُشت و لگد خلیفه دوم
صـاحب کـتاب «الملل و النحل» مینویسد: «اِنَّ عُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَ فَاطِمَةَ یَوْمَ الْبَیْعَةِ ... وَ رَکَّلَ عُمَرُ الْبَابَ بِرِجْلِهِ حَتَّی اَصَابَ بَطْنِهَا...؛16 به درستی که عمر (خلیفة دوم) در روز بیعت، ضربهای به شکم فاطمه علیهاالسلام زد... و به در لگد میزد تا اینکه به شکم او علیهاالسلام اصابت کرد...»
تصوّر اصابت مشت و لگـد وحـشیانه به انسیة الحوراء بـسیار سـنگین و غمبار است، علی الخصوص با آن وضعیت بارداری و فشارهای شدید روحی ایشان پس از رحلت پدر بزرگوارشان.
کبودی و شکستن بازو
طبق روایات فریقین، آنقدر ضربات وارده بر بازوی حضرت فاطمه علیهاالسلام شدید بود که: «وَ حَالَتْ بـَیْنَهُم (مـُهَاجِمِین) وَ بَیْنَهُ (علی علیه السلام) فَاطِمَةُ علیهاالسلام عِنْدَ بَابِ الْبَیْتِ فَضَرَبَهَا قُنْفُذُ الْمَعْلُونُ بِالسُّوطِ فَمَاتَتْ حِینَ مَاتَتْ وَ اِنَّ فِی عَضُدِهَا مِثْلَ الدَّملجِ مِنْ ضَرْبَتِهِ لَعَنَهُ اللهُ..؛ 17 حضرت زهرا علیهاالسلام بین هـجوم آورنـدگان و حضرت عـلی علیه السلام مانع شد، پس قنفذ ملعون با تازیانه به او زد، پس او از دنیا رفت، در حالی که اثر آن بر بازویش مثل بازوبندی بـاقی مانده بود...»
مجروح شدن و کم شدن سوی چشم
از مجموع روایات صـحیح السـند فـریقین استفاده میشود که حضرت فاطمه علیهاالسلام دو بار ضربة سنگین به چشم نورانی و مبارکش وارد شد که ضاربان آن متفاوت بـودهاند:
الفـ) «حِینَ اَقْبَلَ (الرَّجُلُ) یَلْطِمُ خَدَّهَا حَتَی اَحْمَرَتْ عِیْنَهَا...؛18 آن مـرد (خـلیفه دوم) چـنان سیلی به صورت فاطمه علیهاالسلام زد که چشمان ایشان سرخ و کم سو شد...»
ب)«اِنَّهُمْ لَمَّا اَرَادُوا الْدُّخُولَ اِلَیـ بَیْتِهَا وَ اِخْرَاجُ عَلیٍّ مِنْهُ، اَرَادَتْ اَنْ تَحُولَ بَیْنَهُم وَ بَیْنَ ذَلِکَ، فَضَرَبَهَا قُنْفُذُ عـَلَی وَجْهِهَا وَ اَصَابَ عَیْنِهَا؛19 در آن هنگام که آنها قصد نمودند به خانة ایشان (علی و فاطمه) داخل شوند و علی راخارج نمایند، فاطمه خواست بین آنها و علیحائل شود، که قنفذ محکم بر صورت حضرت زد که به چشم ایـشان اصابت کرد.»
مجروح شدن گوش و کنده شدن گوشواره
خلیفة دوم در نامة تاریخیاش به معاویه – اسناد آن کاملاً موجود و مورد قبول اهل سنت نیز میباشد – نوشته است: «... فَصَفَقَتْ عَلَی خَدَّیْهَا مِنْ ظَاهِرِ الْخِمَارِ فـَانْقَطَعَ قـَرْطَهَا وَ تَنَاثُرَتْ اِلَی الأَرْضِ...؛20 چنان با دو دست محکم بر صورت فاطمه از روی روسریاش سیلی زدم که گوشوارهاش کنده شد و روی زمین افتاد.»
غلتیدن در خون
در روایتی آوردهاند که: «فَالتَفَتْ عُمَرُ اِلَی مَنْ حـَوْلِهِ وَ قـَالَ: اِضْرِبُوا فَاطِمَةَ فَانْهَالَتْ السِّیَاطُ عَلَی حَبِیبَةِ رَسُولِ اللهِ وَ بِضْعَتِهِ حَتَّی اَدْمُوا جِسْمَهَا؛21 عمر نگاهی به اطرافش کرد و به هـوادارانش گـفت: فاطمه را بزنید! در این حال شلاقهایی بر بدن حبیبه و پارة تن رسول خداصلی الله علیه و آله وارد آمد تا اینکه بدن او را مجروح و پر از خون نمود...»
از این روایت استفاده می شود که ضارب حضرت زهرا علیهاالسلام یک نـفر نـبوده؛ بـلکه چندین نفر بودهاند که بـه جـان ایـشان افتاده و حضرت علیهاالسلام را به شدت مجروح کردند. همین مسئله در شهادت ایشان نقش داشت، به طوری که در روایتی میخوانیم:
«فَقَالَ مِقْدَادُ لِعُمَر: لَقـَدْ ذَهـَبْتَ بـِنْتَ رَسُولِ اللهِ مِنَ الدُّنیَا وَ کَانَ الدَّمُ یَخْرُجُ مـِنْ ظـَهْرِهَا وَ جَنْبِهَا بِسَبَبِ ضَرْبِکَ لَهَا بِالسَّیْفِ وَ السُّوطِ...؛22 (هنگامی که عمر جریان دفن مـخفیانه فـاطمه زهـرا علیهاالسلام را از مقداد شنید، او را زد.) مقداد به عمر گفت: دختر رسول الله صلی الله علیه و آله از دنـیا رفت، در حالی که خون از کمر و پهلوی او جاری بود؛ به سبب ضربت شمشیر و تازیانهای که تو بر او زدی...»
آخـر حـرف و حـرف آخر!
خدای سبحان دربارة لزوم پرهیز از آزار و اذیت نسبت به ساحت مبارک پیـامبرصلی الله علیه و آله و خـاندان پاکش میفرماید: ]إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مـُهِيناً «23هـمانا كسـانى كه خدا و رسولش را آزار مىدهند، خداوند در دنيا و آخرت آنان را لعنت مىكند و براى آنان عـذاب خـوار كنـندهاى آماده كرده است.»
آزار خداوند و رسولش؛ يعنى انجام كارى بر خلاف خواست و رضاى الهی كه غضب و لعـنت خـداوند را بـه دنبال دارد و چه بسا مراد از اذيّت خدا، اذيّت بندگان خوب خدا باشد، نظير قرض دادن به مـؤمن كه قـرض دادن به خداست، و مراد از اذيّت پيامبر- تكذيب، تهمت و برخورد بىادبانه با آن حضرت و آزار رساندن به اهـلبيت اوسـت، هـمان گونه كه پيامبر اكرم- میفرماید: «فَاطِمَةُ بِضْعَةٌ مِنّى فَمَنْ اَغْضَبَهَا اَغْضَبَنِى؛24 فاطمه پارة تن من است؛ هر كه او را خـشمگين سـازد، مـرا به خشم آورده است.»
به راستی چه شد که حضرت زهرا علیهاالسلام وصيت مىكند كه شبانه مرا غـسل دهـيد و به خاك بسپاريد؟ اینگونه وصیت کردن به خاطر یک بیماری ساده و رنج و مـحنتهای عـاطفی مـعمولی است، یا به خاطر ظلمها و صدماتی که منجر به قتل ایشان گشت؟ چرا بايد قبر مـبارکش مـخفى باشد؟ مـگر او تنها يادگار پیامبرمان نبود؟ مگر او مصداق آية تطهير، سورة كوثر و سيدة نساء العالمين نبود؟ 25مگر رسول خداصلی الله علیه و آله نفرمود: «فاطمه پارة تـن مـن است؛ هر كه او را آزار دهد، مرا آزرده و هر كه مرا بيازارد، خدا را به غضب آورده است.»؟ 26مگر رسول اکرم صلی الله علیه و آله هـنگام رفـتن بـه سفر آخرین نفر از او وداع نمیکرد و هنگام بازگشت از سـفر، اول بـه ديدن ایشان نمىآمد؟27 مگر وقتى ایشان وارد مىشد، پدرش رسول خـدا- بـه احترام حضرت علیهاالسلام نمىايستاد؟28
منابع:
- برای نمونه رک: روزنامه آفتاب، ش 668.
- زمر/ 42: «خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مىكند، و ارواحى را كه نـمردهاند نـيز به هنگام خواب مىگيرد، سپس ارواح كسانى كه فرمان مرگشان را صادر كرده، نگه مىدارد و ارواح ديگرى را (كه بايد زنده بمانند) بازمىگرداند تا سـرآمدى مـعيّن. در اين امـر نشانههاى روشنى است براى كسانى كه انديشه مىكنند.
- من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، دفتر انتشارات اسلامی وابـسته بـه جامعه مدرسین، قم، 1413 ق، ح527.
- مناقب آل أبـیطالب، ابـن شـهرآشوب مازندرانی، نشر علامه، قم، 1379 ق، ج4، ص175.
- احـتجاج، طبرسی، نشر المرتضی، مشهد، 1403 ق، ج2، ص273.
- بیت الأحـزان، شـیخ عـباس قمی، انتشارات اخوان کتابچی، تهران، 1363 ق، ص3
- سمط النجوم العـوالی، عـاصمی شافعی، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1998 م، جـ1، ص426.
- المـصنّف، ابـن ابـی شیبه، دارالقبله، جدّه، 1427 ق، ج3، ص62 و ج7، ص414
- الأموال، أبو أحمد حميد بن مخلد بن قتيبة بـن عـبدالله الخرساني المعروف بابن زنجويه (م 251ق)، دارالکتب العـلمیه، بـیروت، 1427 ق، ج1، صـ387؛ الإمـامة والسـياسة، أبو محمد عـبدالله بـن مسلم بن قتيبة الدينوري (م 276ق)، تحقيق: خليل المنصور، نشر دار الكتب العلمية، بيروت، 1418ق - 1997م، ج1، ص21، با تحقيق شيري، جـ1، ص36، و بـا تـحقيق زيني، ج1، ص24؛ تاریخ طبری، محمد بن جـرير الطـبري (م 310ق)، نـشر دار الكتـب العـلمية، بـيروت، ج2، ص353؛ العقد الفريد، احمد بن محمد بن عبد ربه الأندلسي (م 328ق)، نشر دار إحياء التراث العربي، بيروت، سوم، 1420ق - 1999م، ج4، ص254؛ مروج الذهب، أبو الحسن على بن الحسين بن على المـسعودي (م 346ق)، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1378 ش، ج1، ص290؛ المعجم الكبير، سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم الطبراني (م360ق)، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، نشر مكتبة الزهراء، موصل، چاپ دوم، 1404ق – 1983م، ج1، ص62؛ سمط النـجوم العـوالي في أنباء الأوائل والتوالي، عبد الملك بن حسين بن عبد الملك الشافعي العاصمي المكي (م 1111ق)، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود - علي محمد معوض، نشر دار الكتب العلمية، بيروت، 1419ق - 1998م، ج2، ص465
- فرائد السمطين، امام الحـرمین جـوینی، مؤسسة المحمودی، بیروت، 1398 ق، ج2، صص34 – 35.
- مؤتمر علماء البغدادی فی الامامة و الخلافة، مـقاتل ابـن عـطیه، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1377 ش، ص181؛ مروج الذهب، مسعودي، ج1، ص290؛ المعجم الكبير، سليمان بن أحمد بـن أيوب أبـو القـاسم الطبراني، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، نشر مكتبة الزهراء، موصل، چاپ دوم، 1404ق – 1983م، ج1، ص62
- فرائد السمطین، جوینی، ج2، ص34
- همان، ص35؛ جامع النورین، اسماعیل سـبزواری، کـتابفروشی حاج عبدالکریم، بیجا، 1333 ش، ص206
- ضـیاء العـالمین، الفتونی، مؤسسه آلالبیت، قـم، 1392 ش، ج2، ص64
- اعلام النساء، عمر رضا، بینا، دمشق، 1379 ق، ج4، ص124
- الملل و النحل، شهرستانی، مؤسسه أعلمی، بـیروت، 1427 ق، جـ1، ص59؛ الوافی بالوفیات، صفدی شـافعی، جـ6، ص17.
- الملل و النحل، ج1، ص61
- موتمر علمای بغداد، ص135
- هـمان، صـ136
- همان، ص138.
- جامع النورین، سبزواری، ص206؛ الامامة و الخلافة، مقاتل بن عطية، صص 160 – 161
- الامام علي بن ابيطالب، عبدالفتاح عبدالمقصود، ج1، ص109
- احزاب/ 57.
- صحيح بخارى محمد بـن اسـماعیل بخاری، بمبئی، 1270 ق، ج5، ص26؛ صحيح مسلم، ج4، ص1903
- تـفسیر احـسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی، بنیاد بعثت، تهران، 1377، ج12، ص380
- الغـدير، مـحمدحسین امینی، ج7، ص232
- بحار الانوار، محمدباقر مجلسی، ج43، ص30
- اعلام الورى، ص157
برگرفته از ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره 188