بسم الله الرحمن الرحیم
قال الله العظیم:
«ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى»؛قلب ،آنچه را دید دروغ نخواند.
«أَفَتُمارُونَهُ عَلى ما يَرى»؛پس آیا بر سر آنچه میبیند با وی جدال میکنید؟
«وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَه أُخْرى»؛همانا در نزولی دیگر او را دید.
«عِنْدَ سِدْرَه الْمُنْتَهى»؛نزد سدره المنتهی. عِنْدَها جَنَّه الْمَأْوى * که بهشت امن نزد آن است . (نجم 11 الی15)
حفـظ و صیـانـت دل (۲)
یکی از واژگانی که به مرکز ادراکات انسان اشاره میکند کلمه "فواد" است و جمع آن "افئده " میباشد.
این بخش از وجود آدمی سرمایهی گران قیمتی است که شکر عملی آن لازم است چنانچه درآیات ۷۸ نحل،
۷۸ مومنون، 9سجده و ۲۳ تبارک آمده است میفرماید:" وَ هُوَ الَّذي أَنْشَأَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَه قَليلاً ما تَشْكُرُونَ" (78مومنون) خداوند سبحان در این آیه شریفه از نعمت ایجاد سمع و بصر شروع کرده است چون این دو نعمت از نعمتهایی است که حیوانات از آن بهرهمند شدهاند تعبیر انشاء و ابداع نشان میدهد که خدای تعالی در ایجاد آنها از جای دیگر نقشه و الگو گرفته است. دارندگان این حس در یک موقعیت جدید و خاصی قرار دارند و دارای میدان فعالیت وسیعتری هستند. چون موجودی که دارای حرکات و سکنات ارادی است آنچه را میخواهد از آنچه نمیخواهد جدا میکند و در عالم جدیدی قرار میگیرد که در آن لذت ،غلبه و پیروزی ومحبت و امثال آن جلوه میکند .به دنبال آن کلمه "فؤاد" را ذکر کرد آن مبدئی که آدمی به وسیله آن تعقل میکند ، این نعمت تنها مخصوص انسان است مرحله به دست آمدن فؤاد یک مرحله وجودی جدیدی است که از مرحله حیوانی وسیعتر و مقامی شامختر است به خاطر داشتن همین قوه است که آدمی چیزهایی را درک میکند که در برابرش نیست بلکه در گذشته بوده یا بعدها خواهد آمد. انسان با این قوه به قوانین کلی پی میبرد قدرت درک معارف را دارد میتواند تدبر در آسمانها و زمین داشته باشد. در پایان آیه با تعبیر " قَليلاً ما تَشْكُرُونَ" عتاب حس میشود لازم به ذکر است این نعمتهای الهی نیز مورد سئوال واقع میگردند.
همانگونه که در آیه ۳۶ / اسراء آمده است. "... إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً " براساس آیه شریفه کسی که ابزارهای شناخت خود اعم از ظاهری و باطنی را بدون توجه به هر سمت دلخواهش به کار میبرد با فردی که مسئولانه و متعهدانه میداند اگر آنها را در مسیر علم یا وظیفه الهی به کار نگیرد کیفر میبیند، بسیار متفاوت است.
انسان در آغاز از راه چشم و گوش عالِم میشود . از این رو مجاری ادراک حسی اصلند و قلب ( فواد) فرع آن میگردد. لکن پس از آنکه چشم و گوش علوم را به قلب دادند، قلب زمام آنها را بر عهده میگیرد و رهبری میکند. بنابراین حفظ قلب و صیانت مهم میگردد.
در توضیح بیشتر باید گفت انسان از درون خود در معرض منازعه دو نیرو قرار میگیرد یکی نورعقل که به سوی
حق راهنمایی میکند و دیگری شهوات و هوای نفس است که رانندگان او به سوی باطلند.با توجه به روش تعلیمی قرآن انسانها میتوانند از نفوذ و آثار هوای نفس خود را برکنار داشته و جلوی زیر و رو شدن قلب را بگیرند.مهمترین شاخص در این مسیر تصدیق و تکذیب عالمانه است.یعنی اینکه پذیرشها و طردهای ما از روی تحقیق و عالمانه باشد. زیرا خداوند تبارک و تعالی هرگونه پیروی کردن و اطاعت غیر عالمان را نهی میکند.
"وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ ..." (اسراء/۳۶) حتی برپایه بعضی از روایات انسانی که هرچه را از مجرای گوش میشنود ازمجرای زبان بازگوکند،بی آنکه در صحت و سقم آن ارزیابی دقیق داشته باشد،دروغگومحسوب شده است ." كَفَى بِالْمَرْءِ كَذِباً أَنْ يُحَدِّثَ بِكُلِّ مَا سَمِعَ...." (وسایل الشیعه ، ج ۱۲،ص ۱۸۸)
نکته اول: آیات فوق با تأکید بر عبد بودن پیامبرصلی الله علیه وآله و عبودیت ایشان گام به گام مراحل کمالی آن حضرت را تصویرسازی میکند( بندگی را بستر فراگیری معرفی میکند) تا آنجا که میفرماید: قلب پیامبردر آنچه دید صادق بود و هرگز دروغ نمیگفت" ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى" بنابرگزارش قرآن کریم انسان علاوه برگوش و چشم و قلب ظاهری، دارای قلب و سمع و بصر باطنی است .ادراکاتی که فرد با استفاده از حواس باطنی خود به دست میآورد خالی از هرگونه کذب و دروغ میباشد و این بدان جهت است که سرمایه اصلی خود یعنی
( فواد ) را حفظ نموده است.
نکته دوم: اولیای خدا با حفظ قلب میتوانند دریافتها و سخنان ناب داشته باشند اما جای تأسف است که قدر اهل دل دانسته نشده و جدال برپا میشود. میفرماید:" أَفَتُمارُونَهُ " . ( مراء) به معنای جدال همراه باشک و تردید است. وقتی انسانها چنین روحیهای دارند که با فرد یا افرادی که حقایق را بدون واسطه از سوی خداوند دریافت کردهاند جدال نموده و حق را نپذیرند به طور مسلم در موارد دیگر هم این حالت را دارند. عامل اصلی در مسأله "مراء" شیطان است که هنگام القای شبهه ، جدال باطل و نظایرآن حضور دارد.
نکته سوم: حرکت در مسیر کمالات انسانی با فرض شناخت نفس و قوای خیر و شر آن از دیدگاه قرآن بسیار مهم است چرا که این آیات نشان میدهد زمینه عروج انسان تا "سِدْرَه الْمُنْتَهى" وجود دارد .پیرامون حقیقت
" سِدْرَه الْمُنْتَهى "سخن بسیار است. در حدیثی آمده است آنجایی که آخرین مرحله پرواز فرشتگان یا آخرین مرحله بالا رفتن اعمال انسان میباشد به آن سدره المنتهی میگویند . در سخنی دیگر میخوانیم نام درختی که همراه هر برگ آن فرشتهای در حال تسبیح است « سدره المنتهی » میباشد .
نکته تربیتی این است که در این آیات سخن از صعود و ازحرکت انسان و ظرفیت آدمی است آغاز این حرکت از زمین بوده و تداوم آن به رشد توحیدی بستگی دارد رجوع همگان به سوی خدا به آن معنا نیست که همه به مقاماتی همچون رسول الله دست مییابند و به عالیترین درجه انسانیت میرسند بلکه مسأله این است که همه ما به سوی خدا در حرکتیم ولی هرکدام به اندازه ایمان و عمل صالح خود به او نزدیک میشویم.