شنبه, 03 آذر,1403

­

جمعه, 01 اردیبهشت,1396

در سوگ سال گشت وفات حضرت ام البنین(س)

در سوگ سال گشت وفات حضرت ام البنین(س)

امّ البنین‏(س) زنی سخن‏دان با اندیشه‏ هایی بلند و دارای روحی لطیف و شاعرانه بود. او در خانواده ‏ای اصیل از «قبیله بنی کِلاب»، چشم به جهان گشود. پدرش «حزام» و مادرش «ثمامه» بود.(13)

مادر فرزندان زهرا(س)


پدید آورنده : ابوالفضل هادی منش ، صفحه 58


آغاز سخن

«فاطمه» ملقب به «امّ البنین»، دختر «حزام بن خالد بن ربیعه»، از بانوان نمونه ی صدر اسلام است. او در مکتب اسلام راستین پرورش یافته بود. ام البنین(س) زنی باکمال، ادیب و باوقار بود و از روزی که به خانه ی امیرمؤمنان علی(ع) آمد هر روز بر درخشش او بزرگی و افزوده شد. وی تا پیش از این ازدواج زنی، بی نشان اما از خاندانی بزرگ بود ولی تشرف او به همسری امام، از او چهره ای تابناک در تاریخ اسلام ساخت. ام البنین(س) از امام، صاحب چهار فرزند شد که عباس(ع) بزرگ‏ترین و درخشنده ترین آن ها به شمار می‏رفت. همو که از طریق وی نسل علی(ع) تا آفریقا و مرز اروپا گسترش یافت و این ها همه از افتخارات ام البنین(س) است.

فرزندان او در دامان مادری تربیت یافته بودند که آنان را خدمت گزار فرزندان فاطمه‏(س) می‏دانست و چون پروانه، گرد حسنین و زینبین می‏ سوخت. نوشته ‏اند هنگام تولد عباس(ع)، امام علی‏(ع) نوزاد خود را در آغوش کشید و نوازش کرد. سپس اشک او جاری شد و دستان عباس(ع) را بوسید و او را در آغوش خود فشرد. امّ البنین(س) با دیدن این منظره، از او پرسید: «چرا دستان او را می‏بوسید؟ آیا عیبی در آن هست؟» امام علی‏(ع) فرمود: «اگر خویشتن‏دار باشی، خواهم گفت. این دست‏ها در پی یاری فرزندم حسین‏(ع) در کربلا قطع می‏شوند و ...»(2) اشک در چشمان این مادر حلقه زد، ولی فرو نچکید؛ زیرا عشق و علاقه ی او نسبت به این خانواده به اندازه‏ ای بود که خود و فرزندانش را به دست فراموشی سپرده بود. او به جای زاری، عزم خود را جزم کرد تا ثمره ی زندگی‏ اش را برای فداکاری در آن روز بزرگ آماده سازد.

ازدواج امام علی(ع) با امّ البنین(س)

ازدواج حضرت علی‏(ع) با امّ البنین(س) بدین صورت بود که امام از برادر خویش »عقیل» خواست، برای او زنی از خانواده‏ ای اصیل، شجاع و خداپرست برگزیند تا پسری شجاع برای او به دنیا آورد.(3)

عقیل بن ابی طالب، یکی از چهار فردی بود که در عصر خود به «نسب شناسی» شهرت داشت. چون عقیل از اصالت خاندان و فرهیختگی پدران و جنگ آوری نیاکان حضرت امّ البنین(س) آگاهی داشت، وی را به امیرالمؤمنین(ع) معرفی کرد. امام پس از مشورت با عقیل، از امّ البنین(س) خواستگاری کرد. امّ‏ البنین‏(س) نیز با کمال رضایت پیشنهاد امام را پذیرفت و با امام ازدواج کرد.(4)

ثمره ی پیوند

امام علی‏(ع) از امّ البنین(س) صاحب چهار پسر شد:

1.      ابوالفضل العباس‏(ع).

2.      عبداللّه که در 25 سالگی به دست «هانی بن ثُبیث حضرمی» در کربلا به شهادت رسید.

3.      عثمان که در 21 یا 23 سالگی به دست «خولی بن یزید اصبحی» در کربلا به سختی مجروح و شهید شد.

4.      جعفر که او نیز در سن 19 یا 21 سالگی روز عاشورا، شهد شهادت نوشید.(5)

همه ی اعضای این خانواده، از مادر خویش آموخته بودند که چگونه در خط سبز ولایت و امامت فرزندان فاطمه(س) جان خویش را بر کف اخلاص نهند و در این راه، شهد شیرین وصال بنوشند.

تبارشناسی امّ البنین‏(س)

امّ البنین‏(س) زنی سخن‏دان با اندیشه‏ هایی بلند و دارای روحی لطیف و شاعرانه بود. او در خانواده ‏ای اصیل از «قبیله بنی کِلاب»، چشم به جهان گشود. پدرش «حزام» و مادرش «ثمامه» بود.(13)

پدر او حزام بن خالد نیز از خانواده‏ ای سلحشور، ادبْ دوست و شعرپرور بود. «لبید بن ربیعه»، شاعر بزرگ عرب که در عصر جاهلیت می ‏زیسته و از بزرگان جزیره العرب به شمار می ‏آید، برادر خالد و عموی حزام است. در عصری که فن شاعری، اعجازی بی‏ بدیل به شمار می ‏رفت و برگزیده ‏ترین شعرها را بر دیوار کعبه می ‏آویختند، لبید سراینده ی یکی از معلّقات سبعه، هفت شعر برگزیده بود و سرشناس ‏ترین چکامه‏ سرای عربستان به شمار می‏ رفت .

مشهور است پدر حضرت امّ البنین‏(س) که پیش از به دنیا آمدن او، با گروهی از افراد قبیله خود به سفر رفته بود، در عالم رؤیا می‏ بیند در صحرایی نشسته و گوهری در دست دارد و به آن خیره شده است. در این هنگام، سواری به سوی او می ‏آید و می‏ گوید: «این درّ را می‏فروشی؟» حزام پاسخ می‏ دهد: «قیمت آن را نمی‏دانم». سوار می‏ گوید: «من نیز نمی‏دانم، ولی اگر آن را به امیر هدیه کنی، چیزی به تو می‏ دهد که ارزش آن از طلا و نقره والاتر خواهد بود». حزام می‏پرسد: «آن چیز گران قدر چیست؟» پاسخ می‏گوید: «همان عزت و شرافت ابدی». حزام از خواب بیدار می‏شود و تعبیر خواب خویش را می ‏جوید. به او می‏ گویند صاحب دختری می‏شوی که آن دختر به عقد شخصیت بزرگی در خواهد آمد. پدر امّ البنین(س) از سفر باز می‏ گردد و می‏ بیند خداوند، دختری به او عنایت فرموده است. رؤیایش به واقعیت می‏ پیوندد و سال‏ها بعد، دخترش به ازدواج بزرگ ترین امیر، امام علی(ع) در می‏آید.(14)

ام البنین(س) پس از عاشورا

پس از شهادت امام حسین(ع) و یارانش در روز عاشورا، کاروان اسیران کربلا به سمت کوفه و از آن جا به شام حرکت کرد. در شام رویدادهای مهمی در اعتراض به حاکمیت اموی از سوی اسیران به وقوع پیوست اما شام با همه ی خاطرات تلخش واگذاشته شد و کاروان به سوی شهری آشنا حرکت کرد؛ شهری پر از عطر پیغمبر(ص)؛ به سوی شهر مدینه. تاریخ‏نگاران شیعه و سنی بحث زیادی سر موضوع اربعین اول سید الشهداء(ع) نموده‏ اند که آیا کاروان اسیران کربلا، اربعین اول به این سرزمین آمده ‏اند یا نه.(34) اما هر چه باشد مقصد نهایی کاروان مدینه بوده است.

آن گاه که کاروان به دروازه مدینه رسید، امام سجاد(ع) به عنوان قافله سالار کاروان اسیران کربلا به «بشیر بن حَذْلَم»(35) فرمود: «خدای رحمت کند پدر تو را که شاعر بود، آیا تو نیز شعر می‏گویی؟» بشیر پاسخ داد: «آری من هم شاعرم» امام به او فرمود: «اکنون به مدینه برو و خبر شهادت پدرم را برای مردم بازگوی» کاروان در آستانه ی شهر توقف کرد و بشیر پیش تر رفت تا خبر شهادت امام را به مردم مدینه برساند. به شهر که رسید، با هیچ کس سخن نگفت تا مقابل مسجد پیامبر(ص) رسید، آن گاه با صدای بلند گریست و سرود:

یَا اَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقَامَ لَکُمْ بِهَا قُتِلَ الحُسَیْنُ‏ فَادْمَعِی مِدْرَارُ

اَلْجِسْمُ مِنْهُ بِکَربَلاءَ مُضَرَّجٌ وَ الرَّأْسُ مِنهُ عَلَی القَنَاةِ یُدَارُ

«ای مردم مدینه! دیگر مدینه جای ماندن نیست، حسین‏(ع) کشته شد. پس باید چشم‏ ها بر او پیوسته بگریند. جسم او در کربلا آغشته به خون و سرش بالای نیزه‏ ها گردانیده شد».(36)

مردم گرد بشیر حلقه زدند و به گریه نشستند. بشیر به آن ها گفت: «ای مردم! اکنون علی بن الحسین‏(ع) به هم راه زینب(س) و دیگر دختران امام علی(ع) در آستانه ی مدینه‏ اند. من فرستاده ی علی بن الحسین‏(ع) هستم تا پیغام او را به شما برسانم.» مردم با شتاب به سوی دروازه ی مدینه به راه افتادند. صدای گریه ی آنان به گونه‏ ای بلند بود که مدینه چنین روزی را به خود ندیده بود.(37)

مردم سراسیمه خود را به کاروان رساندند و دور اهل بیت امام حسین(ع) حلقه زدند. امام سجاد(ع) بالای یک بلندی رفت اما گریه امان از حضرت بریده بود و پارچه ‏ای که امام با آن اشک‏هایش را پاک می‏کرد خیس شده بود.(38)

امام پس از سپاس و ستایش خداوندی آن چه را در فاصله ی این هفت یا هشت ماه دیده بود برای مردم بازگفت. امام فرمود: «...ای مردم! چه کسی است که پس از کشته شدن او (امام حسین‏) شادمان باشد؟ کدام دل است که سرشار از اندوه نشود؟ کدام چشم است که اشک از آن باز ایستد؟ آسمان‏ها در سوگ او گریست و دریاها با امواج‏شان و آسمان‏ها با ارکان‏شان بر او گریه کردند. چهار گوشه ی زمین و درختان با شاخه ‏هایشان، ماهیان در موج دریا و فرشتگان و عرش‏ نشینان بر او گریستند...

ای مردم ما آواره ی صحرا شدیم و دور از خانه و کاشانه‏ مان، با ما به گونه ‏ای رفتار کردند که گویا ما فرزندان بیگانگان هستیم در حالی که نه گناهی مرتکب شده بودیم و نه کار ناپسندی از ما سر زده بود و نه به اسلام آسیبی رسانیده بودیم ... به خدا سوگند اگر پیامبر اکرم‏(ص) نیز در مقابل آن ها قرار می‏گرفت ـ اگر چه سفارش‏هایش در مقابل آن ها بود ـ هم رفتارشان با ما تغییری نمی ‏کرد.

پس همه از خدائیم و به سوی خدا می‏رویم. از سنگینی و دردناکی و بزرگی فاجعه ی این مصیبت بزرگ شکایت نزد خدا می‏بریم از آن چه نسبت به ما روا داشتند که او انتقام گیرنده ی شکست ‏ناپذیر است.(39)

سوگواری امّ البنین‏(س)

وقتی بشیر بن حذلم مأموریت یافت مردم مدینه را از فاجعه ‏ای که در کربلا رخ داده آگاه سازد، حضرت امّ البنین(س) جلو آمد و با گریه گفت: «بشیر! از حسین(ع) مرا با خبر کن!» بشیر در پاسخ او گفت: «ای امّ ‏البنین! خدای تو را صبر دهد! عباس‏(ع) تو کشته شد. امّ البنین‏(س) دوباره گفت: «از حسین‏(ع) بگوبشیر شرح شهادت فرزندان او را بازگفت. او در خلال سخن بشیر گفت: «فرزندان من و آنچه زیر این آسمان است فدای اباعبدالله(ع) باد!» وقتی بشیر چگونگی شهادت امام حسین‏(ع) را گفت، امّ البنین‏(س) ناله ‏ای زد و گفت: «ای بشیر! بند دلم را پاره کردی».(40)

او در مدینه مجلس سوگواری برپا ساخت و هر روز زنان مدینه را جمع می‏ کرد و در سوگ امام حسین(ع) می‏ گریست.(41) او هر روز به قبرستان بقیع می ‏آمد و نوحه سرایی کرده و می‏ گریست.(42) اهل مدینه نیز با دیدن گریه ی او می‏ گریستند به طوری که نگاشته‏ اند حتی «مروان بن حکم» که از دشمنان امام و از مخالفین سرسخت اهل بیت‏(ع) بود از گریه ی امّ البنین‏(س) و نوحه‏ گری او متأثر می‏ شد.(43)

او در قبرستان بقیع نوحه‏ گرانه می‏ سرود:

«ای زنان مدینه! دیگر مرا امّ البنین مخوانید که مرا به یاد شیران شکاری ]خویش[ می‏اندازید. [روزگاری] مرا پسرانی بود که به سبب آن مرا «امّ البنین»‏ می‏ گفتند ولی امروز بی ‏پسر شده ‏ام. چهار پسر مانند باز شکاری داشتم که مرگ با قطع شاه‏رگشان آنان را دریافت و دشمنان پیکرهای آنان را به خاک و خون کشیدند. ای کاش می‏دانستم آن گونه که به من خبر داده‏ اند، آیا دست‏های عباس‏ را جدا کرده ‏اند؟«.(44)

ذوق سرشار و طبع لطیف او در سوز دل و اشک چشم‏اش تنیده می‏شد و تار سوز و پود شعر به هم بافته شده، سوگواری او را در پرده ی نگار می‏ آورد. او می‏سرود:

«ای کسی که عباس‏ مرا دیده ‏ای که با دشمن می‏ جنگد و پشت سر او دیگر فرزندان حیدر(ع) همگی مانند شیران شجاع هستند، به من خبر داده‏ اند که عمود آهنین بر فرق او زده‏ اند. وای بر من از [سوگ] فرزندم! اگر شمشیر تو [ای عباس‏] در دستانت بود (دست در بدن داشتی) احدی به تو نزدیک نمی‏ شد».(45)

برگرفته از نشریه پیام زن، شماره 219

پی نوشت ها:

1.      بحارالأنوار، محمد باقر المجلسی، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1403 هـ .ق، ج 45، ص 40؛ تنقیح المقال، عبدالله المامقانی، نجف، مطبعه الحیدریه، 1352 هـ .ق، ج 2، ص 70.

2.      العباس(ع)، عبد الرزّاق المقرم، نجف، مطبعه الحیدریه، بی تا، ص 75.

3.      سفینه البحار، شیخ عباس قمی، تهران، کتابخانه ی سنایی، بی تا، ج 2، ص 155.

4.      بطل العلقمی، عبد الواحد بن احمد المظفر، نجف، مطبعه الحیدریه، بی‏تا، ج 1، ص 97؛ عمده الطالب فی أنساب آل ابی طالب، ابن عنبه الحسنی، نجف، المطبعه الحیدریه، چاپ دوم، 1380 هـ .ق، ص 394؛ معالی السبطین، محمد مهدی المازندرانی، قم، منشورات الشریف الرضی، چاپ دوم،1363 هـ .ش، ج 1، ص 430.

5.      اعیان الشیعه، السید محسن الأمین، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1406 هـ .ق، ج 4، ص 129 ؛ الکامل فی التاریخ، عزالدین ابوالحسن علی بن محمد ابن الاثیر الجزری، بیروت، دار الکتاب العربیه، چاپ دوم، 1378 هـ .ق، ج 4، ص 30.

6.      مناقب آل ابی طالب، این شهر آشوب المازندرانی، قم، مطبعه العلمیه، بی تا، ج 3، صص 304 ـ 305؛ بحار الأنوار، ج 42، ص 91.

7.      صفوه الصفوه، عبد الرحمان بن علی بن محمد، حلب، دار الوعی، چاپ اول، 1389 هـ . ق، ج 1، ص 309؛ تاریخ موالید الائمه، ابو محمد عبدالله بن احمد بن احمد بن النصر ابن الخشّاب البغدادی، قم، مکتبه السید المرعشی النجفی، چاپ اول، 1406 هـ .ق، صص 170 ـ 172.

8.      بحار الأنوار، ج 42، ص 91.

9.      او همان «هملاء»، دختر مسروق نهشلی است که برخی از او به نام «لیلی» دختر «مسعود نهشلی» یاد می کنند و برخی دیگر او را «صهباء» خوانده‏اند. (نک: لباب الانساب، علی بن ابوالقاسم بن زید البیهقی، قم، مکتبه السید المرعشی النجفی، چاپ اول، 1410 هـ . ق، ج 1، صص 335 ـ 338).

10. بحارألانوار، ج 42، ص 91.

11. همان.

12. مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 112؛ بحار الأنوار، ج 45، ص 62.

13. بحار الأنوار، ج 18، ص 22.

14. مولد العباس بن علی(ع)، ص 26.

15. الاغانی، ابو الفرج الاصبهانی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا، ج 15، ص 50.

16. المنجد، لوئیس معلوف، تهران، انتشارات اسلام، چاپ دوم، 1378ش، ج 2، ص 1572.

17. العباس‏(ع)، ص 71.

18. الاغانی، ج 15، ص 35.

19. مجمع الأمثال، ج2، ص 23.

20. جهان گرد و دنیا دیده؛ المنجد، ج 1، ص 658.

21. بحار الأنوار، ج 89، ص 132.

22. رساله فی المعنی المولی، محمد بن محمد بن النعمان الشیخ المفید، بیروت، دار المفید، چاپ دوم، 1414 هـ .ق، ج 1، ص 45.

23. بحار الأنوار، ج 89، ص 132.

24. الغدیر، عبد الحسین امینی، بیروت، دار الکتب العربیه، 1379 هـ .ق، ج 7، ص 23.

25. آنان به دلیل داشتن نام داران، پهلوانان و جنگ جویان بی‏باک بسیار، قبیله‏ای پر افتخار و مورد احترام در بین اعراب جاهلی بودند.

26. نام طایفه‏ای از قبیله ی مضر.

27. تاریخ الیعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، بیروت، دار صادر، بی تا، ج 2، ص 72؛ مناقب آل ابی طالب، ج 1، ص 101؛ الکنی و الألقاب، شیخ عباس قمی، بی جا، بی‏تا، ج 1، ص 17؛ الخرائج و الجرائح، قطب الدین الراوندی، قم، مؤسسه الامام الهادی‏(ع)، بی‏تا ، ج 3، ص 994.

28. خدای را سپاس می‏گویم که نمردم و جامه ی اسلام را بر تن کردم. مناقب آل ابی‏طالب، ابن شهر آشوب، ج 1، ص 166.

29. بحارالأنوار، ج 89، ص 133؛ کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، علاء الدین علی المتقی بن حسام الدین الهندی، بیروت، مؤسسه الرساله، بی تا، ج 3، ص 85، ش8935.

30. البدایه والنهایه، الحافظ ابوالفداء اسماعیل بن کثیر الدمشقی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1408 هـ .ق، ج 7، ص 247؛ مستدرک سفینه البحار، الشیخ علی النمازی الشاهرودی، قم، انتشارات جامعه ی مدرسین، 1419 هـ .ق، ج 9، ص 97؛ الأنساب، ابو سعد عبد الکریم بن محمد بن منصور التمیمی السمعانی، بیروت، دار الجنان، چاپ اول، 1408 هـ .ق، ج 4، ص 117؛ تناقضات الإبانی الواضحات، حسن بن علی السقاف، بیروت، دار الامام النووی، 1412 هـ .ق، ج 2، ص 342؛ مسند احمد بن حنبل، امام احمد بن حنبل، بیروت، دار صادر، بی‏تا، ج 2، ص 444.

31. مدینه المعاجز، سید هاشم البحرانی، قم، مؤسسه المعارف الاسلامی، چاپ اول، 1413 هـ .ق، ج 3، ص 410؛ تفسیر مجمع البیان، فضل بن الحسن الطبرسی، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1415 هـ .ق، ج 10، ص 259؛ الغدیر، ج 7، ص 23.

32. اشعاری که در عصر جاهلیت بر دیوار کعبه می آویختند.

33. بحار الأنوار، ج 67، ص 295.

34. دسته‏ای بر این عقیده‏اند که کاروان اسیران اربعین اول نتوانسته‏اند به کربلا بیایند زیرا آنان این فرصت را نداشته‏اند که ضمن آن همه سختی‏های راه، اعم از گرسنگی و تشنگی، گردانیده شدن در انظار مردم، توقف در شهرها و... در اربعین اول خود را به مزار شهیدان کربلا برسانند. دسته‏ای دیگر بر این باور هستند که اسیران کربلا اربعین اول، به زیارت شهیدان کربلا در این سرزمین آمده‏اند و دلایلی هم بر اثبات مدعای خویش ذکر نموده‏اند از جمله ی آن ها این که با احتساب خروج آن ها در روز یازدهم محرم از کربلا، اگر کاروان روز اول صفر به شهر شام رسیده باشد، حدود هفده یا هجده روز سفر کربلا به شام طول کشیده است. آنان که هجده روز توانسته‏اند از کربلا به شام بیایند آن هم با وجود سختی‏های بسیار، چه طور نتوانسته‏اند در همین فاصله ی زمانی از سوم صفر تا بیستم صفر که اربعین امام و شهدا است، خود را به کربلا برسانند؟

35. در برخی منابع نام او «بشیر بن جذلم» خوانده شده است: نک، ناسخ التواریخ، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1368هـ .ق، ج 3، ص 182؛ تنقیح المقال، ج 2، ص 70.

36. أعیان الشیعه، ج 1، ص 617 ؛ معالم المدرستین، السید مرتضی العسکری، قم، مرکز الطباعه و النشر للمجمع العالمی لاهل البیت، چاپ اول، 1424 هـ .ق، ج 3، ص 169؛ بحار الأنوار، ج 45، ص 147.

37. بحار الأنوار، ج 45، ص 148؛ اللهوف، سید بن طاووس، تهران، انتشارات جهان، بی تا،ص 87 ؛ لواعج الأشجان، سید محسن الامین العاملی، قم، مکتبه بصیرتی، بی تا، ص 461؛ معالم المدرستین، سید مرتضی عسکری، قم، مرکز الطباعه و النشر للمجمع العالمی لاهل البیت، چاپ اول، 1424هـ .ق، ج 3، ص 169.

38. همان.

39. بحار الأنوار، ج 45، ص 148؛ اللهوف، ص 87، لواعج الأشجان، ص 461؛ معالم المدرستین، ج 3، ص 169.

40. تنقیح المقال، ج 2، ص 70؛ ریاحین الشریعه، ذبیح الله رسولی محلاتی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، بی تا، ج 3، ص 293؛ ریحانه الأدب، ج 8، ص 292.

41. مقتل الحسین(ع) المقرم، ص 440؛ شرح الأخبار، ج 3، ص 186؛ ریاحین الشریعه، ج 3، ص 292.

42. بحار الأنوار، ج 45، ص 40؛ مقاتل الطالبیین، ابوالفرج الإصبهانی، نجف، مطبعه الحیدریه، 1385هـ .ق، ص 56؛ العوالم، عبدالله البحرانی، قم، مدرسه ی امام مهدی، چاپ اول، 1407هـ .ق، ج 17، ص 283؛ نفس المهموم، شیخ عباس قمی، قم، مکتبه بصیرتی، بی تا، ص 334.

43. بحار الأنوار، ج 45، ص 40؛ جلاء العیون، محمد باقر مجلسی، قم، انتشارات سرور، چاپ اول، 1373هـ .ش، ص 678؛ مقتل الحسین(ع) بحر العلوم، محمد تقی بحرالعلوم، بیروت، دار الزهراء، چاپ دوم، 1405هـ .ق، ص 325.

44. مقتل الحسین(ع) بحر العلوم، ص 325 ؛ نفس المهموم، ص 663 ؛ ابصار العین، ص 31؛ العیون العبری، ص 169 ؛ بطل العلقمی، ج 3، ص 431.

زینب الکبری(س)، جعفر النقدی، نجف، مطبعه الحیدریه، چاپ دوم، 1362 هـ .ش، ص 11 ؛ نفس المهموم، صص 663 ـ 664 ؛ مقتل الحسین(ع) بحرالعلوم، صص 325 ـ326؛ اعیان الشیعه، ج 8، ص 389؛ العیون العبری، ص 169.

 



نوشتن یک نظر

افزودن نظر

x
دی ان ان