شنبه, 03 آذر,1403

­

شنبه, 10 مهر,1395

دیوانه ها تکلیف ندارند

دیوانه ها تکلیف ندارند
تکلیف گراها و نتیجه گراها دو جریان تاریخی هستند. از همان زمان که یک نفر بهترین گوسفند خود را برای انجام تکلیف به قربانگاه برد و دیگری به صرف کفایت و برای حصول نتیجه با کمترین هزینه، مشتی گندم و خوشة پلاسیده را... دعوا شروع شد. به راستی تکلیف را برای حصول نتیجه انجام می دهیم یا حصول نتیجه است که تکلیف ماست؟ این از آن سؤال هایی است که یک بار و برای همیشه باید با تمام وجود به آن فکر کرد و تکلیف خود را مشخص کرد. فقط خداست که بنده شناس است.

نویسنده: نعمت الله سعیدی

انجام تکلیف یعنی نتیجه

چندی پیش، در آخرین دیداری که جمعی از گروه های دانشجویی با مقام معظم رهبری داشتند، یکی از محورهای گفت و گوی حاضران بیش از باقی موارد رسانه ای شد و طیفی از مباحث و نقد و نظرهای گوناگون را در مطبوعات و سایت ها شکل داد.

بحث از سؤال خوب یکی از دانشجوها شروع شد. مضمون سؤال این بود که چه نسبتی بین تکلیف گرایی و نتیجه گرایی وجود دارد؟ یعنی آیا اصولاً یک فرد مکلف فقط باید به انجام تکلیف خود فکر کند، یا حصول نتیجه نیز به خودی خود مهم است؟ اگر مهم است، چقدر؟ نسبت بین این دو چیست؟ آیا ما برای رسیدن به نتایجی خاص تکلیف خاصی را انجام می دهیم؟ یا در حین انجام تکالیف خود به نتایجی می رسیم؟ اصل کدام است و اصالت با چیست؟ حصول نتیجه؟ یا انجام تکلیف؟ معیار ارزیابی نهایی افراد بر این اساس چیست؟ ارزیابی نتایجی که یک مسئول (یا هر مکلف دیگری) به دست آورده؟ یا ارزیابی توفیق او در انجام تکلیف محوله؟ بگذارید با یک مثال خیال خودمان را راحت کنیم.

این لطیفة قدیمی یادتان هست که سه کارگر موظف بودند کنار جاده، با فاصلة منظم میله هایی را در زمین کار بگذارند؟ یک نفر مکلف بود زمین را کنده و چاله درست کند؛ نفر دوم باید میله را در داخل گودی چاله قرار دهد و نفر سوم چاله را پُر کند. یک روز نفر دوم مرخصی گرفت و غیبت کرد. مسئول کارگزینی وقتی داشت با ماشین اداره، فرزندش را از مهد کودک به بستنی فروشی می برد، اتفاقاً چشمش به پروژة نیمه تمام شرکت در مورد پیمانکاری کاشتن میله ها در کنار جاده افتاد. او می دانست ظرف شش ماه مانده از پایان قرارداد، باید این میله ها کنار جاده کاشته شده، سپس در مناقصة بعدی شرکت کرده و پروژة عبور لوله های گاز (درست از زیر میله های قبلی!) و سیم های مخابرات را برنده شود؛ وگرنه از سود پایان سال و مأموریت اعزام به خارج خبری نیست. او به مادر بچه اش قول داده بود از برزیل برایش قهوه ای اصل و کاکائو خواهد آورد. حالا می دید یک کارگر زمین را چال می کند و کارگر بعدی آن را پُر می کند. این یعنی اتلاف وقت، انرژی و... کاکائوی برزیلی! پس خون جلوی چشم هایش را گرفت و با همان ماشین اداره از جدول کنار خیابان پرید و آمد و رسید بالای سر کارگرها. پرسید اینجا دارید چه کار می کنید، گفتند: فقط انجام تکلیف!

تاریخچة پیدایش و رواج اصطلاح تکلیف گرایی

اوج دوران دفاع مقدس بود. هر گاه مواضع سیاسی، ستادهای نظامی و دست و دل رزمنده ها یکی می شد و همه با یکدیگر همدل می شدند، پیروزی های چشم گیری در جبهه های جنگ به دست می آمد. بعد از فتح خرمشهر اوضاع خیلی فرق کرده بود. حالا مشکل صدام، ارتجاع عرب و استکبار، گرفتن خوزستان و تجزیه کردن جمهوری اسلامی نبود. برعکس، حالا صدام می دید خوزستان را که نگرفته جای خود چیزی نمانده عراق را هم تحویل انقلاب اسلامی دهد؛ می دید نه تنها از بیداری اسلامی و صدور انقلاب جلوگیری نکرده، بلکه با دست خودش، شدت آن بیداری و عمق نفوذ این انقلاب را چندین برابر کرده، ارتجاع عرب می دید که دیگر نمی تواند سر ملت های عرب را با «فخر بر عجمان» شیره بمالد؛ٰ دیگر نمی تواند از این همه احساس حقارت در برابر یک کشور جعلی به نام اسرائیل و به تبع آن، نفرت مسلمانان از حاکمان دست نشانده و خائن شان ممانعت کند. امام دوباره مفهوم امت اسلامی را زنده کرده بود. حالا خداوند قومی را بر سر کار آورده بود که خدا را دوست دارند و خدا آنها را دوست دارد و... از ملامت هیچ ملامت گری نمی ترسند.

خلاصه اوج دوران جنگ و جهاد بود. نتیجة جنگ کاملاً وابسته به مفهوم جهادی آن شده بود. امام می دانست که اگر جنگ را تبدیل به جهاد کند، این خداوند است که نصرت و پیروزی رزمندگان را تضمین کرده. او می دانست که سرنوشت ها را فقط سنت های الهی تعیین می کند، نه برد موشک ها و ضخامت زره تانک ها. او می دانست خداست که عزت و ذلت می دهد و فقر و غنا... نه سازمان ملل و تحریم ها. می دانست هر کس یاران خدا را تحریم کند، در نهایت خودش را تحریم کرده. امام چیزهای دیگری را هم می دانست که... بعضی نمی دانستند. و نمی توانستند و نمی خواستند که بدانند! همان هایی که شک می کردند؛ خسته می شدند؛ طمع می کردند؛ صبح تا شب دنبال درک قضایای ابطال پذیر بودند و اینکه «پوپر» چه گفت و «هایدگر» چه پاسخ داد؟ همان هایی که می فهمیدند گزاره های علمی چرا باید ابطال پذیر باشد؛ اما نمی فهمیدند آدم مگر مریض است عمرش را صرف گزاره های ابطال پذیرنده، ساعت های بطالت در «رفاه شهروندی برای رفاه شهروندی» باطل کند؟! خودت که داری می بینی و می گویی «ابطال» پذیر! امام می دانست که جنبش نرم افزاری «ترشی لیته» نیست که یک ساله و دو ساله جا بیفتد و به نتیجه برسد. می دانست جهاد اکبر تا سرازیری گور نتیجه اش معلوم نیست و باید فقط به خدا پناه برد برای عاقبت به خیری.

برای همین فرمود: «ما مأمور به انجام تکلیف هستیم، نه حصول نتیجه». اصطلاح تکلیف و تقابل آن با مفهوم نتیجه از آن دوران بر سر زبان ها افتاد. فرزندان پیرمرد که اهل تکلیف بودند... و تکلیف شان را فقط عشق به امام و آرمان هایش می دانستند... و عاشق این بودند که امام تکلیفی برایشان مشخص کند... حتی اگر این تکلیف تکه تکه شدن زیر آتش خمپاره ها بود و له شدن استخوان ها زیر شنی تانک ها... اکثراً رفتند. رفتند و اکثر غفلت زدگان را با تردیدهایشان تنها گذاشتند. همان هایی که کارکردن دو کارگر و پر و خالی کردن چند چاله را بی نتیجه می دانستند؛ اما به مضمحل شدن و مسخره بودن کل پروژة پیمانکاری کارشناسی نشده، اهمیت نمی دادند. همان هایی که اولاً نمی فهمیدند دنیا جای تکلیف است نه نتیجه. کدام نتیجه؟ مستأجر بودن بعد از پنجاه سال آوارگی؟ مرض قند گرفتن با داشتن قبالة دو دهنه قنادی سه نبش؟ مثل سگ ترسیدن و لرزیدن که فردا کره و پنیر چقدر گران می شود؟ نتیجة این دنیا در این دنیا غیر از یک جنازة پس مانده چیست؟ نتیجة این دنیا را اگر نتیجه ای دارد غیر از مرده شور خانه کجا می برند؟

فرزندان پیرمرد قبل از رفتن نتیجة دنیا را تکه تکه کردند، آتش زدند و سوزاندند و رفتند. نتیجة دنیا را مثل یک تکه گوشت سی سال انداختند روی تخت بیمارستان ها و رفتند. سی سال با نتیجة شیمیایی شدة دنیا سرفه کردند و... سرفه کردند و... خون دل خوردند و خون دل بالا آوردند و... رفتند. حالا اما قضیه چیست؟

مبانی بحث

تکلیف گراها و نتیجه گراها دو جریان تاریخی هستند. از همان زمان که یک نفر بهترین گوسفند خود را برای انجام تکلیف به قربانگاه برد و دیگری به صرف کفایت و برای حصول نتیجه با کمترین هزینه، مشتی گندم و خوشة پلاسیده را... دعوا شروع شد. به راستی تکلیف را برای حصول نتیجه انجام می دهیم یا حصول نتیجه است که تکلیف ماست؟ این از آن سؤال هایی است که یک بار و برای همیشه باید با تمام وجود به آن فکر کرد و تکلیف خود را مشخص کرد. فقط خداست که بنده شناس است. فقط اوست که می داند من و تو برای روشن شدن تکلیف مان است که به نتیجة این سؤال فکر می کنیم و از اولِ اول شروع کرده ایم یا برعکس؟! مبنای معرفتی این پرسش نیز همین است. فقط حقیقت هستی است که تکلیف ها را مشخص می کند و آنها را به نتیجه می رساند. آیا گیاهان و زراعات را دیده اید؟ آیا شما آنها را می رویانید یا ما؟ (واقعه آیات 58 تا 73) پس چارة کار ما حالا که نمی دانیم ذات مان برای نتیجة بهشت و ترس از جهنم است که او را می پرستد و تکلیف انجام می دهد یا برعکس فعلاً توکل است.

کانت با قضایای جدلی الطرفین و نسبی گرایی در اخلاق «کُنت» را به خاک سیاه نشاند و او را تبدیل به فیلسوف مکتب نتیجه گرایی نمود. مگر می شود آدم تکلیف گرا به نتیجه دقت نکرده و نظر نداشته باشد؟! نتیجه گرفتن تا آنجایی که ممکن است یکی از تکلیف های مهم در انجام هر تکلیفی است. عقل داشتن و عاقل بودن از شرایط تکلیف است. مگر نشنیده ای دیوانه ها تکلیف ندارند؟!

منبع: نشریه پرسمان شماره 129-128


 


نوشتن یک نظر

افزودن نظر

x
دی ان ان