(نقد کارآمد تفکر اومانیستی در تعاملات اجتماعی با تاکید بر ویژگی های رفتار حرفه ای دکتر استاد کرمانی)
بسماللهالرحمنالرحیم
رب شرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقدتا من لسانی یفقهو قولی.
عرض سلام و ادب، برخورداری هستم. هیات علمی گروه فلسفه دانشکده الهیات دانشگاه تهران و دکترای منطق که از سال ۹۰ در دانشگاه تهران مشغول به کار هستم و کرسی منطق و تدریس منطق را دارم.
ایام ولادت حضرت فاطمه زهرا س را تبریک عرض می کنم. امیدوارم که بتوانیم ذرهای از کمالات وعنایات آن حضرت را دریافت و درک کنیم که باعث رشد و تعالی ما درعین زندگی مادی دنیوی بشر بشود و ما را نجات بدهد و از ماده به معنا برساند.
ازآنجاییکه متأسفانه امسال سرکار خانم دکتر طوبی کرمانی که خدا رحمتشان کند و روحشان شاد باشد و سر سفره مقتدایشان حضرت فاطمه زهرا س مهمان شده باشند، استاد بزرگی که سالهای پیش همکاریهای زیادی با مجامع فرهنگی و علمی داشتند را از دست دادهایم و این گردهماییها و این جلسات را امسال با یاد ایشان هم برگزار میکنیم.
به هر حال این چهره شاخص علمی، فرهنگی و دینی که به حق از دست دادنشان رفتن وزنهای در این حوزهها بود را از دست دادیم، اما میپذیریم "کل من علیها فان"[1] و صبوری میکنیم به از دست دادن این استاد بزرگ و سعی میکنیم با احیای یادشان و اقتدا کردن به صفات بسیار خوبی که استاد داشتند، همچنان از آنچه که برای ما گذاشتهاند بهره ببریم. سعی میکنم مطالب را خلاصه عرض کنم که مطالب جامع و انشاءالله مفید باشد و هم یادی باشد از مرحوم دکتر طوبی کرمانی.
آشنایی من با خانم دکتر کرمانی به سال ۹۰ برمیگردد که من تازه عضو هیات علمی شده بودم و در تابستانی که از مهرماه کلاسهای من شروع میشد در واقع کلاسها و کارگاه هایی را از طرف دانشگاه شرکت میکردیم. در مردادماه و شهریورماه بود که خانم دکتر را برای اولین بار حضوری دیدم و با یکدیگر همصحبت شدیم و توفیق آشنایی و دوستی با ایشان را تا زمانی که زنده بودند داشتم و بیش از همه اینها که در این سالها هم اتاقی من در محل کارم بودند و ما ساعتهای زیادی را به بحثهای علمی و فرهنگی جامعه و بررسی مسائل چالشبرانگیز میپرداختیم و من از هم صحبتی با ایشان لذت و بهره میبردم. خدا رحمتشان کند، شاید به قول بعضی از همکاران و اساتید ما بیشترین کسی که در محیط کار به خاطر رفتن دکتر کرمانی تنها شد من بودم، به خاطر این قرابت که هم به لحاظ محل استقرار در دانشکده و هم به لحاظ فکری و عقیدتی با خانم دکتر کرمانی داشتهام. خدا بیامرزتشان.
بحثی که امروز از من درخواست شد که با محوریت استاد کرمانی داشته باشم درباره تعاملات اجتماعی ایشان بود و درواقع نقدی به تعاملات مبتنی بر تفکر اومانیستی با تطبیق با رفتاری که من از ایشان در محیط کار دیدهام و به عین گزارش میکنم.
به حق میتوانم بگویم که اخلاص بسیار زیادی در تمام جنبههای زندگی خانم دکتر کرمانی دیده میشد و بارها شاهد بودم که خیلی از کارها را که میشد با سروصدا و به عنوان اینکه رزومه ای بشود و به عنوان اینکه کسی بداند که ایشان این کار را انجام داده اند، میتوانست انجام بدهد ولی اینکار را نکرد و در واقع خیلی در خفا و در سکوت انجام می داد و علت اینکه من متوجه میشدم این بود که در محل کار دنج ایشان حضور داشتم و به هرحال تلفنهایی که میشد، تعاملاتی که میشد و حضور افراد، ما در جریان کارهای هم بودیم.
بسیار متوجه میشدم که گرهگشایی از کار افراد میکنند و راه پیش پا میگذارند و از این اتفاق هیچکس خبردار نمیشد و چه بسیار بوده چیزهایی را که من هم نمیدانم. یعنی زمانی که من در محل کار همزمان با ایشان حضور نداشتم بسیار از این مسائل بوده که خدای خودشان میداند و انشاءالله به درجه اخلاص و واقعاً بیریایی ایشان خواهد افزود.
من اگر بخواهم بحث را مقداری آکادمیک تر پیش ببرم در تعاملاتی که انجام میشد، می شود افراد و مراجعین را به دو دسته تقسیم کرد که گروهی از افراد بودند که به دانشکده تعلق داشتند مثل دانشجویان، اساتید و پرسنل دانشکده و گروه دیگر مراجعین که از خارج دانشکده پذیرش میشدند و اینها هم دو نوع تعامل داشتند که یا تعاملات علمی و کاری بود و یا غیر این که تمام این پنج قسمی که عرض کردم، خانم دکتر با روی باز و گشاده تعامل میکردند.
از مشخصات بارزی که داشتند این بود که موقع استقبال از افراد از جا بلند میشدند. حتماً هرکسی بود از دانشجو گرفته تا اساتید یا همکاران یا خارج از دانشکده افرادی که حتی شاید علمی هم نبودند و صرفاً مُراجع بودند از جا بلند میشدند و داخل پرانتز عرض می کنم در تعاملات من با ایشان هم هر زمان دکتر در اتاق بودند و من بعد میرسیدم حتماً از جا بلند میشدند که من بارها خواهش کرده بودم که اینکار را نکنند و خیلی درخواست کرده بودم که اگر میشود مثلاً به همین سلام و علیک زبانی اکتفا کنند ولی باز موفق نشدم. چون من شرمنده میشدم چرا که ایشان هم به لحاظ سنی و به لحاظ علمی پیشکسوت بودند و هم به لحاظ جایگاهی که داشتند درست نبود که جلوی پای من بلند شوند، اما اینکار را انجام میدادند و نه تنها من که هر مُراجعی که می آمد دکتر پیش پایشان بلند میشدند و تعارف و تعامل و حتی اگر صندلی برای نشستن نبود خودشان اقدام میکردند که صندلی را بیاورند و اجازه نمیدادند که آن فرد مثلاً صندلی را از گوشه دیگر اتاق بیاورد و بگذارد.
در رفتارشان اینکه بخواهند مهماننوازی کنند یعنی واقعاً واژهای که مناسب است واژه میهماننوازیست که مهماننوازی کنند و به افراد خدمات بدهند، این خیلی بروز و ظهور داشت که افراد با یک آرامش خاطر و با احساس تحویل گرفته شدن توسط یک استاد دانشگاه محل را ترک کنند. این درواقع مشخصه تمام تعاملات شان بود و از آن طرف چیزی که من خودم این کار را انجام نمیدهم و به هر علتی حالا در رفتار خود من نیست، بدرقه تمام مراجعین تا دم در بود، به ویژه اگر که مثلاً اساتید بودند یا کسانی بودند که به طور مثال بار اول بود آمده بودند یا اینکه مراجعات مکرر به اتاق نداشتند، یعنی گاهی میشد که بچهها مدام در حال رفتوآمد بودند دیگر برای این رفتوآمد مکرر این بدرقه نبود، ولی قطعاً در غیر این صورت هرکسی به اتاق ما می آمد خانم دکتر تا دم در بدرقه میکردند که احترام را به جا آورده باشد.
من اگر بخواهم از مشخصههای تعاملی ایشان با افراد بگویم که قطعاً بر یک باور عقیدتی استوار بود و ناشی از این بود که عالم را محضر خدا میدید و میدانستم که در واقع این کار حالا لازم نیست کسی ببیند بلکه بهعنوان وظیفهای در محضر الهی انجام میدادند و فقط و فقط میشود تبیین این جور کارها را این طور دانست. چون بسیاری از افراد کسانی بودند که وقتی که کارشان راه میافتاد و میرفتند دیگر شاید هیچوقت خانم دکتر را نمیدیدند یا بسیاری از اینها قرار نبود که هیچ نفعی به خانم دکتر برسانند بلکه جریان برعکس بود و خانم دکتر بودند که کاری را راه میانداختند و پیگیری میکردند.
یکی دیگر از مشخصههای بارز تعاملات ایشان رویکرد گرهگشایی از کار افراد بود. حالا این افراد گاهی دانشجویانی بودند که مشکلی برایشان پیش آمده بود اعم از مشکل علمی، خانوادگی، درسی و ... که بسیار با صبر و حوصله گوش میدادند که چه شده و دنبال این بودند که چطور میشود بالاخره مشکل این بچه را حل کرد. چطور میشود کمکی به او کرد.
من ویژه رشد دانشجویان صحبت کنم. چون به هر حال ایشان استاد بزرگ دانشگاه بودند در تصحیح اوراق بسیار دقت میکردند که عدالت و حق رعایت بشود و بارها برگه ها را تصحیح میکردند و اجازه میدادند دانشجویان معترض بیایند برگه را ببینند و انتقادشان را بکنند و گفتوگو میکردند، تغییر میدادند، دلجویی میکردند و در این اواخر که مجازی شده بود واقعاً خانم دکتر با زحمت فراوان تک تک از افراد سوال میپرسیدند و برای امتحان ارتباط میگرفتند که مبادا به خاطر این فضای مجازی حقی از کسی ضایع بشود یا اینکه در واقع حقی از قلم بیفتد و بعد بسیار در نمرهدهی و تعامل با دانشجویان دقت داشتند.
از دیگر مشخصههای تعامل خانم دکتر با افراد، تعامل مشفقانه بود. یعنی اولین رویکرد این بود که گرهگشایی کند بعد اگر نمیشد خیلی سعی میکرد که یک تعامل داشته باشد که فرد حداقل از نظر عاطفی و روانی سبکتر بشود. اگر که کاری نمیشد انجام داد دلجویی میکردند. تمام اینها با لحاظ این بود که تخریبی هم صورت نگیرد و حقی هم ضایع نشود. اگر اشتباهی از طرف مقابل بود خیلی مؤدبانه فرد را متوجه اشتباهش میکردند، یعنی صرفاً اینطور نبود که یک برخورد منفعل و به نفع هر فردی صورت بگیرد. بارها شاهد این بودم که افراد میآمدند و درخواستهای نامعقول و نامتعارف و ناحقی را داشتند، خانم دکتر با این ها تعامل میکردند و صحبت میکردند و سعی میکردند که فرد را از موضعش پایین بیاورند و متوجه کنند که این درخواست، درخواست درستی نیست. شاید اگر کسی بود که حوصله نداشت و مشفق نبود و برایش مهم نبود خیلی صریح می گفت که به من ربطی ندارد و برو ولی ایشان به ویژه در تعامل با دانشجویان سعی میکردند اگر قرار است بحث به جایی برسد که نظر آن فرد تامین نشود با آرامش تامین نشود و با در واقع دلگرمی های دیگر و با تعاملات دیگر و با متوجه اشتباه شدن یا اینکه خود فرد به موضعی بیاید که از درخواستش بگذرد که این وقت گذاری در واقع میتواند الگویی برای تعاملات همه اساتید ما باشد که ساعتها دانشجویان وقت ایشان را میگرفتند.
برای اموری که شاید برخی از اساتید اصلا به خودشان مربوط ندانند و این نوع برخورد اتفاق نیفتد و در واقع از مشخصههایی که داخل مؤلفه گرهگشایی یعنی رویکردگشایی داشتند میتوانم به این نکته اشاره کنم که تلاش زیادی برای این گرهگشایی داشتند، یعنی مراجعی که مثلاً فرض کنید خواه از خارج از دانشکده به واسطه آشنایی که با ایشان در جای دیگری داشت و فردی بود که فکر کرده بود که برای این مشکل میتواند مراجعه کند که بارها این اتفاق میافتاد و هیچ ربط کاری به ما نداشت، فقط فرض بفرمایید در یک سخنرانی خانم دکتر را دیده بود که به خاطر مشکلی که داشت در ذهنش آمده بود که شاید این انسان بتواند به من کمک کند و به دانشکده میآمد و شروع میکرد و بحثی بود که اصلاً مربوط به ما نمیشد یعنی پیگیری آن مربوط به خانم دکتر نبود. خب ایشان چون اطلاع هم از خیلی فرآیندهای قانونی و اطلاع از خیلی از نحوه حل مشکلات به نحو قانونی داشتند فرد را راهنمایی میکردند که باید اینکار را بکنید و یا اینجا مراجعه کنید، اینجوری پیگیری کنید، گاهی تماسهایی میگرفتند برای اینکه آن فرد را بیشتر بتوانند راهنمایی کنند. مثلاً از دوستان میپرسیدند و دقت بفرمایید یک نفر میتواند بگوید که خودت کسی را پیدا کن که اینها را بداند و من نمیدانم، ولی بسیاری از مواردی که زمان اجازه میداد مخصوصاً اگر فرد مضطرب بود و نگران، دکتر این بار را هم به عهده میگرفتند که مثلاً با کسانی تماس میگرفتند که قانون بداند یا بتواند مشکل را حل کند یا راهنمایی کند.
بسیاری از موارد کمکهای مالی ایشان به افراد بود که من شاهدش بودم. در قرضالحسنه، انفاق، گرهگشایی که بارها و بارها در واقع من این را شاهد بودم که افراد برای کمک گرفتن مالی از ایشان میآمدند و باز اگر دوستانی داشتند که میدانستند کمک میکنند تلاش میکردند که مشکل فرد را حل کنند. یعنی اگر خودشان هم آنجا نمیتوانستند چون تلاششان برای من قابل ستایش بود که بیتفاوت از مشکل دیگران، دیگرانی که شاید بار دومی هم قرار نبود دیده بشوند که این جز اینکه فرد اعتقادی از نوع دیگر داشته باشد و اعتقاد داشته باشد که این تلاش برای دیگران تلاش برای خداست و او خدایی هست که همیشه هست، همیشه داریم و با او تعامل میکنیم- خدای حاضر و ناظر- جز این نمیتواند ریشهای داشته باشد. یعنی اگر یک تفکر انسان محوری و مادی گرا باشد، خب چه لزومی دارد که آدم به فردی که هیچ خیری از او نخواهد رسید و از طرف دیگر اصلاً معلوم نیست که کلاً برای این خیری باشد که بعدها بخواهد پیگیری کند، اما صرف انسان بودنش خودش رامکلف بداند و به تلاش بیندازد که از یک اخلاق بالا و خلق بسیار رئوفی ناشی میشود.
وقت گذاری ایشان ازمؤلفههای دیگر تعاملشان بود. بدون منت و بدون چشمداشت و خارج از وظیفه. گاهی ما مراجعینی داریم که این دانشجو درس را حضوری متوجه نشده بود. می آمد و بیشتر توضیح میگرفت. تمرینی را نتوانسته بود حل کند. حضوری توضیح میگرفت. تمرین کلاسی را متوجه نشده چطور باید انجام بدهد یا بحث تکالیفی را متوجه نشده بود که خب این رایجی هست که اساتید پاسخ می دهند. خارج از اینها مراجعات بسیار زیادی داشتیم که مستلزم صرف وقت بود. در فضایی که ما خیلی درگیری داشتیم، کار دانشگاه زیاد هست ولی خانم دکتر معمولاً وقت می گذاشتند یا اگر خودشان کارهایی را داشتند که زمانی باید تحویل میدادند مثلاً برای همایش آماده میشدند و مقالاتی را باید تحویل میدادند در این موارد هم می گفتند زمان دیگه ای بیاید.
دانشجو برای حل مشکل خانوادگی که داشت می خواست صحبت کند، خانم دکتر حتماً وقتی را میدادند و این وقت بدون هیچ جبران مادی اختصاص داده میشد و میشود مؤلفه ویژهای که ذکر کنم این که درواقع برای اینکه حل مشکلات صورت بگیرد و مشکلات دیگران که اعم از دانشجو و اساتید کارمند افراد عادی در تعاملات و افراد در تعاملات علمی خارج از دانشگاه بودند ایشان گذشت زیادی برای حل مشکلات داشت. یعنی از چیزهایی که شاید وقت خودشان را میخواستند اختصاص بدهند در واقع میگذاشتند یک سختی که شاید مجبور میشدند آن روز تا آخر وقت بمانند دانشکده یا در منزل و تا دیروقت مشغول کار میشدند و این را به جان میخریدند تا آن زمانی که یک مراجع مستاصل آمده مشکلش حل بشود گره گشایی بشود.
به قطع خیلی از پرسنل دانشکده و دانشگاه انواع کمکها را از طرف خانم دکتر دریافت کردند و گرهگشایی از ایشان داشتند. اساتید از خیلی از گروهها که ایشان همیشه میگفتند من مادر همه شما هستم و خطاب مادرانه به اساتید دیگر حتی اینکه شاید خیلی هم سن آن اساتید هم به مادر بودنشان نمیخورد ولی همیشه میگفتند من این تعامل مادرانه را دارم و او به حق هم همین طور بود.
از مشخصه های بسیار بارز رفتار ایشان خضوع و فروتنی و تواضع بود که شاید برخی از افراد با داشتن شرایط ایشان تکبر و تبختر و حالتهای کبر و نخوت را خیلی دارند ولی ایشان در عین این جایگاهی که داشتند بسیار خاضع و فروتن و افتاده عمل میکردند که طرف مقابل را به شرمساری می آورد که ایشان آن قدر فروتن برخورد میکند و درواقع این مؤلفهها را اگر بخواهم جمعبندی بکنم اینکه رویکرد درواقع حل مشکل تعامل مشفقانه و تلاش برای حل مشکلات وقت گذاشتن بدون منت و بدون چشمداشت و گذشت برای حل شدن مشکلات را میتوانم بر بشمارم که در رفتار ایشان با آن پنج گروهی که مراجعین هستند بود که درواقع از یک تفکر الهی و یک باور الهی و از یک اخلاص و از عشق به خدمت ناشی میشد.
اطلاع داشتم که در زمان جنگ تحمیلی خانم دکتر حقوقشان را برای جنگ هزینه میکردند و گفتند باید هرکس هر طور میتواند در این جنگ و در این دفاع سهیم بشود و بعد هم که من توفیق همکاری و هم اتاق بودن با ایشان را داشتم، شاهد تعاملات خانم دکتر بودم.
به نظرم میرسد که بخش اعظمی از درآمدشان درواقع اختصاص به وام قرضالحسنه و انفاق و صدقات پیدا میکرد و خیلی چیز ناچیزی شاید برای خودشان میماند که این در واقع زیستشان هم نمایان بود. از لحاظ پوشاک و خوراک بسیار ساده زیست، مرتب و تمیز بودند و این در ظاهرشان هم نمایان بود و توجهی به مسائل جزئی یا مسائلی که بخواهد باعث تفاخر و تبختر بشود اصلاً نداشتند. اصلاً همچین چیزهایی را نداشتند. زمانی که خسته بودند و یا بعدازظهرها از کاری که از صبح تدریس بوده، پژوهش بوده، تعاملات بوده و در اتاق با هم بودیم قرآنی همراه داشتند و زمانهایی که دیگر توان تعاملات نبود قرآن میخواندند و گاهی راجع به آیات با هم صحبت میکردیم که از لحظات خوب زندگی من بود و درواقع اگر بخواهم مؤلفههای سبک زندگی ایشان را هر چند مورد نام ببرم، به همین مورد سادهزیستی و عدم توجه به مادیات و استفاده بسیار هوشمند از زمان و وقت تلف نکردن بود. یعنی خانم دکتر را همیشه درحال انجام یک کار مفید علمی می دیدیم. هیچ زمانی را نمی گذاشتند از دست برود حتی اگر جایی مجبور بودند که منتظر بمانند برای مثلاً کاری مطالعه میکردند یا قرآن میخوانددند یا ذکری میگفتند که درواقع اگر یک اتفاق میافتاد و یا ناهماهنگی میشد خیلی سعی میکردند که آن زمانی که حالا خالی شده را به نحوی از آن استفاده کنند.
چیزی که میدانستم از زندگی شخصی شان اینکه بسیار کم خواب و بسیار کم خوراک که باعث غبطه خود من به شخصه بود. همیشه این ویژگی های ایشان که شبها تا دیروقت در واقع مشغول مطالعه و پژوهش بودند و صبح هنگام هم برای نماز که بیدار میشدند مشغول کار و مراجعه به محل کار و این تعاملات بودهاند و به هر حال میشود به عنوان الگویی کوشا فعال و مهربان با اخلاق و دوستداشتنی از خانم دکتر کرمانی یاد کرد که خدا رحمتشان کند و غفران الهی برای ایشان باشد که من هم استاد مهربان، هم دوست مهربان، هم همکار بسیار مشفق و مهربانی را از دست دادم.
انشاءالله که زمانی که صدای من را میشنوید با قرائت فاتحه استاد بزرگمان را مهمان کنید.
[1] . سوره الرحمن/ آیه 26