(نکته هایی از زندگیشهید مصطفی چمران)
همسر شهید چمران👇👇
🔰عشق به ولایت بیشتر از هر چیز دیگر مرا به مصطفی جذب کرد. من همیشه می نوشتم که هنوز دریای صور، هر ذره از خاک جبل عامل، صدای ابوذر را به من می رساند. این صدا در وجودم بود. حس می کردم باید بروم، باید برسم به آن جا. ولی کسی نبود دستم را بگیرد.
🔰 وقتی مصطفی خواستگاریم آمد، مادرم گفت: شما نمی توانید با این دختر زندگی کنید، نمی توانید برایش مستخدم بیاورید! مصطفی خیلی آرام گفت:
🔰من نمی توانم برایش مستخدم بیاورم؛ اما قول می دهم تا زنده ام وقتی بیدار شد تختش را مرتب کنم و لیوان شیر و قهوه را روی سینی دم تخت بیاورم و تا وقتی که شهید شد این طور بود.
🍃حتی وقت هایی هم که در اهواز و جبهه بودیم، اصرار می کرد که تختم را مرتب کند. می رفت شیر می آورد. با این که خودش قهوه نمی خورد، به خاطر من درست می کرد... می گفتم: برای چی مصطفی؟
می گفت: من به مادرتان قول داده ام تا زنده هستم این کار را برای شما انجام بدهم!
برگرفته از ماه نامه خانه خوبان، ش۲۲، ص۲۱
┈••••✾•📚📚📚•✾•••┈
مرکز پژوهشی نرجس مشهد
https://eitaa.com/joinchat/1868824640C40d7b3deea