نویسنده : تبریزی،عبدالکریم
امـام حسن عسکری علیهالسلام در روز جمعه هشتم ربیع الثانی سال 232 هجری قمری در مدینه منوره چـشم بـه جـهان گشود.پدر بزرگوار آن حضرت امام هادی علیهالسلام و مادر مکرمهاش بانوی عارفهایست که به نامهای «سلیل»، «حـدیثه» و «سوسن» خوانده میشود.(1)
مدت امامت امام حسن عسکری علیهالسلام شش سال بود کـه از سال 254 هجری قمری شـروع و در سـال 260 با شهادت آن حضرت پایان یافت. امام حسن عسکری علیهالسلام در طول مدت زندگانی و به ویژه در دوران امامت خویش به واسطه مبارزه با طاغوتهای زمان در تبعید و زندان و تحت نظر به سر میبرد و سرانجام در هـشتم ربیع الثانی سال 260 و در 28 سالگی در شهر سامراء و توسط احمد معتمد، پانزدهمین خلیفه عباسی به طرز مرموزی مسموم و به شهادت رسید.(2)
زندگی آن حضرت در دوران شش تن از خلفای ستمگر عباسی سپری شد که به تـرتیب جـعفر متوکل، محمد منتصر، ابوالعباس احمد مستعین، ابو عبدالله معتز، محمد مهتدی و احمد معتمد میباشد.
از آنجایی کـه امـام عسکری علیهالسلام را در محّله عسکر ـ که محل سکونت سپاهیان ترک عباسی بود ـ جای داده بودند به آن حضرت عسکری میگویند.
حضرت حجةبن الحسن امام زمان علیهالسلام یگانه فرزند و جانشین امام حسن عـسکری عـلیهالسلام است که بعد از آن حضرت سکاندار کشتی ولایت و امامت گردید و امروزه آفتاب وجودش در پشت پرده غیب قرار گرفته است و به اراده خداوند متعال ظهور نموده و جهان را با نور وجودش پر از عدل و داد خواهد سـاخت.
در مـورد امـامت امام عسکری علیهالسلام روایات مـتعددی از ائمـه مـعصومین علیهمالسلام نقل شده است که یکی از آن روایات چنین است: یحیی بن یسار قنبری میگوید: امام هادی علیهالسلام چهار ماه قـبل از شـهادت خـویش به فرزندش امام حسن عسکری علیهالسلام وصیت کـرد و بـه امامت و خلافت او اشاره نمود و در آن حال مرا به همراه عدهای از دوستان و شیعیان بر آن گواه گرفت. (3)
در این نوشتار فرازهایی از ویژگیهای بـرجسته فـردی واجـتماعی آن حضرت را میخوانیم:
1 ـ عبادت
امام عسکری علیهالسلام همانند پدران گرامی خود در تـوجه به عبادت خدا نمونه بود. آن حضرت به هنگام نماز از هر کاری دست میکشید و چیزی را بر نماز مـقدم نـمیداشت. ابـوهاشم جعفری در این مورد میگوید: روزی به محضر امام یازدهم مشرف شدم، امـام مـشغول نوشتن چیزی بود، وقت نماز رسید، امام نوشته را کنار گذاشته و به نماز ایستاد...(4)
عبادت امام عـسکری آن چـنان قـلبها را مجذوب خود مینمود که دیگران را به یاد خدا میانداخت و حتی افراد گـمراه و مـنحرف رابـه راه صحیح هدایت نموده و اهل عبادت و تهجد مینمود و بدترین افراد در اثر جذبه ملکوتی آن بزرگوار بـه بـهترین انـسانها تبدیل میشدند.
روزی برخی از عباسیان از صالح
بن وصیف (رئیس فرماندهان نظامی مهتدی عـباسی) خـواستند که بر امام عسکری علیهالسلام سختگیری نماید. او گفت: دو نفر از بدترین و سختگیرترین زندانبانان خـود را بـر ابـو محمدابن الرضا (امام عسکری علیهالسلام ) گماشتهام، امّا آن دو در اثر معاشرت با او منقلب شده و در عبادت و مـناجات بـه مراحل عالی قدم گذاشتهاند. سپس آندو زندانبان را فراخوانده و در حضور عباسیان از حالات امام عـسکری عـلیهالسلام سـؤال کرد و آنان گفتند: ما چه بگوییم در مورد کسی که روزها روزه میگیرد و همه شب به عـبادت مـیایستد و به غیر ذکر و سخن خدا هیچ سخن دیگری بر زبان نمیآورد و هـنگامی کـه بـه ما نظاره میکند، بر بدن ما لرزه افتاده و کنترل خود را از دست میدهیم! وقتی عباسیها چـنین دیـدند مـنقلب شده و برگشتند. (5)
2 ـ سخاوت
از آنجا که امامان معصوم علیهمالسلام برترین نمونه و اسوه کـامل صـفات عالیه انسانی بودند، رفتار آنان در همه ابعاد میتواند برای پیروانشان درسآموز باشد. و یکی از آن صفات زیبا، سـخاوت اسـت. ما در مورد سخاوت امام عسکری علیهالسلام فقط به نقل یک روایت بـسنده مـیکنیم:
محمد بن علی میگوید: زمانی بر اثـر تـهیدستی کـار زندگی بر ما سخت شد. پدرم گفت: بـیا بـا هم به نزد ابو محمد (امام عسکری علیهالسلام ) برویم. میگویند او مردی بخشنده اسـت و بـه جود و سخاوت شهرت دارد. گفتم: او را میشناسی؟ گـفت: نـه، او را هرگز نـدیدهام.
بـا هـم به راه افتادیم. در بین راه پدرم گفت: چقدر خـوب اسـت که آن بزرگوار دستور دهد به ما 500 درهم بپردازند! تا با آن نیازهایمان را بـرطرف کـنیم. دویست درهم برای لباس، دویست درهـم برای پرداخت بدهی و صـد درهـم برای مخارج دیگر!
من پیـش خـود گفتم: کاش برای من هم سیصد درهم دستور دهد که با صد درهـم آن یـک مرکب بخرم و صد درهم بـرای مـخارج و صـد درهم برای پوشـاک بـاشد تا به کوهستان (در اطـراف هـمدان و قزوین) بروم. هنگامی که به سرای امام رسیدیم، غـلام آن حـضرت بیرون آمده و گفت: علی بن ابـراهیم و پسـرش محمد وارد شـوند. چـون وارد شـده و سلام کردیم، امام بـه پدرم فرمود: «یا عَلِیُّ! ما خَلَّفَکَ عَنّا اِلی هذَا الوَقْتِ؟؛ ای علی! چرا تا کنون نزد ما نیامدهای؟»
پدرم گفت: ای آقـای مـن! خجالت میکشیدم با این وضع نـزد شـما بـیایم.
وقـتی از نـزد آن حضرت بیرون آمـدیم، غـلام آمده و کیسه پولی را به پدرم داد و گفت: این پانصد درهم است، دویست درهم برای پوشاک، دویست درهم برای بـدهی و صـد درهـم برای مخارج دیگر. آنگاه کیسهای دیگر درآورده وبـه مـن داد و گـفت: ایـن سـیصد درهـم است، صد درهم برای خرید مرکب و صد درهم برای پوشاک و صد درهم دیگر برای سایر هزینهها، اما به کوهستان نرو بلکه به سوراء برو(6)
3 ـ زهد و سادهزیستی
کـامل بن ابراهیم مدنی در مورد زهد و ساده زیستی امام عسکری علیهالسلام میگوید: جهت پرسیدن سؤالاتی به محضر آن حضرت شرفیاب شدیم. هنگامی که به حضورش رسیدیم، دیدم آن گرامی لباسی سفید و نرم بـه تـن دارد. پیش خود گفتم: ولیّ خدا و حجت الهی خودش لباس نرم و لطیف میپوشد و ما را به مواسات و همدردی با برادران دینی فرمان میدهد و از پوشیدن چنین لباسی باز میدارد. امام در این لحـظه تـبسم نمود و سپس آستینش را بالا زد و من متوجه شدم که آن حضرت پوشاکی سیاه و زبر بر تن نموده است. آنگاه فرمود: «یا کامِلُ! هذا لِلّهِ وَ هـذا لَکـُمْ؛ این لباس زبر برای خـداست و ایـن لباس نرم که روی آن پوشیدهام برای شماست!(7)
4 ـ جذب عواطف و صید دلهای مشتاق
فضائل و کمالات معنوی آن حضرت موجب شده بود که دوست و دشمن شیفته آن حضرت شـده و از صـمیم قلب به آن حضرت ارادت بـورزند و وجـود گرامی امام را خواسته یا ناخواسته محترم شمارند. به دو نمونه در اینجا اشاره میکنیم:
1 ـ احمد بـن عـبیدالله بن خاقان قمی نماینده خلیفه عصر و متصدی خراج شهر قم بود. او با اینکه یکی از دشمنان سرسخت و از آزار دهندگان اهل بیت علیهمالسلام بود، در مورد ویژگیهای اخلاقی امام حسن عسکری علیهالسلام میگوید: مـن در شـهر سامراء هـیچ کس از علویان را ازلحاظ رفتار و وقار و پاکدامنی و نجابت و بزرگواری برتر از ابومحمد ابن الرضا (امام عسکری علیهالسلام ) نه دیـدم و نه شناختم. او در میان خاندان خویش و قبیله بنی هاشم و سرلشکران و وزیران و سـایر مـردم و حـتی در میان سالخوردگان و اشراف محترمتر و عزیزتر از همه بود، این حقیقت را من با چشم خودم مشاهده کردم.
روزی در کنار پدرم ـ کـه یـکی از افراد سرشناس دستگاه خلافت بود ـ ایستاده بودم و در آن روز پدرم جلسه عمومی داشت وهمه افراد را بـه حـضور مـیپذیرفت. ناگهان نگهبانان خبر آوردند که ابو محمد، ابن الرضا دم در ایستاده است. پدرم با صدای بـلند گفت: اجازه دهید وارد شود.
من از این گفت و گو شگفت زده شدم، زیرا تا آن لحـظه ندیده بودم که در حـضور پدرمـ جز خلیفه و ولیعهد وی، کس دیگری را با کنیه به او معرفی نمایند. سپس تازه جوانی گندمگون، خوش قامت، زیباروی و با اندامی موزون، با جلال و وقار ویژه وارد اتاق شد. پدرم با دیدن وی از جای بـرخاست و چند قدم به استقبالش رفت، با آنکه تا آن لحظه ندیده بودم که چنین رفتاری را با یک نفر هاشمی و یا یکی از فرماندهان لشکری نشان داده باشد. چون نزدیکش رسید، دست بر گردن او انـداخته و از صـورت و سینهاش بوسیده و دستش را گرفت و در روی تخت خود نشانید وخودش نیز پهلوی او نشست و با او به گفت و گوی صمیمانه پرداخت.
پدرم در ضمن صحبت به او «فدایت شوم» میگفت. از برخورد احترامآمیز پدرم با این جوان ناشناس هـر لحـظه بر حیرتم افزوده میشد. هنگام خداحافظی پدرم با احترام فوق العاده او را بدرقه کرده و او رفت.
احمد بن خاقان در ادامه میافزاید: بعد از رفتن او، من به غلامان پدرم گفتم: این چه کسی بود کـه او را در حـضور پدرم با کنیه یاد کردید و پدرم با او این چنین رفتاری محترمانه داشت؟!
گفتند: او یکی از علویان است که به او حسن بن علی میگویند وبه ابن الرضا معروف است. شگفتی من بیشتر شد. هـنگام شـب وقـتی پدرم تنها شد، به او گفتم: پدر! ایـن جـوان کـه صبح او را دیدم چه کسی بود که نسبت به او چنین احترام نمودی و در گفت و گوی با او «فدایت شوم» میگفتی؟! و خودت و پدر و مادرت را فدایش میساختی؟
گفت: «پسـرم! او امـام رافـضیان است، او حسن بن علی است که به ابـن الرضـا معروف است.»
آنگاه پدرم بعد از اندکی سکوت درادامه سخنانش چنین گفت: پسر جان! اگر حکومت از دست خلفاء بنی عباس بـیرون رود، هـیچ کـس از بنی هاشم جز او سزاوار آن نیست و این به جهت فضیلت، پاکـدامنی، زهد و پرهیزگاری و اخلاق شریف و شایستگی ذاتی اوست. اگر پدر او را دیده بودی، مردی بزرگوار، نجیب و شخصیت با فضیلتی را دیده بـودی.»
بـا شـنیدن این سخنان اندیشه و نگرانیم دو چندان شد و خشمم نسبت به پدر افزون گـشت. بـه نظرم سخنان پدر اغراقآمیز میآمد و بعد از آن دلم میخواست در مورد حسن بن علی پرس و جو کنم و پیرامون شخصیت وی کـاوش و بـررسی نـمایم. از هیچ یک ازبنی هاشم و سران سپاه ونویسندگان و قاضیان و فقیهان و دیگر افراد، دربـاره حـسن بـن علی سؤالی نکردم مگر آنکه او را نزد آنان در نهایت بزرگی و ارجمندی یافتم. مقام بلند و سـخنان نـیک و تـقدم بر فامیل و سایر بزرگان، از جمله ویژگیهایی بود که من از زبان آنان در ستایش حسن بـن عـلی شنیدم. بعد از این، ارزش و مقام وی در نظرم بزرگ آمد و فهمیدم که دوست و دشمن او را بـه نـیکی یـاد کرده و میستایند.
احمد بن خاقان در ادامه سخنان خویش بعد از نقل ماجرای شهادت امام حـسن عـسکری علیهالسلام میگوید: بعد از رحلت او، جعفر(برادر امام حسن عسکری علیهالسلام ) نزد پدرم آمد و گـفت: «مـقام و مـنصب برادرم را به من بده. من سالی بیست هزار دینار برایت میفرستم.» پدرم به او تندی کـرده و گـفت: ای احمق! سلطان به روی کسانی که به امامت پدر و برادرت معتقد بودند شمشیر کـشید تـا آنـها را از عقیدهشان برگرداند و نتوانست این کار را عملی سازد(زیرا مردم از روی اخلاص و صمیمیت به آنها معتقد بـودند.) پس اگـر شـیعیان، پدر و برادر تو را امام میدانند، نیازی به سلطان و غیر سلطان نداری که مـنصب آنـها را به تو بدهند و اگر نزد شیعیان این منزلت را نداری، بوسیله ما بدان نخواهی رسید.
پدرم به خـاطر ایـن سخن جعفر، او را پست و کم عقل خواند، وی را بیرون کرد و تا زنده بود بـه او اجـازه ورود نداد.(8)
2 ـ محمد بن اسماعیل میگوید: علیبن نـارمش کـه دشـمنترین افراد نسبت به اولاد علی بن ابیطالب عـلیهمالسلام بـود، موظف به زندانبانی امام حسن عسکری علیهالسلام شد. به او دستور دادند که هـر چـه میتوانی بر او سخت بگیر. حـضرت عـسکری علیهالسلام بـیش از یـک روز نـزد او نبود که احترام و بزرگداشت آن حـضرت در نـظر او به جایی رسید که در برابر امام عسکری علیهالسلام چهره بر خاک مـیگذاشت و دیـده از زمین بر نمیداشت. امام از نزد او خـارج شد در حالی که بـصیرت او بـه آن حضرت از همه بیشتر و ستایشش بـرای او از هـمه نیکوتر بود.(9)
5 ـ پرورش نیروی تفکر و تعقل در افراد
اسحاق کندی فیلسوف عراق بود. او به تـألیف کـتابی با موضوع تناقضات قرآن هـمت گـماشت. او آن چـنان با شور و عـلاقه مـشغول تدوین این کتاب گـردید کـه از مردم کناره گرفته و به تنهایی در خانه خویش به این کار مبادرت میورزید، تا ایـنکه یـکی از شاگردانش به محضر پیشوای یازدهم شـرفیاب شـد.
امام بـه او فـرمود: «آیـا در میان شما یک مـرد رشید پیدا نمیشود که استاد شما را از این کارش منصرف سازد؟!» عرض کرد: ما از شاگردان او هستیم، چـگونه مـیتوانیم در این کار یا کارهای دیگر بـه او اعـتراض کنیم؟!
امـام فـرمود: «آیـا آنچه بگویم بـه او میرسانی؟» گـفت: آری. فرمود: «نزد او بـرو بـا او انـس بگیر و او را در کاری که میخواهد انجام دهد یـاری نـما، آنـگاه بـگو سـؤالی دارم، آیـا میتوانم از شما بپرسم؟ به تو اجازه سؤال میدهد. بگو: اگر پدیدآورنده قرآن نزد تو آید، آیا احتمال میدهی که منظور او از گفتارش معانی دیگری غیر از آن باشد که پنداشتهای؟ خواهد گـفت: امکان دارد. و او اگر به مطلبی توجه کند، میفهمد و درک میکند. هنگامی که جواب مثبت داد، بگو: از کجا اطمینان پیدا کردهای که مراد و منظور عبارات قرآن همان است که تو میگویی؟ شاید گوینده قرآن مـنظوری غـیر از آنچه تو به آن رسیدهای داشته باشد و تو الفاظ و عبارات را در غیر معانی و مراد متکلّم آن به کار میبری؟!»
آن شخص نزد اسحاق کندی رفت و همانطوری که امام به او آموخته بود، با مهربانی تـمام بـا او انس گرفت، سؤال خود را مطرح کرد و او را به تفکر و اندیشیدن وادار نمود. اسحاق کندی از او خواست سؤال خود را تکرار کند، در این حال به فکر فرو رفـت و ایـن احتمال به نظر او ممکن آمـده و قـابل دقت بود، برای همین شاگردش را قسم داد که منشأ این پرسش را برای او بیان کند. او گفت: به ذهنم رسید و پرسیدم. استاد گفت: باور نمیکنم که بـه ذهـن تو و امثال تو ایـن پرسـش خطور نماید، راستش را بگو، این سؤال را از کجا آموختهای؟ شاگرد گفت: ابو محمد عسکری به من یاد داد. استاد گفت: آری، الان حقیقت را گفتی. چنین سؤالی جز از آن خاندان نمیتواند باشد. آنگاه نوشتههای خود را در این زمـینه در آتـش سوزانید.(10)
6 ـ ترویج فرهنگ صرفه جویی
برنامه ریزی صحیح در زندگی موجب رشد اقتصادی و از زیر ساختهای توسعه اجتماعی و بالندگی اقتصادی یک جامعه محسوب میشود. در سیره امام حسن عسکری علیهالسلام در این رابطه نـکات قـابل توجهی وجـود دارد و در ذیل نمونهای از آن را میخوانیم:
محمد بن حمزه سروری میگوید: توسط ابوهاشم جعفری -که با هم دوست بودیم- نـامهای به محضر امام عسکری علیهالسلام نوشته و درخواست کردم کـه آن حـضرت دعـا کند تا خداوند متعال در زندگی من گشایشی ایجاد بفرماید. وقتی که جواب را توسط ابوهاشم دریافت کردم، آنـ حـضرت نوشته بود: «ماتَ ابْنُ عَمِّکَ یَحْییَ بْنِ حَمْزَة وَ خَلَّفَ مِأَةَ أَلْف دِرْهَمٍ وَ هـِیَ وارِدَةٌ عـَلَیْکَ، فـَاشْکُرِاللّهَ وَ عَلَیْکَ بِالأِْقْتِصادِ وَ اِیّاکَ وَ الْأِسْرافَ، فَاِنَّهُ مِنْ فِعْلِ الشَّیْطَنَةِ؛ پسر عمویت یحییبن حمزه از دنیا رفت و مـبلغ صد هزار درهم ارث باقی گذاشت و این درهمها بر تو وارد میشود (به ارث به تـو میرسد) پس خدا را سپاسگذاری کـن و بـر تو باد به میانه روی، و از اسراف بپرهیز که اسراف از رفتارهای شیطانی است.»
بعد از چند روزی، پیکی از شهر حرّان آمده و اسنادی را مربوط به دارایی پسر عمویم به من تحویل داد. من با خواندن نامهای کـه بین آن اسناد وجود داشت، متوجه شدم که پسرعمویم یحییبن حمزه دقیقا همان روزی فوت کرده است که امام علیهالسلام آن خبر را به من داد.
به این ترتیب از تنگدستی و فقر رهایی یافته و بـعد از ادای حـقوق الهی و احسان به برادرهای دینیام، طبق دستور امام علیهالسلام زندگی خود را بر اساس میانه روی تنظیم نموده و از اسراف و ولخرجی پرهیز نمودم و به این ترتیب زندگی ام سامان یافت در حالی که در گـذشته فـردی مبذّر و اسراف کار بودم.(11)
7 ـ تأکید بر اصل قرآنی تقیه
امام عسکری علیهالسلام برای حفظ نهضت اسلامی و ترویج فرهنگ اهل بیت علیهمالسلام از روشهای مختلفی استفاده میکرد. آن حضرت چون در عصر حـاکمیت مـستبدترین سلاطین عباسی زندگی میکرد و از خطرات بزرگ نسبت به مذهب شیعه و پیروان آن آگاه بود، همواره پیروان خود را به رعایت اصل قرآنی تقیه سفارش مینمود. آن حضرت طبق آیه تقیه کـه در سـوره آل عـمران بیان شده است: «لایَتَّخِذِ الْمـُؤْمِنوُنَ الْکـافِرینَ أَوْلیـآءَ مِنْ دوُنِ الْمُؤْمِنینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللّهِ فی شَیْءٍ اِلاّ أَنْ تَتَّقوُا مِنْهُمْ تَقیةً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَ اِلَی اللّهِ الْمـَصیرُ(12)»؛ «افـراد بـا ایمان نباید به جای مؤمنان، کافران را به دوسـتی بـگیرند و هرکس چنین کند، هیچ رابطهای با خدا ندارد مگر اینکه از آنان به نوعی تقیه کنید و خـداوند شـما را از [عـقوبت [خود بر حذر میدارد و بازگشت به سوی خداست.»، شیعیان را بـه تقیه توصیه نموده و به این ترتیب از جان شیعیان پاسداری و حفاظت میکرد. به روایتی در این زمینه توجه کنید:
حـلبی (یـکی از ارادتـمندان امام عسکری علیهالسلام ) میگوید: در شهر سامراء در روزی که قرار بود امام حـسن عـسکری علیهالسلام به بیرون از منزل تشریف بیاورد، به اتفاق عدهای از شیعیان برای ملاقات آن حضرت در بیرون منزلش بـه انـتظار ایـستادیم. در آن حال نامهای از امام علیهالسلام دریافتیم که آن حضرت نوشته بود: «أَلا لایَسْلِمَنَّ عَلَیَّ أَحـَدٌ وَ لا یـُشیرَ اِلَیـَّ بِیَدِهِ وَ لایُومی فَاِنَّکُمْ لاتُؤْمِنوُنَ عَلی أَنْفُسِکُمْ(13) ؛کسی [در این موقعیت] به من سلام نکند و بـا دسـت خـود به من اشاره ننماید و [حتی کوچکترین] اشارهای نکند، برای اینکه شما امنیت جانی نـدارید.»
8 ـ تـبیین جایگاه آل محمد علیهمالسلام در جامعه
ابوهاشم میگوید: از امام حسن عسکری علیهالسلام تفسسیر آیه زیـر را پرسـیدم: «ثـُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بـِالْخَیْراتِ بـاِذْنِ اللّهِ»(14) ؛ «سپس این کتاب را به گروهی از بندگان برگزیده خود به میراث دادیم، از مـیان آنـها عـدهای بر خود ستم کردند و عدهای میانه رو بودند و گروهی به اذن خدا در نیکیها پیشی گرفتند.»
امام عـلیهالسلام فـرمود: هر سه دسته مربوط به آل محمد صلیاللهعلیهوآله میباشند. آنکه بر خود ظـلم روا داشـته، کـسی است که اقرار به امام ننموده است و مقتصد کسی است که عارف به مقام امـام اسـت و گـروه سوم و اشخاصی که سبقت درگرفتن فیض و خیرات دارند، امامان معصوم علیهمالسلام هـستند.
ابـو هاشم میگوید: من در فکر فرو رفتم که این چه عظمتی است که نصیب امامان معصوم عـلیهمالسلام شـده و مقداری هم اشک ریختم. امام عسکری علیهالسلام نگاهی به من انداخته و فـرمود: مـقام ائمه بالاتر از آن است که تو در مـورد عـظمت شـأن آل محمد صلیاللهعلیهوآله میاندیشی! شکر خـدا را بـه جا آور که تو را از تمسک کنندگان به ریسمان ولایت آل محمد صلیاللهعلیهوآله قرار داده است و روز قـیامت؛ زمـانی که سایر مردم با رهـبرانشان مـحشور میشوند، تـو در ردیـف پیـروان آل محمد صلیاللهعلیهوآله بوده وبا آنان مـحشور خـواهی شد. تو بهترین راه راانتخاب نمودهای!(15)
9 ـ اهتمام به دو اصل تولی و تبری
سیره عـملی امـام عسکری علیهالسلام در صحنههای اجتماعی، نکات بـرجستهای برای پیروان آن حضرت دارد. یـکی از مـهمترین فرازهای سیره اجتماعی آن حضرت، تـوجه بـه دو اصل تولی و تبری میباشد. در موارد متعدد و مناسبتهای به دست آمده، امام یازدهم عـلیهالسلام شـیعیان رابه دوستی اهل بیت عـلیهمالسلام و بـیزاری از دشـمنان آنان ترغیب مـینمود. بـه عنوان مثال روزی علی بـن عـاصم کوفی که مردی نابینا بود به محضر امام شرفیاب شد. او ضمن گفت و گو بـا حـضرت، ارادت خالصانه خویش را به خاندان نبوت اظـهار نـموده وگفت: مـن از یـاری عـملی شما ناتوانم و به غـیر از ولایت و محبت شما و بیزاری از دشمنانتان و لعن به آنان در خلوتها سرمایهای ندارم، با این حال وضـعیت مـن چگونه خواهد بود؟!
امام عسکری علیهالسلام فـرمود: پدرم از جـدم رسـول خـدا روایـت نمود که: «مـَنْ ضـَعُفَ عَلی نُصْرَتِنا أَهْلِ الْبَیْتِ وَ لَعَنَ فی خَلَواتِهِ أَعْداءَنا بَلَغَ اللّهُ صَوْتَهُ اِلی جَمیعِ الْمَلائِکَةِ... فَاِذا بـَلَغَ صـَوْتُهُ اِلَی الْمـَلائِکَةِ اسْتَغْفَروُا لَهُ وَ أَثْنَوْ عَلَیْهِ؛ هرکس توانایی یـاری نـمودن مـا اهـل بـیت را نـداشته باشد و در خلوت هایش به دشمنان ما لعنت بفرستد، خداوند صدای او را به همه فرشتگان میرساند... هنگامی که صدای او به فرشتگان برسد، آنان برای وی طلب آمرزش نموده و او را میستایند.»
امـام علیهالسلام در ادامه میفرماید: آن فرشتگان میگویند: «اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی رُوْحِ عَبْدِکَ هذَا الَّذی بَذَلَ فی نُصْرَةِ أَوْلِیائِهِ جُهْدَهُ وَ لَوْ قَدَرَ عَلی أَکْثَرَ مِنْ ذلِکَ لَفَعَلَ؛ خدایا بر روح این بنده ات درود فرست که در یاری اولیـائش تـمام تلاش خود را انجام میدهد و اگر بیش از این توانایی داشت انجام میداد.» در این حال از طرف خدای سبحان ندا میآید کهای ملائکه من! من دعـای شـما را درحق این بندهام اجابت کردم و بر روح او درود فرستادم و در ردیف ارواح ابرار و از بهترین بندگان برگزیده خویش گردانیدم. (16)
احمدبن مطهر میگوید: یکی از شیعیان به امام عـسکری عـلیهالسلام نامه نوشته و در مورد ارتباط بـا واقـفیه(17)سؤال کرد. آن حضرت در جواب نوشت: «آنها را دوست نداشته باشید، به عیادت مریضهای آنان نروید، در تشییع جنازه هایشان شرکت نکنید، بر مرده هایشان نماز نـخوانید و در ایـن مورد فرقی نمیکند کـه کـسی امامت یکی از امامان معصوم را انکار کند یا اینکه فردی که دارای مقام امامت از طرف خدانیست را جزء امامان معصوم بداند و یا (مانند مسیحیان) قائل به تثلیث باشد. بدانید که منکر آخـرین امـامان معصوم علیهالسلام همانند انکار کننده امامان قبلی است و هرکس به تعداد امامان بیفزاید مثل کسی است که از امامان معصوم کم میکند.(18)
10 ـ پاسخ به پرسشهای روز
یکی از مهمترین موارد در سیره اجتماعی امـام عـسکری علیهالسلام پاسـخ گویی به شبهههای فرهنگی و دینی جامعه بود.
ابوهاشم جعفری میگوید: روزی ابوبکر فهفکی از امام یازدهم پرسید: چرا زنـ بی نوا درارث یک سهم و مرد دو سهم میبرد. امام فرمود: «چـون جـهاد و پرداخـت مخارج به عهده زن نیست و نیز پرداخت دیه قتل خطا بر عهده مردان است و بر زن چیزی نیست. (19)
ابـوهاشم در ادامـه میافزاید: من پیش خود گفتم که قبلاً شنیده بودم «ابن ابیالعوجا» از امام صـادق عـلیهالسلام هـمین را پرسید و همین جواب را شنید. در این هنگام که از قلب من چنین سخنی خطور نمود، حضرت رو بـه من نموده و فرمود: «آری، این سؤال ابن ابی العوجاء است و وقتی سؤال همان است، پاسـخ ما نیز همان خواهد بود. اول و آخر ما در علم و منزلت مساوی هستند و برای رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و امیر مؤمنان فضیلت و امتیازشان ثابت است. (20)
11 ـ تشویق عالمان و دانشمندان راستین
حمایت ائمه اطهار علیهمالسلام از دانشمندان راسـتین و مـتفکران متعهد، در گسترش فرهنگ غنی و مترقی اهل بیت علیهمالسلام نقش مهمی داشت.
امام عسکری علیهالسلام با قدر دانی از چهرههای فرهنگی شیعه، جرقه امید را در دل دانشوران و دانش دوستان پدید میآورد و آنان را برای تـلاش هـرچه بیشتر در راه گسترش فرهنگ شیعه امیدوارتر میساخت.
ابوهاشم جعفری از یاران راستین امام عسکری علیهالسلام و از نوادگان جعفر طیار علیهالسلام میگوید: روزی کتاب «یوم و لیله» از تألیفات یونس بن عبدالرحمن را به حضرت امام حـسن عـسکری علیهالسلام عرضه کردم. حضرت آن را مطالعه نموده و پرسید: این کتاب تألیف کیست؟
گفتم: این از آثار یونس بن عبدالرحمن از منتسبین به آل یقطین است. امام علیهالسلام فرمود: «أَعْطاهُ اللّهُ بِکُلِّ حَرْفٍ نوُرا یـَوْمَ القـِیامَةِ؛خـداوند در مقابل هر حرف [که در ایـن کـتاب نـوشته، [نوری برای او در قیامت عطا فرماید. (21)
همچنین امام عسکری علیهالسلام در نامهای به علی بن بابویه قمی -از دانشمندان برجسته شیعه در قم- به نـحو شـایستهای او را مـیستاید. در بخشی از آن نامه آمده است: ای بزرگ مرد و مورد اعـتماد و فـقیه شیعیان من، ابوالحسن علی بن حسین قمی! خداوند متعال تو را بر اموری که مورد رضای اوست موفق بگرداند و بـرای تـو فـرزندان صالح و شایسته عطا فرماید. ای مرد دانشمند و مورد اطمینان من، ابـالحسن! صبرکن و شیعه مرا به صبر فرمان ده، همانا زمین از آن خداست که بندگانش را وارث آن میسازد. و سرانجام نیکو برای پرهیزگاران است و سـلام و رحـمت خـدا و برکات او بر تو و بر همه شیعیانم باد. (22)
12 ـ رهبری مبارزات سرّی
پیشوای یازدهم علی رغم فشارهای شدید سیاسی و با وجود حضور اجـباری در مـناطق نـظامی و تحت کنترل، با تیز بینی خاصی با دوستان و شیعیان خویش ارتباطی عـمیق ایـجاد کـرده بود.
به عنوان نمونه: امام حسن عسکری علیهالسلام در یکی از روزها داود بن اسود را فرا خـوانده و چـوبی گـرد و دراز به اندازه کف دست در اختیارش گذاشت و دستور داد که آن را به عثمان بن سعید عـَمْری از افـراد مورد اعتماد امام عسکری علیهالسلام و اولین نائب خاص حضرت مهدی علیهالسلام برساند.
او مـیگوید: بـه قـصد اجرای فرمان حضرت عسکری علیهالسلام به راه افتادم. در راه با سقّایی روبه رو شدم که استرش راه را سـدّ کـرده بود. من آن چوب را به هدف راندن استر بالا برده و به حیوان زدم. ناگهان چـوب شـکسته و شـکاف برداشت، چون چشمم به قسمت شکافته چوب افتاد نامههایی را دیدم که در داخل آن جاسازی شده بـود. بـا عجله چوب را در آستینم پنهان کردم. دراین حال مرد سقّا شروع کرد بـه داد و فـریاد کـردن، به من و سرورم دشنام میداد. بعد از انجام مأموریت، به خانه امام علیهالسلام بازگشتم. عیسی از خـدمتگزاران آن حـضرت بـه نزدم آمد و گفت: مولای تو میگوید: «چرا استر را زدی و چوب را شکستی؟! دیگر کاری نـکن کـه نیازی به عذر خواهی داشته باشد و از تکرار خطای خود خودداری نما. اگر شنیدی کسی به مـا دشـنام میدهد اعتنا نکن و از معرفی خود پرهیز کن، چون ما در سرزمینی بد زنـدگی مـیکنیم. پس راه خود را برو و بدان که اخبار و احوال تـو بـه مـا میرسد. (23)
13 ـ نجات جامعه از بحرانهای سرنوشتساز
در سامراء قـحطی سـختی پیش آمد، معتمد خلیفه وقت فرمان داد مردم به نماز استسقاء (طلب باران) بـروند، مـردم سه روز پی در پی برای نماز به مـصلّی رفـتند و دست بـه دعـا بـرداشتند ولی باران نیامد، روز چهارم جاثلیق(پیشوای اسـقفان مسیحی)همراه مسیحیان و راهبان به صحرا رفت، یکی از راهبان هـر وقـت دست به سوی آسمان بلند مـیکرد بارانی درشت فرو مـیبارید. روز بـعد جاثلیق همان کار را کرد و آن قـدر بـاران آمد که مردم دیگر تقاضای باران نداشتند؛ همین موجب شگفتی ونیز شک و تـردید وتـمایل به مسیحیت درمیان بسیاری از مـسلمانان شـد و جـامعه اسلامی در آستانه یـک بـحران سرنوشتساز و خطرناک قرار گـرفت.
ایـن وضع برخلیفه ناگوار بود، پس به دنبال امام عسکری علیهالسلام فرستاد و آن گرامی را از زندان آوردنـد. خـلیفه به امام عرض کرد: امت جـدّت را دریـاب که گـمراه شـدهاند!
امـام فرمود: از جاثلیق بخواه کـه فردا سه شنبه به صحرا بروند. خلیفه گفت: مردم باران نمیخواهند بنابراین به صحرا رفـتن چـه فایدهای دارد؟ امام فرمود: برای آنکه انـشاءالله شـک و شـبهه را بـرطرف سـازم. خلیفه فرمان داد و پیـشوای اسـقفان همراه راهبان سهشنبه به صحرا رفتند. امام علیهالسلام نیز در میان جمعیت عظیمی از مردم به صحرا آمـدند. آنـگاه مـسیحیان و راهبان برای طلب باران دست به سـوی آسـمان بـرداشتند، آسـمان ابـری شـد وباران آمد. امام فرمان داد دست راهب معینّی را بگیرند و آنچه در میان انگشتان اوست بیرون آورند. در میان انگشتان او استخوان سیاه فامی از استخوانهای آدمی یافتند، امام استخوان را گرفت و در پارچهای پیـچید و به راهب فرمود: اینک طلب باران کن. راهب این بار هم دست به آسمان برداشت اما ابر کنار رفت و خورشید نمودار شد. مردم شگفت زده شدند. خلیفه از امام پرسید:
این اسـتخوان چیست؟ امـام علیهالسلام فرمود: این استخوان پیامبری از پیامبران الهی است که از قبور برخی از پیامبران برداشتهاند و استخوان پیامبری ظاهر نمیشود جز آنکه باران میآید. امام را تحسین کردند و استخوان را آزمودند دیدند همانطور اسـت کـه امام میفرماید. (24)
______________________________
1.بحارالانوار، ج50، ص236.
2.منتخب التواریخ، ص828؛ بحارالانوار، ج50، ص236؛ اصول کافی، ج1، باب مولد ابی محمد الحسن بن علی علیهالسلام .
3.اعلام الوری، ص370.
4.بحارالانوار، ج50، ص304.
5.وفیات الائمه، من علماءالبحرین و القطیف، ص410.
6.اصول کافی، کتاب الحجة، باب مولد ابی محمد الحسن بن علی، ح3.
7.مستدرک الوسائل، ج3، ص243. مستدرک سفینة البحار، ج9، ص220.
8.اصول کافی، کتاب الحجة، باب مولد ابیمحمدالحسنبن علی علیهالسلام ، حدیث1؛ الارشاد، ج2، ص321.
9.همان، ح8؛ الارشاد، ج2، ص330.
10.المناقب، ج4، ص424و 425؛ بحارالانوار، ج50، ص311 و ج 10، ص392.
11.کشف الغمه، ج2، ص424.
12.آل عمران/ 28.
13.بحارالانوار، ج50، ص269.
14.فاطر/ 32.
15.الخرائج و الجرائح، قطب الدین راوندی، ج 2، ص 687؛ بحارالانوار، ج 50، ص 259.
16.بـحارالانوار، ج50، ص316 و 317.
17.واقفیه کسانی هستند کـه تـا امام هفتم را قبول دارند و به امامان بعدی ایمان ندارند.
18.الخرائج و الجرائح، ج2، ص685.
19.دیه قتل خطائی بر عهده عاقله از خویشاوندان قاتل است. عاقله، برادران، عموها، پسربرادر و پسر عمو و پدر و فرزند قاتل است.
20پیشوای یازدهم، ص24 و 25.
21.رجال نـجاشی، ص447.
22.انـوار البهیه، ص220؛ بهجةالآمال، ج5، ص419.
23.المـناقب، ج4، ص427 و 428؛ مستدرک الوسائل، ج12، ص214.
24.پیشوای یازدهم، ص22، به نقل از احقاق الحق، ج12، ص464.
برگرفته از سایت نورمگز ، مبلغان ، خرداد 1381، شماره 29