بسم الله الرحمن الرحیم
قال الله العظیم:
«وَ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَشَدُّ مِنْهُمْ بَطْشاً فَنَقَّبُوا فِي الْبِلادِ هَلْ مِنْ مَحيصٍ»؛
چه بسیار اقوامی را که پیش از آنها هلاک کردیم اقوامی که از آنان قویتر بودند و شهرها (و کشورها )را گشودند آیا راه فراری از عذاب الهی وجود دارد؟
« إِنَّ في ذلِكَ لَذِكْرى لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهيدٌ »؛
در این تذکری است برای آن کسی که قلب دارد یا گوش فرا دهد در حالی که حضور( قلب) داشته باشد. (ق 36 و37 )
شرط پنـد پـذیـری از تاریخ
بررسی و مطالعه احوال گذشتگان و عبرت گرفتن از آنان اهمیت اساسی و سهم تربیتی مهم در تهذیب نفس و اصلاح انسانها دارد. قرآن کریم به این امر مهم بها داده و سرگذشت پیشینیان و فرجام اعمال آنها را بیان فرموده است.
روش قرآن کریم در زمینه پندپذیری از تاریخ در هر قصهای متفاوت است .گاهی اصل جریان یا نکات مهم اخلاقی تربیتی آن را بیان میکند و کارهای مسلمانان را با آن مقایسه میکند و هشدار میدهد.
( همچون تمرد شیطان در قصه آدم ) و زمانی دیگر بخشهایی از سرگذشت یک قوم را مطرح میکند( مانند داستان بنی اسرائیل) با این هشدار که اگر همچون گذشتگان عمل کنند به راه نجات دسترسی پیدا نخواهند کرد.
درسها و عبرتهای تاریخ میتواند عقل انسان را برانگیزد و او را به حق هدایت کند ولی به شرط آنکهبندها و غلهای نفسانی شخص را زمینگیر نکرده و موانعی برای عبرت گرفتن از شواهد و آیات برایرسیدن به حقایق فراهم نیاورد.
نکته اول: قرآن کریم پس از پایان گرفتن گفتگوها پیرامون بهشت بحث را به سمت عبرتگیری سوق دادهو به کفار لجوج هشدار میدهد که سری به تاریخ گذشتگان بزنند و آثار آنها را بر صفحات تاریخ ببینند تا چراغ راهشان باشد ،میفرماید: پیش از اینان چه بسیار نسل هایی را که نیرومندتر از ایشان بودند هلاک کردیم "وَ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَشَدُّ مِنْهُمْ بَطْشاً "
"قَرْنٍ " یعنی نزدیک شدن دو چیز به یکدیگر. وهمچنین به مردمی که در یک زمان زندگی میکنند " قرن "گفته میشود. سپس این لفظ بر خود زمان ، ( صد یا سی سال) اطلاق شده است.
"بَطْش" به معنای گرفتن چیزی با قدرت است ، کفار قریش خود را قدرتمند میپنداشتند ، لذا خداوند متعال میفرماید: ما قدرتمندتر از آنان را نابود کردهایم.
نظیر این تعبیر در آیه ۸ سوره زخرف آمده است میفرماید: "فَأَهْلَكْنا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشاً وَ مَضى مَثَلُ الْأَوَّلينَ "
نکته دوم : این بخش از آیات سوره « ق» ناظر به قدرت و مطلق ستمگری است. خداوند متعال خبر از اقوامی میدهد که قدرت فراوان داشتند بطوری که سنگها و صخرههای بزرگ کوه را سوراخ میکردند. "فَنَقَّبُوا"
" نقب" به معنی سوراخی است که در دیوار یا پوست ایجاد میکنند. این واژه هنگامی که به صورت فعلی به کار رود به معنی سیر و حرکت و به اصطلاح شکافتن راه و پیشروی میآید. به نظر میرسد در بحث ،آیه فوق به معنی کشور گشایی و نفوذ در مناطق مختلف باشد.
خلاصه اینکه اقوام فوق با تمام قدرت از عذاب الهی راه فراری نداشتند" هَلْ مِنْ مَحيصٍ" " مَحيصٍ " از ماده " حیص " ( بروزن حیف) به معنی انحراف و عدول از چیزی است ، به همین مناسبت در مورد فرار از مشکلات و هزیمت در میدان جنگ آمده است.
نکته سوم: موعظه پذیری دو راه دارد؛ راهی از درون که عبارت است از برخورداری از قلبی زنده و بیدار و راهی از برون که عبارت است از داشتن گوشی شنوا.
به بیان دیگر انسان یا باید صاحبدل باشد و مانند چشمه از درونش آب بجوشد و یا همانند استخر از منابع علمی و معرفتی دیگران تغذیه کند و گرنه میخشکد !
قرآن کریم بر قلب معنوی و رابطه آن با موعظه پذیری تأکید بسیار دارد و میفرماید: در این تحولات تاریخی و هلاکت سرکشان پندی است برای بیدار دلان "إِنَّ في ذلِكَ لَذِكْرى لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ "
صاحب قلب کسی است که با اندیشیدن خود امور را به اشکال مختلف جابجا میکند تا پس از رسیدگی کامل به بهترین آنها دست یابد.
مشکل اصلی انسان که به هدایت نمیرسد نبودن قلب یا سمع نیست بلکه در واداشتن آنها به کارشان است " أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهيدٌ " " شَهيدٌ " به معنای شاهد و حاضر است. یعنی کسی که در مجلس حاضر است و با دقت به سخنان گوش میدهد .
شبیه این سخن در آیه/۱۰سوره ملک آمده است که از قول دوزخیان چنین نقل میکند :" وَ قالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُأَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا في أَصْحابِ السَّعير"
اگر ما گوش شنوا یاعقل و درک کافی داشتیم هرگز در صف جهنمی ها قرار نمیگرفتیم.
حاصل سخن اینکه: بدانیم اگر انسان محبوب خدا بشود در نتیجه محبت الهی خداوند درگوش وچشم و مجاری ادراکی اواثر گذاشته ،در این صورت دارای واعظ درونی میشود، به بیان روشنترعاقل شده وپرده غفلت میان خود و موعظه راکنار میزند و پند تاریخ و عبرت را میپذیرد.