عاشورا، بعثت دوباره
سه واقعه اساسى و نقطه عطف در تاريخ اسلام و تشيع كه محور اكثـر تـحولات ذهنى و عينىجوامع اسلامى نيز بودهاند، عبارتاند از: بعثت، غدير و عاشورا.
بعثت نبوى، آغاز عمومى اسلام بود و غدير، امتداد اصيل دين احمدى(ص) تا پايانتاريخ است. عاشورا را نيز بايد تضمين سـلامت و صـلابت بـعثت و غدير تا ظهور ولى عصر(عـج) دانـست و بـر بقاى فكرى و آيينى آن پاى فشرد. بدين رو محافظت و پاسدارى از نهضت عاشورا، مرزبانى از همه حدود و ثغور كيان دين مبين اسلام در همه ابعاد اعتقادى واجرايى آن است. پيام عـاشورا تـركيبى از عـمل دينى، معرفت الهى و ايمان قلبى است؛ زيرا در ساختار و اعـماق آن حـادثه بزرگ تاريخى، انبوهى ازآموزه هاى دينى و انسانى وجود دارد كه مجموعه آنها يك پيام تركيبى را تشكيل مى دهند. اين پيام مركّب و فشرده، قابليت آن را دارد كه به مثابه پرچـم بـر بـام اسلام هماره در اهتزاز باشد و ناظران را در كمترين فرصت و عبارت، با روح ديانـت آشنا كند.
شايد از همين رو است كه عاشورا را «بعثت دوباره» خوانده اند؛ زيرا به واقع بقا و احياى دين و آيين را در پى داشت. همچنين گفته اند: الاسلامُ مـحمدىُّ الحـدوث وَ حـسينىّ البَقاء 1؛ يعنى اسلام، اصل وجود و حدوثش را وامدار پيامبر گرامى اسلام(ص) است و بقاى جـاودانهاش را مـديون حـسين و نهضت خونينش.
چنين قرائتى از دين و حادثه اندوهبار كربلا، يك رهيافت بزرگ دارد، و آن پيوستگى سرنوشت اسـلام بـا سـرگذشت عاشورا است؛ يعنى پاسداشت و حراست از يكى، حفظ و تضمين بقاى ديگرى است. بدين رو آنان كه درد دين دارند و در سـر آرزوى پيشـرفت اسـلام را مىپرورانند، چارهاى جز پاسدارى از مرزهاى عقيدتى و تاريخى عاشورا ندارند. به ديگر سخن، اگر پس از مـاجراى غدير، ديندارى با ولايتمدارى همراه و همزاد شده است، پس از عاشورا سمت و سوى ولايت و رنگ و بـوى آن رقـم خـورد تا معلوم گردد كه امت را چه راهى در پيش است و كدام راه به كدام مقصد بار مى اندازد. لِيُهلِكَ مـَنْ هـَلَكَ عَنْ بَينةٍ و يحْيى مَن حىّ عن بينَةٍ و إنَّ اللّهَ لَسَميعٌ عليمٌ.2 راه كه خـود را نـمود، و مقصد را پيش چشم رهروان آورد، جز رفتن و از پاى ننشستن، وظيفه اى نيست:
گر مرد رهى ميان خون بايد رفـت
از پاى فـتاده، سرنگون بايد رفت
تو پاى به ره نه و دگر هيچ مپرس
خود راه بـگويدت كه چـون بـايد رفت.3
مضمون روايت نبوى مشهور كه مىفرمايد: حُسينٌ منّى و اَنَا مِنْ حسيْن احـبَّ اللّهُ مـَن اَحبَّ حسيناً وابْغضَ اللّهُ مَنْ أبْغَضَ حسيناً 4 ذهبى نيز در جـلد 5 تـاريخ الاسلام ص 97 به مناسبت اين حديث را نقل و تحليل مى كند.نيز همين نكته را گوشزد مىكند. «از حسين بودن پيامبر»، مـعنايى جـز اين ندارد كه مرام و آيين پيامبر(ص) آنچنان مرهون حسين(ع) كه وجود حسين(ع) وابسته به پيامبر(ص) اسـت. اين روايتـ شريف در بسيارى از كتب حديثى اهل سنت و امـاميه نـقل شـده است و مضمون بلند آن، جايگاه روشنى در فرهنگ عـاشورا دارد" 5 .
بـراساس همين حـقيقت آشـكار، شـاعر عرب (شيخ محسن ابوالحب حويزى) سـروده اسـت:
ان كان دين محمد لم يستقم الا بقتلى يا سيوف خذينى 6
بنابر تحقيقاتى كه حاصل آنـها در مـنابع مذكور آمده است، اين بيت مشهور ان كان دين محمد لم يستقم... اثر ذوق و قريحه يكى از شاعران كربلا به نـام مـحسن ابوالحب حويزى است كه حدود يك قـرن پيش در كربـلا مـى زيسته است. اين بيت در ديوان او مـوسوم بـه ديوان الحب آمده است. شاعر فارسى زبان نيز اين نكته لطيف و عبرتآموز را چنين به نظم فارسى كشيده اسـت:
گـر جز به كشتنم نشود دين حق بـلند
اى تـيغها بياييد بـر فـرق مـن فرود
بنابراين پذيرفتنى اسـت اگر بگوييم هرگونه توجه و اهتمام به نهضت سيدالشهداء(ع) از مصاديق ديندارى و حمايت از مرزهاى دين است. اما آنـچه ذهـن و دل بسيارى از محققان و دلسوزان را به خود مـشغول كرده اسـت، راه و روش حـمايت و صـيانت از فرهنگ عاشورا اسـت. اصـل، ضرورت توجه و اهتمام گسترده به نهضت كربلا است؛ اما اين اصل با دو سؤال رو به رو است: چرا و چگونه؟ پرسـش اول (چـرا) را در بـندهاى پيش به اختصار پاسخ گفتيم و خلاصه آن، اين است كه بـزرگداشت عـاشورا و تـجديد دائمـى خـاطره كربـلا، پيوند مستقيم و آشكارى با مسلمانى و ديندارى دارد. پرسش دوم، به روشها مى پردازد و خواستار بهينه سازى شيوهها است. يادآورى وظايف و مسئوليتهاى عاشوراييان، هرگز به معناى اعتراض به كوتاهى يا كم كارى ذاكران و متوليان فرهنگ حسينى نـيست؛ بلكه بيشتر به معناى ضرورت تجديد عهد با سيد و سالار شهيدان و تذكار تكليف هايى است كه در اين راه دشوار پيش روى اهل علم و فضلاى حوزه و دانشگاه است.
سؤالى كه اين نوشتار در مقام پاسخگويى به آن است، اين پرسش تاريخى و دينـى اسـت كه چگونه مىتوان بر ابعاد تأثيرگذارى و نقش آفرينى نهضت حسينى در جوامع دينى افزود و در اين ميان، رسالت شرعى و صنفى آنان كه خود را خادمان حسين(ع) مىدانند، چيست؟
عاشورا با همه هيمنه و شكوهى كه دارد، هماره در معرض آفات و آسـيب هاى خـواسته و ناخواسته است. سرنوشت عاشورا پس از دهم محرم سال 61 هجرى، بسيار عبرتآموز وگاه تأثرانگيز است. اگر بگوييم آنچه برخى جاهلان و نااهلان بر سر فرهنگ و مـعارف نـهضت حسينى آوردند، غمبارتر از اصل حـادثه اسـت، سخن به گزاف نگفته ايم. به گفته يكى از نويسندگان معاصر:
به جز اينكه حسين(ع) در عاشورا شهيد شده است، عاشورا نيز در تاريخ شهيد شده و پيام اصلى عاشورا فـراموش گـشته است. پس در هر عاشورايى دو شـهيد مـوجود است و بر هر شهيدى نوحهاى واجب.7. در سخنى از حضرت امام حسين(ع) نقل شده است كه فرمود:
«چنان مى نگرم كه گرگهاى بيابان بدنم را قطعه قـطعه مـى كنند.» اين گرگهاى خونخوار كه همان بنى اميه و لشكر بنى اميه بودند، و كردند در عاشورا آنچه كردند، از آن پس نيز مى كوشيدند تا خورشيد عاشورا را با ابرهاى تيره (تبليغ هاى كاذب و سرنيزههاى غالب و تطميع برخى كسان با امـوال بـيت المال) بپوشانند. ... آنـان مىخواستند اين خون از حرارت و حركت بازايستد، و به ويرانگرى حكومت ظالمان و ساختن جامعه قسط قرآنى موفق نشود. و از اينجا رسـالت عاشورا برعهده پيامرسانان عاشورا قرار گرفت ... 8 .
همو در جايى ديگر بـه درسـتى مـى نويسد:
اگر كسى عاشورا را با همه ابعاد آن بشناسد، اصل مصيبت امام حسين(ع) را فراموش مىكند و براى عاشوراى حسينى بـه سـوگ مى نشيند.9
عاشورا و نخبگان
نهضت كربلا، تـجسم فـرهنگ و مـرام پيشوايان دينى است. رفتار سيدالشهداء در آن روز شگفت، امضاى سرخى است در ذيل كارنامه عصمت. روى خطاب و سخن عاشورا بـا هر انسانى است كه عدالت و حقيقت را خواستار است و راهى به سوى آن مى جويد. بدين رو هـمه ابناى بشرى مخاطبان حـسيناند و از اين آمـوزگار آزادگى، درس صلابت و معرفت مىآموزند. اما همه آنان كه از اين خوان رحمت و نعمت، لقمه معرفت بر مىدارند، قادر به حفظ و حراست از آن نيستند. براى صيانت از اين درياى گوهر خيز، نخست بايد حقيقت آن را ديد و براى نگاهبانى از گنجينه معارفش آمـادگى يافت. اين آمادگى، پس از آشنايى با حقايق عاشورا حاصل مىگردد. نيز بايد مواضع آسيبپذير و رخنه ها را شناخت. نهضت شكوهمند حسينى، همچون همه پديده هاى ارزشمند و مؤثر، در معرض آفاتى است كه مبارزه با آنها چـندان آسـان نيست. از اين رو است كه جز نخبگان و آشنايان با طريقت وحى و عصمت، قادر به محافظت از اين وديعه الهى نيستند. گام نخست، شناسايى حقيقت هايى است كه هدف جهالتها و عداوتها بودهاند. اگر قرآن و اسلام و هر حـقيقت والاى ديگـر، گاهى دچار تحريفهاى معنوى مىشوند، چه عجب كه با عاشورا نيز آن كنند كه با قرآن و اسلام كردهاند. عاشوراى شيعه بايد همچون عاشوراى حسين(ع) پاك و منزه باشد و از خاك و خاشاك مبرّا. در اين ميان، عـالمان و اهـل فضل و معرفت، مسئوليت سنگينترى دارند. دور از واقع نيست اگر رسالت عالمان و ذاكران حسينى را در چهار عنوان مهم و اساسى، خلاصه كنيم: 1. حقيقت يابى؛ 1. آفت زدايى؛ 3. گسترش پيوندهاى عميق عاطفى ميان مردم و نهضت حسينى 4. پاسـخگويى بـه شـبهات و پرسشهاى روز.
هر يك از اين چهار عنوان، تـحقيقات دامـنه دار و عـميقى را مى طلبند؛ اما آنچه در اين مختصر بازگفته خواهد شد، تذكارهاى دوستانه و خيرخواهان هاى است كه همگى از عمل به آنها ناگزيريم. بنابراين نوشتار حاضر را با چـهار سـرفصل پى مـى گيريم:
1. آموزههاى عاشورا؛
2. آفات و آسيبها ؛
3. مردم و عاشورا؛
4. پرسشها.
در ذيل هـر يك از اين عـناوين چهارگانه، درباره رسالت نخبگان و عالمان نيز سخن خواهيم گفت، تا معلوم گردد كه پاسدارى از ارزشهاى عاشورا نياز به چه ذهـنيتها و راهـبردهايى دارد. هـمچنين با روشنگرى و روشن بينى در مسئله عاشورا و كربلا، مىتوان در مقابل انـحرافات ايستاد و از استفادههاى ابزارى از اين سرمايه بزرگ شيعه جلوگيرى كرد. ما عقيده داريم، قيام حسينى(ع)، گاه وسيلهاى براى برآوردن آمـال فـكرى و مـادى گروهى از نابخردان شده است. براى كوتاه كردن دست اين گروههاى ويرانگر و هلاكت آور، چـارهاى جـز روشن گرى و تحليل عميق نهضت حسينى(ع) نيست؛ زيرا تا خورشيد، تابيدن نگيرد، آسمان آكنده از شب پره هاى حـقير اسـت. نـيز فقط در اين صورت است كه نخبگان جامعه، قدرت و توفيق حراست از اين سرمايه بى نظير را خـواهد داشـت. عـاشورا در زمانه ما بيش از هر چيز نياز به درك و فهم درست دارد، و اگر اين نباشد، عاشوراى حسينى(ع) تـبديل بـه عـاشوراهايى خواهد شد كه نسبت معتبرى با حسين(ع) و مرام او ندارد.
1. آموزه هاى عاشورا
نهضت خونين كربلا، عـبرتها و درسـهاى بسيارى در خود گنجانده است. پيامها و آموزه هاى اين مكتب حيات بخش، بسى بيش از گفتارها و نـوشتارهايى اسـت كه تـاكنون صورت تدوين يافته اند. به حتم هر دوره و زمان هاى به مقتضاى ضروريات و نيازهاى خود، به بـخشى خـاص از كتاب عاشورا توجه مىكند و از آن الهام مىگيرد. بنابراين هيچ گاه نمىتوان درباره قيام عـاشورا حـرف آخـر را زد و براى آيندگان چيزى باقى نگذاشت. آرى؛ همه پيامها و درسهاى تاريخى قيام حسينى(ع) براى همه عصرها و نـسلها اسـت و در همه آفاق زندگى جارى است ؛ اما بايد پذيرفت كه پارهاى از آموزههاى عاشورا بـراى بـرخى زمـانها برجستگى خاصى مىيابد و بايد به آن توجه ويژه كرد. آنچه آشكار و مسلم است، كارايى و راهگشايى همه پيامها و پيامدهاى آن حـادثه نـادر بـراى همه دورانها است؛ اگرچه در هر دوره و زمانهاى فصل خاصى از اين كتاب خواندنىتر مىنمايد. بـر اهـل فضل و معنا است كه مهمترين حقايق عاشورا را متناسب با زمانه و عصر خود تبيين كنند. در سالهاى نخست پس از حـادثه كربـلا، امامان معصوم(ع) به شيوه هاى مختلف در ابلاغ پيام آن روز خونين كوشيدند و البته هر يك متناسب بـا نـيازها و مقتضيات عصرخود پيغام بر كربلا بـودند. بـررسى سـيره امام سجاد(ع) و مقايسه آن با سيره صادقين(ع) يا عـسكريين(ع) بـه خوبى اين تفاوت ظريف و كارامد را نشان مى دهد. اكنون عزم آن نداريم كه اين تفاوتها را بررسي کنیم و از شگردهاى پيام رسـانى معصومين(ع) سخن بگوييم؛ اما آنـچه گـريز از آن نيست، ضـرورت تـبيين و تـفسير روزآمد قيام حسينى(ع) است. بر شـاگردان مـكتب جعفرى است كه هماره نظرها وتوجهات مردم را به اصلىترين مسائل عاشورا جلب كنـند و تـا حد ممكن و مقبول از حواشى بكاهند؛ زيرا بـسا حاشيه هايى كه متن را مى پوشانند و اصـل را از نـظر مىاندازند. به مَثَل، مبلغان و دانـش آمـوختگان علوم دينى بايد هماره بر چند حقيقت برجسته و مهم عاشورا انگشت تأكيد و اصـرار بـگذارند تا در پرتو آنها جزئيات ديگـر نـهضت نـيز از خطر تحريف و تـخريب مـصون ماند.
يك: حماسه از مهمترين حـقايقى كه ذاكران حـسينى هرگز نبايد از خاطر شريف خود بزدايند، وجهه حماسى و شورانگيز عاشورا است. تراژدى بودن مـاجراى كربـلا، نبايد محققان و مبلغان را از شكوه حماسى آن غـافل كنـد. در ميان درامـها و تـراژدى هاى جـهان، هرگز نمى توان نمونه اى هـمچون عاشورا يافت و آن دو را با هم سنجيد. اما آيا غمبارى اين حادثه تلخ را بايد چنان نشان داد كه شكوهمندى حماسه آن در ديده ها نيايد؟ بـارها از استاد شهيد مطهرى شنيده و خواندهايم كه «حـادثه عـاشورا دو صـفحه دارد: يك صـفحه سـفيد و نورانى، و يك صفحه تـاريك، سـياه و ظلمانى كه هر دو صفحهاش يا بىنظير است و يا كم نظير. اما صفحه سياه و تاريكش از آن نظر سياه و تاريك است كه د رآن فقط جـنايت بـى نظير و يا كم نـظير مىبينيم...
اما آيا تاريخچه عاشورا فقط همين يك صـفحه است؟ آيا فـقط رثـاء است؟ فـقط مـصيبت اسـت و چيز ديگرى نيست؟ اشتباه ما همين جا است. اين تاريخچه، يك صفحه ديگر هم دارد كه قهرمان آن، ديگر پسر معاويه نيست؛ پسر زياد نيست؛ پسر سعد نيست، شمر نيست. در آنجا، قهرمان حـسين(ع) است. در آن صفحه ديگر جنايت نيست، تراژدى نيست؛ بلكه حماسه است، افتخار و نورانيت است، تجلى حقيقت و انسانيت است؛ تجلى حق پرستى است.10
عـاشورا هـمچنان كه اوج مصيبت و تراژدى است، اوج حماسيه و شكوهمندى روح انسان والا نيز هست. زيرا در آن، امامى معصوم و مظلوم يك تنه و با اصحابى اندك، در مقابل مسلحترين قدرت زمانه ايستاد و دست بيعت از آستين تسليم بيرون نياورد. او مىگفت: كسـى مـانند من، هرگز با كسى همچون يزيد بيعت نخواهد كرد11. ظلم را نپذيرفت و به ذلت تن نداد و مرگ عزت مندانه را برتر از زندگى ذليلانه خواند.12
ايسـتاد و جـنگيد و خروشيد و رجز خواند و از بذل جـان و مـال دريغ نكرد و به چشم خود ديد كه چگونه اصحاب و خويشان و فرزندانش يك يك در خون خود مى غلتند. تاريخ اسلام، سرشار از حماسه ها و شهادتها است؛ اما چنين نمايش خونبارى را جز دردهم مـحرم 61 نـديد. بدين رو است كه نام و ياد حـسين(ع) هـماره آميخته با هيمنه و شكوه است و خون سرخ آن گلوى بريده، تا ابديت مى جوشد:
بسى خون كردهاند اهل ملامت
ولى اين خون نخُسبد تا قيامت
هر آن خونى كه بر روى زمانه است
برفت از چشم و اين خون، جـاودانه اسـت13
دريغا و حسرتا كه د رمجالس و محافلى كه به نام سيد الشهداء برگزار مى گردد، آنچنان كه در خور شأن و شكوه عاشورا است، بر جنبه حماسى آن تكيه و تأكيد نمى شوند. ريشه اين كم توجهى را بايد در قـرنهايى جـست كه تبليغات رسـمى و گسترده، در جهت پوشاندن اين وجهه مهم نهضت كربلا بوده است. عاشورايى كه ناصر الدين شاه ظالم و عيّاش نيز در مدح آن شـعر و مرثيه بگويد، عاشوراى حسينى(ع) نيست؛ بلكه كالبدى است كه روح حماسه و آزادگى را از آن گـرفته اند و از مـدار ظـالم ستيزى خارجش كردهاند. بر مبلغان و ذاكران حسينى است كه اين روح را به كالبد خود بازگردانند و آنگاه كه در مجالس عام و خاص از حـسين( ع) سـخن مى گويند، چنان داد سخن دهند كه پايه هاى كاخ ظلم بلرزد و مظلومان به احياى حقوق از دسـت رفـته خـود اميد دوباره يابند. از ياد نبايد برد كه اين وجه مهم عاشورا براى جامعه اسلامى، به ويژه شـيعيان، بسيار سرنوشت ساز است و به پشتوانه آن، توان و قابليت هر كار دشوارى را مىيابند. به راستى مـلتى كه حسين دارد و كربلا و عاشورا، پذيراى ظـلم و بـاطل پرستى نيست.
تاريخ اسلام و تشيع، گواهى مىدهد كه هرگز نمىتوان چراغ درخشندهاى را كه عاشورا در كربلا برافروخت، خاموش كرد؛ اما برخى با كشيدن ديوارهاى بلندى از تحريف و مرثيه هاى سبك و خرافى و دميدن افراطى بر آتش تراژدى آنروز شگرف، عزم آن دارند كه گرماى حماسى آن را سرد كنند و از چشم ها دور. چنين است كه شهيد مطهرى بانگ بر مى آورد كه قيام حسينى(ع) يك قضيه شخصيّه نبود كه اقتضايى جز عزادارى نداشته باشد؛ بلكه «يك حادثه بزرگ اجـتماعى اسـت كه در تربيت ما، و در خلق و خوى ما اثر دارد. 14
آرى؛ نبايد تنور عاطفى و جنبه مصيبت بار كربلا را نيز چنان سرد نمود كه از آن جز خمير روشنفكرى بيرون نيايد. هريك از دو ركن عاشورا را بايد به اندازه و بـرازنده قـيام حسينى(ع) در نظر داشت و حتى بر ابعاد آن افزود. حماسه، كاركرد و هنر عواطف را ندارد، و گريه نيز نبايد جاى را بر شكوهمندى قيام تنگ كند. اين دو، دو روى يك سكه زريناند و انكار هر يك، انكار هر دو است.
راستگوترين آيينـه در بـرابر نهضت حسينى(ع)، سخنانى است كه از آن امام بزرگوار در ايام نبرد جاودانهاش باقى مانده است. در همه اين عبارات وكلمات، روح آزادگى و دليرى موج مىزند، و هيچ اثرى از افسردگى و غمبارگى نيست. هر از گاه نيز كلماتى از آن وجودمقدس صـادر مـىشود كه قـلبها را مىلرزاند و اشكها را جارى مىكرد. نـه گـريه و اشـك، همه حقيقت عاشورا است و نه جنگ و حماسه. كربلا افزون بر مصيبت، شاهد زيباترين حماسه تاريخ نيز بوده است و اين زيبايى را بيش و پيش از هـمه بـايد در سـخنانى جست كه در آن روزهاى شگفت، از وجود مقدس ابى عبداللّه صـادر شـده است.
دو: عقلانيت
نخبگان، رسالت پيشگان، ذاكران، گويندگان و نويسندگانى كه بر محور عاشورا آثار گفتارى يا نوشتارى يا تحقيقى مى آفرينند، افزون بر جنبههاى حـماسى و عـاطفى قـيام حسينى(ع) بايد هماره وجهه عقلانى و خردمندانه آن را نيز گوشزد كنند و بـر خاطرها بنشانند؛ به گونه اى كه مخاطبان و همه آنان كه خواستار آشنايى بيشتر با ماجراى عاشورا هستند، بدانند كه نهضت كربـلا از سـرناچارى و يا حـركت كوركورانهاى نبود كه فاقد عنصر عقلانيت باشد. حسين(ع) همچنان كه سيد و سالار شـهيدان اسـت، پيشواى خرد و امام دانش و رهبر انديشه و اعجوبه فراست نيز بوده است. نخبگان فكرى جامعه، بايد بـيش از پيش اين جـنبه قـيام حسينى(ع) را بركشند و غفلت تاريخى از آن ركن نهضت را جبران كنند.
عاشورا در روزگار ما نياز مـجدد بـه تـبيين عقلانى دارد؛ زيرا در ادوار و قرون گذشته، چنان حاشيه ها و گفتمان هايى بر او تحميل شده است كه چهره روشن و خـردپسند آن را سـخت مـىتوان ديد. عاشوراى حسينى(ع) اين توانايى و قابليت را دارد كه ما نسبت خود را با جهان، انديشه و فرهنگ امروز در آن بـجوييم، و هـويت دينى و شيعى مان را در پرتو آن بازسازى كنيم. عاشورا ابعاد كلامى، تاريخى، قرآنى، عرفانى، مـعنوى و سـياسى دارد، و بـسندگى به هر يك از آنها دور كردن پيام كربلا از چشمها و گوشها است.
در تبيين عقلانى عاشورا بايد چند نكته مـهم را هـماره در نظر داشت:
يك. نخست آنكه بايد بر ماهيت دفاعى و مظلومانه آن تأكيد كرد. حادثه كربلا، مـولود جـنگطلبى يا خـشونت خواهى جبهه حق نبود؛ بلكه همه مراحل آن توأم با درايت، هوشمندى و اهتمام امام(ع) بر جـلوگيرى از خـونريزى پيش رفت. حضرت سيد الشهداء در پاسخ به نام هاى از معاويه، پس از يادآورى جنايات و انحرافات وى، تـأكيد مـىكند كه قـصد جنگ ندارد و تا او را مجبور نكنند، حرم نبوى(ص) را ترك نمىگويد: و ما اردتُ لكَ حربا و لا عليك خلافا 15
در هنگام خروج از مدينه نيز خطاب به محمد حنفيه مى گويد: انّى لم أخـرج اشـرا و لا بطرا و لا مُفسدا و لاظالما و أنّما خرجت لطلب الاصلاح فى اُمّة جدّى...؛16 يعنى مـن نـه براى برانگيختن شرّ و نه از روى سرمستى و بى خبرى و نه براى براى فساد و سـتم قـيام مى كنم؛ فقط براى اصلاح امور امت جـدّم بـرخاسته ام.
بـراى درك بهتر و آگاهى از گستره فعاليتهاى امام(ع)، كافى اسـت نـگاهى به مقدمات قيام (به ويژه فرمان حماقت بار يزيد مبنى بر گرفتن بيعت اجبارى از امـام) بـيندازيم تا دريابيم كه آن گرامى امام(ع) چـه انـدازه بر جـلوگيرى از جـنگ و خـونريزى اهتمام داشتند.
آرى؛ پرهيز امام(ع) از جنگ، تـا آنـجا نبود كه خوارى از نيز بپذيرند؛ اما مطالعه آن دوران و عوامل جنگ، به خوبى نشان مـىدهد كه جـبهه يزيديان اصرار بيشترى بر شروع جنگ داشـتند، و امام(ع) و يارانش را مجبور بـه انـتخاب يكى از دو گزينه جنگ يا پيوستن به اردوگـاه يزيد، كردنـد. بنابراين عظمت امام حسين(ع) را نبايد تنها در اين حقيقت كه در پيكارى نابرابر به شهادت رسيد، مـنحصر كرد؛ بـلكه بخش مهمى از ارزش و عظمت نـهضت حـسينى(ع) در تـجلى انسان گرايى و عـقلانيت در رفـتار و گفتار آن بزرگ مرد تـاريخ اسـلام در همه آنات و لحظات زندگى و شهادت است.
دو. تبيين عقلانى نهضت ابى عبداللّه(ع)، اقتضا مىكند كهـ بـه شعور مخاطب خود احترام بگذاريم و تـا مـىتوانيم از مدارك و مـنابع مـعتبر سـود جوييم. وجه مشترك اينـگونه آثار، پرهيز از مشهورات بىاساس و تكيه بر رويدادهاى واقعى و كنارهگيرى از حواشى خرافهآلود است. سوگمندانه بايد اقـرار كنـيم كه در روزگار ما تا پيش از اعتراضهاى مرحوم مـحدث نـورى در كتـاب لؤلؤ و مـرجان و فـريادهاى شهيد مطهرى در مـجلدات سـه گانه حماسه حسينى در بر همان پاشنه مىگشت كه كوته انديشان مىخواستند و سطحى نگران مىپسنديدند.
تصفيه ذهن و دانـستنىهاى مـردم در مـاجراى عاشورا، بسيار دشوار شده است و شايد نـتوان آب رفـته را بـه جـوى بـازگرداند؛ امـا به حتم مىتوان و بايد از اين پس در برابر عناصر غيرعقلانى ايستاد و راه ورود آنها را به ذهن و فرهنگ مردم عامى بست. يكى از مهمترين و نخستين كارهايى كه بايد براى برآوردن اين آرزو بدان دست يازيد، آموزش علمى مـداحان و ذاكران اهل بيت(ع) است. مجالسى كه به نام و ياد امام حسين(ع) برگزار مىگردند، همچنان كه نياز به عالم و محقق دارند، به مداحان هوشمند و خوش صدا نيز نيازمندند.
حذف هيچ يك از آن دو (عالم و مداح) از مجالس عـزا نـه ممكن است و نه مطلوب؛ اما نبايد چنين مجالسى، يكسره در اختيار كسانى قرار گيرد كه افزون بر صداى خوش و سوز درون، سرمايه ديگرى ندارند. يكى از رسالتهاى مهم و هميشگى نخبگان در ماجراى عـاشوا و مـجالس حسينى، حضور عالمانه و تحريف زدا است؛ همچنان كه تاكنون همين گونه بوده است. اگر غير از اين بود، اكنون نه تاك نشان بود نه از تاك نشان.
سـه. آخـرين نكته اى كه در تبيين عقلانى عاشورا ضـرورى اسـت، پيراستن آن از تحريفاتى است كه جنبه اين جهانى عاشورا را تضعيف مى كند. ميل وافر و شديدى در مردم عامى وجود دارد كه وقايع تاريخى را با امور غيبى گره زنند. بدين رو تا بـتوانند مـايل به داخل كردن ماجراهاى عـجيب و غـريب در هر حادثهاى هستند. عاشورا و حضرت ابىعبداللّه الحسين(ع) براى اثبات پيوستگى خود با جهان غيب، نيازى به پيرايه هاى عوامانه ندارند. عصمت و امامت آن سرور آزادگان جهان، بهترين دليل بر ارتباط مستمر او با عـالم مـلكوت است. اما آنچه در كربلا صورت واقع پذيرفت، چه اندازه بشرى و چه ميزان غيبى و نامعمول بود؟ در (پاسخ) به اين سئوال، بايد از عقلانيت دينى و معرفت شيعى سود جست و از اين رهگذر، راه را بر افراط و تفريطهايى كه پايهـهاى نـهضت حسينى(ع) را سـست مىكنند، پرهيز كرد. بر ذاكران فاضل و دانشمندان است كه به دقت و با وسواس عالمانه مرز جنبه هاى بشرى و الهى عاشورا را بـازشناسند و به مردم بياموزند.
چهار. نگاه عقلانى و عالمانه به نهضت حسينى(ع) بـه مـا مـى آموزد كه بى نظيرى عاشورا در ابعاد و اعماق شگفت آن است، نه در ماهيت و نوع آن؛ زيرا آنچه از حسين(ع) و خاندان و اصحاب گرانقدرش سـر زد، مـوافق تعليم انبيا و همه اولياى خدا است. تاريخ نبوت و ولايت، سرشار از چنين اعتراض هايى است؛ اما آنـچه در روز دهـم مـحرم سال 61 هجرى روى داد، چنان ابعاد و شدتى داشت كه نمىتوان براى آن نظير و نمونه آورد. به واقع دانشمندان دينى و ذاكران حـسينى بايد بكوشند تا نشان دهند آنچه در روز عاشورا در كربلا رخ داد، حادثهاى بود كه اگر هر پيامـبر يا امام ديگرى نيز در آن شـرايط واقـع مىشد، همان مىكرد كه حسين(ع) و يارانش كردند. آرى؛ عاشورا بى همتا است، اما از آن روى كه غير از امام حسين(ع) در چنان وضعيتى قرار نگرفت؛ نه از آن جهت كه اگر امامِ ديگرى در آن وضعيت قرار مى گرفت، رفتارى ديگر مـى داشت. ارتباط اين نوع نگاه به نهضت حسينى(ع) با عقلانيت، در اين نكته نهفته است كه سايه فراتاريخى بودن را از سر آن برمى دارد. حادثهاى كه فراتر از تاريخ و انسان و زمينههاى بشرى باشد، داخل اساطير قرار مىگيرد و تعامل سازندهاى با زنـدگى انـسانها نخواهد داشت. برخى مىكوشند تا از عاشورا، داستانى بسازند كه بيرون از همه معيارهاى طبيعى و انسانى است. چنين داستانى، نه درس آموز است و نه عبرت انگيز و نه جايى براى تأسّى به آن وجود دارد. بايد چـنان تـصوير و نمايى از عاشورا ارائه داد كه گويى هماره احتمال وقوع دوباره آن ممكن است؛ زيرا هميشه اين امكان وجود دارد كه شرايطى مشابه آنچه امام(ع) در آن قرار گرفت، بر ما نيز تحميل شود.
2. آفات و آسيبها
سنگ و كلوخ، هرگز آفت نـمى پذيرند؛ امـا ميوه هاى شيرين و مفيد هماره در معرض انواع آسيبها و آفات اند. عاشورا، سرمايه بزرگ اسلام و تشيع است كه بايد هماره آن را پاس داشت و در آفت زدايى از آن به جان و دل كوشيد. استاد شهيد، مرتضى مطهرى در جلد نخست حماسه حـسينى بـه تـفصيل در اين باره سخن گفته و تـكليف عـالمانه خـود را ادا كرده است. اما هنوز ناگفته هاى بسيارى باقى است كه بر دوش دانشمندان اسلامى و محققان علوم دينى سنگينى مى كند. در اينجا فقط به دسته بندى بـرخى آسـيب هاى تـاريخى و احتمالى بسنده مىكنيم. مىتوان عاشورا را در معرض اين گونه صـدمات و نـاروايى ها ديد:
1. تحريف در اهداف. براى نمونه، كافى است بدانيم كه برخى معتقدند امام(ع) تن به تيغ و شمشير نداد، مگر براى آنكه شـيعيانش اشـك بـريزند و گناهان خود را بشويند.حال آنكه عزادارى براى حضرت ابى عـبداللّه(ع) هر فضيلتى داشته باشد، حسابرسى از اعمال و گفتار ما را منتفى نمى كند.
ميل به داستانهاى شگفت و اسطورهپردازى، بـسيارى را وا مـىدارد كه عـاشورا را نيز به افسانه هاى نامعقول و بيرون از واقعيتهاى ممكن تبديل كنند. اين تـمايل كودكانـه، موجب مىگردد جنبه الگودهى و اسوه آموزى نهضت حسينى(ع) را تضعيف كند.
3. تحريف در جايگاه. عاشورا بايد چه جـايگاه و كاركردى در جـوامع دينـى داشته باشد؟ پاسخهاى متفاوت به اين پرسش، گروههاى مختلفى را پديد مىآورد كه مشى و مشرب يكسـانى نـدارند. بـرخى كربلا را فقط بهانهاى براى گريستن و عزادارى دانستهاند ؛ برخى در يك مواجهه روشنفكرانه، براى خود وظيفهاى جـز تـحليل و تـحقيق نمىشناسند و بر اين باورند كه مجالس علمى، ما را از مجالس ذكر مصيبت و عزادارى بى نياز مىكند! گروههايى نـيز وجـود دارند كه چنان نگاه عارفانه و عرشى به نهضت حسينى(ع) دارند كه گويى هيچ گـونه تـأسى بـه آن ممكن و مطلوب نيست. در مجموع مىتوان اقرار داد كه اعتدال و درست انديشى در واقعه عاشورا، چيرگىِ چـندانى بـر فضاى جامعه ما ندارد و همين مسئله رنج آور، وظيفه محققان علوم دينى و صاحبان مـنبر و قـلم را دشـوارتر مىكند.
3. مردم و عاشورا
شايد نتوان هيچ حادثهاى را در تاريخ اسلام نام برد كه به اندازه عاشورا و حـادثه كربـلا، مردمى، عمومى و موضوع روزانه جامعه شده باشد. نفوذ تاريخى و گستره جغرافيايى عـاشورا چـنان اسـت كه آن را از مهمترين و مشهورترين وقايع اسلام كرده است. در جهان پهناور امروز شايد بتوان مسلمانانى را يافت كه از بدر و حـنين، چـيزى نـشنيده باشند يا حج و زكات را ندانند؛ اما هر كس كه مدتى در يكى از كشورهاى اسلامى زيسته باشد، به حـتم از عـاشورا و قصه جانسوز كربلا نكته ها شنيده است. به راستى كدام واقعه مهم تاريخى را مى شناسيم كه اين اندازه نـظر خـواص و توجه عامه مردم را به خود جلب كرده باشد و پس از قرنها، سالروز آن را چنين بـاشكوه بـرگزار كنند؟
محققان علوم دينى، در انتخاب موضوع تحقيق و مـطالعه، بـيشتر بـه علايق و زمينه هاى موجود در ذهن و ضميرشان توجه مـىكنند. گـزينش گرى در موضوع و مسائل تحقيقاتى،طبيعى و بلكه ضرورى است؛ اما به دليل ماهيت و گرايش هاى شـديد مـردم به مسئله عاشورا، بر هـمه مـحققان و دانشمندان اسـت كه در اين مـوضوع و تـحليلهاى روز آمد از حادثه كربلا، هماره آماده و سـرشار از مـطالب گفتنى باشند. مردم و مخاطبان خاص و عام، عاشورا را به ديده يك موضوع علمى و آكادميك نـگاه نـمى كنند تا در مواقع لازم و مناسب، آماده شنيدن و خـواندن درباره آن باشند؛ بلكه هـميشه و در هـمه جا مىتوان منبر سيدالشهداء(ع) را بـرافراشت و قـلم را به روضه خوانى واداشت. خطا است اگر گمان كنيم همان طور كه عده اى خـاص بـايد درباره موضوعى خاص بينديشند، بـنويسند و بـگويند، سـخن گويى درباره حـسين(ع) و نـهضت ماندگار او نيز بايد در انـحصار شـمار معدودى از گويندگان و نويسندگان باشد. داستان حسين(ع) و ماجراى كربلا، فراتر از موضوعات تحقيقى است كه در حصار مـتوليان و مـتخصصان بماند. آرى؛ عاشورا پژوهى نيز مانند ديگـر رشـتههاى علمى، نـياز بـه مـحققان متخصص و زمينههاى مطالعاتى ويژه دارد كه عـمومى كردن آن، نه ممكن است و نه مطلوب؛ اما سخن در اين است كه افزون بر مطالعات تخصصى و دامنهدار كه بـر عـهده عده معدودى است، يكايك دانش آموختگان مـدارس و مـراكز عـلمى، مـىبايست هـماره آمادگى پاسخگويى بـه نـياز عمومى مردم درهر زمان و مكانى باشند. بدين رو همه آنان كه دستى در علوم دينى دارند و به نحوى بـا گـروههاى مـختلف اجتماعى در ارتباطاند، ناگزير از مطالعه در ابعاد و اعماق عـاشورا هـستند و مـى بايست هـميشه بـا دسـتان پُر و سينه اى سرشار عشق و مهر حسينى در مجامع عمومى حاضر شوند. اهل فضل و دانش، نمى توانند به بهانه داشتن تخصص هاى متفاوت در ديگر رشته هاى علوم دينى، خود را از ذكر مصايب آل اللّه و بيان آمـوزه هاى عاشورا معاف كنند.
4. پرسشها
سؤالات و آشوبهاى ذهنى جوانان در مسائل دينى و از جمله در مسئله عاشورا، رو به افزونى است؛ زيرا زندگى مدرن و گفتمان هاى جديد علمى، بيشتر امورى را برمى تابند كه با نفسانيت بشر معاصر سازگارتر اسـت. جـوانان مسلمان، همان قدر كه امكان دسترسى به مسجد و واعظ و دانشمند دينى دارند، فرصت همزيستى با شبكه هاى صوتى ـ تصويرى و پايگاههاى مجازى اينترنت و تبليغات غربى را نيز در اوقات خود گنجاندهاند. زندگى در حال و هـواى جـهان امروز، بى اختيار روحيات خاصى را توليد مىكنند كه گويا از اكثر آنها گريزى نباشد. آشوبهاى ذهنى جوانان، آنگاه اوج مىگيرد كه آنان را با بحران هويت نيز مـواجه كنـد. بدين رو ذهن و زبان طبقات تـحصيل كرده و انـديشه گر جامعه، هماره مملوّ از پرسشهايى است كه تا پاسخ هاى استوار و منطقى نيابند، همچنان كنش گر و فعال باقى مى ماند.
نخست بايد انديشيد و دانست كه واقعه عاشورا در ذات خود، پديد آورنـده چـه نوع پرسشهايى است. گـمان صـاحب اين قلم آن است كه مهمترين سؤالى كه در اين منطقه سرخ، هماره در پى پاسخهاى جديد است، مسئله ميزان ارتباط عاشورايى بودن با مسلمان بودن است. البته سؤالات ديگرى نيز قابليت طرح و بررسى دارند؛ اما بررسى مـيزان ارتـباط عزادارى براى سيدالشهداء(ع) با ديندارى، از اهميت بيشترى برخوردار است. پاسخ بسيارى از سؤالاتِ عاشورايى، در نحوه ارتباط و تعامل آن با ديندارى است؛ يعنى اگر بتوان تناسب عزادارى براى امام حسين(ع) را با تديّن ثـابت كرد، بـه صورت خـودكار بسيارى ديگر از پرسشها پاسخ خود را مىيابند و جايى براى جولان يا گردن كشى نخواهند داشت. بنابراين يكى از مهمترين پرسشها در مـسئله كربلا و عاشورا، آن است كه عزادارى براى ابى عبداللّه الحسين(ع) سنت يا بدعت؟
آرى؛ شبهه «بـدعتآميز يا مـطابق سـنت بودن عزادارى براى امام حسين(ع)» فقط در محيطهاى دينى و شيعى مجال طرح و بررسى دارد؛ زيرا در محيطهاى غير دينى و لائيك يا سكولار، پرسـشهاى ديگـرى وجود دارند كه جايى براى سؤالات درون دينى باقى نمىگذارند. از آنجا كه جامعه ما دينى و كمـابيش مـلتزم بـه آيينهاى مذهبى است، هماره با چنين پرسش هايى روبه رو است. بدين رو در پايان اين نوشتار، مى كوشيم پاسخى مـختصر براى پرسش پيش گفته (عزادارى: سنت يا بدعت؟) به دست دهيم.
عزادارى: سنت يا بدعت؟
اصلِ گريه و عـزادارى براى مردگان، مشمول اصـل ابـاحه است و موضوع هيچ يك از نهىهاى شريعت نيست. در سيره نبوى، شواهد و دلايل روشنى بر تأييد اين نوع از گريستن، يافت مىشود. آرى؛ در كتاب صحيح بخارى، رواياتى نقل شده است كه بر اساس آنها، مردگان به جرم گريستن خـويشانشان بر آنان، معذّب مىشوند: إن الميّت لَيُعذّب بِبُكاء اَهله عليه17
اين روايت را خليفه دوم از پيامبر(ص) نقل كرده و با ذكر آن، عايشه را از گريستن در عزاى پيامبر(ص) پرهيز داد. در كتب روايى، پاسخ عايشه به خليفه دوم نقل و ثبت شده اسـت. عـايشه، در پاسخ به خليفه آيه و لا تزرُ وازره وزرَ اُخرى. 18 را خواند؛ يعنى اگر عمل عزادار خطاست، نبايد ميّت را عذاب كنند، و چون اين سخن با نخستين قواعد عقلى و عدل الهى سازگار نيست، پس به حتم، سـخن رسـول اللّه(ع) نيست 19 نـويسنده المحاسن الفاخره، پس از نقل حوادث پيش گفته، مىافزايد: گويا عمر نمىدانست كه پيامبر(ص) در ماجراى جنگ احد، گريه زنان انصار را شنيد و مخالفتى نكرد و حتى گفت كه حمزه، عمويم، امروز گريه كنندهاى ندارد... نـيز گـويا عـمر اين سخن پيامبر(ص) را نشنيده بود كهـ فـرمود: بـراى كسى مانند جعفر بايد گريست و گويا عمر فراموش كرده بود كه پيامبر(ص) او را از زدن زنان گريان در عزاى رقيه، دختر رسول اللّه(ص)، منع فرمود 20
هـمچنين كتـب تاريخى و منابع روايى، مشحون است از فعل و قول و تقرير نـبى(ص) كه در آنـها وجهى براى جواز گريه در عزاى مؤمنان در گذشته وجود دارد. از جمله، گريه آن حضرت در روز مرگ عمّ بزرگوارش، ابوطالب، در روز شهادت حمزه سيدالشهدا و جـعفر و زيد بـن حـارثه و عبداللّه بن رواحه. در بسيارى از منابع، درباره شدت گريه پيامبر(ص) در عـزاى حمزه، سخن رفته است .21 همچنين در روز مرگ فرزندش، ابـراهيم، بـر جنازه او گريست. در آن حال، عبدالرحمن بن عوف گفت: «آيا شما نيز گريه مىكنيد؟» پاسخ پيامبر به او، پاسخ بـه هـمه آنـانى است كه گريه و عزادارى را ناپسند و بدعت مىشمارند؛ فرمود:
«قلب، اندوهگين مىشود و چـشم گـريان؛ امـا ما [در هنگام عزادارى] سخنى نمىگوييم كه خدا را ناخشنود كند.» 22
در عين حال، مخالفانى نـيز وجـود دارنـد كه گريه بر مردگان و شهيدان را خالى از وجه شرعى مىدانند، و به همين جهت، گريه و عـزادارى بـراى ابى عبداللّه(ع) را مكروه و مخالف با روح دين مىبينند. گروههاى مخالف عزادارى و سنت عاشورا را مـىتوان در سـه دسـته جاى داد و درباره هر يك، جداگانه، سخن گفت. گروه نخست، كسانى هستند كه از موضع سلفىگرى سخن مـىگويند و بـراى مخالفتِ خود با عزادارى، وجوه شرعى، تاريخى و روايى مىتراشند. گروهى نيز براى گريه و عـزادارى در مـصائب امـام حسين(ع) توابع و پيامدهاى سوء سياسى مىبينند. مخالفت گروه سوم بر اثر تفسيرهاى عرفانى و صوفيانه از عـاشورا اسـت. شرح و تفصيل عقايد گروههاى پيش گفته بدين قرار است:
يك. مخالفت از موضع شـرعى
پيروان مـذهب وهـابيت و شاگردان ابن تيميه بر آناند كه گريه و عزادارى براى امام حسين(ع) يا هر متوفاى ديگر، بدعت در دينـ و انـحراف از سـنت نبوى و سيره سلف صالح است. ابوالعباس احمدبن عبدالحليم، معروف به «ابن تـيميه»، از عـالمان حنبلى، با استناد به برخى آيات و گوشه هايى از سيره رسول اللّه(ص) و اصحاب نامدار او، به مخالفت با بـسيارى از عـقايد شيعى برخاست. پس از او شاگردش، «ابن القيم»، عقايد وى را رواج داد و در كتاب زاد المعاد فى هدى خير العـباد بـر حجم و نفوذ انديشههاى استاد افزود. از همان زمـان، كتـابهاى بـسيارى در نقد و ردّ افكار ابن تيميه، از سوى عالمان شـيعه و سـنى نوشته شد. از آثار عالمان شيعى مىتوان از احقاق الحقِ قاضى نوراللّه شوشترى، عبقات الانـوار مـيرحامد حسين، الغدير علامه امينى و المـراجعات سـيد عبدالحسين شـرف الدين ياد كرد.
دانـشمندان اهـل سنت نيز كتابهاى بسيارى در نشان دادن انـحرافات فـكرى ابن تيميه نگاشتند كه ياد كرد همه آنها در اين مختصر نمى گنجد. به هر روى ابن تـيميه و پيروان او (مـعروفترين آنها محمدبن عبدالوهاب (1206 ـ 1115 ه.ق) از سر سختترين مـخالفان گريه و عزادارى براى شـهيدان، بـه ويژه حضرت سيدالشهداء(ع) هستند.
بـه بـاور شيعه، مخالفت با گريه، عزادارى، توسّل، زيارت و شفاعت خواهى، در واقع منازعه با بخشهاى مـهم و مـحكمى از شريعت است كه ريشه در قرآن و سـنت دارنـد. ابـن تيميه و شاگردان او در تـوجيه افـكار خود، به بخشهاى ضـعيفى از سـنت و سيره سلف تمسك مىكنند؛ اما آنان اگر بخواهند بر عقايد خود باقى بمانند، بـايد بـخشهاى بيشتر، مهمتر و مستندترى از سيره و سنت نـبوى را انـكار يا توجيه كنـند. حـتى اگـر يك سخن مستند و يا يك واقعه تـاريخى، نقل و اثبات شود كه در آن بر تعزيت و نوحه گرى بر شهيدى از شهيدان يا مردهاى از مردگان، صحه گذاشته شـده بـاشد، فرضيه بدعت انگارى آنان، مخدوش و سـست خـواهد شـد. حـال آن كه هـمه تاريخ اسلام، بـنابر كهـنترين منابع و واثقترين راويان، شاهد وقوع چنين نوحه گرىها و عزادارىها از سوى اولياء و حتى پيامبر خدا(ص) بوده است. بايد در نـظر داشـت كه اين گـروه قائل به حرمتاند و قائلان به حرمت بـايد دلايل بـسيارى اقـامه كنـند. در مـقابل، كسـانى قرار دارند كه مىتوانند ضمن تمسك به اصل «اباحه»، به يك دليل نقلى نيز بسنده كنند؛ اگر چه دهها دليل و برهان ديگر بر اين قضيه وجود دارد.
دو. مخالفان سياسى
گروهى از مخالفان گريه و عـزادارى براى امام حسين(ع)، مخالفت خود را بر اقتضائات و احكام و عقايد شرعى بنا نمىكنند؛ بلكه ذكر مصائب امام حسين(ع) را داراى پيامدهايى مىدانند كه احتراز از آنها براى حفظ وحدت و كيان اسلامى واجب است؛ زيرا برگزارى مجالس عـزا، بـه ايراد سخنانى مىانجامد كه در آنها طعن و لعن برخى اصحاب وجود دارد و همين مايه اختلاف و نزاع ميان مسلمين مىشود. ابن حجر در الصواعق المحرقه از غزالى نقل مىكند كه گفته است: «بر واعظ و غير واعظ، نـقل كشـته شدن حسين(ع) و حكايات مربوط به آن و نيز نقل مشاجرات و مخاصمات ميان صحابه پيامبر، حرام است؛ چرا كه اين كار موجب گستاخ شدن بر برخى صحابه و طـعن بـر ايشان مىشود؛ در حالى كه آنان از بـزرگان دينـاند...»23. بدين ترتيب نبايد از مصائب اهل بيت(ع) و قصه پر آبِ چشم عاشورا سخن گفت؛ چرا كه در اين سخن، قدح اصحاب هست و ذمّ بسيارى از راويان و مشاهير صدر اسـلام!
در روزگـار ما نيز اين سخن بـه گـونههايى ديگر گفته مىشود. به باور اين گروه، بايد از ذكر و نقل پارهاى از حوادث صدر اسلام، چشم پوشيد و اصلِ «تبرّا» را يكسره به كنارى نهاد. اين سخن، اگر چه يكسره باطل نيست و گاه بايد به اقـتضاى زمـان و مكان، شيعيان به عزادارىهاى خود، شكلِ معتدلترى دهند، اما نمىتوان آن را تا آنجا پذيرفت كه حقايق تاريخى و گوهر دين و مسلمات شرعى را از ياد برد.
درباره سخن غزالى، كه روايت مقتل حسين(ع) را بر اهل خطابه تحريم كرده و فـتواى خـود را به حـفظ حرمت صحابه و قوام دين مستند نموده است، سخن بسيار مىتوان گفت؛ از جمله اينكه اگر اين استدلال را بپذيريم، آنـگاه بايد در هر مسئله ديگرى كه ميان مسلمين پديدار مىگردد و نزاعى بر مى انگيزد، سـكوت كرد و از بـيم اخـتلاف و منازعه، حق را تنها گذاشت. قصه دردناك كربلا، ثمره همين سكوتها و مجاملات است. افزون بر آن، شيعيان به اخـتيار و اجـتهاد خود به اين موضع و عملكرد نيفتادند كه به اختيار و اجتهاد خود از آن دست كشند.
از همه اينـها گـذشته، مـجالس عزاى حسينى، در طول تاريخ، به مثابه كلاسهاى درس براى تودههاى مردم بوده و آنان را با احكام و عـقايد دينى، تاريخ، رجال، سياست و صدها موضوع دينى و غير دينى ديگر آشنا مىكرده اسـت. اين مجالس، مهد پرورش انـسانهاى تـقواپيشه، خداترس و حق طلب است و تعطيل كردن آنها، به معناى حذف بخش مهمى از دستگاه آموزش و پرورش دينى است. در عين حال نبايد به گونهاى عمل كرد كه دشمنان اسلام و انسان، سوء استفاده كرده، همين مقدار هـمدلى و وحدتى كه ميان مسلمانان است، منهدم گردد.
سه. مخالفت از موضع تصوف
گروهى نيز گريه و اقامه مجالس عزا را براى مرده ـ هر قدر كه بزرگ باشد ـ انحراف در عقيده مىدانند و استدلال مىكنند كه چنانچه انسانى از بند تـن رسـت و به جوار حق پيوست، بايد براى او شادمانى كرد و وصال او را جشن گرفت؛ زيرا مرگ يا شهادت، او را به آرزوى ديرينهاش كه اتصال به عالم معنا و آرميدن در جوار حق است، رسانده است؛ چنانكه مسيحيان روز شهادت عيسى(ع) را جشن مـىگيرند و شـادمانى مىكنند. اين عمل مسيحيان، نشان مىدهد كه آنان شهادت را براى عيسى(ع) خير و موفقيت مىدانند، نه شكست و نافرجامى.
مولوى در دفتر ششم مثنوى، حكايت غريبهاى را نقل مىكند كه در روز عاشورا وارد شهر حلب شد و چون از آداب و رسـوم مـردم آن شهر بى خبر بود، از نوحه و عزاى آنان در ماتم حسين(ع) در شگفت ماند. از مردم پرسيد: اين بزرگى را كه براى او چنين ماتم گرفتهايد، كيست؟ به او گفتند: امروز، سالروز شهادت حسين بن على(ع) است. مرد غـريبه گـفت: او كه قـرنها است مرده است؛ گذشته از آن، اگـر مـاتم مـى گيريد و عزادارى مى كنيد، براى خود كنيد كه او(ع) در چنين روزى، شادمانهترين واقعه زندگى خود را تجربه كرده است:
پس عزا خود كنيد اى خفتگان
زانكه بد مرگى است اين خـواب گـران
روح سـلطانى ز زندانى بجَست
جامه چه درانيم و چون خاييم دسـت
چـون كه ايشان خسرو دين بودهاند
وقت شادى شد چو بشكستند بند
سوى شادُروانِ دولت تاختند
كُنده و زنجير را انداختن. 24
به اقتضاى اين عقيده نادر و شاذّ، براى همه كسانى كه دنـيا را پشت سر گذاشتهاند، بايد شادمانى كرد؛ اما اين نگاه و باور را مىتوان از محصولات فكرى جهان مسيحى دانست؛
چنان كه شهيد مـطهرى گـفته اسـت:
«اولاً دنياى مسيحى كه اين شهادت را جشن مىگيرد، روى همان اعتقاد خرافى است كه مىگويد عـيسى كشـته شد تا بار گناه ما را بر دوش كشد. بنابراين، مرگ او موجب سعادت و متضمنِ خوشبختى ما در آخرت اسـت. ثـانيا اين هـمان فرق اسلام و مسيحيت تحريف شده است. اسلام دينِ اجتماعى است و مسيحيت، دينـى اسـت كه هـمه آن چيزى كه دارد، اندرز اخلاقى است. از طرف ديگر، گاه به يك حادثه از نظر فردى نگاه مىكنيم و گـاه از نـظر اجـتماعى. از نظر اسلام، شهادت حسين بن على(ع) از ديدگاه فردى، براى شخص امام(ع) يك موفقيت بود و خـود حـضرت مىفرمود: خُطّ الموت على وُلد آدم، مخط القلادهِ على جيدالفتاه و ما اولهنى الى اسلافى اشتياق يعـقوبَ الى يوسـف.25 امام على(ع) آنگاه كه تيغ خوارج بر فرق مباركش فرود آمـد، فـرمود: واللّه ما فجأنى من الموت وارد كرهْتُه او طالع انكرتُه و ما كنتُ الاكقاربِ ورد و طالب وجـد.26 اما اسلام، طرف ديگر را هم لحاظ مى كند و قضايا را هميشه از منظر شخصى نـمىنگرد. آيا جـنبه اجتماعى عاشورا از جنبه شخصى آن تفاوت نمى كند؟
حادثه عاشورا از جنبه اجتماعى و نسبت به كسـانى كه مـرتكب آن شـدند، مظهر يك انحطاط در جامعه اسلامى بود. لذا هماره بايد زنده بماند و يادآورى شود تا ديگر تكرار نگردد27 .
سخن آخر در اين باره آن است كه ماجراى گريه و عزادارى شيعه بـراى امـام حسين(ع)، علاوه بر آنكه ثبوتا، حق و مطابق با سمت و سوى اسلام است، اثباتا نيز فوايد بـسيارى را نـصيب دين و ديندارى كرده است. اين موضوع، يعنى فلسفه و فوايد عزادارى براى امام حسين(ع)، خود مـقوله ديگـرى است كه نياز به فحص و مجال فراخترى دارد. آنـچه تـاكنون گـفته آمد، نشان دادن ريشه هاى اين مسئله در متون روايى و نصوص دينـى و پاسـخ به انواع مخالفان آن بود.
پى نوشتها:
- ر. ك: شيخ محمدحسين كاشف الغطاء، جنة المأوي، ص 208؛ البداية والنهاية، ج 2، ص 246؛ جعفر سـبحانى، أضـواء على عقايد الشيعه الإمامية، ص 162.
- انفال، آيه 42.
- عطار نيشابورى، رباعيات مختارنامه.
- ر. ك: مجلسى، بحارالانوار، ج 43، ص 261.
- ر. ك: يادنـامه علامه امينى، به اهتمام محمدرضا حكيمى، شركت سهامى انتشار، سال 1352، مقاله «حسين مـنى و انـا من حسين» نوشته محمدباقر بـهبودى، ص 305.
- درباره اصل و شاعر اين بيت مشهور مـراجعه كنـيد به: سلمان هادى، تراث كربلا، ص 156؛ مـحمد صحتى،عاشورا پژوهى، انـتشارات خـادم الرضا، ص 425.ر. ك: مـحمد صـحتى، همان.
- محمدرضا حكيمى، جامعهسازى قرآنى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1378، ص 88.
- همان، ص 89 ـ 88
- همو، قيام جاودانه، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1373، ص 92.
- شهيد مطهرى، حماسه حسينى، ج 1، انتشارات صدرا، چاپ نهم، ص 121 و 123.
- بحار الانوار، ج 44، ص 325.
- همان، ص 192.
- عطار نيشابورى، خسرونامه، انتشارات زوار، ص 25.
- حماسه حسينى، ج 1، ص 17.
- ر.ك: رجـال كشـى، ص 49 و الامـامه و السياسه، ج 1، ص 181.
- ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص 89.
- صحيح بخارى، ج 2، ص 80 .
- سوره انعام، آيه 164.
- ر.ك: شرح صحيح مسلم المطبوع فى هامش شرحى القسطانى و زكريا الانصارى، مجلد الخامس، ص 318، به نقل از: سيد عبدالحسين شرف الدين، المحاسن الفاخره، مطبعه النعمان، النجف، ص 17، و منتهى الامال، تاريخ حضرت سيدالشهداء، خـاتمه.
- المحاسن الفـاخره، ص 17.
- ر.ك: سيره حلبى، باب ابى طالب و خديجه، ص 462، به نقل از المحاسن الفاخره، ص 13؛ صحيح بخارى، الجزء الاول، ابـواب الجـنائز، ص 155؛ حـاكم نيشابورى، المستدرك على الصحيحين، ج 1، ص 377؛ سمهودى، وفاء الوفاء، ج 2، ص 112.
- وفاء الفاء، ج 4، ص 1361.
- ر. ك: الصواعق المحرقه، ص 223.
- مثنوى معنوى، نسخه نـيكلسون، دفـتر شـشم، ابيات 799 ـ 796.
- بـحارالانوار، ج 44، ص 366؛ اللهوف، ص 25؛ مقتل الحسين خوارزمى، ج 22، ص 5
- بـحارالانوار، ج 42، ص 254؛ فـيض الاسلام، نهج البلاغه، ص 875.
- شـهيد مـطهرى، حـماسه حسينى، ج 1، ص 9 ـ 128، با تلخيص.
برگرفته از سایت نورمگز، مجله:پیام»ویژه محرم 1385 - شماره 80(22 صفحه - از 4 تا 25)