بِسم الّلهِ الرحمنِ الرحیم
قال الله العظیم:
يا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ وَ لا تُطِعِ الْكافِرينَ وَ الْمُنافِقينَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَليماً حَكيماً ( احزاب 1 تا4)
ای پیامبر از خداوند پروا کن واز کافران ومنافقان اطاعت مکن که خداوند دانا وحکیم است .
وَ اتَّبِعْ ما يُوحى إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبيراً
واز آنچه از سوی پروردگارت به تو وحی میشود پیروی کن که خداوند به آنچه انجام میدهید آگاه است.
وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ كَفى بِاللَّهِ وَكيلاً * و برخداوندتوکلکن وهمین بس که خداوند وکیلونگهبان (تو)است.
ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ في جَوْفِه... * خداوند برای هیچ کس دوقلب دردرون وجودش نیافریده ...
عشــق بــه مــربــی
نکات مورد توجه آیات:
شخصیت یک انسان سالم ورشد یافته وخط فکری او در تنهایی واجتماع ، در ظاهر وباطن ،دردرون وبرون ، در فکر وعمل همه باید یکی باشد . هرگونه نفاق ودوگانگی در وجود انسان امری است تحمیلی وبرخلاف اقتضای طبیعت.
انسان به حکم اینکه یک قلب بیشتر ندارد باید دارای یک کانون عاطفی وتسلیم دربرابر یک قانون باشد . مِهر یک معشوق رابه دل بگیرد . یک مسیر معین رادر زندگی تعقیب کند بایک گروه و یک جمعیت هماهنگ گردد وگرنه تشتت وتعدد راههای مختلف واهداف پراکنده اورا به بیهودگی وانحراف از مسیر توحیدی و ربانی میکشاند.آیات فوق درمقام تبیین این مسیر تربیتی است.
نکته اول : پنج باردر سوره مبارکه احزاب خطاب " يا أَيُّهَا النَّبِيُّ " آمده است .
این خطاب گاهی برای مسایل نظامی وگاه در طلیعه مباحث خانوادگی به کار رفته است .
پیامبراسلام صلی الله علیه وآله در پیشگاه خداوند مقامی خاص دارد . به همین سبب در قرآن باخطاب أَيُّهَا النَّبِيُّ خوانده شده است .درحالی که پیامبران دیگر بانام مورد خطاب واقع شدهاند مانند: یانوح ، یاموسی ، یایحیی، ولی یامحمد صلی الله علیه وآله در قرآن نیامده است.
علت مخاطب نشدن وجود مبارک پیامبر صلی الله علیه وآله به اسم رعایت ادب است که امت نیز این ادب راباید به کار بَرد . آیه میفرماید ای پیامبر تقوای الهی پیشه کن" يا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ "
چراقرآن ایشان را امر به تقوی مینماید با اینکه حضرت عالیترین درجه آن را داشتند . دواحتمال است :
الف ) دعوت به ادامه ی تقواست . ب ) برای رعایت مرحله عالیه آن است .
ظاهر آیات این است که خداوند به پیامبر صلی الله علیه وآله میفرماید : تو یک کار مهمی داری که باتقوای عادی حل نمیشود . برای این کار مهم به قله تقوا و مراتب عالیه آن نیازاست .
این تقوا برای آن است که هرگونه سازش کاری با منافقان وکافران نفی شود "وَ لا تُطِعِ الْكافِرينَ وَ الْمُنافِقينَ"
در انتهای آیه خداوند علم خود را براعمال بندگان یاد آور شده میفرماید: "إِنَّ اللَّهَ كانَ عَليماً حَكيماً"
پیامبر مواظب باش هرکاری تووامتت کردید، هرفکر واندیشه وانگیزهای داشتید خداوند باخبراست وباید در محکمه عدل پاسخ بدهید.
نکته دوم: در آیه بعد تبعیت از وحی الهی رامطرح نموده میفرماید: از آنچه از سوی پروردگارت به تو وحی میشود پیروی کن "وَ اتَّبِعْ ما يُوحى إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ "لازم است توجه کنیم که تبعیت در مسایل عادی و شرایط معمولی امری آسان است . اما در مسائل حساس ومهم اِتّباع کاری دشوار میگردد.
بطور مسلم ذات اقدس الهی که عهده دار پرورش انسان است وصلاح وحکمت را میداند دستوراتیمیدهد که باید اطاعت شود وحتی پیامبر نیز ازاین امر مستثنی نیست .
نکته سوم: از آنجا که درادامه این راه مشکلات فراوان است وتهدید وتوطئه وکارشکنی بسیار زیاد میباشد. دستور دیگری از سوی خداوند تبارک وتعالی صادر میگردد برخدا توکل کن واز توطئه هایشان نترس. "وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ كَفى بِاللَّهِ وَكيلاً"
همین بس که خداوند ولی وحافظ ومدافع انسان است . اگر هزار دشمن قصد هلاکت تورا داشته باشند چون من دوست ویار توأم از دشمنان باکی نداشته باش.
نکته چهارم: پیروی از کفار ومنافقان وترک تبعیت از وحی الهی انسان رابه سوی خرافه میکشاند چنان که در شأن نزول " ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ في جَوْفِه " آمده است . در جاهلیت مردی بود دارای حافظه قوی ، ادعا میکرد دردرون وجود من دو قلب است که هرکدام از آنها بهتر از محمد میفهمد . لذا مشرکان قریش اورا ذوالقلبین ( صاحب) دوقلب مینامیدند. این شخص در-جنگ بدر فرار کرد درحالی که یک لنگه کفش درپا ولنگه ی دیگر دردستش بود . ابوسفیان به او گفت چرا این گونهای ، جواب داد به راستی متوجه نبودم ( معلوم شد باآن همه ادعا چنان دست وپای خود را گم کرده که به اندازه یک نفر هم عقل ندارد).
در حدیثی از امیرمومنان علیه السلام در تفسیر آیه میخوانیم: لَا يَجْتَمِعُ حُبُّنَا وَ حُبُّ عَدُوِّنَا فِي جَوْفِ إِنْسَانٍ ِانَّ اللَّهَ لَمْ يَجْعَلْ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ فَيُحِبُّ هَذَا وَ يُبْغِضُ هَذا...
دوستی ما ودوستی دشمن مادر یک قلب نمیگنجد چرا که برای یک انسان دو قلب قرار نداده که با یکی- دوست بدارد و بادیگری دشمن . دوستان مادردوستی ماخالصند همان گونه که طلا در کوره خالص میشود هرکس می خواهد این حقیقت را بداند قلب خود راآزمایش کند اگر چیزی از محبت دشمنان مادرقلبش -بامحبت ما آمیخته است از مانیست وما از او نیستیم ( نور الثقلین ج4 ص 234 )