البته باید توجه داشت که در ذات ادیان الهی که دست ناپاک تحریف به آنها نرسیده باشد، هیچ عنصر دینگریزانهای وجود ندارد. اگر انسانها به دریافت صحیح از دین الهی نایل آیند، در هیچ رتبهای، از دین نمیگریزند. بهویژه اینکه عقل و عشق که دو رکن اساسی در حیات انسانی محسوب میشوند و همه جاذبهها و دافعهها در این دو حوزه و بر اساس این دو معیار رخ میدهند، هر دو در درون دین وجود دارد و دین با این دو نیرو و هر دو گروه باقی مانده است.
اما عواملی که در بروز دینگریزی جوانان نقش دارند، بهطور کلی، به دو دسته تقسیم میشوند:
الف. عوامل محیطی و بیرونی (اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی و...)
ب. عوامل درونی (فردی) که از آنها به عوامل «روان شناختی» تعبیر میشود؛ یعنی قطعنظر از عوامل محیطی، ویژگیهای شناختی و عاطفی هر فرد نیز در اقبال و ادبار (روی آوردن و فاصله گرفتن) او نسبت به معارف دینی نقش دارند.
الف. عوامل محیطی و بیرونی
نارسایی عوامل مؤثر در معنویتگرایی و دینگرایی را میتوان بهطور کلی در چهار محور تقسیمبندی کرد:
1. جایگزینی تعلیم به جای تفکر؛ استاد مطهری قدسسره در اینباره میفرماید: «در تعلیم و تربیت بایستی به جوان مجال اندیشه داد و آنرا ترغیب به فکر کرد. در حالیکه نظام تعلیمی و تبلیغی ما، تعلیم را به جای تفکر گذاشته است و در حقیقت منتهی شده است به انباشت محفوظات.»(مجموعه آثار استاد شهید مطهرى/22/526)
2. عدم توجه به حس کاوش و حقیقتجویی؛ معمولاً انسانها به دانستن حقیقت گرایش دارند. منکوب کردن، تشرزدن، چرا آنقدر میپرسی؟ یا نپرس، روشی است که در برابر فکر حقیقتجویی وجود دارد. نمیتوان پرسشی را از میان برد. اگر با پرسشی مخالفت شود به اشکال انحرافی ظاهر خواهد شد و باعث میشود تا انسان (چون پاسخی دریافت نکرده است) خود در آن زمینه تجربه پیدا کند.(همان/3/493)متقابلاً اگر از سؤالات و مجهولات افراد به درستی و با پاسخهای منطقی استقبال شود، به جای مصرفکننده اندیشه، تولیدکننده اندیشههای دینی میشویم. بههمین دلیل، هر نهاد اجتماعی باید به پناهگاههای امن پرسشهای پنهان در لایههای ذهن تبدیل شود تا امکان پاسخگویی به آنها را پیدا کنند.
3. غفلت از تغییر آداب زمان در تربیت؛ باید توجه داشت جامعه جوان جامعهای متفاوت است و اساساً با معیارهای گذشته قابل سنجش نیست. مقتضیات زمان بسیاری از آداب را عوض و شکل بروز و ظهور آنرا متفاوت میکند. بر این اساس تحمیل آداب زمان خویش به نسل بعد از خودمان، منجر به یک نوع جمود یا ثبات آداب میشود. باید ویژگیها و معیارهای نسل حاضر را به درستی شناخت و با توجه به آنها به تعلیم و تربیت او پرداخت.(همان/2/ 189)
4. سرکوب غرایز؛ افرادی که فن تربیت را نمیدانند، توجه ندارند که در تربیت تمامی قوایی که در وجود انسان است دارای حکمت و مصلحتی است و باید غرایز شهوانی را در حد طبیعی و از راه مشروع اشباع کنیم. برآورده نشدن احتیاجات طبیعی منجر به نوعی تراکم و واکنش میشود یا همان مکانیزم طرد که امروزه هم شاهد هستیم.(همان/233/ 5399)
ب. عوامل درونی (فردی):
1. گرایش به سوی تمایلات و هواهای نفسانی؛ خواستههای نابجای برخی افراد، ناهنجاریهای عاطفی و روانی آنان و بیبند و باری و گرفتاری در انواع دامهای شیطانی و... موجب شده است تا به سستی و فساد و سودجوییهای نامشروع و... روی آورده و التزام به دین و چهارچوبهای دینی را مزاحم خود ببینند. چنانکه در قرآن کریم درباره مهمترین عامل روی گردانی از توحید و معاد آمده است: «(انسان شک در معاد ندارد) بلکه او مىخواهد (آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قیامت) در تمام عمر گناه کند!»(قیامت/5)
امام صادق علیهالسلام میفرمایند: «همانگونه که از دشمنان خود حذر میکنید، از هوسهایتان حذر کنید؛ زیرا برای مردان دشمنی برتر از پیروی از هوسهایشان و آنچه زبانهایشان کسب کرده (سخنان بیهوده و یاوه)، نیست». از آنجا که دینداری جلوی هوا پرستیهای مهار گسیخته و ویرانگر را میگیرد، افراد هواپرست سعی میکنند مسیر خود را از دین جدا کنند.
2. ضعف بینش دینی افراد؛ نداشتن آگاهی درست از ماهیت دین و نقش و کارکرد آن در تأمین سعادت دنیوی و اخروی انسان، عدم تفکیک بین ذات دین و مدعیان دینداری و ثبت نقاط ضعف دینداران در پرونده دین، موجب اهمیت ندادن به دین و دینگریزی میشود.
3. ضعف و سستی بنیانهای دینی خانوادهها؛ در برخی از خانوادهها، ضعف بنیه دینی منجر به عدم تربیت و پرورش صحیح جوانان شده است. و همین امر فاصلهای بین آنان و آموزههای دینی ایجاد کرده است که باید با محکم کردن بنیانهای دینی خانوادهها، این فاصله را از بین برد.
بنابراین با توجه به اینکه همه افراد در یک درجه و مرتبه از ایمان قرار ندارند؛ و مسایل نفسانی و مادی و دنیایی از جاذبیت بالایی برخوردارند، کمرنگ شدن دینداری در بعضی از افراد و در برههای از زمان، امری عادی است. در هر حال هر یک از عوامل مذکور که به تنهایی یا به همراه دیگر عوامل، علت و منشأ دینگریزی باشد، این پدیده عواقب نامطلوب و جبرانناپذیری در زندگی فرد و همچنین در اجتماع دارد.
بعضی از این عواقب عبارتاند از:
1. سست شدن بنیادهای اخلاقی خانوادهها؛ بیشک عمل به تعهدات اخلاقی در خانواده، با مشکلات و محدودیتهایی همراه است که تحمل آنها بدون یک پشتوانه محکم و مقدس (دین) امکانپذیر نیست. با تضعیف دینداری این تعهدات به سردی میگراید.
2. از دست دادن روحیه ایثارگری و شجاعت در رفع مشکلات همنوعان و در مقابله با دشمنان؛ زیرا دین با تبیین و تصویر فرجام صحیح جهاد و شهادت و ایثارگری، پردههای راحتطلبی و منفعتپرستی را کنار زده و انسانها را به معامله با ارزشهایی بالاتر از زندگی مادی فرا میخواند. با تضعیف دینداری، ارزشها در دنیا و مادیات خلاصه خواهد شد.
3. عدم حساسیت در مقابل وابستگی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و... به بیگانگان؛ دینداری با تقویت روحیه توکل به قدرت خداوند قادر و ایجاد اعتماد به نفس، ضامن مقاومت در مقابل وابستگیها و در نتیجه به بار نشستن استقلال همهجانبه ملتها است.
4. بیتفاوتی در مقابل ظلم و تبعیض و بیعدالتی؛ مبارزه واقعی با ظلم و بیعدالتی مستلزم تحمل مشقتها، محرومیتها و حتی ایثار جان است. تجربه نشان داده است انسانهای مبارزی که روابط مستحکمی با دین ندارند، کمتر مبارزه خود را تا مرحله نهایی ادامه دادهاند و غالباً در وسط راه در مواجهه با مشکلات احساس خستگی کرده و از آرمانها و شعارهای خود دست برداشتهاند. در مقابل، انسانهای با ایمان تا آخرین مرحله به پیش رفتهاند و قلههای پیروزی را فتح کردهاند. مبارزه با رژیم ستمشاهی پهلوی و پیروزی نهایی ملت مسلمان، گواه خوبی بر این مطلب است. در حالیکه گروههای غیرمذهبی در وسط راه دست از آرمانهای خود برداشتند.
منبع: «اسلام کوئیست»
(پایگاه اینترنتی پاسخ به سؤالات دینی و اعتقادی مؤسسه رواق حکمت)
برگرفته از هفته نامه افق حوزه شماره 474