«شیطان»، از طایفه «جن» است؛ چنان که قرآن می فرماید: «و به یاد آور وقتی را که به فرشتگان فرمان دادیم همه بر آدم سجده کنید و آنها همه سجده کردند؛ مگر ابلیس که از جنس جن بود، از اطاعت خدا سرپیچی کرد».(1) فرشتگان، امکان مخالفت با فرمان های الهی را ندارند؛(2) ولی جن، مانند انسان، مختار است و امکان نافرمانی برای او وجود دارد. قرآن نیز آنها را به مؤمن، کافر، فاسق و صالح، تقسیم کرده(3) و آنها را لایق پاداش و کیفر اخروی می داند.(4)
بنابراین، جن مانند هر موجود دیگری، لایق و شایسته آفرینش است؛ زیرا که از دیدگاه فلسفی، خدای فیاض، هر چیزی را می آفریند. این که شیطان یا انسان های کافر و گنه کار، با اختیار خویش از مسیر اصلی و هدف نهایی آفرینش، دور شده اند، باعث نمی شود که آفرینش آنان، لغو و مخالف حکمت باشد. خداوند متعال، آنها را آفرید تا با اختیار خویش، اطاعت کنند. لازمه اطاعت اختیاری، این است که امکان مخالفت اختیاری را نیز به آنها اعطا کند؛ پس مخالفت آنان، ضرری به حکیمانه بودن آفرینش آنها نمی زند.
آن چه گفته شد، فلسفه آفرینش شیطان با توجه به خود او و عملکرد اوست و می تواند توجیه کننده آفرینش او باشد؛ اما اگر وجود شیطان را در رابطه با آفرینش انسان بسنجیم، این سؤال مطرح می شود که آیا وجود شیطان، برای آفرینش انسان، لازم و ضروری است یا نه؟
ابلیس، پس از نافرمانی و رانده شدن از درگاه الهی، از خداوند متعال، مهلت خواست تا انسان را فریب دهد؛ خداوند فرمود: «البته مهلت خواهی داشت».(5) از این که خداوند چنین فرصتی را به ابلیس داده است، درمی یابیم که فریب انسان ها از سوی شیطان در نظام آفرینش، نه تنها با هدف آفرینش انسان ناسازگار نیست، بلکه در مسیر آن می باشد. انسان برای رسیدن به کمال اختیاری - که هدف آفرینش اوست - باید از دو نوع گرایش و تمایل خوب و بد، بهره مند باشد. اگر فقط گرایش به خوبی در او موجود باشد، مانند ملائک خواهد شد و چنانچه تنها گرایش های مادی داشته باشد، مانند حیوانات، مجالی برای صعود اختیاری معنوی نخواهد داشت و اگر هر دو را داشته باشد، با انتخاب «خوبی ها»، از ملائک، برتر و به کمال مطلوب خود، نایل خواهد شد و اگر «بدی ها» را برگزیند، از حیوانات، پست تر خواهد بود. انسان در درون خود، دارای دو گرایش حق و باطل است؛ یعنی «نفس اماره»، او را به بدی ها و «عقل و فطرت»، او را به خوبی ها می خواند. انسان در انتخاب هر یک از این دو راه، مختار و مستقل است؛ اما این استقلال در انتخاب، با این که شیطان از بیرون، وسوسه کننده و دعوت کننده او به بدی ها و ملائکه، دعوت کننده او به خوبی ها باشند، منافاتی ندارد.
انسان، با اختیار خود، در ولایت شیطان یا ملائک داخل می شود. در این باره، خداوند متعال می فرماید: «ای فرزندان آدم! مبادا شیطان شما را فریب دهد؛ چنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد... ما شیطان را اولیای کسانی که به خدای ایمان نمی آورند، قرار داده ایم».(6) در جای دیگر نیز می فرماید: «آنان که گفتند پروردگار ما خدای یکتاست و بر این ایمان، پایدار ماندند، فرشتگان بر آنان نازل شوند... ما [فرشتگان [در دنیا و آخرت، اولیای شما در دنیا و آخرت هستیم». به عبارت دیگر، نفس اماره، انسان را آماده پذیرش وسوسه ها و دعوت های شیطان می کند و شیطان، انسان را بیشتر گمراه می کند. پیروی از عقل و فطرت نیز که هدایت درونی است، انسان را لایق رحمت های خاص الهی از سوی ملائکه می کند. وجود شیطان برای دعوت به بدی ها و تحریک نفس اماره، مکمل بیرونی گرایش انسان به بدی هاست؛ همان گونه که وجود ملائکه و دعوت آنان به خوبی ها و تقویت عقل و فطرت، مکمل بیرونی گرایش انسان به خوبی است و از تعامل این دو، انسان کامل، پرورش می یابد.
برخی، «وجود شیطان» را عاملی برای انگیزه بیشتر انسان در پناه بردن به خدا می دانند و این پناه جویی، او را در مسیر تکاملی قرار می دهد. تأکیدهای قرآن در این رابطه، فراوان است؛ در برخی آیات، چنین آمده است: «[ای رسول] بگو خدایا! من از وسوسه و فریب شیاطین، به سوی تو پناه می آورم و به تو پناه می آورم از آن که شیاطین، به مجلسم حضور به هم رسانند».(7) و یا «چون خواهی قرآن تلاوت کنی، اول از شر شیطان مردود، به خدا پناه ببر».(8)
فلسفه وجود شیطان، پرسشی بنیادین است که برای هر اندیشمند مسلمانی، به گونه ای رخ می نماید و پاسخ به آن، در گرو کاویدن جنبه های مختلف آن است.
در این پرسش، سه طرف - خداوند، انسان و شیطان - قرار دارند که به طور مختصر، به بررسی آنها می پردازیم:
1-هدف خداوند از خلقت انسان، این است که او را به کمال برساند؛ یعنی هدف، مربوط به فعل خداوند می شود و به فعل فاعل ارتباط ندارد؛ زیرا خداوند، خود، کامل است و نمی توان غایت و هدفی برای ذات او تصور کرد.
2-تبلور کمال انسان، معرفت خداوند است و معرفت، در گرو عبادت اوست؛ از این رو، خداوند فرمود: «جن و انس را جز برای عبادت خود نیافریدم»؛(9) زیرا با عبادت و معرفت خداوند کامل علی الاطلاق، کمال انسان، تحقق می یابد.
3-انسان عبادت گر را تنها در صورتی می توان متحرک به سوی کمال به حساب آورد که آگاهانه و با اختیار، این مسیر را انتخاب کرده باشد؛ نه این که همانند فرشتگان، به صورت تکوینی، به عبادت بپردازد و قدرت بر عصیان و نافرمانی خداوند نداشته باشد. به همین جهت، خداوند، انسان را موجودی مختار آفرید و انتخاب راه سعادت و شقاوت را در گرو اختیار خودش قرار داد؛ چنان که می فرماید: «ما راه را به انسان نشان دادیم؛ حال یا سپاس گزار است و یا ناسپاس».(10)
از این جاست که مسئله امتحان - به عنوان یکی از اهداف خلقت انسان - مطرح می شود؛ زیرا امتحان، تبلور اختیار انسان است و جای تعجب ندارد که در آیات فراوانی از قرآن کریم، مطرح شدن این مسئله را به گونه های مختلف مشاهده می کنیم؛ چنان که آمده است: «ما انسان را از نطفه ای آمیخته آفریدیم؛ تا او را بیازماییم».(11)
برقراری یک امتحان عادلانه، تنها در گرو وجود شرایط و امکانات برای گزینش هر یک از دو طرف مسیر - خیر و شر - به وسیله انسان است؛ اما خداوند، از آن رو که انسان را گل سرسبد مخلوقات خود می داند و تنها برای خلقت او به خود تبریک گفته است(12)، در جهت انتخاب مسیر کمال و خیر، امکانات فراوانی را در اختیار او گذاشته است؛ که برخی عبارتند از:
الف) آفرینش او، بر اساس فطرت و گرایش ذاتی به خداوند.(13)
ب) ورود خداوند به صحنه، برای کمک به هدایت انسان.(14)
ج) الهام خوبی ها و بدی ها به انسان، به منظور گزینش آگاهانه او.(15)
د) محبوب قرار دادن ایمان به خداوند در نهاد انسان ها.(16)
و) یاری رساندن ویژه به موءمنان در مسیر زندگانی.(17)
ه) گشودن راه های هدایت به تناسب تلاش انسان.(18)
حال با وجود این همه امکانات در جانب خیر، وجود نیرویی در جانب شر، موجب می شود تا آزمایش الهی از صوری بودن درآید؛ یعنی وجود نیروهایی وسوسه گر که در مقابل الهامات خداوندی، انسان را به سوی شر وسوسه کنند، در این صورت، باعث می شود تا انسان واقعاً در میان دوراهی ها، قرار گیرد و با اراده و عزم خویش، مسیری را انتخاب کند.
از این جا بود که با نافرمانی ابلیس و رانده شدن او از درگاه خداوند و سپس تقاضای او برای مهلت داشتن به منظور اغوای انسان، خداوند با تقاضای او موافقت کرد و به او مهلت داد تا در مقابل نیروهای الهی، وسوسه گر انسان به سوی شر باشد؛ اما در عین حال، قدرت او را در این زمینه، محدود ساخت و هیچ سلطه ای بر انسان ها به او نداد و او فقط وسوسه کننده و تحریک کننده است.
بنابراین، وسوسه گری شیطان، پس از روی گردانی انسان از ندای فطرت و الهامات رحمانی است و کسانی که با اختیار و انتخاب خود، کفر ورزیده، قابلیت محبت و همراهی با پاک ترین انسان های روی زمین را از دست داده اند، سزاوار آن هستند که به وسوسه های شیطانی گرفتار شوند و این، نوعی مجازات الهی نسبت به آنان در همین دنیاست؛ «آیا ندانستی که ما شیطان ها را بر کافران گماشته ایم تا آنان را شدیداً تحریک کنند»؟(19)
1-کهف، آیه 5.
2- تحریم، آیه 6.
3-جن، آیه 14.
4- انعام، آیه 128؛ اعراف، آیه 179.
5- اعراف، آیات 15-14.
6-اعراف، آیه 27.
7- مؤمنون، آیات 97-98.
8-نمل، آیه 98.
9-ذاریات، آیه 56.
10- انسان، آیه 3.
11- همان، آیه 2.
12-موءمنون، آیه 14.
13- روم، آیه 30.
14-یونس، آیه 25.
15- شمس، آیه 8.
16- حجرات، آیه 7.
17- غافر، آیه 51.
18-ابراهیم، آیه 12.
19-مریم، آیه 83.
نشریه پرسمان-شماره 53- صفحه 27