پدید آورنده : ابوالفضل هادی منش ، صفحه 26
اشاره
مسلم بن عقیل (علیه السلام) از شخصیت های سرشناس تاریخ اسلام است که در قیام شکوهمند عاشورا نقش کلیدی و مهمی را عهده دار بود. او از سوی امام حسین (علیه السلام) مأموریت یافت شهر کوفه را به کانون انقلاب حسینی تبدیل نماید چرا که کوفیان درخواست های فراوانی مبنی بر دعوت امام به شهر خود نمودند. اما پس از اعزام مسلم (علیه السلام) به کوفه، برخی هواداران حاکمیت اموی از جریان آگاهی یافته و مراتب را به اطلاع یزید رسانیدند. از آنجا که حکومت یزید تازه استقرار یافته بود و از سلسله اموی عمر چندانی نمی گذشت، تصمیم گرفت این تحرکات سیاسی را به شدت سرکوب نماید. او برای این کار از عبیدالله بن زیاد و ایجاد تبلیغات روانی او بهره گیری کرد. تبلیغات سوء عبیدالله تأثیر فراوانی بر کوفیان گذاشت و در جلوگیری از یاری رسانی آنان به فرستاده امام مؤثر واقع شد. مسلم (علیه السلام) تنها شد و با بیعت شکنی کوفیان مواجه گردید و پس از مدتی دستگیر و در برابر چشمان حیرت زده کوفیان گردن زده شد. گفتنی است آنچه بیشتر در مورد این شخصیت مهم تاریخ اسلام گفته یا شنیده شده بیشتر درباره شهادت و قیام اوست اما این مقاله به کودکی و خانواده او پرداخته است. چرا که زندگی ایشان یعنی از ولادت تا پیش از واقعه عاشورا در هاله هایی از ابهام فرو رفته است. ضرورت این موضوع وقتی بیشتر می شود که می بینیم زندگانی شریف حضرت مسلم (علیه السلام) پیش از واقعه عاشورا نیز دربردارنده رویدادها، تلاش ها، موفقیت ها و افتخارات زیادی است که کمتر بدان توجه شده است.
طلوع مهر
برگ های کتاب کهن تاریخ ورق خورد و در صفحه ای مبهم، تولد کودکی از تبار آل ابوطالب را نشان داد. خانه، خانه عقیل فرزند دوم ابوطالب بود. صدای نخستین گریه نوزاد، در سکوت شب و آرامش پنجره ها پیچید. فرزندی دیگر به شمار فرزندان عقیل افزوده شد و سرزمین حجاز گهواره نوزاد خجسته دیگری از نوادگان فاطمه بنت اسد(علیهاالسلام) گردید. اگر چه آن برگ زرین کتاب تاریخ در گذر ایام و طوفان حوادث به دست فراموشی سپرده شد و روز ولادت نوزاد فرخ فال عقیل از خاطر پیر فرتوت تاریخ سترده شد اما شیرینی زاد روز او در کام دشت های تفتیده شهر پیامبر (صلی الله علیه و آله) و نسیم گرم آن تا ابد باقی ماند. نوزاد «مسلم» نامیده شد؛ نامی زیبنده برای یک مسلمان که هر صبح و شام رو به کعبه، سجده می آورد.
پدر مسلم (علیه السلام)
ابوطالب عموی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) که نام اصلی اش عبد مناف بن عبدالمطلب بود(1) چهار پسر به نام های طالب، عقیل، جعفر و علی (علیه السلام) داشت.(2) او پیش از به دنیا آمدن امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) ، عقیل را از دیگر فرزندان خود بیشتر دوست می داشت.(3) عقیل ده سال از طالب کوچکتر و ده سال از جعفر بزرگتر بود.(4) عقیل مردی عائله مند بود و فرزندان زیادی داشت. کنیه او ابا یزید بوده و وی را بدان می خواندند.(5) برخی از دانشمندان نسب شناسی شمار فرزندان او را 18 تن(6) و برخی دیگر تعداد آنها را تا 20 فرزند برشمرده اند که نام های آنان عبارت است از: یزید، اسماء، عبدالله، سعید، جعفر اکبر، سعید احول، مسلم، عبدالله اکبر، عبدالله اصغر، عبدالرحمن، علی اکبر، علی اصغر، حمزه، عیسی، عثمان، امّهانی، رمله، زینب کبری، فاطمه و زینب صغرا.(7)
در مورد شخصیت عقیل اخبار گوناگونی وارد شده است که برخی از آنها به دور از جانبداری های اموی نبوده و از گزند خدشه به دور نیست. در تاریخ داستان هایی در مورد او نقل شده است که این شبهه را تقویت می نماید چرا که عائله مندی و اظهار نیاز او نزد برادرش علی (علیه السلام) در مورد گرفتن سهم خود از بیت المال سبب اتهام های ناروا به او شده است. این موضوع درست است که او نیاز مالی زیادی داشته و در فشار اقتصادی زیادی به سر می برده است اما این موضوع هرگز بدان معنی نیست که او از دایره حق مداری بیرون می رفته است.(8)
افزون بر آن عقیل، مردی آگاه و دانشمند بود و در بین قریش فردی سرشناس و محترم به شمار می آمد که بهره کاملی از دانش انساب داشت. قبائل و بزرگان عرب را به نیکی می شناخت و از حسب و نسب آنان آگاه بود تا آنجا که حتی در موردی امام علی (علیه السلام) از او خواست که از بین قبائل عرب، زنی پاکدامن از طایفه ای نجیب و وارسته برگزیند تا برای او پسرانی شجاع به دنیا آورد.
عقیل با اینکه پیرمردی سالخورده و نابینا بود توانست به خوبی از عهده این آزمون به درآید و فاطمه کلابیه را که بعدها امّ البنین نام گرفت برای همسری امام برگزیند. از این رو او بسیار مورد احترام بود. روزها برای او در مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله) گلیمی می گستردند و او بر آن می نشست و به پرسش های مردم در مورد نسب ها، جنگ ها و ... پاسخ می داد.(9)
مادر مسلم (علیه السلام)
فرزندان شجاع زاییده مادرانی پاکدامن و شجاع هستند. نقش و تأثیر مادر در تربیت فرزند بیش از پدر است. مسلم زائیده بانویی سترگ و پاکدامن از سرزمین نَبط و خاندان آل فرزندا بود.(10)
نبطیان ساکنان قدیم سرزمینی بودند که عراق را در برمی گرفت و در مجاورت حجاز بود. آنان رمه دار و کشاورز بودند(11) و هجده پادشاه بر آن سرزمین حکم رانده بودند. تمدن آنها به هفتصد سال پیش از میلاد حضرت مسیح (علیه السلام) باز می گردد. وقتی دولت تشکیل دادند به ضرب سکه هایی با نام پادشاهان خود مبادرت ورزیدند. آنان دارای قوانین رسمی بودند.(12)
در اینکه نبطیان عرب بوده اند یا عجم بین تاریخ نگاران اختلاف نظر وجود دارد. برخی آنها را عرب دانسته اند که از نام پادشاهان آنها به این نتیجه رسیده اند و دلیل دیگر آنها سکونت این قبایل در اطراف خلیج فارس و بین النهرین است.(13) برخی دیگر نیز بر آن اند که آنها از نوادگان نبیط بن سام بن نوح بوده و کلدانی مذهب بوده اند و بازماندگان آشوریان می باشند.(14)
نام دقیق مادر حضرت مسلم (علیه السلام) در تاریخ نیامده است و اخبار پراکنده ای در مورد نام و هویت او وارد شده است. برخی بر این باور هستند که او کنیزی بوده که عقیل او را از شام خریداری نموده است(15) و نام او را حُلَیّه(16)، برخی او را علیه(17) و برخی دیگر او را را حلبه(18) خوانده اند.
ابن ابی الحدید در این باره می نویسد روزی معاویه از عقیل پرسید: «آیا تو حاجتی داری که من آن را بر آورم؟» عقیل پاسخ گفت: «آری می خواستم کنیزی بخرم اما صاحبانش آن را به کمتر از چهل هزار درهم نمی فروختند [و من توان خریداری آن را نداشتم[».
معاویه به ریشخند گفت: «ای عقیل! تو که کوری پس با کنیزی که فقط پنجاه درهم بیارزد بی نیاز می شوی چه نیازی است کنیزی بخری که چهل هزار درهم ارزش دارد؟» عقیل نیز که به صراحت لهجه و پاسخ گزنده مشهور بود بی درنگ گفت: «آری [نابینا هستم] اما دوست دارم برایم پسری بزاید که چون او را به خشم آری با شمشیرش گردنت را بزند». معاویه خنده خود را فرو خورد و گفت: «ابایزید! با تو شوخی کردم[ناراحت مشو!]» سپس دستور داد همان کنیز را برای او خریداری کنند. عقیل از آن کنیز صاحب مسلم شد.(19)
علاقه پیامبر(صلی الله علیه و آله) به خاندان عقیل
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) ، علاقه فراوانی به عقیل داشت و همواره به او احترام می گذاشت. گاه که نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می آمد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ضمن احترام به او می فرمود: «آفرین بر تو باد ای ابایزید! چگونه ای؟» پاسخ می گفت: «پروردگار تو را به خیر و سلامتی دارد ای اباالقاسم! خوب هستم».(20) روزی امیرالمؤمنین (علیه السلام) از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) پرسید:
«ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله)! آیا عقیل را دوست می داری؟» پیامبر (صلی الله علیه و آله) در پاسخ فرمود:
«آری به خدا! او را به دو جهت دوست می دارم یکی به خاطر خودش و دیگری به خاطر دوستی ابوطالب با او». سپس در آینده روشن فرزند برومند او مسلم (علیه السلام) نگریست و فرمود: «و اما فرزندش در راه محبت و دوستی فرزند تو کشته می شود و اشک دیده مؤمنان بر او فرو می ریزد و فرشتگان مقرب درگاه خدا بر او درود می فرستند» سپس اشک در چشمان مبارکش حلقه زد؛ آنقدر که بر سینه اش فرو چکید. آنگاه دست به سوی آسمان بلند کرد و عرض نمود:«از آنچه پس از من بر سر خاندانم می آید به خدا شکایت می آورم».(21)
امام سجاد(علیه السلام) نیز علاقه فراوانی به خاندان عقیل داشت. روزی از ایشان پرسیدند: «چرا در بین پسر عموهآیتان بیشتر علاقه به فرزندان عقیل دارید تا فرزندان جعفر؟« فرمود: «هرگاه فداکاری آنان را در راه حسین بن علی (علیه السلام) به یاد می آورم دلم می سوزد و به حا لشان رشک می برم».(22)
جوانی مسلم (علیه السلام)
مسلم (علیه السلام) جوانمردترین فرزندان عقیل بود.(23) وقتی پدرش از دنیا رفت او جوانی رعنا و رشید شده بود. تصمیم گرفت برای اداره خانواده خود قطعه زمینی را که از پدرش برجای مانده بود بفروشد و زندگی را سر و سامان دهد. چون هر کسی را توان خریدن آن زمین نبود سراغ معاویه رفت و به او گفت: «من در فلان جای مدینه زمینی دارم که صد هزار درهم ارزش دارد. آمده ام آن را بفروشم». معاویه پذیرفت و زمین را به همان مبلغ از مسلم (علیه السلام) خریداری کرد.
مدتی گذشت و خبر این معامله به امام حسین (علیه السلام) رسید. امام بی درنگ نامه ای با این مضمون به معاویه نوشت: «تو نوجوانی از بنی هاشم را فریفته ای و زمینی را که از آن او نبوده خریداری نموده ای. پولت را بگیر و زمین را به خودمان بازگردان». دلیل مخالفت امام با این معامله جلوگیری از گسترش سلطه معاویه بر شهر پیامبر (صلی الله علیه و آله) و پیشگیری از تسلط او بر بنی هاشم بود. امام صلاح نمی دید که قسمتی از شهر پیامبر (ص) به تملّک معاویه درآید و به واسطه آن زمینه غلبه او بر بنی هاشم به وجود آید. نامه امام به دست معاویه رسید. معاویه پیکی سراغ مسلم (علیه السلام) فرستاد. وقتی مسلم (علیه السلام) به دربار آمد معاویه نامه امام را به او نشان داد و از او خواست که مال او را برگرداند و زمین خود را پس بگیرد. سپس به کنایه به مسلم (علیه السلام) گفت: «گویا تو چیزی را که مالک آن نبوده ای به ما فروخته ای! مال مرا پس بده و زمینت را بگیر».
مسلم (علیه السلام) از سخن کنایه آمیز و اتهام ناروای معاویه برآشفت و شمشیرش را کشید و گفت: «این کار را بدون اینکه گردنت را با این شمشیر بزنم انجام نخواهم داد». معاویه این جمله را پیشتر از عقیل در مورد فرزندش شنیده بود که «می خواهم صاحب فرزندی شوم که چون او را به خشم آوری با شمشیرش گردنت را بزند». پیشگویی عقیل در مورد فرزندش درست درآمده بود از این رو معاویه از این اتفاق به شدت خنده اش گرفت به اندازه ای که دیگر نمی توانست جلوی خنده خود را بگیرد به طوری که از شدت خنده از پشت بر زمین افتاد و دست بر شکمش گذاشته و پاهای خود را به زمین می کشید.(24)
ازدواج و فرزندان مسلم (علیه السلام)
«زنان پاک از آن مردان پاک اند».(25) مسلم (علیه السلام) در دامان پر مهر عموی بزرگوار خویش امیرالمؤمنین (علیه السلام) پرورش یافته بود. امام، مسلم (علیه السلام) را شایسته دامادی خویش می بیند و مسلم (علیه السلام) افتخار می یابد که با رقیه(علیهاالسلام) دختر امیرالمؤمنین (علیه السلام) (26) ازدواج نماید.(27) تعداد فرزندان ذکر شده برای ایشان بین دو تا چهارده فرزند در تغییر است که البته این تعداد خالی از مبالغه نیست. در منابع کهن تنها نام چهار یا پنج یا هفت تن از آنها برده شده است که عبارتاند از: عبدالله، محمد(28)، علی(29)، مسلم(30)، حمیده(31) (عاتکه)، ابراهیم(32) و عبدالرحمن(33).
و نام های دیگری چون:
ابو عبدالله(34)، ابو عبیدالله(35)، احمد(36)، جعفر(37)، عبیدالله(38)، عون(39) و ... بدان افزوده شده است که به دلیل تشابه اسمی با پسر عموهای خود و یا عموهای خود که فرزندان عقیل بوده اند این اشتباه رخ داده است.
مدت عمر
اگر چه تاریخ دقیق ولادت حضرت مسلم (علیه السلام) چندان مشخص نیست اما با در نظر گرفتن سن فرزندان او که در کربلا به شهادت رسیده اند و نیز با توجه به رویدادهایی که در دوران زندگانی حضرت مسلم (علیه السلام) به وقوع پیوسته و نیز شرکت در جنگ هایی که تاریخ آشکارا از حضور مسلم (علیه السلام) در آنها نام برده است می توان سن تقریبی ایشان را به هنگام شهادت تخمین زد.
برخی تصریح کرده اند که مسلم (علیه السلام) هنگام شهادت 35 سال داشته است.(40) اما این عدد نیز نمی تواند نشان دهنده سن واقعی ایشان باشد زیرا او در جنگ صفین نیز حضور داشته است. این جنگ در سال 37 هجری یعنی 23 سال پیش از شهادت او به وقوع پیوسته یعنی با این حساب او در آن جنگ 12 ساله بوده که بعید به نظر می رسد از این گذشته او در فتوحات زمان خلیفه دوم نیز شرکت داشته است.
این رویداد حتی اگر در واپسین سال خلافت عمر، سال 23 هجری نیز رخ داده باشد(41) پیش از ولادت مسلم (علیه السلام) خواهد بود. پس ناگزیر نمی توان نظر پیش گفته را مبنی بر 35 سال بودن مدت عمر ایشان پذیرفت زیرا طبق این نظر، ولادت حضرت در سال 25 هجری روی داده است که پذیرفته نیست. بنابراین به هیچ روی گفته هایی این چنین که گاه در کتاب های رجالی شیعه نیز دیده می شود و عمر ایشان را 28 سال بیان می دارد(42) به هیچ روی قابل قبول نیست.
در یک جمع بندی می توان گفت ولادت آن بزرگوار در سال 7 یا 9 هجری بوده و سن ایشان هنگام شهادت در ذی حجه سال 60 هجری بیش از پنجاه سال بوده است.(43)
...................( پانوشت ).................
1) شیخ عباس قمی، الکنی و الألقاب، تهران، انتشارات کتابخانه صدر، چاپ پنجم، 1368 . ش، ج 1، ص 108.
2) ابوالحسن علی بن ابی القاسم بن زید البیهقی، لباب الأنساب، قم، مکتبه آیت الله المرعشی النجفی، چاپ اول، 1410 ه . ق، ج 1، ص 379.
3) القاضی اسماعیل المروزی الازوارقانی، الفخری فی الأنساب الطالبیین، قم، مکتبه آیت الله المرعشی النجفی، چاپ اول، 1409 ه . ق، ص 193.
4) عبدالله بن مسلم بن قتیبه الدینوری، المعارف، مصر، مطبعه الاسلامیه الأزهر، چاپ اول، 1934 م، ص 88 ؛ سبط ابن الجوزی، تذکره الخواص، تهران، مکتبه نینوی الحدیثه، بی چا، بی تا، ص 11.
5) ابوالحسن محمد بن ابی جعفر العبیدلی، تهذیب الأنساب و نهایه الأعقاب، قم، مکتبه آیت الله المرعشی النجفی، چاپ اول، 1413 ه . ق، ص 357 ؛ الفخری فی انساب الطالبیین، ص 193.
6) ابوالحسن علی بن محمد العلوی العمری، المجدی فی الأنساب الطالبیین، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ اول، 1409 ه . ق، ص 307.
7) لباب الأنساب، ج 1، ص 375.
8) محمد باقر المجلسی، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الرساله، چاپ اول، 1403 ه . ق، ج 41، ص 114.
9) محب الدین احمد بن عبدالله الطبری، ذخائر العقبی، قاهره، مکتبه القدسی، 1356 ه . ق، ص 222.
10) المعارف، ص 88 .
11) العماد مصطفی طلاس، المعجم الجغرافی، قطر، مرکز الدراسات العسکریه، چاپ اول، 1993 م، ج 5، ص 397.
12) جرجی زیدان، العرب قبل الاسلام، بیروت، منشورات دار مکتبة الحیاة، بی تا، ص 95،102
13) همان، ص 104، 105.
14) علی بن الحسین المسعودی، التنبیه و الأشراف، بغداد، المکتبه العصریه، 1938 م، ص 68.
15) ابوالفرج الإصبهانی، مقاتل الطالبیین، نجف، المطبعه الحیدریه، چاپ دوم، 1965 م، ص 52 .
16) عبدالرزاق الموسوی المقرم، الشهید مسلم بن عقیل، بیروت، دار الفردوس، چاپ اول، 1408 ه . ق، ص 68 ؛ أنساب الأشراف، ج 2، ص 343.
17) میرزا خلیل کمره ای، مسلم بن عقیل، تهران، کتابخانه سقراط، چاپ اول، 1328، ص 61.
18) خلیفة بن خیاط بن ابی هیبرة اللیثی العصفری، شباب، تاریخ خلیفة بن خیاط، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415 ه . ق، ص 145.
19) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 5، ص 178 ؛ الشهید مسلم بن عقیل، ص 68.
20) ذخائر العقبی، ص 222.
21) محمد بن علی بن الحسین بابویه القمی الشیخ الصدوق، الامالی، بیروت، دار الاعلمی للمطبوعات، بی تا، ص 111 ؛ بحارالانوار، ج 22، ص 288 ؛ محمد تقی التستری، قاموس الرجال، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1422 ه . ق، ج 10، ص 66 ؛ ذخائر العقبی، ص 222 ؛ نکت الهمیان، ص 200 ؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 5، ص 177 ؛ الشهید مسلم بن عقیل، ص 38 (با اندکی تفاوت).
22) جعفر بن محمد بن جعفر بن موسی بن قولویه القمی الشیخ الصدوق، کامل الزیارات، تهران، انتشارات پیام حق، 1377 ه . ش، ص 350.
23) جمل من أنساب الأشراف، ج 2، ص 334.
24) نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 5، ص 179.
25) نور: 26.
26) مقاتل الطالبیین، ص 62 ؛ المعارف، ص 204؛ لباب الانساب، ج 1، ص 399.
27) بنابر گزارش برخی دیگر از منابع تاریخی مسلم(ع) با ام کلثوم دختر امام علی(ع) ازدواج نموده است. نک: احمد بن علی بن الحسین ابن عنبه الحسنی، عمدة الطالب فی أنساب آل ابی طالب، قم، انتشارات الرضی، چاپ دوّم، 1961 م ، ص 32.
28) مقاتل الطالبیین، ص 62 ؛ لباب الأنساب، ج 1، ص 333.
29) جمل من أنساب الاشراف، ج 2، ص 328، لباب الأنساب، ج 1، ص 333.
30) المعارف، ص 204 ؛ جمل من أنساب الاشراف، ج 2، ص 328.
31) عمده الطالب، ص 32.
32) الموفق بن احمد المکی الخوارزمی، مقتل الحسین، بی جا، انوار الهدی، چاپ اول، 1418 ه . ق، ج 2، ص 54 ؛ الامالی الصدوق، ص 76.
33) تاریخ خلیفه بن خیاط، ص 145.
34) بحارالانوار، ج 98، ص 271.
35) همان، ج 45، ص 68.
36) ملا آقا فاضل دربندی، اسرار الشهاده، تهران، منشورات الاعلمی، بی تا، ج 2، ص 282.
37) همان، ص 285.
38) فخرالدین الطریحی، المنتخب، قم، منشورات الشریف الرضی، 1362 ه . ش، ص 37.
39) اسرار الشهاده، ج 2، ص 285.
40) لباب الأنساب، ج 1، ص 397.
41) تاریخ خلیفة بن خیاط، ص 89 .
42) الشیخ عبد الله المامقانی، تنقیح المقال، نجف، مکتبه المرتضویه، 1352 ه . ق، ج 3، ص 214.
43) الشهید مسلم بن عقیل، ص76.
برگرفته از نشریه : پیام زن شماره 213
.