هـنر وادب
به بهانه 4 ربيع الثاني تولد حضرت عبدالعظيم حسني(علیه السلام)
اشاره:
###يار مـردان خـدا بـاش كه در كشتي نوح #هست خاكي كه به آبي نخرد توفان را##
آنقدر نزد خدا ارج و مقام داشت كه محضر سـه امام بزرگوار را درك كند و از راويان و عابدان بزرگ دورانش باشد؛ او كه زيارت مرقد مطهرش، ثواب زيارت قبر حسين(عـلیه السلام) را دارد؛ سيد الكريم؛ ابوالقاسم عـبدالعظيمبن عـبداللهبن عليبن حسنبن زيدبن حسن(علیه السلام) ... از نوادگان امام حسن مجتبي(علیه السلام)...
دودمان عبدالعظيم و ويژگي خاص او
سال 173 قمري و ماه ربيع الثاني بود كه در مدينه، در خانه عبداللهبن علي از نوادگان امام حسن مجتبي(عـلیه السلام)، نوزادي ديده به جهان گشود با نام عبدالعظيم كه بعدها از محدثان بزرگ و عالمي گرانقدر و باتقوا شد.
خانواده نقشي مهم در شكلگيري شخصيت آدمي دارد و از عوامل مؤثر در تربيت شمرده ميشود؛ زيرا انسان، حساسترين زمان رشد و تـربيت خـود را در خانواده ميگذراند و هرگاه زمينه پرورش صحيح به وجود آيد،
انسانهاي بزرگ و شايسته شكل ميگيرند. حضرت عبدالعظيم حسني(علیه السلام) نيز در خانوادهاي از سلالة خاندان پيامبر(صلی الله علیه و آله) ديده به جهان گشود كه با پنج واسـطه بـه امام حسن مجتبي(علیه السلام) ميرسد. اين ريشه خانوادگي غير از اين كه زمينة رشد و تكامل انساني او به شمار ميآيد، بزرگي و اصالتي است كه از ارج و ارزش خاصي برخوردار است.
يكي از ويژگيهاي مهم زندگي حضرت عبدالعظيم(علیه السـلام) اين بـود كه توفيق يافت تا محضر پر فيض سه حجت الهي را درك نمايد، از تعاليم آن بزرگواران بهرهمند شود و سخنان و روايات آنان را به نسلهاي بعد منتقل نمايد. وقتي امام رضا(علیه السلام) در مدينه به سر مـيبرد، بـراي حـضرت عبدالعظيم(علیه السلام) امكان ديدار بـا حـضرت فـراهم بود؛ پس از شهادت آن حضرت كه امامت به امام جواد(علیه السلام) رسيد و در مدتي كه امام(علیه السلام) در مدينه بود، اين سعادت و توفيق همچنان براي حـضرت عـبدالعظيم(عـلیه السلام) فراهم بود كه با آن حضرت، تماس و ديدار داشته بـاشد و از دانـش آن بزرگوار بهره گيرد. گاهي نيز سؤالات خود را به صورت نامه از امام ميپرسيد و جواب مكتوب از ايشان دريافت ميكرد.
پر بـهرهترين و حـساسترين مـقطع حيات حضرت عبدالعظيم(علیه السلام)، دوران امام هادي(علیه السـلام) بود؛ اگر چه امام هادي(علیه السلام) بخشي از عمر پر بركت خود را در منطقهاي حفاظت شده نظامي و تحت نظر، در «سـامرا» گـذراند و در آنـ دوران، امكان ارتباط با آن حضرت، كمتر و با مشكلاتي همراه بود، امـا حـضرت عبدالعظيم(علیه السلام) در همان زمان هم به محضر امام هادي(علیه السلام) ميرسيد و از ايشان رهنمود مـيگرفت.
عـلت هـجرت از مدينه به ري:
با ظلم و خفقاني كه در زمان امام جواد و امام هادي(علیه السـلام) وجـود داشـت و اين امامان معصوم(علیه السلام) دستگير و تبعيد ميشدند، سادات و پيروان اهلبيت(علیهم السلام) زير شكنجههاي بـني عـباس، مـظلومانه جان ميسپردند و از ظلم و تجاوز دژخيمان عباسي مصونيت نداشتند. حتي وقتي متوكل عباسي از ملاقات حـضرت عـبدالعظيم(علیه السلام) با امام هادي(علیه السلام) ـ كه در سامرا بودند ـ با خبر ميشود و اين مـلاقاتها و انـتقال پيام اهـلبيت(علیهم السلام) به جامعه و مجاهدان ظلمستيز را براي حاكميت چند روزة خود خطرناك ميبيند، دستور دسـتگيري و قـتل حضرت عبدالعظيم(علیه السلام) را صادر ميكند. ايشان نيز، هجرت از چنگال ظلم را بر مـاندن در مـدينه تـرجيح ميدهد و به منظور نشر معارف ناب اسلامي، وطن خود را ترك و در شهرهاي مختلف به طور مـخفيانه زنـدگي ميكند تا به شهر ري ميرسد و در خانه يكي از مؤمنان ساكن و به عبادت پروردگار مـشغول مـيشود.(1)
بـا توجه به شرايط نامناسب شهرهاي اسلامي در حجاز و تحت تعقيب بودن از سوي حاكمان جور، حضرت عـبدالعظيم(عـلیه السـلام) به شهر ري مهاجرت كرد. در سال 64 قمري، بعد از مرگ يزيدبن معاويه، در شهرهاي حجاز و عـراق، حـركتهاي ضد اموي و انتقام جويانه به حمايت از اهلبيت(علیهم السلام) شروع شد و از جمله شهرهايي كه به عنوان مـخالفت بـا بنياميه از خود قيامي نشان داد، ري بود. به نظر ميرسد با توجه به اينـ زمـينه مساعد انقلابي و نياز آنان به هدايت بـود كهـ حـضرت عبدالعظيم(علیه السلام) براي پرورش اين غنچههاي ناشكفته و تـقويت اسـتعدادهاي پاك اسلامي، اين شهر را به عنوان يك پايگاه تبليغ و مبارزه، براي سكونت و فعاليت خود انتخاب كرد. بـنا بـه نظر برخي از علما، هجرت حـضرت عـبدالعظيم(علیه السـلام) بـه شـهر ري، به دستور امام هادي(علیه السـلام) بـوده است. (2)
آزمون بـاورها و عـرضه دين
از فرازهاي حساس و درخشان زندگي حضرت عـبدالعظيم(علیه السلام) كه خود، دليل ديگـري بـر فضيلت اوست، اظهار عقايد او در مـحضر امـام زمان خود، امام هادي(علیه السلام) است. حساسيت اين مرحله، به اين خاطر است كه چـنين اقـدامي، از يك سو نشانه صفا و صداقت اوسـت و از سـوي ديگـر، نشانه دينداري واقـعي و احـساس مسئوليتي است كه وي در سايه عـلم و دانـش خود، به اهميت آن پي برده است. ايشان واقعه را چنين بيان ميكند:
بر آقا و مولاي خـود، عـليبن محمد(علیهم السلام) وارد شدم. چون نـظر آن حـضرت بر مـن افـتاد، فـرمود: «مرحبا اي ابوالقاسم. به راسـتي كه تو از دوستان ما هستي».
عرض كردم: اي پسر پيامبر، ميخواهم عقايد ديني خود را بر شما عرضه بـدارم. اگـر پسنديده باشد، بر آن ثابت باشم تـا بـه لقـاي خـداوند بـرسم.
امام(علیه السـلام) فـرمود: «بگو، اي ابوالقاسم».
عرض كردم: من معتقدم كه خدا يكي است و مانند او، چيزي نيست و از دو حدّ ابطال و تشبيه بيرون اسـت. خـداوند، جـسم و صورت و عرض و جوهر نيست؛ بلكه پروردگار اجـسام را جـسميت داده و صـورتها را تـصوير فـرموده و اعـراض و جواهر را آفريده است. او خداوند همه چيز و مالك و محدث اشيا است. معتقدم كه محمد(صلی الله علیه و آله) بنده و فرستاده او، خاتم پيامبران است و پس از وي تا روز قيامت پيامبري نخواهد بود. شريعت وي، آخرين شـرايع بوده و پس از او ديني و مذهبي نخواهد بود. عقيده من درباره امامت، اين است كه امام بعد از حضرت رسول(صلی الله علیه و آله)، اميرالمؤمنين(علیه السلام) عليبن ابيطالب(علیه السلام) است. بعد از او حسن، پس از وي حسين و عليبن الحسين و مـحمدبن عـلي و جعفربن محمد و موسيبن جعفر و عليبن موسي و محمدبن علي و شما.
در اين هنگام حضرت هادي(علیه السلام) فرمود: «پس از من، فرزندم حسن امام است؛ ليكن مردم دربارة امام بعد از او چه خواهند كرد؟».
عرض كردم: اي مولاي مـن، مـگر آن چگونه است؟
امام(علیه السلام) فرمود: امام بعد از فرزندم حسن، شخصش ديده نميشود و اسمش بر زبانها جاري نميگردد تا خروج كند و زمين را پر از عدل و داد كند، هـمان طـور كه از ظلم و ستم پر شده باشد.
عـرض كردم: مـن به اين امام غائب هم معتقد شدم و اكنون ميگويم، دوست آنان، دوست خدا و دشمن آنان، دشمن خداست. طاعت آنان، طاعت پروردگار و معصيت و نافرماني از آنها، مـوجب مـعصيت اوست. من عقيده دارمـ كهـ معراج و پرسش در قبر و همچنين بهشت و دوزخ و صراط و ميزان حقاند و روز قيامت خواهد آمد و در وجود آن شكي نيست و خداوند همه مردگان را زنده خواهد كرد و نيز عقيده دارم كه واجبات بعد از اعتقاد به ولايت و امامت، عبارتند از: نماز، زكات، روزه، حـج، جـهاد، امر به معروف و نهي از منكر.
در اين هنگام حضرت هادي(علیه السلام) فرمود: «اي ابوالقاسم، به خدا سوگند اينها دين خداست كه براي بندگانش برگزيده است. بر اين عقيده ثابت باش. خداوند تو را به همين طـريق در زنـدگي دنيا و آخـرت پايدار بدارد.»(3)
امام هادي(علیه السلام) دربارة مقام علمي حضرت عبدالعظيم(علیه السلام)، به يكي از يارانش چنين سفارش كردهـاند:
«هرگاه در مسائل ديني خود در آن ناحيه ـ شهر ري ـ به مشكلي برخورد كردي، حكم آنـ را از عـبدالعظيم حـسني سؤال كن».(4)
از اين توصيه امام(علیه السلام)، شايد بتوان چنين برداشت كرد كه حضرت عبدالعظيم(علیه السلام) در ناحية ري، وكيل و نمايندة امـام
هادي(علیه السلام) بوده است و به همين دليل، توانسته رهـبري فـكري جـامعه اسلامي در آن منطقه را به عهده بگيرد و حمايتهاي فراواني هم از محرومان و نيازمندان سادات به عمل آورد.
يكي ديگر از ابـعاد مهم عظمت مقام حضرت عبدالعظيم(علیه السلام)، علم و دانش و خدمات فرهنگي و هدايتگرانة ايشـان ميباشد. ايشان غير از اينـكه نـاشر روايات و احاديث معصومين(علیه السلام) بوده، دو كتاب هم تأليف كرده است كه در يكي از آنها به خطبههايي از اميرالمؤمنين(علیه السلام) پرداخته است و ديگري كتاب «يوم و ليلة» است كه درباره وظايف و اعمال مستحبي و اخلاقي افراد در شبانه روز نوشته شـده است، اما متأسفانه اين كتاب نيز مانند بسياري از آثار تاريخي ديگر، از بين رفته است.
عبدالعظيم در كلام علماي اسلام
سيد جليل القدر، حضرت عبدالعظيم حسني(علیه السلام)، در ميان فرزندان ائمه هدي(عـلیهم السـلام)، از مقام و منزلت والايي برخوردار است كه غالب دانشمندان و نوابغ عالم اسلام، هر كدام به نوبه خود با عباراتي بديع و بياناتي لطيف او را ستايش كردهاند.
شيخ صدوق(قدس سرّه) درباره ايشان مينويسد: «حضرت عـبدالعظيم(عـلیه السلام) شخصي خدا پرست، پارسا و پسنديده خدا و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و مردم بوده است.»(5)
صاحببن عباد كه يكي از علماي اهل تسنن و وزير فخرالدوله بوده است، مينويسد: «عبدالعظيم حسني، مردي با ورع، پارسا و پرهـيزگار و دينـدار و خداپرست، معروف به امانتداري و داراي صداقت لهجه، داناي به امور دين و گوياي توحيد و عدل بسيار بود. در زمان خودش، در علم و ادب و فضل و دانش و تقوا، بعد از امام زمانش، بر تمام معاصران خويش برتري داشـته، هـيچ كس را مـنزلت او نبوده و به تمام معنا تـبعيت و تـقليد از حـضرات ائمه(علیهم السلام) مينمود و در اولاد و احفاد حضرت امام حسن مجتبي(علیه السلام)، كسي به قدر مرتبه و مقام او نرسيده است.»(6)
نجاشي نيز در كتـاب «رجـال» خـود، دربارة شخصيت حضرت عبدالعظيم(علیه السلام) مينويسد:
«عـبدالعظيم، در حـال خوف و فرار از خليفه، وارد شهر ري گرديد و در سرداب منزل يكي از شيعيان ساكن شد. وي در آن زيرزمين كه مخفيگاه او بود، روزها را روزه داشت و شبها را به نماز مـشغول مـيشد.»(7)
زنـدگي حضرت عبدالعظيم(علیه السلام)، آن قدر پر بار بود كه توانست سـه امام معصوم(علیهم السلام) را درك كند. همچنين، اخبار و روايات زيادي از امام رضا، امام جواد و امام هادي(علیهم السلام) روايت كرده اسـت. بـيان حـديث و انتقال آن، براي روشنگري و هدايت معنوي جامعه، از يك سو رسالت اسلامي است و از سـوي ديگـر، معيار فضيلت و امتياز ميباشد. امام صادق(علیه السلام) فرموده است: «موقعيت و مقام ياران ما را از نظر ما، بـه انـدازهاي كهـ از ما حديث نقل ميكنند و معارف ما را درك مينمايند، بشناسيد و آن را ملاك شخصيت و عظمت آنـان قـرار دهـيد.»(8)
بنابراين با توجه به اين كه شخصيت حضرت عبدالعظيم(علیه السلام) براي كسب حديث و درك آن و انـتقال پيام امـامان مـعصوم(علیه السلام) تلاش كرده است، ميتوان گفت به مقام والا و بلندي دست يافته است.
پی نوشت :
صادقي اردستاني، احمد، زندگاني حضرت عبدالعظيم(علیه السلام)، ص 66 .
همان، ص 60 .
هـمان، ص 36.
قمي، عباس، منتهي الامال، ج 2، ص 246
صـدوق، مـن لايحضره الفقيه، ج 2، ص 80 .
خوانساري، محمدباقر، روضات الجنات، ج 4، ص 208.
نجاشي، رجال، ص 247.
كليني، اصول كافي، ج 2، ص 392.
برگرفته از سایت نور مگز،: نامه جامعه » فروردین 1389 - شماره 67 (از صفحه 94 تا 97)