چهارشنبه, 07 آذر,1403

­

ﺳﻪشنبه, 25 مهر,1396

نمایش ولایت مداری

­

نور سن روشن می‌شود. حجله‌ای با‌شکوه مزین به سوزن‌دوزی و سکه‌دوزی، آینه‌دوزی و گلیم‌بافی‌های زابل که با تورهای سبز و آبی و صورتی آذین بسته شده به چشم می‌خورد. دختری سپید روی با گیسوان بلند سیاه که لباس زیبای سوزن‌دوزی و آینه‌کاری شده برتن دارد در وسط صحنه نشسته و مادر و خواهرش با محبت و نوازش او را آماده‌رفتن به خانه‌بخت می‌کنند. مادر موی سرش را شانه می‌زند و خواهر جواهرات و زینت‌آلات او را مهیا می‌کند و دخترک برای مادر سرودی می‌خواند که دخترکان سیستان قدیم هنگام رفتن به خانه‌بخت می‌خواندند. مادر با بغض جواب او را می‌دهد.

بسم الله الرحمن الرحیم

­

نور سن روشن می‌شود. حجله‌ای با‌شکوه مزین به سوزن‌دوزی و سکه‌دوزی، آینه‌دوزی و گلیم‌بافی‌های زابل که با تورهای سبز و آبی و صورتی آذین بسته شده به چشم می‌خورد. دختری سپید روی با گیسوان بلند سیاه که لباس زیبای سوزن‌دوزی و آینه‌کاری شده برتن دارد در وسط صحنه نشسته و مادر و خواهرش با محبت و نوازش او را آماده‌رفتن به خانه‌بخت می‌کنند. مادر موی سرش را شانه می‌زند و خواهر جواهرات و زینت‌آلات او را مهیا می‌کند و دخترک برای مادر سرودی می‌خواند که دخترکان سیستان قدیم هنگام رفتن به خانه‌بخت می‌خواندند. مادر با بغض جواب او را می‌دهد.

ترمه- ننه مه کنجکه تونو، منه نلى که بره/ سوزن دستکه تونو، منه نلى که بره /از راه گورى مبره، منه نلى که بره /

خ جفت چورى مبره، منه نلى که بره /خ خيل سوار مبره، منه نلى که بره / از ره بنجار مبره، منه نلى که بره / ننه مه کنجکه تونو، منه نلى که بره/

ماه بانو -ننه و جون ننه­­­­­­ کنجه کلونه ننه /ننه و جون ننه­­­­­­ کار­ کُن ِ دَر ِ خونه ننه/­ آلا که می بره تره ،آتش وجونو ننه/ آلا که می بره تره، اشتو گریونو ننه/

ترمه- رو به خواهرش مي کند:خه جفت چوری می بره/منه نلی که بره/

نازپری- دَدَه و جون دده،آلا که می بره ترَه/ازخونه نـِئکِ بابا /خونه تو می بره تره( با نارحتی و اعتراض)اِهه بسه ديه چقد ناله مي‌كني،كسي ندونه گمون مي‌بره به زور شوهرت دادن.

ترمه- ببين ماه‌بانو جان نمذاره اين شب آخري برات يه خورده خودمو لوس كنم

ماه بانو- چترون تو ترمه جان/ بو جئگلونه وده كه گل داده و عطر ياس توش پيچيده. قربون او انگشتاي بلند وکشیده ات شه ماه بانو كه اوخ كه سوزن وپیچ وتاب مي‌تي با سوزن دوزی‌ها وترمه‌دوزی‌های تو خونه مي‌شه گلسّتو

نازپری- اما، ننه ماه بانو، از فردا فقط سوزن‌دوزي كفايت كارش نمي‌كنه اوخ جاي مَه خاليِ كه هنر آشپزيم بياد به ميدون و آبروشو بخرم.

ترمه- نگا ننه چقد زخم زبو مي‌زنه، شب حنا بندوني مه به عروس خانمت چیا می‌گه

ماه بانو- ها ننه راس مي‌گه خو، از فردا هم مي‌باس شور‌داري كني و هم خونه‌داري هم بايد سر تا پات عشق شه و نثار سر و روي شوهر كني. بايد همه وجودت ناز شه و جلو يارت دلبري كني. ننه يادت نشه اگه تو، تو خونه خودت شوهرت رِ راضي نكني اوخ كجا خودشُ تآمين ميكنه ها؟

نازپری- بس مي‌كني ننه يا نه، يا ناله مي كني و يا آسوكه عشق سر مي‌دي و قصه لیلا و مجنون مبافی.

ماه بانو- هاي هاي شو کرده خوبه ولی غبا شستن یو سخته؟، نازپری درسته كوچيكتري اما بعد ترمه، اي شترو در خونه توام مي‌خوسه. توام بايد بدوني پس‌فردا كه خونه شور رفتي، همه چي آشپزي و سوزن‌دوزي و سبک‌سری نيس. بايد يه خورده‌ام لطف خوش داشته‌باشي، بايد يه خورده‌ام محبت و مهربوني داشته‌باشي، ها اي خو سر لباس تو دیري؟ بايد قشنگ‌ترين لباست برا شوهرت باشه. بايد عطر گلای صحرا از تنت تو خونه بپیچه برا شورت برا یارت برا یگانه غمخوارت. ننه ترمه‌جان ، ناز‌پري، زن يعني آرامش خونه، يعني شادي خونه، يعني دلبري برا شوهر و مهربوني و محبت برا بچه‌هاشو كه مه به قربونشو برم.

(صداي هلهله از بيرون مي آيد چند زن شادمان وارد مي‌شوند.)

خاله سروناز- اومدن، اومدن، طایفه‌ی دوماد اومدن. صدای هلهله و شادی‌شو، نزدیک ونزدیکتر می‌شه.

عمه گلسیما- مراسم سرتراشک(اصلاح سر وصورت داماد) بر‌گزار شده هم الآن داماد از حمام آوردند. " صدای چکاچک چوبازی رو مي‌شنفين.

مادر‌بزرگ – خوب پس شما چرا ساكتين خو يه سرو صدايي هلهله‌اي های و هویی(صداي كوبيدن در مي‌آيد)

ماه بانو- آمدند نازپری برو در وا‌كو براشو.

عمه – نه دسپاچه نشين ایطو خُه نگفتهء هنوز بايد پش در وابسّن و در واكِنن/ درواكِنن بُخونن.

ماه بانو- بزار خُودم برم ( از اتاق خارج مي‌شود، ميهمانان در اتاق كل مي‌كشند و اشعاري در وصف عروس مي‌خوانند و به عروس مي‌رسند و ظاهرش را مي‌آرايند دقايقي بعد مادر غمگين وارد مي‌شود)

مادربزرگ- ها كي بو ماه بانو طايفه داماد كو

خاله- چي شده چرا آشفتي ده ده ماه بانو؟

ماه بانو- آقا شير علي بو

مادر بزرگ- خو خير باشه ايشاله

ماه بانو- مي‌گفت حاكم سيستون عوض شده

عمه- خو اي كه عزا نداره همه شون مث هم یکی اَ یکی بَدتروک

ماه بانو- ماجان آقاشیر علی گفت اي كه اومده از طرف معاويه حكم بیآورده تو محفلا و مجلسا و منبرا به مولامون امير‌مومنين علي ناسزا بگن از اي به بعد.

همه- اي لال شن.

مادربزرگ-شه غئرت تره کنده

خاله- غيرتشا كجا بود ماجان، فقط به فكر مال و مقامن

همه- خو حالا آقا شير علي شان چي گفتن به اي نامردما. اونا قبول كردن يا نا

ماه بانو- نا اما حاکم بگفتن يا دشنام مدين يا به جاي هر يك نفر طايفه بايد يك مثقال طلا جريمه وادن

مادربزرگ- خوب بيا اي طلاهاي مه( زيور آلاتش را باز مي كند بقيه هم به او تآسي كرده و آن‌چه دارند به ماه بانو مي‌سپارند.)

نازپري- اما الآن طايفه دوماد ميان و آبرو طايفه ما مي ره ايجور بی هیچی.

ترمه- ( در حاليكه طلا‌هاي خود را باز مي‌كند) آبرو ما جلو طايفه دوماد بالاتره يا آبرومون جلو فاطمه زهرا. چطو خفت و خواري سب امير‌مومنان رو فرداي قيامت جلو پيغمبر طاقت بياريم ها ده ده جان

همه- نه ترمه‌جان تو نوعروسي تو نبايد دس خالي به خونه خو بري.

ماه بانو-­ بقيه هم هستن. الآن همه زناي طايفه ميان و همرامون وشَن.

مادربزرگ- مردمون سيستون از جونشو برا علي‌بن‌ابيطالب دريغ نُكُنن، طلا كه جا خو داره.

( طايفه داماد با هلهله و شادي و طبق‌هاي حنا و خنچه‌هاي آذين شده وارد مي‌شوند و پشت در مي‌آيند. نازپري پشت در مي‌ايستد و طبق رسم سیستان در بر روی آنان می‌بندد بقيه هنوز غمزده در فكرند، فاميل داماد مي‌خوانند

زنان طایفه داماد: درواکِنه درواکِنه حنا مى‌آره وَرشما

ناز‌پري (به تنهايي جواب می‌دهد: حناى شما مال شما دختر نداريم ور شما

زنان طایفه داماد: درواکنه درواکنه پيرهن مى‌آره ورشما

حالا همه طایفه عروس همراهي مي‌كنند: پيرهن شما مال شما دختر نداريم ور شما

زنان طایفه داماد: درواکنه درواکنه چارقد مى‌آره ورشما

زنان طایفه عروس: چارقد شما مال شما دختر نداريم ور شما

زنان طایفه داماد:هزار هزار آورده‌ايم/شتر قطارآورده‌ايم/پيرهن يار آورده‌ايم

ما مى‌بريم دختر شما، مامى‌بريم عروس ما

زنان خانواده عروس پاسخ مى‌دهند:شتر قطار را پس ببر/پيرهن يار را پس ببر/ما نمى‌ديم دخترما/ما نمى‌ديم عروس را

زنان طایفه داماد - درواکنه درواکنه داماد ما قرآن مى‌آره ورشما

زنان خانواده عروس- قرآن دوماد رو سر ما دختر ما عروس شما

( به احترام داماد و قرآن در باز مي‌شود و فاميل داماد شادي‌كنان وارد مي‌شوند و طبق‌ها را جلو صحنه گذاشته و عروس را مي‌بوسند و بالاي مجلس مي‌نشانند.)

ماه بانو- گلم ورخيز وقت رفتنه آهای با خبر، طایفه دوماد، طایفه عروس اي ده هكتار زمين زراعتي هديه باباي عروس آقا شيرعلي به ترمه و دومادش

همه هلهله مي‌كنند. صدای کوبیدن در می‌آید مادر عروس هراسان خارج می‌شود مادر بزرگ و خاله و عمه هم. پچ پچي در خانواده داماد مي‌پيچد. با اشاره مادر داماد فاميل داماد دوباره هلهله مي‌كنند و مي‌خوانند:

"نوگل عروس جان جان، پؤ که خا وَردا.........پؤ که خا وَردا گـُلـَـک مَنگـَلی بستو عروس جان هر قدمی که ورداری هدیه وَستونی.

(عروس از جا بر مي خيزد و هر قدم كه برمي دارد هديه اي مي‌گيرد) اي چادر كتانيِ عروس­ اي كفش عروس، اي انگشتر و سينه ريز عروسِ (ماه بانو و طايفه عروس وارد مي‌شوند) خواهر داماد به علامت سكوت دست‌ها را بالا مي‌برد)

خواهر داماد- ماه‌بانو جان درسته پيشكش پو انداز ما در اندازه ترمه و عمو شيرعلي و طايفه شما نيس. اما حبيب پسر نجيب و مومن و مردم دار و با غيرتيه خو چرا ايقد غصه داري ده ده جان چرا نمي‌موني كنار ما شادموني كني

مادربزرگ- ماه‌بانو و همه طايفه عروس قدمای شمایو رو سر وَزارن اما يه داغي تو دل اي طايفه افتاده كه

طايفه داماد- چي شده؟ چي شده ؟همهمه مي‌شود چی خاکی ور سرمو شده؟

ماه بانو- حاكم جديدي كه معاويه برا ما فرستاده گفته معاويه به همه شهر و دياراي حكومت اسلام حكم كرده بايد از اي به بعد سب اميرالمومنين علي ور گوَن ( همه با ناراحتي بر سر و روي و دست ها مي كوبند) ما زير بار اي ننگ نرفتيم. جريمه بُريد برا هر نفرمو يك مثقال طلا. زود پرداختيم حالا گفته هر نفر 10 مثقال طلا وگرنه حكم هموني است كه بود.

(همه ساكت مي‌شوند.)

عروس برمي‌خيزد و طلاهاي سر و دستش را باز كرده و پيش مادر شوهر مي‌رود- خوش مهربونم اينا رو ماجان و بابوم همراه مه كردن بيرم خونه يارم حبيب. اما حالا مخواد به قرار دلم امير‌مومنان دشنام بدن اجازه دارم اينا به اي راه خرج كنم؟

مادرشوهر-جون و تنم به فداي علي و اولاد علي عروس گلکم، اي كه ماله، يه دونه پسرم فدايي علي و اولاد علي، ترمه‌جان مه اي غيرت تونه مايه فخر و مباهات طايفه مو مدونم، بيا اينم هرچي مو همرام دارم، پو انداز اي طايفه باغيرت، خاك قدم شما توتياي چشم طايفه ما( بعضي از فاميل داماد آنچه دارند به او مي‌دهند و او همه را به مادر مي‌دهد. مادر بيرون مي‌رود لحظاتي همه ساكتند اما با صداي مادر داماد همه به خود مي‌آيند)

مادر داماد- خو دل دوماد ما كه خو شده ماجان گل‌عروس­ اجازه وَدين حنا ببنديم و بعد بگيم مرداي طايفه عروس، دوماد به حجله وَيارن

همه كل مي‌كشند و شادي مي‌كنند و مي‌خوانند

­امشب حنا مى‌بنده به دست و پا مى‌بنده

اگر حنا نباشه خشک از طلا مى‌بنده

حنا حنا مى‌بنده به دست و پا مى‌بنده

حنا حناحنايه، حنا چه خوش نمايه

دست عروس مى‌بنده، تا مادرش بيايه

مشغول حنابندان دست عروس هستند كه مادر شيون كنان وارد مي‌شود

همه- چي شد ماه بانو

مادر داماد- چرا شيون مي زني شگون نداره تو عروسي

ماه‌بانو-اصلا قصد كردن عروسي دختر شير علي خان، كدخداي اي طايفه امروز عزا شه با اي ادعاها و حكم ها كه مي‌كنن خو مگه او مرد غيرتش مي‌گنجه به اي كار؛ نه به خدا كه خون به پا مي‌شه امشو

ترمه-( سراسيمه به سراغ مادر مي‌آيد)چي شده ننه ماه بانو، ماه شب هاي تارم چي شده؟

مادربزرگ- چرا اي طورفرشانه مي‌كني ماه‌بانو هركَه صبردارَه گنج دارَه /هركَه صَبركُنَه خوارِنْمِشو چي شده عروسم دردت چنه به مه واگوننه تا آروم وَگيري.

ماه‌بانو- طْمَع كارشوبِي شُمْ مِي مُونَه. دست وردار كه نين ماجان. حالا كه اي همه طلا بردن برا مآموراش مي گه نه كه نمي‌شه /يا حكم همونه يا بايد سر زناي بزرگاي اي طايفه همه وَتراشيم. مي‌خواد تو زناي بزرگاي اي طايفه سرتراشك را بندازه اي بي‌غيرت .

مادربزرگ- مگه مردا قبول مي‌كنن اي ننگ كه سر زنا بتراشن بارِكَجْ وَسَرْنْمِي رِيَه

ماه‌بانو- ترسم از ايه كه امشو اي عروسي عزا كنن اي نامردما

ترمه-(عروس با موهاي بلند و مخملين به سمت جلو سن مي‌آيد ) اي حكم برا همه اس ماجان

ماه بانو- برا همه گلم

پري‌ناز- (جلو مي آيد دست در مو هاي عروس مي برد) حتي برا عروس؟

ماه‌بانو – حتي عروس، ديدي شاه جهان چه بر سرمان آوردن اين ها مخوان مردا آتشي وَشَن و خو به پا كنن

خواهر داماد- پي بهانه جويي ان

خاله عروس- قبول كنين و از رو ببريدشا

عمه- آخه كدوم مردي بی غیرت قبول مي‌كنه سر زنش بتراشن ( زن ها ولوله كرده و همه باهم حرف مي‌زنند.)

مادر داماد- آخ كه حبيب من چند ساله آرمون ای عروس رو داره و حالا ايطو با قلب و جونش بازي مكنن

ماه‌بانو – چطور اي ابريشم رو از سر اي نو عروس بتراشن؟

زن ها همه- بياييد بريم ما همه جلو دار مي‌شيم

­خواهر داماد- مگه موي سر ما از پهلوي زهرا مهم تر كه سپر جون اميرمومنين علي شد.

خاله- جون بخوان كفن پوش به صحرا مي‌ريم

عمع- نذارين مردامون ترديد كنن راهي شين ( زن ها خارج مي شوند عروس به سمت مادر شوهر مي‌آيد)

ترمه- ( با بغض و چشماني اشك آلود) خوش مهربون شاه جهان ميشه با حبيبم حرفي بزنم

مادرشوهر- جونم فداي تو نوعروسم چرا نه الآن خبرش مي‌كنم( مادر شوهر خارج مي‌شود)

ماه بانو- ترمه جان گلكم تو رو پنهان مي‌كنيم نمي‌خواد غصه به دل بگيري

ترمه- ننه ماه بانو، يك عمر مي‌گفتم آخه چطو مادرم زهرا بچه تو شكمش نديده گرفت و سينه برا امام زمانش سپر كرد امروز هنوز از داغ امام مون علي خيلي نميگذره، با امام زمانمون حسن بن علی ای طو مکنن اگه غيرت نكنيم و بذاريم تو كوي برزن دشنام اي برگزيده های خدا و ذريه پيغمبرِ بگن فردا راه و رسمشو مي شه جسارت و هتك حرمت و بي ادبي و نعوذ بالله امام كشي. ماجان، از کجا بدونم دو روز ديگه سر امام زمانمون حسن‌بن‌علي چي بيارن؟

(سايه مردي بلند قامت از پشت پرده پيدا مي شود و صدايي ترمه را مي‌خواند مادر از در بيرون مي‌رود)

داماد- عروس من ترمه اينجاس.

ترمه- بله حبيب من

داماد- چه خبر شده اينجا اين چه آتشيِ كه به جان اي طايفه انداختن. من آمدم عروس به خونه ببرم اما هر لحظه از دارالحكومه خبري مياد

ترمه- برا همين خواستم از شما اذن بگيرم. ماجان و بابو من از هيچي برام تو اي سالا كم نذاشتن چه از مال دنيا و چه از ايمون و آخرت

حبيب- برا همي اي همه پافشاري كردم تا ترمه عروس خونم بشه

ترمه- اما الآن وقت امتحانه حبيب من مادرم ماه بانو بم آموخته كه برا دل شما بايد خودمو زينت كنم اما امروز حكم حاكم حكم ديگريِ. مي‌خوام اجازه بدي موهايي كه از كوچكي يك بار هم قيچي به خوش نديده شب عروسي و رفتن به خونه بخت پو انداز ولايت كنم. اجازه هست؟

حبيب – ( با بغض) ترمه جان بگو سر تا تو اي راه بذارم تو طبق، بگو دل تا همي الآن تو اي راه از سينه بيرون بيارم، بگو دست و پا تا تو اي راه بدم، خدا رو شكر وَگوم برا داشتن يه همچي عروسي كه برا امامش از مال و عزت و اعتبارش خرج مكنه، بهت قول وَدم جون به پاي تو و اعتقادت وَزارم.

(ترمه به خاك افتاده و سجده مي‌كند و بیرون می رود لختی بعد با سری بدون مو به اتاق می آید زن ها هلهله کنان اورا در میان گرفته اند ترمه جلو سن می آید و با امامش از دور دست ها سخن می گوید

ترمه- مولای من ای همه بضاعتم بود پو اندوز شما/ کاش می شد جونم پو انداز امام زمانم حسن بن علی مکردم (مادر ترمه چادری بر سر ترمه می اندازد وزن ها با هلهله ترمه را بیرون می برند نور سن خاموش مي‌شود.) صدای زن ها هنوز به گوش می رسد ماه نو ابروى دلدار مبارک بادا /آشنايى من و يار مبارک بادا /چادرى بر سر يارست بمانند کتان /پيرهن دانه انارست مبارک بادا /به رخ ماه نشسته است چنان گرد و غبار /بدست شاه دو دستمال مبارک بادا / مجلس آرا چو فردوس که دلدار آمد / به يکى حمد زقرآن مبارک بادا/ (عروس به همراه جمع زنان خارج می شود.)

­

نوشتن یک نظر

افزودن نظر

x
دی ان ان