پدید آورنده: فاطمه جمشیدیان ، صفحه 96
آن شب در ملکوت خدا، شوری دیگر برپا بود. فرشتگان و کروبیان همه در جشنی با شکوه به شادی مشغول بودند. همه جا سخن از صدور فرمان الهی مبنی بر پیوند دو نور یعنی علی(علیه السلام) و فاطمه(سلام الله علیها)بود. در شهر مدینه نیز این روزها این موضوع نُقل مجالس بود. ملکات و فضائل اخلاقی، زیبائی ظاهری و باطنی، اصالت و شرافت خانوادگی و موقعیت خاص پیامبر چشمها و دلها را بسوی خانه پیامبر میکشاند و توجه بسیاری از مردان جوان مدینه را به این دُرّ گرانبها جلب میکرد.
ابوبکر و عمر هر کدام جداگانه به خواستگاری آمدند و درخواست خود را چندین بار تکرار کردند. اما پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در پاسخ میفرمودند: «فاطمه هنوز کوچک است و تعیین همسر او با خداوند است.» اساساً پیامبر نسبت به خواستگاران چندان روی خوش نشان نمیداد و طوری رفتار میکرد که میپنداشتند مورد غضب پیامبر قرار گرفته اند.
عبدالرحمن بن عوف و عثمان بن عفان از ثروتمندان معروف عرب به خدمت رسول خدا رسیدند. عبدالرحمن گفت: «یا رسولاللّه: اگر فاطمه را به من تزویج کنی حاضرم یک صد شتر سیاه آبی چشم که بارهایشان پارچه های کتانی اعلای مصری باشد به علاوه ده هزار دینار مهریه اش کنم. عثمان بن عفان نیز اظهار داشت من هم به همین مهریه حاضرم و بر عبدالرحمان برتری دارم زیرا زودتر مسلمان شدهام. اما پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از سخنان آنان سخت خشمناک شدند. مُشتی سنگ ریزه برگفتند و به جانب عبدالرحمان پاشیدند و فرمودند: «تو خیال میکنی، من بنده پول و ثروتم و تو به وسیله ثروت خود بر من فخر و مباهات میکنی و میخواهی این ازدواج را بر من تحمیل کنی؟»(1)
آری، ملاک ارزشیابی در دیده زرداران عالم همیشه همان پول و ثروت است که همه چیز و همه کس را با این معیار میسنجند با خودخواهیها و برتری طلبیهایشان بهترینها را برای خود میخواهند اما پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) با این تفکر به شدت مبارزه میکند. اکنون این معمار الهی، در هر مقام و موقعیت و خصوصاً در مورد ازدواج پارهتن خود، ارزشهای نو میآفریند و راهی متفاوت برمیگزیند تا نسل های آینده مسلمانان در هر عصر از این اسوه حسنه پیروی کنند و دختران و پسران جوان آئین جدید یعنی اسلام و مسلمانی را بشناسند و به آن عمل کنند. باری حوادث آن دوران این باور را ایجاد کرد که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) ، فاطمه(سلام الله علیها)را برای علی(علیه السلام) نگاه داشته، اما علاقمند است که این موضوع از جانب حضرتش عنوان شود. سرانجام روزی که اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در مسجد گردهم آمده بودند از این موضوع سخن به میان آمد و آنها تصمیم گرفتند که موضوع را با علی(علیه السلام) در میان بگذارند. سلمان فارسی نقل میکند او را در نخلستانی مشغول آبیاری پیدا کردند و با او در مورد رفتار پیامبر با خواستگاران و مقام و منزلتش در نزد پیامبر سخن گفتند و او را به خواستگاری از فاطمه تشویق کردند.(2)
علی(علیه السلام) جوانی بود که از دوران کودکی در خانه پیامبر بود و از نزدیک فاطمه(سلام الله علیها)را میشناخت و به ملکات و فضائل او آشنایی کامل داشت. اما اکنون شرایط مالی مناسبی برای ازدواج در خود نمیدید. اما این سخنان شعلههای آتش عشقی را که سالها در سینه پنهان کرده بود به شدت برافروخت. او دیگر سر از پا نمیشناخت، دست از کار کشید و به خانه رفت. بدن خود را شتسشو داده و لباس مرتبی بر تن کرد. پیامبر در خانه امسلمه بود که به خدمت او رسید.
شیرمردی که غرش های او در میدان های جنگ لرزه بر اندام دشمن میافکند، اکنون سر به زیر انداخته و آرام در حضور پیامبر لب از لب نمی گشاید. لحظاتی سنگین با سکوت گذشت. و پیامبر به یاری او آمده و فرمودند: «یا علی گویی برای حاجتی آمده ای که از اظهار آن خجالت میکشی. حاجت خود را بخواه و اطمینان داشته باش که در نزد من همه خواسته هایت مورد پذیرش است.»
کلام پیامبر، آرامشی به او بخشید و لب به سخن گشود. سخن از کودکی خود آغاز کرد و از الطاف خاص پیامبر و توفیق زندگی در سایه او گفتنی ها داشت و اینکه هم اکنون به انیس و مونس نیاز دارد و ادامه داد: «یا رسولاللّه اگر فاطمه(سلام الله علیها)را به عقد من در آوری سعادت بزرگی نصیب من شده است.» چهره پیامبر از سرور و شادمانی برافروخته شده و فرمودند: «باید از فاطمه اجازه بگیرم.» و سپس از اتاق خارج شد. لحظات انتظار به کندی میگذشتند! آیا پاسخ این نوعروس چه بود؟
فاطمه(سلام الله علیها)در مقابل صحبت های پدر سکوت کرد. حیا مانع میشد تا سخنی به میان آورد و از شور و عشقی پنهان در دل سخن بگوید، و پیامبر این سکوت را علامت رضایت دانست.(3)
اینجا سخن از سخت ترین و حساسترین مرحله ازدواج یعنی «انتخاب» بود. که «انتخاب» سرنوشت سازترین مرحله هر ازدواج است. آنجا که پیامر(صلی الله علیه و آله و سلم) با خشم و غضب عبدالرحمن و شتران آبی چشم و بارهای کتان اعلای مصری را از خود میراندند و جوانی ظاهراً تهیدست اما با ایمان و شجاع و ستوده را با شادی و شعف میپذیرند. این راه سخت را بر ما هموار میسازد و مینمایاند.
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) دوباره به نزد علی(علیه السلام) باز میگردند و میفرمایند: «یا علی آیا برای عروسی چیزی داری؟» و این نوداماد میفرماید: «تمام ثروت من یک شمشیر و یک زره و یک شتر است.» و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بخاطر نیاز این جنگجوی اسلام به شمشیر و شتر، زره را انتخاب میکند و این زره به اضافه یک دست لباس کتان و یک پوست گوسفند دباغی نشده، مهریه فاطمه(سلام الله علیها)است که جمعاً از پانصد درهم تجاوز نمیکند و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) میفرمایند: «بهترین امت من کسانی هستند که زیبا و کم مهر باشند.»(4)
این خبر بلافاصله در شهر پیچید، بلال اذان گفت، مهاجرین و انصار همه در مسجد جمع شدند، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) با چهره ای برافروخته و شاد بر فراز منبر قرار گرفت و پس از حمد و ثنای الهی فرمودند: «ای مردم آگاه باشید که جبرئیل بر من نازل شد و خبر مراسم عقد و ازدواج فاطمه(سلام الله علیها)را با علی(علیه السلام) به فرمان خداوند در آسمانها و در حضور فرشتگان به من رساند، و دستور داد که در زمین نیز این مراسم را انجام دهم و شما را بر آن گواه گیرم.» سپس به علی(علیه السلام) فرمودند: «برخیز و خطبه عقد را بخوان».
علی(علیه السلام) بعد از ادای شهادتین و اعلام امر خداوند فرمود: «رسول خدا، فاطمه را به عقد من درآورد و زرهام را از بابت مهریه پذیرفت و شما گواه باشید.»
همه حضار با شادی دست به دعا برداشته و از خداوند برای این دو نور مقدس طلب دوستی و محبت و مبارکی کردند و پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) به زنان دستور داد برای فاطمه مجلس جشن و شادی فراهم کنند. هر لحظه شور و عشق فزونی میگرفت که لحظات فراق و انتظار چه سخت میگذرد. اکنون فاطمه از من است اما ... تنها گاه و بیگاه پیامبر میفرمودند: «یا علی چه همسر نیکو و زیبایی نصیبت شد!. بهترین زن از زنان عالم را تزویج تو کردم ...» و آتش اشتیاق زبانه میکشید یک ماه گذشت اما حیا مانع میشد که علی(علیه السلام) در این مورد سخنی بگوید. اما یک روز به پیشنهاد برادرش عقیل و به همراه او قصد منزل پیامبر را داشت که در بین راه به «امّ ایمن» برخورد کردند و چون «ام ایمن» موضوع را شنید، گفت: «در چنین مواردی سخن خانمها مؤثرتر است و اجازه بدهید تا من با رسول خدا صحبت کنم.» سپس به همراه چند تن دیگر از زنان به خدمت پیامبر رسیدند و درخواست علی(علیه السلام) را مطرح کردند و پیامبر پس از احضار علی(علیه السلام) و اطمینان از مطلب فرمودند: «خدا مبارک کند، من امشب یا فردا شب وسائل عروسی را فراهم میکنم.»
علی(علیه السلام) پولی که از فروش زره گرفته بود خدمت پیامبر تقدیم کرد، و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به چند تن از اصحاب خود دستور دادند با این پولها اسباب و لوازم زندگی برای فاطمه(سلام الله علیها) خریداری کنید و مقداری را هم به اسماء دادند و فرمودند: «برای دخترم عطر و بوی خوش تهیه کن.» وسائلی که به عنوان جهیزیه تهیه شد عبارت بود از:
یک پیراهن سفید؛ یک روسری بزرگ، یک حُله سیاه خیبری، یک تخت خواب از پوست خرما، دو عدد تشک کتانی، چهار عدد بالش، یک قطعه حصیر، یک عدد آسیای دستی، یک کاسه مسی، یک مشک چرمی، یک طشت لباسشوئی، یک کاسه برای شیر، یک ظرف آبخوری، یک پرده پشمی، یک آفتابه، یک سبوی گلی، یک عدد پوست برای فرش، دو کوزه سفالین، یک عبا(5)، و اثاث خانه علی(علیه السلام) عبارت بود از: یک چوب برای آویزان کردن لباسها و مشک آب، یک عدد پوست گوسفند، یک عدد متکا، یک عدد مَشک آب، یک عدد غربال(6).
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) به همسرانش فرمودند: «فاطمه را زینت کنید و خوشبویش کنید و اطاقی را برایش فرش کنید تا مراسم عروسی را برگزار کنیم». همه تلاش آغاز کردند. سعد که از یاران پیامبر بود گوسفندی هدیه کرد و دیگران هر کدام نسبت به توان خود هدایایی آوردند. پیامبر به بلال فرمودند: «گوسفندی بیاور.» و به علی(علیه السلام) نیز فرمودند: «حیوانی ذبح کن.» همچنین ده درهم به او دادند و فرمودند: «مقداری روغن، خرما و کشک با نان تهیه کن و هرکس را میخواهی دعوت کن.»
زنان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نوعروس محمدی را شستند و با لباسی نو به زیباترین شکل آراستند و زمانی که برای حرکت آماده میشدند. کسی درب خانه را کوبید که من مستمندی فقیرم و به لباسی کهنه نیازمندم. و اطرافیان با حیرت تمام مشاهده کردند که فاطمه(سلام الله علیها)لباس نو را از تن درآورد و به این مستمند بخشید و لباس کهنه در بر کرد، و هنگامی که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمودند: «ای نور دیده برای شوهرت بهتر بود که امشب لباس نو بر تن میکردی.»
در جواب فرمود: «من از شما آموختم و شاهد بودم زمانی که سائلی فقیر درخواست لباس کرد شما نیز لباس از تن خارج کرده به او بخشیدید و از قطعه حصیری برای خود استفاده کردید.» خداوندا ... فاطمه چگونه به ما میآموزد که چندان دل به این زر و زیورها نبندید و خود و خانوادهتان را آزار نرسانید که خداوند میفرماید: حقیقت نیکی و نیکوکاری برای آن کس است که از آنچه دوست دارد در راه خدا انفاق کند.» و فاطمه(سلام الله علیها)همه آن چیزی که سمبل شادی و آرزوها و رؤیاهای یک دختر جوان است یکجا میبخشد.
جشن آغاز شده بود. حمزه عموی پیامبر و نوداماد و عقیل برادرش از میهمانان پذیرایی میکردند. جمعیت شرکتکننده در جشن زیاد اما امکانات پذیرایی بسیار محدود بود. پیامبر دستور داد تا میهمانان ده نفر، ده نفر داخل شوند و غذا میل کنند و با دست مبارک خود غذا میکشید و به برکت این دست گروه بسیار کثیری غذا خوردند و بقیه غذاها را نیز به فقرا و بیچارگان و یا آنها که از حضور در مجلس معذور بودند توزیع کردند و یک ظرف غذا هم برای نوعروس و داماد کنار گذاشتند.
سرانجام با هلهله و شادی، خانه ولایت نورباران شد و پیامبر علی(علیه السلام) را در جانب راست خود نشانید و فاطمه(سلام الله علیها)را نیز در طرف چپ، سپس عروس و داماد را به سینه خود چسبانید و پیشانی هر دو را بوسه داد. دست نوعروس را در دست داماد نهاد و به علی(علیه السلام) فرمودند: «فاطمه همسر خوبی است» و به فاطمه(سلام الله علیها)فرمودند: «علی شوهر خوبی است.» سپس به زنان فرمودند: «عروس و داماد را با شور و شادی به حجله ببرید ولی چیزی نگویید که خدا ناراضی گردد.»
آن شب در اولین روزهای ماه ذی الحجه سال دوم هجری زمین و آسمان همه شور و همه نور بود ماه و ستارگان نیز در گوشهای از آسمان به جشن و شادی نشسته بودند و دیگر نوری نداشتند که خورشید محمد در دامن ولایت بر عالم هستی چه جلوه ها داشت.
پینوشتها:
1. مناقب ابنشهر آشوب، ج3، ص345.
2. بحارالانوار، ج43، ص125.
3. همان، ص127، و ذخائرالعقبی، ص29.
4. وافی کتاب نکاح، ص15.
5. مناقب ابنشهر آشوب، ج3، ص353 و کشف الغمه، ج1، ص359.
6. بحارالانوار، ج43، ص114 و کتاب بانوی نمونه اسلام، ابراهیم امینی، چاپ بیست و دوم، 1385، انتشارات شفق.