در مقابل، بعضى از مسایل در حوزههاى معرفتى دیگر، طبیعتشان چنان است که نمىتوان نظر قطعى و ثابتى را عرضه کرد. گاهى پاسخى که به مسئلهاى داده مىشود، محدود به محدوده مکانى یا زمانى خاصى است و در شرایط دیگر، پاسخ مسئله عوض مىشود. به فرض، قیدى در صورت مسئله اضافه مىشود که بالطبع جواب مسئله هم تغییر مىیابد. بسیارى از رشتههاى علوم انسانى این چنین است؛ مثلاً نظریات گوناگون در مسایل مختلف روانشناسى کم نیست. این در حالى است که امروزه برخى مىخواهند روانشناسى را حتى جزو علوم تجربى بهشمار آورند و مدعى هستند که از روشهاى دقیق براى حل مسایل آن استفاده مىکنند، ولى با وجود این، اختلاف نظر هم در این حوزه بسیار زیاد است. مکاتب مختلفى که امروز در روانشناسى وجود دارد، همه حکایت از همین اختلاف گسترده دارد. در مسایل سیاسى، حقوقى و... نیز چنین است.
بنابراین اگر کسى بگوید در یک حوزه معرفتى، اصلاً اختلاف نظر پذیرفته نیست و همه باید یکسان سخن بگویند، این حرف نامعقولى است و عقل و شواهد عینى چنین چیزى را تأیید نمىکنند؛ لکن سؤال این است که اختلاف نظرها تا چه اندازه عقلاً پذیرفتنى و قابل اعتنا است؟ آیا گفته هر کسى، در هر زمینه علمى همانند نظر صاحبنظران داراى ارزش خواهد بود؟ یا نظرى ارزش و بها دارد و قابل مطالعه و بررسى است و در نهایت، امکان پذیرش دارد که واجد شرایطى باشد؟
سؤال دیگر این است که آیا ما در حوزههاى گوناگون معرفتى، مسایلى داریم که جاى اختلاف نیست؟ گفته مىشود که در حوزههاى معرفتى، بهخصوص در حوزههاى معرفتى علوم انسانى مسایل مورد اختلاف فراوان است، اما این سخن نفىکننده این نکته نیست که در بعضى از مسایل علوم هم اختلافى نباشد. نظیر مسایلى که در ریاضیات مطرح است که اگر کسى اهل نظر و استدلال باشد، جواب خواهد داد. آیا در علوم انسانى هم چنین مسایلى وجود دارد که اگر کسى با شیوه صحیح، مسایل را بررسى کند، به یک نتیجه قطعى برسد یا نه اصولاً چنین مسایلى در عرصههاى علوم به خصوص علوم انسانى وجود ندارد؟
بنابراین در این که بعضى از مسایل قابل اختلاف است، جاى شکى نیست. اگر از هر فردى، حتى اگر بىسواد باشد، بپرسیم که آیا علماى اسلام فتاوایشان با هم اختلاف دارد یا نه؟ هیچ کس نیست که نداند مراجع دین، فتاواى متفاوت دارند. پس حتى در حوزه معرفتدینى هم مسایلى هست که محل آرا و قرائتهاى مختلف باشد و در این مسئله هم نزاعى نیست. کلام در آن طرف قضیه است که آیا در دین، مسایلى داریم که اگر با متد صحیح تحقیق شود، بیش از یک جواب نداشته باشد؟ یا این که همه مسایل دینى، قابل اختلاف و در معرض تکثر و قرائتهاى گوناگون است و هیچ کس نمىتواند ادعا کند که در فلان مسئله، یک جواب صحیح وجود دارد و یا بگوید فقط جواب من صحیح است و سایر جوابها نادرست است؟
کسانى به استناد این که موارد زیادى در دین داریم که صاحبنظران در دین اختلاف دارند (چنانکه فقها در موارد زیادى، اختلاف فتوا دارند)، نتیجه گرفتهاند که هیچ قرائتى بر قرائت دیگر رجحان ندارد و همه برداشتها و قرائتها، یکسان و همه در صراط مستقیم هستند. بر این اساس مىگویند نه شیعه بر سنى مزیتى دارد، نه سنى بر شیعه؛ نه اسلام بر مسیحیت برترى دارد و نه مسیحیت بر اسلام.
سؤال دیگر در باب قرائتهاى مختلف این است که حال که در مسایل دینى اختلاف نظر وجود دارد، چگونه مىتوان اثبات کرد که قرائتى بهتر از دیگرى است. پرسش دیگر نیز این است که کدام دسته از مسایل دینى قابل اختلاف و کدام دسته اختلاف بردار نیست؟ معیار بازشناسى این دسته از آن دسته کدام است؟
مسلم است این روش که ما براى اثبات مدعاى خود چند نمونه را بگیریم و بعد تعمیم بدهیم، روشى مغالطهآمیز است. همه کسانى که با اصول و قواعد علم منطق آشنا هستند، مىدانند که هیچ وقت با ارائه چند نمونه، نمىتوان نتیجه کلى گرفت، ولى متأسفانه برخى صاحبنظران یا کسانى که خود را صاحب نظر معرفى مىکنند، در بسیارى از بحثها با ذکر چند نمونه نتیجه کلى مىگیرند. گاه مىگویند مرحوم مطهرى فرمود: فتواى فقیه روستایى با فقیه شهرى فرق مىکند! البته همه مىدانند که کم و بیش، محیط فرهنگى و تربیتى در مسایل اختلاف بردار، تأثیر دارد، اما آیا مفهوم این سخن آن است که همه مسایل دین چنین است؟ اگر مثلاً بپرسیم از دیدگاه اسلام چند خدا وجود دارد، برخى بگویند یکى است، عدهاى هم بگویند خدا اصلاً وجود ندارد، برخى هم نظر دهند که همه چیز خدا است!؟ آیا مىتوانیم بگوییم بین هیچ یک از اقوال فرقى نیست و هر قول را خواستیم، مىتوانیم انتخاب کنیم؟ آیا چنین امرى، معقول است؟
همچنین درباره نبوت و انبیا، آیا کسى که معتقد است که وحى راهى براى کشف حقیقت است، با کسى که اعتقاد دارد که وحى یک احساس شخصى است که هیچ چیز با آن اثبات نمىشود، یکسان هستند؟ امروز در همین کشور کسانى معتقدند همانگونه که احساسهاى شخصى نمىتواند دلیل بر واقعیت خارجى باشد، وحى نیز به همین صورت است. همانطور که اگر کسى ناگهان بترسد، دلیل بر این نیست که عامل ترسناکى در خارج وجود دارد، وحى هم همینگونه است. پیامبر خیال مىکند که کسى با او حرف مىزند، ولى هیچ دلیلى ندارد که خدا و جبرئیلى هست، این صرفاً احساسى است که به پیامبر دست مىدهد. حال اگر کسى هم بگوید وحى، دلالت بر یک وحىکننده حقیقى مىکند و به انسان شناخت واقعى مىدهد آیا این دو جواب، مساوى است و هیچ یک بر دیگرى مزیتى ندارد؟ جالب است که بدانید کسانى این اختلاف را به اسلام نسبت مىدهند و مىگویند نظر اسلام در باب وحى این است که هر دوى این تلقىها از وحى، درست است و به هر دو مىتوان اعتقاد داشت!
همینطور اگر از قائلان به قرائتهاى مختلف، بپرسند که آیا پس از مرگ عالمى هست؟ آیا منطقى است که پاسخ دهد که در اسلام بنا بر یک قرائت، معاد هست و بنا بر قرائت دیگر، معاد نیست و سپس نتیجه بگیرند که در اسلام هر دو قرائت صحیح، و هر دو صراط مستقیم است!؟ روشن است که هر مسلمان بى غرضى، به باطل بودن این استدلالها اذعان خواهد کرد، اما برخى مىگویند یک مسلمان مىتواند معتقد باشد که خدا هست، و مىتواند معتقد باشد که خدا نیست؛ چون اعتقاد به خدا از ذاتیات دین نیست!
اما اگر این را پذیرفتیم که وقتى از ما سؤال مىشود که خداى اسلام، یکى است یا چند تا، بیش از یک جواب نمیتوانیم بدهیم و باید بگوییم: «الهکم اله واحد لا اله الا هو الرحمن الرحیم»؛ آن وقت این سؤال مطرح مىشود که پس فرق این مسئله که یک جواب دارد با مسایل دیگر که چند جوابى است، چگونه است؟ مانند تسبیحات اربعه در نماز که بعضى از فقها یک بار تسبیحات را کافى مىدانند و بعضى هم مىگویند باید سه بار گفته شود.
پاسخ این سؤالها و شبهات این است که در حوزههاى معرفتى معمولاً دو نوع مسئله وجود دارد: مسایلى که با شیوه خاص و صحیح آن علم مىتوان به نتیجه قطعى دست یافت. این قبیل مسایل، مشابه مسایل ریاضى است که اهل آن علم، با اقامه برهان مىتوانند پاسخ قطعى بدهند. نوع دوم، مسایلى هستند که نمىتوان به آنها پاسخ قطعى داد؛ مشابه اکثر مسایل علوم انسانى و برخى از مسایل علوم تجربى؛ چنانکه در زیستشناسى علىرغم اینکه سالها از نظریه داروین مىگذرد، اما هنوز محل آرا و نظرات مختلف است؛ برخى آن را پذیرفتهاند و برخى هنوز نپذیرفتهاند.
در حوزههاى معرفت دینى هم چنین مسایلى وجود دارد؛ بهعنوان نمونه درباره تسبیحات اربعه، بعضى روایات یک تسبیح را کافى مىدانند و بعضى سه تسبیح را، و از آنجا که فقیه در این قبیل مسایل با ادله ظنى سر و کار دارد، لذا نمىتوان حکم قطعى صادر نمود در مقابل یک سلسله از مسایل، جواب برهانى، عقلى و قطعى دارد که اگر درست تحلیل شود، به براهین شبه ریاضى برمىگردد، بلکه قوىتر از براهین ریاضى، ولى تحلیل کردن یا بهدست آوردن آن از اصول اولیه و ارجاع این مسایل کار دشوارى است؛ مثل بعضى از براهین پیچیده ریاضى که کار هر کسى نیست. کشف بعضى از فرمولها، فردى چون انیشتین را مىخواهد تا بتواند آن را به اثبات رساند.
در دین هم مسایلى هست که از راه خبر متواتر ثابت مىشود و شکى در آن نداریم، یا از راه دلیل عقلى قطعى ثابت مىشود و یک جواب بیشتر ندارد و اگر با متد صحیح، آن مسئله را تحقیق کنند به نتیجه مىرسند. یک سلسله مسایل دیگر نیز هستند که دلایل قطعى ندارند. در اینجا نیز تکلیف روشن است و فقط باید رجوع به صاحبنظرانى کرد که با متد صحیح به نتیجهاى رسیده اند، هر چند نتیجه یقینى نیست، اما نظر آنان محترم است. بیمارى که پزشک دارویى را براى او تجویز کرده است، گرچه ممکن است پزشک هم هنوز درمان قطعى بیمارى را نداند، با این حال هیچگاه بیمار به دانشجوى پزشکى مراجعه نخواهد کرد؛ زیرا مىداند که تشخیص و تجویز پزشک، نزدیکتر به واقع است. در مسایل دینى هم، در مواردى که اختلاف نظر وجود دارد، تنها به فقیهى مىتوان رجوع کرد که با متد صحیح فقهى به نتیجه رسیده است، نه هر کسى که مدعى فضل است.
حاصل این که اختلاف نظر و تعدد قرائات، به یک معنا در دین هم داریم؛ اما تنها مربوط به مسایلى است که دلایل یقینى ندارند. این اختلاف نظرها هم از کسانى پسندیده و قابل اعتنا است که صاحبنظر باشند، متد صحیح آن علم را بدانند و در به کارگیرى آن متد تمرین کرده باشند.
پس پاسخ به مسئله اختلاف قرائت، این است که اختلاف قرائت به صورت موجبه جزئیه صحیح است و فىالجمله آن را مىپذیریم و در این موارد نیز گفتیم که چه کسانى صلاحیت اظهار نظر دارند.
منبع: پایگاه اطلاعرسانی آیتالله مصباح یزدی
برگرفته از هفته نامه افق حوزه شماره 546