یکشنبه, 01 مهر,1403

­

شنبه, 03 شهریور,1397

گوشه ای از کرامات امام هادی (علیه السلام)

گوشه ای از کرامات امام هادی (علیه السلام)

امام هادی علیه‌السلام در سن هشت سالگی (سال 220 هجری) به امامت رسید. دوران امامت آن‌ حضرت‌ همزمان‌ بود با خلافت معتصم، واثق، متوکل، منتصر، مستعین‌ و معتز‌، که از بـین آنـها مـتوکل، ستمگرترین خلیفه عباسی، سخت دشـمن اهـل بـیت علیهم‌السلام و شیعیان بود. ابن اثیر می‌گوید: «متوکل‌ نسبت‌ به‌ علی بن ابی طالب علیهماالسلام و اهل بیت او بُغْض شدیدی‌ داشت و اگر بـه او خـبر مـی‌دادند که کسی علی و اهل بیتش را دوست دارد، قصد مـال و جـانش را‌ می‌کرد‌.»­

نویسنده : تربتی،حسین

(‌ ‌1)‌‌امـشب‌ مدینه به جنان می‌نازد

آدم به تمام قدسیان می‌نازد

دارد به بغل جواد‌ آل‌ عصمت‌ مـاهی کـه بـه ماه آسمان می‌نازد

در سال 212 هجری، نیمه ذی حجّة، در اطراف‌ مدینه، در محلی به نام «صریا» ستاره دیـگری از نسل پاک رسول گرامی‌ اسلام صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در آسمان‌ امامت‌ و ولایت طلوع کرد، و با نورانیت مـَقدَم خویش، قلب پدر و شیعیان را پر از نـشاط و شـادی نمود.

گلی از گلشن طه به جهان رو کرده

که جهان را ز صفا جنّت رضوان کرده‌

نور چشمان جواد است، بُوَدْ نام علی

که خدایش ز شرف، ناطق قرآن کرده

آری، نام او «علی» است و القاب زیـبایش عبارت‌اند از: «نقی»، «هادی»، «عالم»، «فقیه»، «امین»، و «طیّب». و به آن حضرت‌ «علی‌ رابع»، و «ابوالحسن ثالث» نیز گفته‌اند. پدر گرامیش، امام جواد علیه‌السلام و مادر گرامی‌اش، «سمانه مغربیّه» است که او را به اسامی‌ ماریه‌ قبطیه‌، یدش، و حویث، و القابی چون: عابده‌، سیده‌ شب‌ زنـده‌دار، قـاری قرآن و... یاد کرده‌اند.(1)

امام هادی علیه‌السلام در سن هشت سالگی (سال 220 هجری) به امامت رسید. دوران امامت آن‌ حضرت‌ همزمان‌ بود با خلافت معتصم، واثق، متوکل، منتصر، مستعین‌ و معتز‌، که از بـین آنـها مـتوکل، ستمگرترین خلیفه عباسی، سخت دشـمن اهـل بـیت علیهم‌السلام و شیعیان بود. ابن اثیر می‌گوید: «متوکل‌ نسبت‌ به‌ علی بن ابی طالب علیهماالسلام و اهل بیت او بُغْض شدیدی‌ داشت و اگر بـه او خـبر مـی‌دادند که کسی علی و اهل بیتش را دوست دارد، قصد مـال و جـانش را‌ می‌کرد‌.»(2)

با‌ این حال، امام هادی علیه‌السلام خدمات علمی و فرهنگی زیادی به جامعه‌ اسلامی‌ و شیعه ارائه نمود. نوشته‌های حدیثی مـتعددی بـه حـضرت هادی علیه‌السلام منسوب است که در چنان دوران‌ اختناقی‌ برای‌ شـیعیان و پیروان بیان نموده است، مانند: «رِسالَةٌ فی الرّد علی اَهْلِ الْجَبْرِ‌ وَاَلتَّفْویض‌» که‌ ابن شعبه در تحف العقول آن را نقل کـرده اسـت.(3) و کـلمات امام هادی علیه‌السلام‌ که‌ در‌ مجموعه‌ای به نام «مسند الامام الهادی» تـوسط عـزیزالله عطاری گردآوری شده است. و همچنین زیارت‌ جامعه‌ کبیره که یک دوره امام‌شناسی ژرف و عمیق است، یادگار آن امام هـمام اسـت‌.

و شـاگردان‌ فراوانی‌ تربیت کرد که 27 نفر از آنان دارای تألیف بودند، و مجموعا 414 اثر را‌ به‌ رشـته تـحریر در آوردنـد. از میان آنها احمد بن محمد برقی 120 کتاب‌، فضل‌ بن‌ شاذان نیشابوری 180 کتاب، محمد بـن عـیسی بـن عبید 19 کتاب، محمد بن ابراهیم 60‌ کتاب‌، و یعقوب بن اسحاق 12 کتاب نگارش کرده‌اند.(4) و راویان متعددی از حضرت روایت نقل کرده‌اند‌ که‌ اسامی 185 نفر از آنان در رجال گرد آوری شـده اسـت.(5)

آنـچه‌ در‌ پیش رو دارید، بیان گوشه‌هایی از معجزات‌ و کرامات‌ آن‌ بزرگوار است، بدان منظور که پاسخی باشد‌ بـرای‌ آنـان که امامان معصوم علیهم‌السلام را انسانهایی عادی می‌پندارند، و برای آنکه وسیله‌ای برای‌ دسـت‌یابی‌ بـه مـعرفت و شناخت بیشتر نسبت‌ به‌ امامان از‌ جانب‌ شیعیان‌ و پیروان باشد.

1. صد نگهبان شمشیر به‌ دست‌

از ابـو سـعید سـهل بن زیاد نقل شده است که: ما در‌ خانه‌ «ابوالعباس فضل بن احـمد بـن ادریس‌» بودیم و صحبت از امام‌ هادی‌ علیه‌السلام به میان آمد. ابو‌ العباس‌ از پدرش نقل کرد که روزی نزد مـتوکل رسـیدم، او را خشمگین و مضطرب‌ دیدم‌. او به وزیرش «فتح بن‌ خاقان‌» با‌ خشم و غضب مـی‌گفت‌: ایـن‌ چه سخنانی است که‌ در‌ مورد این مـرد مـی‌گویی و مـرا از اجرای تصمیم باز می‌داری؟ فتح می‌گفت: یا امـیرالمؤمنین! سـخن‌چینها‌ دروغ‌ گفته‌اند. و بدین ترتیب تلاش می‌کرد متوکل‌ را‌ آرام سازد‌، ولی‌ او‌ آرام نمی‌گرفت و هر لحظه‌ خـشم و غـضبش بیشتر می‌شد تا آنجا کـه گـفت: به خـدا سـوگند! او را مـی‌کشم. او‌ مرتب‌ مردم را [علیه من] می‌شوراند و مـی‌خواهد‌ فـتنه‌ای‌ برپا‌ سازد‌ و چشم‌ طمع به دولت‌ من‌ دارد.

آن‌گاه دستور داد چهار نفر جـلاد آمـاده شوند و به چهار نفر از غلامان خـود دستور‌ داد‌ هنگامی‌ که «عـلی بـن محمد علیهماالسلام » وارد شد‌، بر‌ او‌ بـتازید‌ و بـا‌ شمشیرهای‌ خود او را قطعه قطعه کنید. ناگاه متوجه شدم امام هادی علیه‌السلام است کـه مـأموران، حضرت را با وضع نامناسبی بـه حـضور مـتوکل آوردند. ناگهان چـهار غـلامی‌ که مأمور به قـتل او بـودند، به سجده افتادند و دستور متوکل را اجرا نکردند، و خود متوکل نیز از تخت به زیر آمـده، عـرض کرد: یابن رسول‌الله! چرا نابهنگام تـشریف آورده‌اید؟ و مـرتب‌ دستها‌ و صـورت حـضرت را مـی‌بوسید! حضرت فرمود: من بـه اختیار خود نیامده‌ام، بلکه به دعوت تو آمده‌ام و پیک تو مرا احـضار نـموده است.

آن‌گاه متوکل‌ به‌ فتح بـن خـاقان و دیـگران خـطاب کـرد: مولای من و خـودتان را بـدرقه کنید! پیک «بد مادر» به دروغ او را احضار کرده است.

بعد‌ از‌ آنکه حضرت برگشتند، متوکل رو‌ کرد‌ به جـلاّدها کـه چـرا دستور مرا [در باره علی بن محمد عـلیهماالسلام [اجـرا نکردید؟ جـواب دادنـد: آنـ‌گاه کـه او را وارد ساختید، ناگهان مشاهده کردیم‌ که‌ بیش از یکصد نفر‌ شمشیر‌ به دست دور او را گرفته‌اند! از دیدن آنان آن قدر وحشت کردیم که نتوانستیم مأموریت را انجام دهیم.(6)

2. نیروهای مسلّح امام هادی عـلیه‌السلام

امام هادی علیه‌السلام گاه اراده می‌کرد‌ که‌ از طریق کرامت، قدرت معنوی و ولایت تکوینی خویش را به ستمگران دوران نشان دهد که از جمله، مورد ذیل است:

متوکل عباسی برای تهدید و ارعاب امام هادی عـلیه‌السلام او را‌ احـضار‌ کرد و دستور‌ داد هر یک از سپاهیانش کیسه (و توبره) خود را پراز خاک قرمز کنند و در جای خاصی بریزند‌.

تعداد سپاه او که نود هزار نفر بود، خاکهای کیسه‌های‌شان را‌ روی‌ هم‌ ریختند و تلّ بزرگی از خـاک را ایـجاد کردند. متوکل با امام هادی علیه‌السلام روی آن خاکها قرار ‌‌گرفتند‌ و سربازان و لشکریان او در حالی که به سلاح روز مسلح بودند، از برابر‌ آنان‌ رژه‌ رفتند.

خلیفه سـتمگر عـباسی از این طریق می‌خواست آن حضرت را مـرعوب سـازد و از قیام‌ علیه خود باز دارد. حضرت برای خُنثی نمودن این نقشه، به متوکل رو‌ کرد و فرمود: «آیا می‌خواهی‌ سربازان‌ و لشکریان مرا ببینی؟»

متوکل که احتمال نمی‌داد حـضرتش سـرباز و سلاح داشته باشد، یـکوقت مـتوجه شد که میان زمین و آسمان پر از ملائکه مسلح شده، و همگی در برابر آن حضرت آماده اطاعت می‌باشند‌. آن ستمگر از دیدن آن همه نیروی رزمی، به وحشت افتاد و از ترس غش کرد. چون به هوش آمد،

حضرت فرمود: «نَحْنُ لا نُناقِشُکُمْ‌ فِی‌ الدُّنْیا نَحْنُ مُشْتَغِلُونَ بِاَمْرِ الاْآخِرَةِ فَلا عَلَیْکَ شَی‌ءٌ مِمّا تَظُنُّ؛(7) در دنیا با شما مناقشه نمی‌کنیم [چرا که] ما مشغول امر آخرت هـستیم. پس آنـچه گمان مـی‌کنی، درست نیست.»

3. تصویر‌ و شیر‌ درنده

خلفای عباسی هر چند از نظر نسب، قرابت و خویشاوندی با ائمه اطهار عـلیهم‌السلام داشتند و در حضرت «عبد المطلب» که پدر عباس و ابوطالب بود، مشترک بودند، ولی بـا ایـن‌ حـال‌، بدتر از بنی امیه عمل کردند. و ظلم و ستمهای فراوانی به اولاد علی علیه‌السلام روا داشتند و از هیچ‌گونه تحقیر و ستم در مورد خـاندان ‌ ‌عـصمت فروگذار نکردند.

متوکل یکی از خلفای‌ عباسی‌ است‌ که از هر راهی تلاش‌ داشت‌ امـام‌ هـادی عـلیه‌السلام را تحقیر کند و شخصیت و عظمت او را درهم شکند. از جمله، روزی فردی را به سراغ شعبده‌باز و جادوگر بی‌نظیری‌ فرستاد‌ کـه‌ اهل هندوستان و از دشمنان اهل بیت علیهم‌السلام به‌ شمار‌ می‌آمد. متوکل به او هزار دیـنار طلا داد که حضرت هـادی عـلیه‌السلام را تحقیر و شرمنده کند. او نیز قبول‌ کرد‌ و در‌ مجلس مهمانی خلیفه در کنار حضرت هادی علیه‌السلام نشست. و در‌ قرص نانی عمل سحر انجام داد؛ به گونه‌ای که وقتی حضرت هادی علیه‌السلام دست مبارک خود را به‌ طـرف‌ آن‌ نان دراز کرد؛ نان به هوا پرید. و حاضران خندیدند و حضرت را‌ به‌ خیال خامشان تحقیر کردند.

در کنار شعبده‌باز هندی بالشی قرار داشت که روی آن تصویر شیر‌ بود‌. امامِ‌ کائنات و صاحب ولایت تکوینی، دسـت مـبارکش را بر آن تصویر نهاد و فرمود‌: این‌ فاسق‌ را بگیر! [با عنایت الهی و کرامت امام هادی علیه‌السلام ] آن تصویر به شیر درنده‌ تبدیل‌ شد‌ و در جا ساحر هندی را پاره کرد و بلعید! [و جریان مجلس هارون و امام مـوسی‌ بـن‌ جعفر علیهماالسلام و امام رضا علیه‌السلام و مأمون تکرار شد] و شرکت کنندگان در مجلس مبهوت‌ و متحیر‌ ماندند‌. متوکل از آن امام بزرگوار درخواست کـرد کـه دستور دهد آن شیر، ساحر‌ هندی‌ را‌ برگرداند.

حضرت فرمود: «او را دیگر نخواهی دید. آیا تو دشمنان خدا را بر دوستان‌ او‌ مسلط می‌کنی!» این جمله را فرمود و مجلس متوکل را ترک گفت.(8)

4. خبر‌ از‌ شیعه‌ شـدن پسـر

گـونه‌ای دیگر از کرامات امام هادی عـلیه‌السلام خـبر از آیـنده افراد است، که‌ به‌ نمونه‌ای‌ در این موضوع اشاره می‌شود.

«هبة‌الله بن ابی منصور» نقل می‌کند که‌ مردی‌ بود به نام «یـوسف بـن یـعقوب» اهل فلسطین، روستای «کفرتوثا» که بین او و پدرم رفاقت و دوسـتی‌ بـود‌. روزی یوسف به دیدار پدرم به «موصل» آمد و چنین گفت: متوکل مرا‌ به‌ «سامره» احضار نموده و من برای نجات از‌ شرِّ‌ او‌ یـکصد دیـنار طـلا برای امام هادی علیه‌السلام‌ نذر‌ کرده‌ام. پدرم نیز کار و نذر او را تـحسین کرد. آن‌گاه به سوی سامرا‌ حرکت‌ کرد.

یوسف که مردی نصرانی‌ (مسیحی‌) بود، با‌ خود‌ گفت‌: اوّل پول نذری را بـه عـلی‌ بـن‌ محمد الهادی علیه‌السلام برسانم، آن‌گاه نزد متوکل روم. اما مشکلش این بـود‌ کـه‌ آدرس منزل حضرت را نمی‌دانست و از‌ سراغ گرفتن نشانی خانه‌ آن‌ حضرت نیز می‌ترسید؛ چون احساس‌ می‌کرد‌ اگر مـتوکل از ایـن امـر باخبر شود، او را بیشتر آزار می‌دهد. ناگهان‌ بر‌ دلش گذشت که مرکب خود‌ را‌ آزاد‌ گذارد، شـاید بـه‌ خـانه‌ آن حضرت دست یابد‌.

مرکب‌ او همین طور در کوچه‌های سامرا می‌رفت تا سرانجام در کنار خانه‌ای ایـستاد. هـر‌ کـاری‌ کرد حیوان حرکت کند، از جایش‌ تکان‌ نخورد! در‌ این‌ میان‌، جوانی سیاه‌پوست از داخل‌ خانه خـارج شـده، خطاب به او گفت: تو یوسف بن یعقوب هستی؟ او با تعجب به‌ غلام‌ نگاه کـرد و گـفت: بـلی! آن‌گاه غلام‌ به‌ درون‌ خانه‌ برگشت‌. یوسف می‌گوید: من‌ با‌ خود گفتم که دو نـشانه بـه دست آمد: یکی اینکه مرکب، مرا به خانه این مرد خدا راهنمایی کـرد و دیـگر اینکه در این شهر غربت آن غلام با نام مرا صدا زد‌.

در همین فکر بـودم کـه غـلام دوباره در را باز کرد و گفت: یکصد دینار را در کاغذی در آستینت قرار داده‌ای؟ با تعجب گفتم: بلی! با خـود گـفتم: ایـن هم نشانه‌ سوم‌. پول را به آن جوان داده، با اجازه امام هادی علیه‌السلام وارد خانه شـدم و راز آمـدنم را به سامرا و خدمت آن حضرت بیان کردم و اضافه کردم که مولای من‌! تمام‌ نشانه‌ها برای من ثـابت گـردیده و حجت بر من تمام شده و حقیقت آشکار گشته است.

حضرت هادی عـلیه‌السلام فـرمود: «ای یوسف! [با این حال]‌ تو‌ مسلمان نـمی‌شوی! ولی از تـو‌ پسـری‌ به دنیا می‌آید که او از شیعیان ما مـی‌باشد! و ایـن را بدان که ولایت و دوستی ما به شما سودی می‌رساند... تو از متوکل نگران‌ مـباش‌، او دیـگر نمی‌تواند به‌ تو‌ ضرری بـرساند... .»

یـوسف نزد مـتوکل رفـت و بـدون کوچک‌ترین آسیبی از نزد متوکل برگشت، و طـبق خـبر حضرت هادی علیه‌السلام بدون ایمان از دنیا رفت، ولی خداوند پسری به او داد که‌ از‌ دوسـتان اهـل بیت علیهم‌السلام بود، و همیشه افتخار مـی‌کرد که مولایم امام هـادی عـلیه‌السلام از تولد و آمدن من خبر و بـشارت داده اسـت.(9)

5. خبر غیبی هدایتگر

کرامات امام هادی علیه‌السلام گاه بینی‌ ستمگرانی‌ چون متوکل‌ را بـه خـاک می‌مالید و گاه مظلومی را نجات مـی‌داد، و گـاه زمـینه هدایت فرد یـا افـرادی را فراهم‌ می‌نمود، مانند آنـچه در ذیـل می‌خوانیم.

در روایت آمده که گروهی‌ از‌ مردم‌ اصفهان در زمانی که در آن شهر از ولایت و امامت خبری نـبود، نـزد شخصی به نام «عبد ‌‌الرحمن‌» کـه عـاشق امامت و ولایـت بـود آمـده، از او پرسیدند که چرا شـما شیعه‌ شدید؟ در‌ جواب‌ آنها گفت: من در جمع گروهی از مردم این شهر به کنار خانه متوکل رفـته‌ بـودیم. هدف ما تظلّم و درخواست کمک از خـلیفه عـباسی بـود.

جمع زیادی در آنجا ایستاده بودند، ناگاه فرمان متوکل صادر شد که «علی بن محمد» را دستگیر کـنید.

مـن از رفـقا و از بعض حاضرین پرسیدم که «علی بن‌ مـحمّد» کیست؟ جـواب دادنـد: او امـام شـیعه‌هاست و بـه احتمال زیاد متوکل او را به قتل می‌رساند. من با خودم گفتم: از اینجا نمی‌روم تا چهره او را ببینم و از نتیجه کار او‌ آگاه‌ شوم. ناگهان دیدم او را سوار بر اسب نموده، آوردند و مـردم برای دیدن او صف کشیده بودند.

عبد الرحمان می‌گوید: من از دیدن آن حضرت دگرگونی در خود احساس کردم‌ و قلبم‌ پر از عشق و محبت گردید؛ لذا مرتب دعا می‌کردم که از ناحیه متوکل به او آسیبی نرسد. مأموران هـمچنان آن حـضرت را در میان صفوف جمعیت می‌آوردند، ولی او‌ با‌ تمام متانت و وقار بر مرکبش قرار گرفته بود و به جایی نگاه نمی‌کرد و به کسی توجّه نمی‌نمود تا اینکه مقابل من رسید، صورت خود را بـه سـوی من گردانید و فرمود‌: «خداوند‌ دعایت‌ را مستجاب کرده است و به‌ تو‌ عمر‌ طولانی و مال زیاد و فرزندان متعدد مرحمت می‌فرماید.»

من از شنیدن این سخنان بـه خـود لرزیدم و همراهان و حاضران از من سـؤال مـی‌کردند‌: شما‌ کیستی؟ و چه‌ کار داری؟ و او با تو چه گفت؟...

جواب دادم: خیر‌ است‌. و راز گفته شده را به آنها نگفتم. تا زمانی که به اصفهان برگشتم و خداوند گشایشی در روزی من ایـجاد‌ کـرد‌ و علاوه‌ بر مال زیـاد، عـمرم نیز از هفتاد گذشت و دارای دو‌ فرزند شدم...؛ لذا به امامت او معتقد گشتم و از شیعیان او گردیدم.(10)

6. خبر از مرگ متوکل

ابو القاسم‌ بغدادی‌ از‌ زرّافه نقل می‌کند که متوکل عباسی دستور داد حضرت امام هادی‌ علیه‌السلام‌ در روز تشریفاتی «یـوم السـلام» همراه با مردم شرکت کند. وزیرش «فتح بن خاقان» مخالف این‌ تصمیم‌ بود‌، ولی متوکل ستمگر گفت: این کار حتما باید انجام گیرد!

سرانجام امام‌ علی‌ النقی‌ علیه‌السلام مجبور شد بـا پای پیـاده در راهپیمایی شـرکت کند، در حالی که متوکل‌ و وزیرش‌ سوار‌ اسب بودند. حضرت در گرمای سوزان عرق‌ریزان در حالی که انگشتش مجروح شده بود، حرکت می‌کرد. زرّافه می‌گوید: با ایـنکه شـیعه‌ نـبودم‌، [بر‌ حال او رقت کردم و [گفتم: از پسر عمویت متوکل غمگین و ناراحت نباش! امام هادی‌ علیه‌السلام‌ به آیه 65 سـوره ‌ ‌هـود که می‌فرماید: «تَمَتَّعُوا فی دارِکُمْ ثَلاثَةَ اَیّامٍ ذلِکَ‌ وَعَدٌ‌ غَیْرُ‌ مَکْذُوبٍ»؛ «[حضرت صـالح بـه آنـها گفت: مهلت شما تمام شد!] سه روز در خانه‌تان بهره‌مند‌ گردید‌. این وعده‌ای است که دروغ نخواهد بـود.» اشاره کرده و آنگاه فرمود:

«من‌ در‌ پیشگاه‌ الهی از ناقه حضرت صالح کم‌ارزش‌تر نیستم و شـما تا سه روز در این دنـیا بـگذرانید‌، وعده‌ خدا‌ را حتمی خواهید یافت.»

زرافه می‌گوید: در همسایگی من معلم شیعه‌ای بود‌ که‌ من گاهی با او شوخی می‌کردم. به او گفتم: امام شما چنین می‌گفت و مثل اینکه ناراحت‌ بود‌. آن معلم عارف بـا شنیدن سخنان من گفت: اگر امام هادی علیه‌السلام‌ چنین‌ سخنانی فرموده باشد، متوکل تا سه روز‌ دیگر‌ می‌میرد‌ و یا اینکه به قتل می‌رسد. تو اگر‌ اموالی‌ در خانه او داری، احتیاط کرده، آنها را بیرون بـبر!

زرافـه (که حاجب‌ متوکل‌ بود) می‌گوید: من از شنیدن‌ سخنان‌ او ناراحت‌ شدم‌ و حتی‌ سخنان ناروا به او گفتم و بلافاصله‌ از‌ او جدا شدم؛ ولی بعد، مقداری فکر کردم، دیدم سخنان نابه‌جا نگفته‌ است‌، مناسب است احـتیاط کـنم و اموال خود‌ را از خانه متوکل‌ بیرون‌ ببرم. اگر سخنان معلم راست‌ بود‌، ضرری نمی‌کنم و اگر هم حقیقت نداشت، زحمت چندانی متحمل نشده‌ام. اموالم را بیرون‌ بردم‌. روز سوم «منتصر» پسر متوکل‌ بـه‌ پدرشـ‌ حمله کرد، او‌ و کابینه‌ او را به جهنم‌ و اصل‌ نمود.(11) و من به برکت امام هادی علیه‌السلام جان سالم به در بردم و اموالم نیز‌ سالم‌ ماند. آن‌گاه خدمت امام هادی علیه‌السلام‌ شرفیاب‌ شدم و بـه‌ ولایـت‌ و امـامت‌ او اعتقاد پیدا کردم‌.(12)

فوائد نـقل کـرامات

کـرامات امام هادی علیه‌السلام بیش از آن است که در یک مقال‌ بگنجد‌، آنچه بیان شد، نمونه‌هایی از کرامات‌ حضرت‌ بود‌.

نقل کرامات ائمه اطهار علیهم‌السلام اثرات و فوائدی دارد، از جمله:

1. آشـنا شدن با مقام رفیع و بلند امامان معصوم علیهم‌السلام‌ و نقش کارساز آنها در هستی و درک ولایت تکوینی آن اولیاء خدا.

2. ایجاد مـحبت بـیشتر نـسبت به ائمه اطهار علیهم‌السلام ؛ چرا که معرفت بیشتر و عمیق‌تر، محبت و عـشق بـیشتر را به دنبال‌ خواهد‌ داشت.

3. اثر دیگر این است که با امکان کرامات در امامان معصوم و اثبات ولایـت تـکوینی آنـها بر هستی، این معنی به دست می‌آید که برای دیگران نیز چـنانچه راهـ‌ پاکـی‌ و تقوا را پیشه کنند و تسلیم محض خدا و رسول صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و امامان بر حق باشند، این راه بـاز اسـت؛ مـنتها در حَد توان و استعدادشان، نه‌ در‌ آن حدی که برای امامان‌ علیهم‌السلام‌ وجود دارد؛ لذا امام هادی علیه‌السلام بـه سـهل بن یعقوب فرمود: «اِنَّ لِشیعَتِنا بِوِلایَتِنا لَعِصْمَةً لَوْ سَلَکُوا بِها فی لُجَّةِ الْبِحارِ الْغـامِرَةِ وَ سـَباسِبِ‌ الْبـَیْداءِ‌ الْغابِرَةِ بَیْنَ سِباعٍ وَ‌ ذِئابٍ‌ وَ اَعادِی الْجِنِّ وَ الاِْنْسِ لاَءَمِنُوا مِنْ مَخاوِفِهِمْ بِوِلایَتِهِمْ لَنا فَثِقْ بـِاللّهِ عـَزَّوَجَلَّ وَ اَخْلِصْ فِی الْوَلاءِ لاَِئِمَّتِکَ الطّاهِرینَ وَ تَوَجَّهْ حَیْثُ شِئْتَ وَ اقْصِدْ ما شِئْتَ؛ (13) براستی ولایت مـا‌ بـرای‌ شـیعیانمان عصمت [و پناهی] است که اگر با آن در عمق دریاها روند و یا در بیابانی دوردست و خالی از سکنه بـی‌منتها در بـین درندگان و گرگها و یا دشمنان [خود] از جن‌ و انس‌ قرار گیرند‌، از ترس آنها در امـان خـواهند بـود، به خاطر ولایت و دوستی آنان نسبت به ما. پس [ای‌ سهل!] بر خدای عزیز و جلیل اعـتماد کـن و در ولایـت امامان پاک‌ خود‌ خالص‌ باش، آن‌گاه به هر جا می‌خواهی رو کن، و هـر جـا می‌خواهی قصد و آهنگ داشته باش!»

در روز ‌‌ولادت‌ امام هادی علیه‌السلام

شد قلب جهان غرق نشاط و شادی

آن حـامی آیـین محمد‌ باشد‌

بر‌ رهرو راه مکتب و دین نادی

***

ای دوست بیا که وقت شـادی آمـد

هم عزت و هم‌ نور الهی آمد

بـر خـلق خـدا رحمت حق نازل شد

فرزند تقی امـام‌ هـادی آمد

­*. تاکنون مقالات ذیل درباره امام هادی علیه‌السلام در مجله مبلغان به چاپ رسیده است.

گـذری بـر زندگی امام هادی علیه‌السلام ، محمد عابدی‌، شماره‌ 14، 1421 ه . ق، ص 44.

نگاهی به شیوه‌های رهبری امام هادی علیه‌السلام ، عبد الکریم پاک‌نیا، شماره 26، 1422، ص 21.

شمه‌ای از فضائل و مناقب امام هادی علیه‌السلام ، حسین صادقی، علی تقوی، شماره‌ 36‌، 1423 ه . ق، ص 26.

امـام هـادی علیه‌السلام در مصاف با انحراف عقیدتی، حسین مطهری محب، شماره 57، 1425 ه . ق، ص 14.

پی نوشت:

  1. ر. ک: الارشـاد، شـیخ مفید، مؤسسة‌ الاعلمی‌، ص 327‌؛ بحار الانوار، مجلسی، ج 50، ص 113؛ عیون المعجزات، ص 448؛ الکافی، ج 1، ص 498.
  2. الکامل فی التاریخ، ابـن اثـیر‌، دار‌ صـادر‌، ج 7، ص 56.
  3. تدوین السنة، سید محمد رضا حسینی جلالی، صص 183 ـ 184؛ ر. ک: سیر‌ حدیث‌ در اسلام، سید احمد مـیرخانی، ص 281.
  4. هـمان، صص 283 ـ 298.
  5. رجال الشیخ، صص 409 ـ 427.
  6. اثـبات الهـداة، شیخ حر عاملی، ج 3، ص 379، ح 48.
  7. بحار الانوار، ج 50، ص 155؛ محجّة‌البیضاء، فیض کاشانی، ج 4، ص 318؛ کشف‌ الغمة‌، اربلی، ج 2، ص 395؛ تجلّیات ولایت، ص 478.
  8. الخرائج و الجرائح، راوندی، ص 400، شماره 6؛ بحار الانوار، ج 50، ص 146‌، ح 30‌؛ اثبات‌ الهداة، حر عاملی، ج 3، ص 374، شماره 41؛ مـحجة‌ البـیضاء‌، فـیض‌ کاشانی‌، ج 4، ص 317‌؛ تجلّیات‌ ولایت، ص 479.
  9. بـحار الانـوار، ج 50‌، ص 144، ح 28؛ کشف الغمّة‌، ج 2، ص 392‌؛ تـجلیات ولایـت، ص 480.
  10. اثـبات الهداة‌، ج 3، ص 371‌، ح 37؛ محجة البیضاء، ح 4، ص 313.
  11. راز‌ کشته‌ شدن متوکل توسط‌ پسـرش‌ «مـنتصر» ایـن بود که متوکل به حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام و فـاطمه زهـرا علیهاالسلام اهانت کرد. منتصر که‌ شیعه‌ بود‌، نتوانست تحمل کند؛ لذا پدرش را به‌ قتل‌ رساند‌.
  12. سید‌ عبدالله‌ شُبّر‌، جلاء العیون، ج 3، ص 122؛ الخـرائج و الجـرائح، راونـدی، ج 1، ص 402، شماره 8.
  13. امالی الطوسی‌، ص 276‌، ح 67؛ امالی الصدوق، ص 276؛ بحار الانوار، ج 59، ص 24، ح 7؛ بلد الامین، کفعمی، ص 27؛ القطرة، ج 1، ص 430.

برگرفته از سایت نورمگز،­مجله:­مبلغان­»­دی و بهمن 1383 - شماره 62­‏(10 صفحه - از 34 تا 43)

نوشتن یک نظر

افزودن نظر

x
دی ان ان