✅ یادی از بانو فاطمه سیدخاموشی (استاد طاهایی)
🔹یادی از بانو فاطمه سیدخاموشی (طاهایی) از زنان انقلابی مشهد و بنیانگذار مکتب نرجس (س)که سیزده بهمن سال ۱۳۸۸ در چنین روزی درگذشت.
نوشته آزاده چشمه سنگی - نویسنده
به گزارششهرآرانیوز؛ روزی که با آن سنوسال کم، نشست پای سفره عقد سیدجلال الدین طاهایی، هشت سال از رفتن مادرش میگذشت. مادر حالا نبود تا چادر سفید عقد را روی سر دخترش بکشد. فاطمه، نوجوانِ محجوب کمصحبتی بود که صلاح و مصلحت زندگیاش را سپرده بود به پدرش، حاج عبدا.... اسم حاج عبدا... مهر معتبری پای بارنامههای بازار تهران بود.
تجارت میکرد و از آن تاجران متدین بود. از این سر بازار تا آن سر بازار، سرودست میشکستند برای نشستن روی فرش خانه حاج عبدا.. دختر نازپروده آفتاب مهتاب ندیدهاش، آرزوی هر خانواده متدینی بود. این وسط، قرعه به نام سیدجلال الدین افتاده بود و حالا چشم یک جمع به دهان فاطمه بود تا با اجازه پدرش، به عقد دائمی پسر شیخ هاشم طاهایی دربیاید. مردی که بعدتر، مسیر زندگی فاطمه را به شکل ویژهای تغییر داد.
زندگی در خانه سید جلالالدین
فاطمه، همینطور که آن چند دست رخت و لباس و اثاثیه مختصر خانه را در چمدان و کیسههای کوچک کنفی جا میداد، تمام این چهارسال زندگی مشترک توی اتاق خانه سیدهاشم را با خود مرور میکرد. روزها و شبهایی که تمام زندگیاش به آموختن گذشته بود. سید جلالالدین روزها میرفت پی کسبوکار و شبها در حالی به خانه برمیگشت که فاطمه تشنه مبحثی تازه از علوم دینداری بود.
دستوپاشکسته چیزهایی از پدرش آموخته بود، اما زندگی توی خانه سیدهاشم فراغبال بیشتری به او میداد. درس خواندن و تورق کتابهای اخلاق، به او جان دوبارهای داده بود و حالا که حرف از مهاجرت شده بود، هیچ کس اندازه فاطمه از سفر به مشهد و اقامت در جوار سلطان توس، سرخوش نبود. آرزویی که داشت آهسته آهسته محقق میشد و تصویر او از زندگی در مشهد، بهترین جای خوابهای شبانهاش بود. او میدانست در مشهد، فرصتهای بیشتری برای رشد و بالندگی دارد.
مکتبخانهای به وسعت یک اتاق
به قد و قواره یک بانوی شانزدهساله نمیآمد رأس مجلس بنشیند و از روی کتاب، شروع به تدریس کند. اما فاطمه، به لطف پدر، همسر و پدر همسرش، سالها جلوتر از سن و سالش، در مسیر آموختن و آموزش افتاده بود. تنهایی و غربت در مشهد، میتوانست مثل موریانه به جان زندگیاش بیفتد، اما به تشویق برادرهایش، سری بالا گرفت، اتاق خانهاش را آب و جارو کرد، چند دست پشتی نونوار گذاشت کنج دیوار و در خانه را برای بانوان مشتاق باز گذاشت. زنانی که انگار فاطمه چندسالِ پیش بودند.
تشنه آموختن و مشتاق آموزههای دینی. صبح به صبح کتری آشپزخانهاش را به شوق آمدن دختران همسایه روشن میکرد و تا ظهر توی مکتبخانه کوچک خانهاش، هر آنچه که در تمام این سالها آموخته بود، بیمنت در طبق میگذاشت برابر دوست و آشنا و بیگانه. لذت تدریس و تعامل با آدمها، او را از فکر و خیال بیرون میکشید. دامنش هنوز به حضور هیچ کودکی سبز نشده بود و تدریس و تحصیل، بهترین مسیر مدارا با جای خالی بچه در زندگی گرمشان بود. حالا دیگر روزبهروز به شمار میهمانان خانه اضافه میشد و روزهای پررونقتر، پشت در بود.
آغاز مکتب نرجس
از روزی که آقای ناصرینامی آمد و گفت میخواهد ملکی در خیابان خاکی (آخوند خراسانی امروز) را وقف تشکیلات علوم اسلامی کند، زندگی فاطمهخانم زیرورو شد. سال۱۳۴۵ بود. آیتا... میلانی دورادور از فعالیتهای فاطمهخانم خبر داشت. میدانست روزبهروز به شمار محصلان مکتبخانه کوچک او اضافه میشود و فضا برای گسترش فعالیتهایش، محدود و محدودتر است.
پس بیمعطلی، ملک را سپرد برای تأسیس مکتبخانهای مزین به نام مادر امام زمان (عج) و مدیریتش را سپرد به فاطمه سیدخاموشی که آن روزها دیگر به «خانم طاهایی» معروف شده بود. حالا خانم طاهایی مانده بود و بنای نونواری که از تمام حجرههایش، نوای خوش کلاما... به گوش میرسید. انگار داشت در میانه آرزویی محال قدم میزد. چه فکرها که در سرش نبود. این مکتب میتوانست نقطه آغاز رسمی فعالیتهای دینی سیاسی فرهنگی او باشد.
نخستین بانگ سخنرانیهای اعتقادی و ارشادی بانو طاهایی از اتاقهای مکتب نرجس بلند شد، آن هم در روزگاری که ساواک بر فراز شهر میچرخید تا چوب لای چرخ هرگونه فعالیت فرهنگی مذهبی بگذارد. خانم طاهایی، اما روزبهروز مصممتر، سرفصلهای آموزش را گستردهتر میکرد و زمزمههای روشنگری و گسترش آرمانهای انقلاب اسلامی لابهلای آموزههای مذهبی، به گوش میرسید.
خبر به ساواک رسید و دست آخر، چکمه بیحرمتی مأموران حکومتی، به در مؤسسه مکتب نرجس کوبیده شد. سال۱۳۵۳ بود که برای اولین بار، چراغ مکتب نرجس خاموش شد، اما مدتی بعد با قدرت بیشتر در خانههای معتمدان انقلابی، ادامه پیدا کرد. اعلامیهها و سخنرانیهای امام (ره) از محل فعالیتهای او و همراهانش در میان جامعه زنان منتشر میشد و از جایی به بعد، درهای مکتب نرجس بیآنکه معطل اجازه نامههای ساواک بماند، با اقتدار برای ادامه راه باز شد، چون به پشتوانه بانویی مصمم و بااراده گردانده میشد.
🌎ادامه این مطلب را در شهربانو بخوانید👇
https://shrr.ir/001JfK
**** در ادامه حتما بخوانیدویدئو| بانوی روزهای روشن| روایتی از سیره زندگی استاد طاهایی که حق مادری و تربیت در مشهد ...
🌐 #شهربانو، رسانه بانوان
shahrbanoo_com@
http://shahrbanoo.news