بِسم الّلهِ الرحمنِ الرحیم
قال الله العظیم:
فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ * پس بعضی از آنان بر بعضی روی کرده و از یکدیگر سوال میکنند.
قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ إِنِّي كانَ لي قَرينٌ * یکی از آنان گوید مرا در دنیا همنشینی بود!
يَقُولُ أَ ِنَّكَ لَمِنَ الْمُصَدِّقينَ * که پیوسته میگفت: آیا تو از باور دارندگان (قیامت) هستی؟
أَإِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَإِنَّا لَمَدينُونَ *آیا هر گاه مردیم و خاک واستخوان شدیم (دوباره زنده شده و) جزا داده خواهیم شد؟
قالَ هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ * گوید آیا شما (بهشتیان) میتوانید (بر حال او) اطلاع یابید.
فَاطَّلَعَ فَرَآهُ في سَواءِ الْجَحيمِ؟ * پس از حال اواطلاع مییابد پس او را در میان دوزخ میبیند.
قالَ تَاللَّهِ إِنْ كِدْتَ لَتُرْدينِ * (فرد بهشتی به دوزخی)گوید: به خدا سوگند نزدیک بود که مرا به نابودی کشانی.
وَ لَوْ لا نِعْمَه رَبِّي لَكُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرينَ * و هرگاه نعمت پروردگارم نبود از احضار شدگان در دوزخ بودم. (صافات 50 تا 58)
اصـل مقـاومت و تأثـیر آن در تـربیت
خداوند انسان را به گونهای آفریده است که میتواند در قبال فشار شرایط ایستادگی کند و رنگ نپذیرد.
این ویژگی جلوهی بارز اختیار انسان است. آدمی با این وصف میتواند در قبال فشار حاصل از شرایط خاص اجتماعی نظیر دوست، مقاومت کند و حتی با حضور در شرایط اجتماعی، سرایت پذیر نباشد.
آیات فوق نمونه بسیار روشنی از مقاومت و ایمان قوی دربرابر اعتقادات منفی دوستان میباشد.
نکته اول: در بهشت خاطرات دنیا فراموش نمیشود. بندگان مخلص پروردگار در حالی که غرق در نعمتهای مادی و معنوی بهشتند ناگهان بعضی از آنها به فکر دوستان دنیا میافتند. همان دوستانی که راه خود را جدا کردند وجای آنها در جمع بهشتیان خالی است ،میخواهند بدانند سرنوشت آنها به کجا رسیده است.
آری بهشتیان در حالی که غرق گفتگو هستند و از هر دری سخنی میگویند، بعضی رو به بعض دیگر کرده وسوال میکنند و جواب میشنوند " فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ "
"تسائل"به معنای پرسش طرفینی است. از حال یکدیگر میگویند و میپرسند که چه برسرشان گذشته است.
نکته دوم : معنای جمله " قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ إِنِّي كانَ لي قَرينٌ " این است که یکی از اهل بهشت به دیگران میگوید: من در دنیا رفیقی داشتم، که از بین مردم تنها او را انتخاب کرده بودم و او تنها مرا رفیق خود گرفته بود. مع الأسف او به انحراف کشیده شده و در خط منکران رستاخیز قرارگرفت، پیوسته به من میگفت: آیا به راستی تو این سخن را باور کردهای و تصدیق میکنی" يَقُولُ أَ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُصَدِّقينَ"
به بیان دیگر آن رفیقی که داشتم همواره از در تعجب و استبعاد و انکار از من میپرسید: راستی تو مسئله بعث و قیامت را برای جزاء تصدیق میکنی و راستی باور داری که بعد از آنکه خاک و استخوان شدیم و بدنهایمان متلاشی گشت، وصورتهایمان دگرگون شد دوباره زنده میشویم تا جزا داده شویم؟ راستش من که نمیتوانم این معنا را تصدیق کنم چون قابل باور نیست." أَإِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أ إِنَّا لَمَدينُونَ"
" مَدينُونَ"از ماده "دین" به معنی جزاست یعنی آیا به ما جزا داده خواهد شد؟! اگر کسی ایمان قوی نداشته ونتواند دربرابر این سخنان مقاومت کند مسلماً تحت تأثیراین گفتگوها از مسیر دین خارج خواهد شددرحالیکه برای این فرد باهمهی دوستی عمیق چنین اتفاقی نیفتاده است!
نکته سوم: همان کسی که به رفقای بهشتیش میگفت من رفیقی چنین و چنان داشتم در ادامه سخن میگوید کاش میدانستم الان اوکجاست و در چه شرایطی است؟ آیا شما میتوانید نظری بیفکنید و از او خبری بگیرید
"قالَ هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ"
" مُطَّلِعُونَ " از ماده "اطلاع" به معنی سرکشیدن و جستجو کردن و بر چیزی مشرف شدن و آگاهی یافتن -است.
اینجاست که به جستجو برمیخیزد و نگاهی به سوی دوزخ میافکند، ناگهان دوست خود را در وسط جهنم میبیند " فَاطَّلَعَ فَرَآهُ في سَواءِ الْجَحيمِ"
" سَواءِ " به معنای وسط است. خود آن گوینده به جهنم اشراف پیدا میکند و رفیق خود را در وسط آتش میبیند او را مخاطب ساخته وصدا میزند: به خدا سوگند چیزی نمانده بود که مرا نیز سقوط دهی و به هلاکت بکشانی."قالَ تَاللَّهِ إِنْ كِدْتَ لَتُرْدينِ "
نزدیک بود که وسوسههای تو در قلب صاف من اثر بگذارد ، تو میخواستی مرا به همان خط انحرافی که در آن بودی وارد کنی اگر لطف الهی یار من نشده بود و نعمت پروردگارم به کمکم نمیشتافت من نیز امروز با تو در آتش دوزخ احضار میشدم. "وَ لَوْ لا نِعْمَه رَبِّي لَكُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرينَ"
آری مقاومت در برابر این افراد سبب میشود که لطف الهی شامل حالشان شده و از مسیر انحراف نجات یابند.